بهائیت , مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام -۲
نقش قدرتهای استعماری در شکل گیری و گسترش بهائیت
از آن زمان که سرزمین ایران در معرض یورش و تاخت و تاز نیروهای اشغالگر روس و انگلیس درآمد و این دو کشور استعماری به منابع سرشار ثروت ایران چشم دوختند و با انعقاد قراردادهای مختلف به کسب امتیازهای موردنظر از شاهان و عناصر مفلوک و متزلزل دربار اهتمام ورزیدند , قدرت اسلام و نفوذ مراجع و علمای دین در توده های مسلمان و وحدت و اتحاد دینی بین شیعیان را تنها نیروی بازدارنده در برابر خویش مشاهده نمودند. این قدرت و نیروی مقاوم و استوار که مانع بسط سیطره سیاسی و نظامی و چپاول ثروت و اخذ امتیازات اقتصادی و حتی ضمیمه کردن مناطقی از سرزمین ایران به تصرفات و مستعمرات کشورهای سیطره جو محسوب میشد , آنان را در ایجاد رخنه و شکاف در این صف پولادین و متفرق و پراکنده کردن این جمعیت همدل و متحد , مصمم ساخت .
از دیدگاه این دو قدرت , اسلام و عقاید و تعالیم دینی عامل اولیه برای ظهور وحدت و اتحاد مسلمانان در سایه رهبری روحانیت به شمار می رفت و از همین رو , به وجود آوردن فرقه ها و مذاهب ساختگی در برابر اسلام و زمینه سازی برای رشد و ترویج آنها و جانبداری و حمایت های بی دریغ از مبانی و اصول و فروع دروغین و ساخته و پرداخته اذهان بیمار و دلهای خبیث و حقیقت ستیزشان , مستحکم ترین گام برای به آشوب کشیدن ایران و تحقق سیاست شیطانی « تفرقه بینداز و حکومت کن » , محسوب میشد.
بابیگری و بهائی گری ـ که هر دو دارای یک آبشخور و اصول و تفکر میباشند و اولی به رهبری سیدعلی محمدباب و دومیبه جانشینی و رهبری میرزا حسینعلی نوری یا بهاالله پای در عرصه وجود نهادند ـ از نتایج شوم عملکرد قدرت استعماری روسیه تزاری در ایران محسوب میشوند.
بهائیت با اصول و عقاید کفرآمیز و با منسوخ اعلام کردن اسلام و نبوت پیامبر اکرم (ص ) و امامت پیشوایان معصوم (ع ) , همان حرکت مخرب و فتنه بزرگی بود که آرزوی دیرینه استعمار برای تقابل با تعالیم مقدس قرآن محسوب میشد.
اسناد موجود تاریخی و عملکردهای مخرب و روابط و ارتباط های آشکار و صریح رهبران و عناصر اصلی بابیت و بهائیت با دشمنان اسلام , بر جاسوس بودن آنان و نقش کشورهای بیگانه در پیدایش این مذهب استعماری , مهر تایید می زنند.
« کینیاز دالگورکی » از مامورهای اطلاعاتی و یکی از اعضای مهم و کلیدی سفارتخانه روسیه در ایران که بعدا وزیر مختار روسیه در ایران شد , درباره نقش روسیه در بنیان نهادن این فرقه مذهبی در ایران , یادداشت هایی دارد که به بخشی از آنها اشاره میکنیم .
۱ ـ پس از آن که « علی محمد باب » با ادعاهای استعمار ساخته خود علیه اسلام میشورد و خود را مهدی موعود و سپس پیامبر معرفی میکند و در نهایت نیز ادعای الوهیت می نماید , دستگیر و در شیراز محاکمه و زندانی میشود. حاکم اصفهان به نام « منوچهر خان گرجی معتمدالدوله » در اثر گرایشات استعماری , عوامل خود در شیراز را به آزاد کردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان می دهد. « دالگورکی » مامور و وزیر مختار روسیه در ایران در یادداشت های خود درباره حمایت و فضاسازی های لازم برای آزاد کردن علی محمدباب که عامل مستقیم آنها محسوب میشد , چنین می نویسد :
« .. همین که به من اطلاع رسید , وارد اصفهان شده , یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و دارای کرامت است , از او نگهداری کنید! الحق معتمدالدوله چندی از او خوب نگاهداری کرد , ولی از بدبختی سید , معتمدالدوله (۱ ) مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران هو و جنجال به راهانداختم که صاحب الامر را گرفتهاند و لذا به دستور دولت , او را از « کناره گرد » روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسر به تبریز و از آنجا به « ماکو » بردند , ولی دوستان من تلاش کردند و جنجال به راهانداختند … » (2 )
براساس سند مزبور , سیدعلی محمدباب تحت حمایت روسیه قرار داشت و « دالگورکی » وزیر مختار این کشور استعماری پس از دستگیری او به جنجال آفرینی برای آزاد ساختن عامل و سرسپرده روسیه می پردازد و به برخی از القائات خودشان به او تحت این عناوین که سیدعلی محمدباب « صاحب الامر » ! میباشد و دارای « کرامت » ! و لذا باید او را از زندان رها نمود و زمینه های فعالیتهای تبلیغی استعمار ساخته اش را فراهم آورد , اشاره می نماید.
۲ ـ « دالگورکی » در قسمتی دیگر از یادداشت های خود به « میرزا حسینعلی نوری » معروف به « بهاالله » که بعدا جانشین سیدعلی محمد باب میشود و رهبری بهائیت را به عهده میگیرد , می پردازد و از تلاش خویش در راه آزادسازی او سخن به میان می آورد :
« .. میرزا حسینعلی و بعضی دیگر از محارم مرا هم گرفتند. من از آنها حمایت کردم با هزاران زحمت . همه کارکنان سفارت حتی خود من شهادت دادیم که اینها بابی نیستند , لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانشان کردیم . من به میرزا حسینعلی گفتم که تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را « من یظهره الله » بخوان و نگذار با کسی طرف مکالمه شود , و مبلغ زیادی پول به آنها دادم که شاید بتوانم کاری صورت بدهم … چه باید کرد کاری را که با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم نمی توانستم دست بردارم . وانگهی مبلغ زیادی از برای این کار خرج کرده بودم … » (3 )
در این بخش از یادداشت وزیر مختار روسیه , به وضوح به تلاش این مامور استعمار در آزادسازی بهاالله از مرگ و روانه کردن او و سایر عناصر طرفدار علی محمدباب به بغداد سخن به میان آمده است . موضوع دیگر این است که « دالگورکی » میرزا حسینعلی را مامور میکند که مقدمات ظهور یک امام زمان استعمار ساخته دیگر را فراهم آورد تا پس از مرگ سیدعلی محمدباب , پای در میدان نهد و ماموریت استعماری او را ادامه دهد. عنوان « من یظهره الله » که وزیر مختار روسیه برای میرزا یحیی انتخاب می نماید , همان عنوانی است که قبلا برای سیدعلی محمد باب انتخاب کردند و بالاخره پس از تمهیدات لازم « من یظهره الله » روسی ! یعنی کسی که به ادعای ساخته و پرداخته آنان خداوند او را ظاهر می سازد , به موقع ! و براساس دستور استعمار ظهور! نمود و ماموریت خویش را به نحو احسن انجام داد! البته بعدا بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی اختلاف و تضاد شدیدی به وجود می آید و سرانجام میرزا حسنیعلی « من یظهره الله » میشود!
۳ ـ بخش سوم از یادداشت های مامور رسمی روسیه در ایران برای مذهب سازی و ایجاد تفرقه و تشتت در صفوف شیعیان , حایز واقعیت های تلخ و در عین حال عبرت آموز برای امروز و فردای ماست . ابتدا این بخش از یادداشت های « دالگورکی » را از نظر میگذرانیم و سپس در واقعیت های آزاردهنده در متن آن تامل می نمائیم :
« .. یک قسمت کار سفارتخانه , منحصر به تهیه الواح و انتظام کار بابی ها بود. هر کسی را که متواری بود و روی رفتن به وطن نداشت با مبلغی جزئی به عنوان زیارت کربلا پیش میرزا حسینعلی می فرستادیم تا جمعیت زیادی دور او جمع شد. همه ماهه برای او و مردمش دو سه هزار تومان پول می فرستادم . در این بین , دولت عثمانی آنها را به استانبول و از آنجا به « ادرنه » فرستاد. دولت روسیه هم به تقویت آنها پرداخت , خانه و مکان برای آنها ساخت . قسمت عمده لوایح آنها به وسیله وزارت خانه ما برای آنها تهیه میشد…
در این بین , میرزا حسینعلی با برادر خود , سر ریاست به هم زدند و میرزا یحیی زیر بار برادر خود نرفت , معلوم شد که تحریک رقیب ما (انگلستان ) سبب اختلاف آنها شده , میرزا یحیی به طرف جزیره قبرس رفت … و به محض آنکه بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی به هم خورد , میرزا حسینعلی « من یظهره الله » شد , ولی از بی سوادی « من یظهره الله » چه بگویم ! الواحی که ما تهیه میکردیم نمی توانست بخواند…
هر کس در تهران بهائی میشد , با او همراهی و مساعدت میکردیم … تا اینجا کار من به خاتمه رسید و اختلاف دین جدید را در دین اسلام درست نمودم , تا خود آنها با دین جدید چه کنند » (4 )
در واقعیت های تلخ نهفته در این یادداشت تعمق می ورزیم :
میرزا حسینعلی نوری یا « بهاالله » که جانشین سیدعلی محمد باب میشود و رهبری بهائیت را به عهده میگیرد , توسط روسیه و با ماموریت های خاص و ویژه « دالگورکی » در کربلا نگهداری میشود و با صرف بودجه مالی و جمع آوری نیروی انسانی برای او توسط سفارتخانه روسیه در ایران , تقویت میگردد تا در فرصت مناسب و پس از خاموش شدن آتش فتنه باب , وارد عرصه شود و ماموریت استعماری سیدعلی محمدباب را ادامه دهد.
« دالگورکی » در این بخش از یادداشت , چند بار به این واقعیت تلخ اشاره میکند که قسمت عمده کار سفارتخانه روسیه , تهیه « الواح » و فرستادن آنها برای رهبران بهائیت بود!
« الواح » که در نزد بابیان و بهائیان بسیار « مقدس » و حکم وحی » را دارد , همان مجموعه « اصول » و « احکام » جمع آمده در دو کتاب مقدس بهائیان است . کتاب اول « بیان » نام دارد که توسط سیدعلی محمدباب تنظیم شده است , و کتاب دوم را « کتاب اقدس » میگویند که به وسیله میرزا حسینعلی (بهاالله ) رهبر بهائیت تنظیم و آماده شده است .
میبینیم که چسان سهل و آسان توسط استعمارگران « دین سازی » میشود و طرحها و برنامه های شیطانی و اسلام ستیزشان راتحت عنوان « الواح مبارکه » جانشین « وحی الهی » میکنند و دو مامور سرسپرده خود یعنی علی محمدباب و بهاالله را در کسوت دو « پیامبر » برای القائات شیطانی در جامعه و ایجاد فتنه و آشوب و تفرقه در میان مسلمانان مجهز می سازند!
در فرصت و شرایط مناسب , سفارتخانه روسیه « من یظهره الله » یعنی کسی که خداوند به ظهورش برای دین جدید اراده نموده است را بر مسند قدرت می نشاند و میرزا حسینعلی نوری یا بهاالله رهبر و پیشوای بهائیت میشود تا نقشه های روسیه در ایران را مو به مو به مرحله عمل درآورد و زمینه ساز سلطه جهنمی قدرتهای اسلام ستیز در این سرزمین شود.
عبارت « از بی سوادی من یظهره الله » چه بگویم که ارواح ساخته و ارسال شده ما را نمی توانست بخواند » , نشان دهنده نقطه اوج تسلط و سیطره استعمار روسیه بر پیشوایان بهائیت , و نیز نافهمی و تسلیم و سرسپردگی و اطاعت محض این رهبران مذهبی ساختگی در برابر استعمارگران جنایتکار میباشد!
« دالگورکی » این مامور کهنه کار استعمار , در نهایت به نقطه پایانی ماموریت خود اشاره میکند و بشارت می دهد که من « دین جدید » را بر اساس دستورات و نقشه های زمامداران روسیه تزاری درست کردم و بذر اختلاف و تفرقه و فتنه را پاشیدم و اسلام را تضعیف و در تشتت افکندم , و از این پس باید این رهبران پرورش یافته ما , دین جدید ساخته شده و اعلام گردیده را به بهره برداری های مکرر و همیشگی برسانند.
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزاری و روی کارآمدن رژیم مارکسیستی , بهائیت به انگلیس بیشتر متمایل میشود و اگر چه پیش از این نیز ماموران استعمارگر پیرانگلیس در رشد وتقویت عناصر بابی و بهائی نقش غیرمستقیم داشتند و خود را آماده میکردند که در شرایط مناسب گوی سبقت را از روسیه بربایند , لکن با سقوط روسیه تزاری بهائیت به طور کامل در قبضه قدرت و بهره برداری انگلیس درآمد.
انگلیس به بهائیت « مرکزیت » بخشید و در شهر « عکا » واقع در فلسطین اشغالی به رشد و گسترش آنها و ایجاد ارتباط بین این مرکز با سایر مناطق اسلامیبرای فتنه انگیزی و بسط قدرت و سیطره خود اهتمام ورزید و از وجود این عناصر خائن و جاسوس , در کشور عثمانی به نفع خود استفاده های فراوان برد.
بهائیان در سرسپردگی و تسلیم و خدمتگزاری به انگلیس از هیچ کوششی فروگذار نکردند و همچنان به ملت و سرزمین ایران خیانت ورزیدند و بر حلقه های محاصره و ستم و تعدی و غارت ثروتهای این ملت مظلوم توسط قدرتهای استعمارگر جهان افزودند.
وقتی دولت بزرگ عثمانی که مجموعه سرزمین های اسلامی آن روزگار را تشکیل می داد و به همین دلیل مورد طمع استعمار انگلیس بود و در معرض فتنه ها و حیله گری ها و توطئه های فراوان قرار داشت تا تجزیه شود , در اثر سیاست های شیطانی روباه پیر استعمار فرو پاشید و قطعه قطعه گردید و سرزمین اسلامی فلسطین به اشغال انگلیس درآمد , عباس افندی یا عبدالبها یکی از رهبران بهائیت که از شادی در پوست خود نمیگنجید , در نامه ای خطاب به یکی از بهائیان ایران , در باره این فتح مسرت بخش ! چنین می نویسد :
« در این ایام , الحمدلله , به فضل الهی , ابرهای تیره متلاشی و نور راحت و آسایش , این اقلیم را روشن نمود وسلطه جابر (دولت عثمانی ) زائل و حکومت عادله (انگلستان ) حاصل , جمیع خلق از محنت کبری و مشقت عظمی نجات یافتند . » (5 )
« ادوارد براون » انگلیسی از جمله کسانی است که از طرف انگلستان مامور به زمینه سازی برای رشد و گسترش فرقه های استعماری بابیگری و بهائی گری در ایران بوده است . او کتابی به نام « یک سال در میان فارس ها » به رشته تحریر درآورده است که در بخش هایی از آن شرح می دهد که مدت های طولانی در شهرهای ایران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت میکرده و بیشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته ومحور بحث او « بابیگری » بوده و از این راه این « مذهب » ! را ترویج میکرده است . (۶ )
بدین ترتیب ابرهای تیره و ظلمانی در فضای پاک و روشن سرزمین ایران نمایان و گسترده شدند و به دست استعمارگران روسیه و انگلیس نطفه اولیه « بهائیت » با عقاید و احکام و تعالیم کفرآمیز و استعمار ساخته و القا شده توسط دشمنان قرآن و اسلام و تشیع به منظور از هم گسیختن زنجیرهای مستحکم اتحاد و وحدت شیعیان و از بین بردن محوریت مرجعیت شیعه در بسیج نیروهای مسلمان برای دفع سلطه استعمار خارجی و جلوگیری از تعدی و جنایت و غارتگری , نضج گرفت .
