نگرشى به زیارت آل یاسین-۴

قسمت چهارم

سید مجتبى بحرینى
السلام علیک یا خلیفه الله و ناصر حقه.
سلام بر تو اى خلیفه و جانشین خدا و یاور حق او.

در این جمله سلام، از دو مقام دیگر آن وجود مقدس سخن به میان آمده است; یکى مقام خلافت اللهى، دیگرى منزلت ناصرى و یارى کنندگى حضرتش به حق پروردگار.

مقام نخست مقامى است بس رفیع. جایگاه بلندى است که مخلوق و بنده اى به مقام خلافت و جانشینى ذات ربوبى نائل آید و در حقش گفته شود خلیفه الله.

خلیفه را در لغت چنین معنى کرده اند:

من یخلف غیره و یقوم مقامه و السلطان الاعظم و فى الشرع: الامام الذى لیس فوقه امام. (۱)

کسى که جانشین دیگرى مى گردد و به جاى او مى نشیند و همچنین سلطان اعظم را خلیفه گویند و در شرع امام و پیشوایى را مى گویند که بالاتر از او پیشوایى نیست.

فیومى گوید:

خلیفه در اصل خلیف بوده بدون هاء; زیرا به معناى فاعل است و هاء آن براى مبالغه اضافه شده و بعضى گفته اند: خلیفه الله فقط به آدم و داود گفته مى شود; زیرا، آن دو نفر بصراحت چنین نامیده شده اند. (۲)

جمیع معانى اى که براى خلیفه ذکر شده است بر آن وجود مقدس به نحو اکمل و اتم صادق است. او مقام خلافت و جانشینى دارد; سلطان اعظمى است که همه سلطنتهاى عظیم، حتى ملک و سلطنتهاى حقه چون ملک داوودى و سلطنت سلیمانى، در کنار ملک و سلطنت او حقیر است و کوچک; امام و پیشوایى است که فوق او پیشوایى نیست.

آرى، آن وجود مقدس خلیفه الله است. در این مورد به ذکر یک حدیث بسنده مى کنیم:

قال رسول الله، صلى الله علیه وآله: «یخرج المهدى على راسه غمامه فیها مناد ینادى: هذا المهدى خلیفه الله فاتبعوه.» (۳)

رسول خدا، صلى الله علیه وآله، فرمود: «مهدى، علیه السلام، خروج مى کند در حالى که بر سرش ابرى است. در میان آن منادى اى است که ندا مى کند: این مهدى خلیفه خداست; از او پیروى نمایید.»

اطلاق کلمه خلیفه الله اقتضا مى کند که آن وجود مقدس – در هر شانى که مى شود خلیفتى و جانشینى از حق متعال محقق شود – خلیفه الله است; خلیفه الله مطلق است، نه مطلق خلیفه الله.

هر خلیفه و جانشینى باید با آن کسى که جانشین او شده از هر جهتى شباهت کامل داشته باشد. کسى که دیگرى را خلیفه و جانشین خود قرار مى دهد هر چه دارد – و مى شود به غیر منتقل کند – به آن جانشین مى بخشد و الا مورد اعتراض قرار مى گیرد. خلیفه الله کسى است که هر چه خدا دارد و مى شود به غیر خود بدهد، جمیع آنها را به خلیفه اش ارزانى مى دارد; با حفظ رابطه وجوب و امکان و خالقى و مخلوقى و الا خلیفه الله نیست.

و ناصر حقه: دومین مقام در این سلام، مقام ناصر حق خدا بودن است. گرچه همه اولیاى حق صاحب چنین منزلتى هستند، اما، فعلیت تامه این مقام به آن وجود مقدس اختصاص دارد و خداوند سبحان او را براى نصرت حق خود و یارى دین اش ذخیره نموده است.

براى توضیح این جمله باید دید حق خدا چیست که امام زمان، علیه السلام، ناصر حق اوست. حق خداى متعال در آغاز حدیث حقوق امام چهارم، علیه السلام، چنین آمده است:

فاما حق الله الاکبر علیک فان تعبده [و] لا تشرک به شیئا… (۴)

حق خداى بزرگ بر تو این است که او را عبادت کنى و چیزى را شریک او قرار ندهى.

پس حق خداى توحید است; توحید در ذات و صفات و افعال. حق خداى پرستش اوست و نفى شریک از او و این حق از آغاز عالم به نحو کلى محقق نشده است. گرچه همه انبیا و اولیا و تمامى اوصیا ناصر حق خدا هستند، نصرت حق خدا و ایفاى حق وحدانیت او در عصر و روزگار هر کدام از آنها در حد محدودى بوده است; تا آنجا که در حق نوح پیامبر، بعد از نهصد و پنجاه سال دعوت، مى خوانیم:

و ما آمن معه الا قلیل.

حتى در روزگار پیامبر خاتم و نبى مکرم هم این حق تحقق نیافت. خداوند سبحان این مقام، مقام نصرت حق خودش را به قول مطلق در سطح هستى براى آن وجود مقدس ذخیره ساخته است. در روزگار اوست که اثرى از شرک باقى نمى ماند و وعده آیه ۵۶ سوره نور محقق مى شود:

یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا.

اهمیت این مقام با این تشبیه تا حدودى روشن مى شود: گاهى انسان حقى بر کسى دارد و یا حقوقى بر جمعى، دیگرى مى آید و مقدارى از حق او را ایفا مى نماید; به همان مقدار موجبات سرور صاحب حق را فراهم مى آورد. گاه کسى پیدا مى شود و همه حق انسان را تمام و کمال ایفا مى نماید. معلوم است چه جایى در نزد صاحب حق پیدا مى کند!

این آقایى که به عنوان ناصر حق خداى به او سلام مى کنیم کسى است که همه حق حق متعال را ایفا نموده و به دنبال آن حقوق همه صاحبان حق را ایفا مى نماید. مقام و منزلت خاص، چنین ناصر حقى را آن خدایى مى داند که این آقا را ناصر حق خودش قرار داده است.

لازم به تذکر است که ناصر و منصور هر دو در ادعیه و زیارات به امام عصر، علیه السلام، اطلاق شده است. آن وجود مقدس از حیثى ناصر و از جهتى منصور است. او ناصر حق خداست; ناصر دین خداست; ناصر اولیاى خداست; ناصر کتاب خداست و ناصر هر چه متعلق به حق متعال است. مقام ناصریت چنین اقتضا مى کند که نصرت حق مناسب با این ناصرى شامل حال او باشد و او منصور قرار بگیرد. خداوند سبحان چنان نصرت و یارى در حق او خواهد نمود که از آغاز عالم تا انجام آن در حق کسى چنان نصرتى محقق نشده است. در اینجا فقط به ذکر یک حدیث بیشتر بسنده مى کنیم و آن اینکه: فرمانده آن چهار هزار فرشته اى که براى نصرت و یارى سیدالشهداء، علیه السلام، آمدند و موفق نشدند و گرداگرد قبر شریفش با چهره اى غمین و موهاى گردآگین باقى ماندند تا در عصر ظهور موفور السرور فرزندش مهدى آل محمد، عجل الله تعالى فرجه، جزء یاران و ناصران حضرتش باشند، ملکى است به نام منصور. (۵)

آرى، خداى ناصر امام ناصر و منصورش را به فرشتگانى که تحت فرماندهى منصور ملک هستند یارى مى کند. نصرت الاهى و منصور آسمانى به نصرت و یارى ناصر حق خدا مى آیند. و او به انجام آنچه مامور است قیام و اقدام مى نماید. چه خوب است این جملات دعاى شریف افتتاح را – که بیانگر مقام ناصرى و منصورى آن وجود مقدس است – با توجه کامل عرضه بداریم:

اللهم اعزه و اعزز به و انصره (۶) و انتصر به و انصر نصرا عزیزا و افتح له فتحا یسیرا و اجعل له من لدنک سلطانا نصیرا. (۷)

پى نوشتها:
۱. اقرب الموارد، ماده خلف.
۲. المصباح المنیر، ماده خلف.
۳. البیان فى اخبار صاحب الزمان، علیه السلام، حافظ محمدبن یوسف کنجى شافعى، باب ۱۵.
۴. خصال، ص ۵۶۶ (ابواب الخمسین و ما فوقه، ح ۱).
۵. ر.ک: امالى صدوق، ص ۵۰۹ (مجلس ۹۲، ح ۷)، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲۰.
۶. مناسب است به آنچه در شرح جمله «والله ناصره و مؤیده » در کتاب «سوگند به نور شب تاب »، ص ۶۰-۶۱ آمده است، مراجعه شود.
۷. اقبال الاعمال ج ۱، ص ۱۴۲.

 

مجله موعود شماره ۱۸

همچنین ببینید

نشانه‌های عرفانهای کاذب و فرقه‌های انحرافی

هر جریان و فرقه انحرافی عرفانی و شبه دینی لازم نیست همه نشانه های زیر را داشته باشد بلکه ممکن است تنها چند نشانه را داشته باشد و همین امر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *