محمدمهدی رشادتی
امام زینالعابدین(ع) فرمود: لیس العجب ممن نجا کیف نجا و اما العجب ممن هلک کیف هلک مع سعهًْ رحمهًْ الله؟ از اینکه کسی نجات یافته تعجب نیست، بلکه تعجب از هلاک شدهای است که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاک گشته است؟ (میزانالحکمهًْ، ج۱، ص۴۱۹)
خدای مهربان برای هدایت و سعادت بشر از هیچ چیزی فروگذار نکرده است. پیش از همه «فطرت الهی» است که از درون انسان، وی را به سوی حقیقت و زیبایی و خیر اخلاقی و کمال نهایی راهنمایی میکند. جوهره وجود آدمیبه زیباترین وجه با رنگ خدایی نقاشی و تزیین شده است. (بقره/۱۳۸)
با وجود رحمت خدا، جهنم رفتی چرا؟
انسان اولا در پرتو نورافشانی فطرت و عقل از ناحیه درون، ثانیا کمک و راهنمایی پیامبران الهی(ع) و دستگیری و رهبری مستمر امامان معصوم(ع) و علماء و اولیاء، ثالثا با هدایت و همراهی کتابهای آسمانی از ناحیه بیرون، به سهولت میتواند در مسیر تعالی و تکامل قرار گیرد. انتظار معقول نیز همین است.
آیا اگر دانشآموزی با فراهم بودن همه زمینههای تحصیل مانند مدرسه، معلم، کتاب، تشویق، راهنمایی والدین و دوستان، … امکانات مادی و معنوی و… باز هم بهدنبال فرصتسوزی و بازیگوشی و بیاعتنایی باشد، شگفتآور نیست؟ رحمت خدا را ببینید که چنانچه آدمیبهاندازه سنگینی کوههای عالم گناه کند، همین که واقعا پشیمان شود، او را با آغوش باز میپذیرد. آیا با این همه سعهصدر و رحمت، اگر کسی بخواهد خود را به زور جهنم ببرد، جای تعجب نیست؟
سبق رحمت بر غضب هست ای فتا
لطف غالب بود در وصف خدا (مثنوی مولوی، دفتر ۵، ۱۵۹۱)
رحمت او سابق است از قهر او
سابقی خواهی برو سابق بجو (همان، دفتر۴، ۳۲۰۵)
ما انسانها چقدر غافلیم از موانع بسیاری که خدای مهربان از باب لطف و رحمت خود آنها را از سرراه و مسیر حرکت ما برداشته است، تا شاید امیدمان بیشتر و همتمان قویتر و عزممان راسختر شود.
حضرت سجاد(ع) میفرماید: و چه بسا ابرهای بلا که بر سر من خیمه زده بودند و تو آنها را پراکنده کردی و چه ابرهای نعمتی که بر من راندی و چه جویباران رحمت که روان ساختی و چه جامههای عافیتی که بر من پوشاندی و چه چشمان حوادث که بر من دوختی و چه پردههای غم و اندوه که برطرف کردی و در تمام این موارد من در گناهان دست و پا میزدم اما بدرفتاری من تو را از تمام کردن احسانت باز نداشت. (صحیفه سجادیه دعای ۴۹)
لجاجت قوم ثمود از پذیرش حق
قوم ثمود هفتاد بت داشتند. صالح(ع) به آنها گفت: شانزده ساله بودم به سوی شما فرستاده شدم و اکنون صد و بیست سال دارم. از خدایان شما تقاضایی میکنم اگر برآورده شد از میان شما میروم.
بتها نتوانستند تقاضای صالح پیامبر(ع) را اجابت کنند. مردم برهنه شدند و در خاک غلطیدند و خواهش کردند اما باز بتها جوابی ندادند. صالح(ع) گفت: حالا شما از من تقاضایی بکنید. هفتاد نفر از بزرگان آنها گرد آمدند و گفتند: اگر درخواست ما اجابت شود به تو ایمان میآوریم. شتری سرخرنگ، پرپشم، با بچه ده ماهه در رحم، قدی بهاندازه یک میل از این کوه خارج کن. حضرت صالح(ع) با معجزه الهی شتر و بچهاش را با همان نشانهها برایشان از کوه بیرون آورد. همه هفتاد نفر ایمان آوردند. آنها راهی شهر شدند تا خبر معجزه را به مردم بگویند. اما هنوز به شهر نرسیده بودند که شصت و چهار نفرشان مرتد شدند و گفتند: همه آنها سحر و جادو بود. از شش نفر باقیمانده هم یک نفر وقتی به شهر رسید به آنان محلق شد. (داستانهای روایی ص۶۳۸)
در سوره صافات نیز پیامبر اکرم(ص) از انکار و لجاجت مشرکان تعجب میکند و خطاب به حضرت میفرماید: ای محمد(ص)، بلکه تو از تکذیب ایشان تعجب میکنی که چرا تکذیب میکنند. با اینکه آنها را به حق دعوت مینمایی و آنها تو را در همین تعجب و یا دعوت به سوی حق کردن نیز مسخره میکنند. (صافات، ۱۱-۱۵)