در مبحث بعدی , به بررسی اسنادی می پردازیم که تعامل و حمایت های متقابل بهائیان و دولت های استعماری روسیه , انگلیس , اسرائیل و آمریکا را نمایان می سازد و رشد و گسترش همه جانبه این پیوند و ارتباط را پس از شکل گیری نطفه های اولیه این مذهب و حزب استعمار ساخته , به نمایش میگذارد.
پاورقی :
۱ ـ حمایت منوچهر خان گرجی معروف به معتمدالدوله از سیدعلی محمد باب تصادفی نبود. منوچهرخان گرجی از اسرایی به شمار می رفت که توسط آغامحمدخان قاجار از تفلیس به ایران آورده شد. او ابتدا ارمنی بود و سپس مسلمان شد , لکن اسلام آوردنش ظاهری بود و در باطن به دین مسیحیت باقی ماند و علیه اسلام به فعالیت پرداخت . این عنصر پس از حضور در تشکیلات دولت قاجار نقش غلام و پیشخدمت مخصوص را ایفا می نمود , ولی به مرور و در اثر حمایت ها و دخالت های دولت روسیه , از نزدیکان و مقربان دولتمردان قاجار محسوب شد و لقب « معتمدالدوله » ! دریافت نمود. این عنصر خطرناک در اثر جلب نظر قاجار سرانجام به استانداری اصفهان منصوب گردید و اگرچه علمای اسلام علیه این انتصاب اعتراض کردند , لکن نتیجه ای بدست نیاوردند و دیدیم که ارتباط او با دولت روسیه و خیانتش علیه ایران با آزاد کردن رهبر بابیگری از شیراز و آوردن آن به اصفهان و کمک و مساعدت های بی دریغ او در نشر عقاید و افکار کفرآمیز این عامل دست نشانده استعمار , به اثبات رسید!
۲ ـ پرنس دالگورکی , ص ۱۱۴ ـ امیرکبیر , قهرمان مبارزه با استعمار , ص ۲۷۸
۳ ـ همان منبع , ص ۱۱۴
۴ ـ همان منبع , ۱۱۹ ـ ۱۱۶
۵ ـ خاطرات صبحی , ص ۷۸ ـ امیرکبیر , قهرمان مبارزه با استعمار , ص ۲۸۱
۶ ـ امیرکبیر , قهرمان مبارزه با استعمار , ص ۲۸۲
سفارتخانه روسیه تزاری توسط مامور کهنه کار خود « دالگورکی » طرحها و برنامه های اسلام ستیزشان را تحت عنوان « الواح مبارکه » جانشین « وحی الهی » میکردند و دو جاسوس سرسپرده خود یعنی « علی محمد باب و بهاالله » را در کسوت دو « پیامبر » برای القائات شیطانی در جامعه و ایجاد فتنه و آشوب و تفرقه در میان مسلمانان مجهز می ساختند!
« ادوارد براون » انگلیسی در آثار مکتوب خود شرح می دهد که مدت های طولانی در شهرهای ایران با « عبا » ! و « ردا » ! و « سجاده » ! مسافرت میکرده و بیشتر با مردم « عوام » معاشرت داشته و محور بحث او « بابیگری » بوده و از این راه این « مذهب » ! را ترویج میکرده است .
تلاش برای از هم گسیختن زنجیرهای مستحکم اتحاد و وحدت مسلمانان و از بین بردن محوریت مرجعیت شیعه در بسیج نیروهای مسلمان برای دفع سلطه استعمار خارجی , مهم ترین انگیزه استعمارگران روسی و انگلیسی برای بنیان نهادن بابیت و بهائیت در سرزمین ایران بود.
به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی