ویژگی‌های عصر ظهور


گفت‌وگو با دکتر مددپور

جهانى شدن به تعبیر امروزى اگر موردنظرتان باشد به معنى globalization یک واژه اى است که اخیراً جایگزین اصطلاح development شده است و خود development جانشین یک لفظ دیگر به نام progress و همینطور خود progress یکى از مظاهر منورالفکرى و منورالفکرى از فضایل و نشانه هاى فراماسونرى و لیبرالیسم است. مى بینید این اصطلاحات در تاریخ جدید به تدریج شکل گرفته و بوجود آمده است. امروز ظاهراً جهانى شدن مد است و همه از جهانى شدن صحبت مى کنند. یکى دو دهه پیش همه از توسعه development صحبت مى کردند. چند دهه قبل از آن از ترقى صحبت مى کردند از دولت وفار goverment welfare صحبت مى کردند. فعلاً جهانى شدن ظاهراً تب و تابش شدیدتر از بقیه است. ما هم بهرحال، چون اصطلاح زایمان ته کشیده است اغلب منتظریم ببینم که در جهان چه اصطلاحى طرح مى شود بلافاصله برویم و ببینیم این اصطلاح را در فرهنگ خودمان و در عالم خودمان چیست؟ و از این طریق آن انفعال را به یک فعل تبدیل کنیم، یعنى وقتى که ما مفعول جهانى شدن مى شویم، سعى مى کنیم در مفهوم جهانى شدن تصرف بکنیم کارى که در صد، صد و پنجاه ساله اخیر، همیشه این کار را کرده ایم یعنى دایماً، اصطلاحات، مفاهیم را تغییر داده ایم براى این که مطابق آرزوها و امیال و شأن ما بشود و شأنمان حفظ شود، تبدیل به یک موجود استحاله شده در جهان نباشیم. چون نمى توانیم زیر بار قدرت بیگانه برویم و شیعه اصولاً از اول تاریخ تا به امروز، از آغاز تاریخ اسلام به اقتداى پیشواى خودش امیر مؤمنان حضرت على(ع) و ائمه معصومین همیشه بهرحال مستقل بوده و در جامعه اکثریت مسلمان، یک تمایز کاملاً آشکارى داشته است نمى تواند خیلى انفعال را بپذیرد. بنابراین سعى مى کند اصطلاح را در عالم خودش تجزیه و تحلیل بکند و به یک شکل نویى طرح ریزى کند.
آن چیزى که از globalization یا جهانى شدن تعبیر مى شود کرد، شاید معادل باشد با westerinization یعنى غربى شدن، آنچنان که غرب مى فهمد، صورت تمدنى غرب مى شود و بقیه تمدنها بصورت ماده تمدنى درمى آیند و در اختیار این صورت قرار مى گیرند، البته زبانها به این سادگیها از بین نمى روند. زبانها سر جایشان هستند. فرهنگهاى مختلف ظاهراً سر جایشان هستند. مذاهب مختلف ابراهیمى و غیر ابراهیمى سر جایش هست اما همه اینها ماده مى شوند براى صورت غرب و در خدمت غرب در مى آیند و غرب را توجیه مى کنند و تقریباً خیلى از جریانها این را پذیرفته اند. تقریباً چه در جهان اسلام بصورت لیبرالیسم اسلامى و چه بصورت سوسیالیسم اسلامى و جریانهایى که بهرحال التقاطى هستند دائماً این ترکیب ها را انجام مى دهند. نئولیبرالیست هاى اسلامى، دموکراتهاى اسلامى خلاصه از این نوع که همگى حکایت از جهانى شدن مى کند یعنى تبدیل شدن فرهنگ اسلامى و تمدن اسلامى به ماده اى براى صورت تمدن غربى.

فکر مى کنید خود بحث جهانى شدن از کجا شروع شد با توجه به این که تاریخ تولیدش هم به نظر شما خیلى طولانى نیست.
این در پى پیدا شدن مؤسسات عظیم اقتصادى تجارى و رسانه هاى فراملى که تقریباً جهان را به تدریج به هم متصل مى کرد یک تئورى ابتدایى توسط مارشال مک لوهان مطرح شد به نام دهکده جهانى که در واقع دهکده جهانى حکایت از همان نظریه پیشرفت یا ترقى درهاى قبل یا همان در حال توسعه بودن یا توسعه یافتگى که درهاى گذشته را به ذهن متبادل مى کرد. بالاخره بشر به این نظریه globalization رسید که در واقع به مفهوم جهانى شدن علم و فرهنگ و اقتصاد است. اما این ظاهر ماجراست بالاخره در این فرهنگ جهانى سلسله مراتب وجود دارد. قدرتهاى برتر، ابرقدرت وجود دارد تا قدرتهاى متوسط و بالاخره ضعیف. همه باید در این سلسله مراتب جهانى قرار بگیرند و سازمان ملل متحد یا در واقع بهتر است سازمان دول متحد بگوییم کارش این است که همه جهان را به آن شکلى که غرب مى خواهد صورت غربى و نوع آمریکایى و آنگلوساکسونى و یهودى اش مى خواهد طبق آن سازمان بدهند و در واقع از جهان استفاده کنند تصرفش بکنند یک تصرف با ارادت یإ؛ کراهت، به دلخواه یا جبر. به هر صورت جهان را به تعبیرى متصرف بشوند و متصل کردن به سازمان تجارت جهانى و قوانین بین المللى و برداشتن مرزهاى فرهنگى، آن فرهنگ غربى پمپاژ شود. اقتصاد و فرهنگ و سیاست غربى به کشورهاى مختلف پمپاژ بشود و در واقع این بتوانند آن طرفى که مى خواهند ببندند.

اصل رباهاى بحث جهانى چیست و از کجاست؟

عرض کردم خود مفهوم جهانى شدن تئورى پیشرفته ترى از همان دهکده و مسأله توسعه یافتگى. شروعش از همین جاست. البته مال همین یکى دو دهه اخیر است و تفکر و اصطلاح جدیدى است و غرب وقتى همه جاها را مى گیرد جهانى مى شود. دیگر جایى نمانده است که غرب نتواند به آن سلطه پیدا کند. از نظر سیاسى تقریباً به اکثر قسمتهاى جهان، الا کشورهاى انگشت شمار که تحت عنوان شورش و کشور طغیان گر تلقى مى شوند مثل ایران، کره، کوبا، سودان، لیبى، سوریه و لبنان، کشورهایى که به هر نحوى حاضر نیستند تحت فرمان ارباب بزرگ و منقش بزرگ دربیایند و بهرحال به انحاء مختلف مقاومت مى کنند. البته این تعبیر بر این نیست که مردم جهان تسلیم وضع موجود شده اند چون مردم جهان سازمان نیستند بصورت توده هاى پراکنده اى هستند در سراسر جهان. اینها تسلیم وضع موجود نشده اند، منتها دولت چون یک نهاد رسمى است و راحت تر مى شود فروش کرد و تسلیمش کرد. مجبور است به خیلى از مسایل پاسخگو باشد. سفیر دارد، وزیر دارد، وکیل دارد، آدمهاى مختلفى دارد از نظر بین المللى باید پاسخگو باشد این است که آن شکننده تر است تا ملت. خیلى از دولتها را از بین برده اند اما ملتها را نمى توانند از بین ببرند. دولت فلسطین ما امروز نداریم اما ملت فلسطین هست. بهرحال فرهنگ مقاومتر از سازمانهاى سیاسى وضعى و قراردادى است.

بر چه پایه و اساسى استوار است؟

با پذیرش اصول و مبانى فرهنگ و اقتصاد غربى. توسط سازمانهاى بین المللى همه جهان بصورت یک فرهنگ واحد و یکسان ساز درمى آیند و یک فرهنگ واحد میان همه اینها باید سیطره پیدا کند، همه گوش به فرمان باشند و گوش بکنند. هیچ قدرتى حق خلاف جمع رفتن را نمى تواند پیدا کند و باید او را مهارش بکنند حالا در جهان شاید این بخش از جهان که تقریباً مقاومتش شدیدتراست خاورمیانه است. چرا که خاورمیانه هنوز قواعد و مقتضیات مدرنیسم را نپذیرفته است و هر چند که بهره مند از ظواهر مدرنیسم است اما تسلیم اقتضائات مدرنیسم نشده است. نه تسلیم شرایط مدرن شده است. سازمانهاى مدرنش اغلب درب و داغون است. ارتشش، نهادهاى دولتیش، تکنولوژى اش فاقد انجام است. جریان تولید علم در این کشورها خیلى سست و ضعیف است تمام قدرت اینها بر روى تجارت است. یعنى هر چه دارند به تجارت نفت است و تجارت کالا و الا درآمدى از ناحیه تجارت علم ندارند. تجارت نرم افزارها ندارند؛ تجارت سخت افزارها ندارند؛ حجم کل کشورهایى که نام مسلمان دارند که بالاترینش تعلق دارد به‌اندونزى و مالزى و ترکیه و مصر و بعد ایران نسبت به یک اقتصاد اروپا مثل لوکزامبورگ و یا بلژیک چیزى نیست و قابل مقایسه نیست.

حالا ما الان در ادبیات رایج که مى شنویم دولت است یکى جهانى شدن و دیگرى جهانى سازى این دولت چه نسبتى با هم دارند؟

فرقى نمى کند حالا جهانى سازى بیشتر ناظر بر جنبه فاعلیت است و جهانى شدن ناظر بر جنبه مفعول شدن و منفعل شدن است. یک عده باید جهانى بشوند و یک عده باید جهان را بسازند. مسلم آنهایى که در تمدن جدید غربى در تمدن اومانیستى و لیبرالیستى غرب تولید کننده تر هستند حجم GNP بالاترى دارند، حجم تولید علم در آنها بالاتر است یک اصطلاح جدیدتر که در اقتصاد آورده اند این است که به جاى GNP حالا من خیلى حضور ذهن ندارم. اصطلاحاتى هست که جدیداً وارد مى شود تولید ناخالص علم و اطلاعات، IT، بجاى GNP ,Production، مثلاً IT را مى گذارند. GNIT تولید ناخالص تکنولوژى اطلاعات یا مثلاً ITC و اصطلاحات از این قبیل ,Information sciense Information technology یعنى در واقع الان مى گویند GNP خیلى مهم نیست بلکه تکنولوژى اطلاعات و قدرت اطلاع رسانى و افکار عمومى جهان را تحت تأثیر قرار دادن آن مهم است. رسانه ها چقدر قدرت دارند و چقدر مى توانند بر جهان سیطره پیدا کنند و از حماقت بخشى از مردم سوء استفاده کنند و آنها را مثل پشه هاى دم باها بسوى غایتهاى خودشان سوق بدهند و این اتفاق در دنیا در واقع دارد مى افتد که شاید چند میلیارد از این هفت هشت میلیارد جهان که بیش از نیمى از آنهاست تحت تأثیر این امواجند و بقیه هم منفعلند. بهرحال آن یک طرف ماجرا یک حالت سیطره داشتن اندیشه و تفکر است و جنبه تولید کنندگى است کشورهایى مثل کوشر ما سهم آنچنانى ندارد. همین مشکل از نظر بیرونى هست و هم درونى هست. خب از طرف بیرونى این است که خیلى موافق نیستند که یک کشور اسلامى تبدیل به یک قدرت مدرن شود، منتها با اراده سیاسى متفاوت و بدون اتحاد بین المللى آن طرف قابل قبول براى آنها نیست و خیلى خطرناکتر از چینى ها و شوروى سابق براى آنها خواهد بود. در نتیجه آنها مى خواهند که ضمن این که اگر هم قرار است مدرن بشوند باید در خانواده فرهنگ غربى قرار بگیرند و در واقع اتصال پیدا بکنند و آن قواعد و اصول بازى تمدن غربى را رعایت کنند. اینها حتى ترکیه را هم نمى توانند به راحتى قبول کنند و علتش هم روشن است و آن این است که نهادهاى فرهنگى و تفکر ترکى ترکیه نتوانسته است خودش را با تفکر مسلط اروپایى وفق دهد. یک دگم ها یک عادات و آداب و چیزهایى هست که اینها را ملت ترک و دولت ترک را به نحوى از اصول جهانى شدن دور مى کند و هنوز هم همان نقش بالایى در تولید را ندارند و هنوز هم همان حالت مونتاژ کننده و حالت تاجر را دارند. یک کالا مى آید و از آنها به کشورهاى دیگر ترانزیت مى شود. خودشان فاقد آن قدرت علمى و تأثیرگذار در جهان هستند.

براى این صحبتى که مطرح کردید در جهانى شدن مساوى با غربى شدن است چه دلایل و شواهدى مى شود براى این موضوع ارائه کرد که واقعاً قابل قبول باشد؛ ظاهر امر الان چیز دیگرى است؟

بهرحال الان آن چیزى را که در دنیا ما مى بینیم هر کشورى که بهرحال آمده و در گردونه قرار گرفته است باید قواعد و اقتضائات تمدن غربى را بپذیرد. شمإ؛ یک کشور به ما نشان بدهید که این کشور مدرن باشد، صنعتى باشد و تکنولوژیک باشد. از نظر رسانه اى در سطح خیلى بالا باشد و اثرگذار باشد. یعنى بر دولتها اثر مى گذارد نه بر ملتها. چون اثرگذارى بر دولتها متفاوت است از اثرگذارى بر ملتها. ممکن است ملتها خوششان بیاید اما اینها چون قدرت سیاسى، قدرت سازمانى ندارند، نمى توانند خیلى فعال باشند و اثرگذاریشان خیلى وسیع نیست و خیلى نسبت به یک دولت محدود است. یک دولت بهرحال در ارگانهاى بین المللى اثرگذار است و دولتهاى دیگر هم این را مى پذیرند و حاضرند با آن گفتگو و مبادله کنند. اما هیچ دولتى با ملت که آرم و نشان و هیچى ندارد؛ نه پرچم دارد؛ نه سازمان دارد؛ هر چیزى هم هست، دولتى است بهرحال این چیزى که ما در دنیاى امروز مى بینیم دقیقاً در یک سیستم و نظام بین الملل قرار گرفته است و همین مذاکرات که چند روز پیش سازمان تجارت جهانى در اردن داشت خودش بهرحال نشان مى دهد که اکثر دولتها مى خواهند قواعد بازى بین المللى را بپذیرند فقط در ایران و لبنان و سوریه و بعضى از این کشورها نه کل اصول جهانى شدن را رد بکنند، بخش هایى از این اصول جهانى شدن را نمى پذیرند از جمله مثلاً سیطره یک قطب بر کل دنیا حتى کشورهاى اروپایى هم سهم بیشترى از این جهانى شدن مى خواهند. دعواى فرانسه، آلمان، روسیه و چین هم بر سر همین است سه سهم بیشتر است. بهرحال امروز قواعد جهانى را پذیرفته اند بخشى از دولت ایران هم پذیرفته است. بخشى از تنشها و مسایل هم به همین مسأله برمى گردد. بخشى از ملت پذیرفته است، بخشى از دولت پذیرفته است، بهرحال یک دوگانگى نه مطلق بلکه یک دوگانگى نسبى وجود دارد. در تلقى نسبت به جهانى شدن سنتها گراها یک دید و نگاه خاصى دارند. مدرنیستها یک نگاهى دارند البته آنها که جدى اند و در عرصه و خانواده ایران هستند ایران اسلامى و ایران مستقل ملى و نه سلطنت طلبان و افرادى که در واقع فرهنگ لمپنى را در واقع تبلیغ مى کنند و یک مشت فاسدهاى باطل شده هستند که اینها هیچ وقت نمى توانند از دنیا مشروعیت مى گیرند یعنى در واقع آمریکا هم نمى تواند اینها را رد کند چرا که اینها تجربه و امتحانشان را پس داده اند امثال دکتر امینى ها، مدنى ها یا تروریستهایى مثل رجبى و دار و دسته اینها مثل لاهیجى و بنى صدر و خیلى هاى دیگر. اینها نشان داده اند که حاضرند از تروریسم حمایت کنند یا در شرایطى خیانت کنند حتى کرزاى ایران هم نمى توانند باشند که بیاید یک آدم حرف گوش کن، سر بزیر تابع و با یک وجاهت منى یک لباس سنتى تاجیک بپوشد و چنین کس در ایران وجود ندارد. بهرحال این حکایت از این مى کند که جهانى شدن یک امر مستوى و مسلط است و بسیار هم قدرتمند و ملتها را هم مى شکند. الان مقاومتى که شما در دنیا مى بینید از سوى دولتها نیست مثلاً وقتى در سوئیس، دافوس سوئیس، یا در آمریکا یا در استرالیا، ایتالیا و آلمان و جاهاى مختلف هر وقت که اتفاقى مى افتد این ملتها هستند و سازمانهاى خصوصى برخى از دانشمندان هستند که با این مسایل درگیرند. دولتها درگیرى ندارند. درگیرى آنها بیشتر سهم خواهى آنهاست. فرانسه دعوایش سر جهانى شدن نیست دعوا سر این است که در جهانى شدن نباید آمریکا قدرت درجه یک را داشته باشد. انگلیسى ها پذیرفته اند و مى گویند آمریکا از خودمان است در واقع بچه هاى خودمان هستند که دارند کار مى کنند، حالت پدر و پسرى احساس مى کنند. اما آلمانها و فرانسویها که خودشان یک گروه فرهنگى متفاوتى دارند یعنى گروه زبان آلمانى و گروه زبان فرانسه، اینها متفاوت مى اندیشند در دنیا حجم زیادى از مردم به زبان آلمانى یا فرانسوى صحبت مى کنند. آلمان چون استعمارگر نبوده دولتهاى وابسته به خودش را ندارد اما در آفریقا و خیلى از کشورها زبان ملى فرانسوى است و آنها معتقدند که فرهنگ فرانسوى باید حفظ بشود و آنها هم معتقدند که فرهنگ آلمانى باید حفظ بشود. روسها معتقدند فرهنگ روسى حفظ شود، البته اینها همه شان از بین خواهد رفت. من تردیدى ندارم که آنهایى بینشان تمایز اساسى نیست از بین خواهد رفت یا اگر هم از بین نرود همان نسبت ماده و صورت را پیدا خواهد کرد. تابع این نظام جهانى شوند و زندگیشان هم هویت کهن و سنتى خودش را از دست بدهد با برداشتن مرزها و چند تا پل ملى اینها، هضم مى ش ود. اقتصاد ملى در حال از دست دادن تعریف خود در این کشورهاست و بهرحال در حال یکپارچه شدن هستند. صد سال، ۲۰۰ سال، چقدر طول بکشد بتدریج حتى زبانها هم، ادغام بشود که این خوب یک مقدارى زمان مى برد.

بحث جهانى شدن، کشورها و ملتها قرار است چه چیزى از دست داده و چه چیزى بدست آورند؟

آن چیزى که گفته مى شود چیست و آن چیزى که واقعاً بدست مى آورند چیست؟ آن چیزى که بدست مى آورند، صنعتى شدن است. قدرت بهره کشى از طبیعت با تولید تکنولوژى به یک نحوه مصنوعى، یک دانه گندم را به صد دانه گندم تبدیل کردن است آن چیزى که خداوند به انسان از طریق طبیعت با حفظ محیط زیست عرضه کرده است، امروز مى خواهد به قول فرانسیس بیکن انسان با شکنجه طبیعت بیشتر از آن بگیرد و رفاه و راحتى و لذت و خوشى و بى بند و بارى لذاتى و نابود شدن خانواده و خلاصه همه آنها چیزهایى که در فرهنگ غیر لذاتى گروههایى از مردم کهن، روزگاران گذشته مطبوعشان بوده است اما لذاتیون و انسانهاى فرهیخته چنین فضایى را نمى توانسته اند بپذیرند. بهر حال اومانیسم به جایى مى رسد که حقوق اراذل و اوباش را هم باید حفظ کند و فرهنگ اراذل و اوباش تبدیل مى شود به یک فرهنگ عقلانى و کنترل شده.
در این بحث جهانى شدن یکى از مطالبى که مطرح مى شود این است که ما هم مى توانیم ادبیات و فرهنگ خودمان را عرضه کنیم و به عنوان یک محصول صادر بکنیم. آیا این حرف اولاً به نظرتان قابل قبول است؟ ثانیاً اصول و مبانى اش کجاست و چرا یک چنین حرفى زده مى شود؟ ما صادر مى کنیم مثل یک ماده خام، ما نفت اگر صادر نمى کنیم، پسته اگر صادر نمى کنیم، اینها مى رود در آلمان به دیوار آویزان مى شود، به زمین انداخته مى شود در خدمت آن فضا و تفکر مدرن مورد استفاده قرار مى گیرد. صادر کردن مسأله اى نیست الان شما در لوس آنجلس آمریکا بروید یا سانفرانسیسکو، رستورانهایى هست که چلوکباب ایرانى مى دهند و خواننده هایى هستند که به زبان فارسى پاپ مى خوانند، ما کلى خواننده صادر کرده ایم، کلى دانشمند صادر کرده ایم، کلى قاچاقچى صادر کرده ایم، روحانى صادر کرده ایم، دیگر همه جور آدم صادر کرده ایم ولى آنها در آن بدنه کاملاً منفعل مى شوند و در واقع منشأ اثر نیستند و قدرتى به آن فضا ندارند و در خدمت آن سیستم هستند حتى اگر مخالف هم باشند چون بصورت یک جریان مثبت اثرگذار نیستند در خدمت آن سیستم قرار مى گیرند الان بعضى از دانشمندان، فضا و نظریه پردازان ما از بى سواد تا کم سواد تا پیشرفته را در سازمانهاى خودشان دارند، به آنها جایزه هم مى دهند، خوششان هم مى آید، خیلى از آنها هم هستند و اعتقادات اسلامى هم دارند چه سنتى و چه مدرتن، چه تفسیرهاى خیلى مدرن اسلامى که اینها دارند عده اى هم همان تفکر سنتى دارند و همان روایات و کتاب و سنت و اینها را طرح مى کنند. از شاگردان آقاى سیستانى شما بگیرید تا امام آنجا هستند، از شرق تا غرب جهان پخشند. اما اینها ماده تمدن غربیند و اینها صورت نیستند و اثرگذار نیستند. اینها آنجا پخشند مثل یک نقطه اى در یک صفحه بسیار عظیم که به چشم نمى آید مثلاً یک نقطه خاکسترى، یک نقطه سیاه خیلى ریز که باید با میکروسکوپ آن را دید. اینها اثرگذارى ندارند.

یعنى در بلندمدت هم اینها نمى توانند اثرگذار باشند؟

اگر بصورت تولید کننده در بیایند در واقع فرهنگ جهانى دگرگون شود و نرمهاى مسلط جهانى امروزى از ارزش بیفتد بله، تا وقتى که ارزش هاى مسلط همین ارزش هاى مصطلح غربى هستند، نخیر. اکثر مردم جهان گرفتار همان ارزش ها و نرمها هستند، تا وقتى خانواده مفهومى ندارد، یک امر حاشیه اى و عرضى است تا ذاتى باشد تا وقتى که شریعت در جهان ارزش نهایى ندارد، اینها کاره اى نیستند. یعنى در واقع ارزش هاى جدید دولتمرد جهانى شدن به بدنه ملتها و دولتها تزریق مى شود و سعى مى کنند به مردم دنیا این نرمها را بقبولانند و گاهى آنچنان اینها نزدیک مى شوند که انگار اختلاف فقط در سطح سیاست وجود دارد در سطح فرهنگ اختلاف بنیادین وجد ندارد، حتى تفکیکها را هم حاضرند بپذیرند یعنى بگویدن ما فرهنگ خودمان را داریم، شما فرهنگ خودتان را داشته باشید اما مسأله به این بسنده نمى کند و از این فراتر مى رود و اثرگذار مى شود در قلمروى سیاست. آنجا یک چالش هایى شکل مى گیرد. ولى بهرحال فعلاً خطرى براى اینها نیست مگر به آن مفهوم تروریستى که اینها در ۱۱ سپتامبر تجربه کرده اند و گروههایى که قدرت تولید کنندگى آنچنانى ندارند حتى در آن سیتم آموزش مى بینند…

… مثلاً چطور ممکن است آن ادبیات فارسى فرهنگ و مطالبى که حافظ و سعدى داشته اند ما اینها را بیائیم جهانى کنیم یعنى ادبیاتمان جهانى بشود و فرهنگ حافظ و سعدى در خدمت غرب در بیاید؟

الان براى مولوى، خیام این چنین اتفاقى افتاده است، الان از مولوى یک تلقى سکولاریستى و نفسانى مى کند. چون عرفان هم مى تواند سکولاریستى باشد، عرفانى که قلبى است بر تجربه هاى روحى معمولى که آدمها یک لذت پیدا کنند با مدیتیشن و TM و اینجور بازیها و فرقه بازیهاى شبه خانقاهى که طرف کار همه کارهایش را کرده است و حافط فقط مى خواهد یک رفع خستگى از خودش بکند، مى بیند گزیده هایى از کتاب مولانا دویست سیصد هزار تا، یک میلیون، ده میلیون چاپ شده است ولى تصور نکنیم که این مولانا همان مولاناى سکولارى است که براى آنها هست مولاناى شرعى است که ما از آن مى فهمیم. مولاناى شرعى نیست، یک مولاناى لاابالى است و لباحى مذهب که کارى به کار کسى هم ندارد و هر کسى هم از ظن خودش یارش شده است. باتر جاسوس آمریکا در عراق با تسلیحات اتمى، مجلسى در استرالیا داشت که اینها مثنوى مولوى در آن مى خوانند. اگر همه مثنوى خوانها مثل باتر مى خواهند باشند خوب، معلوم است که این مثنوى و حافظ چه مى شود. الان با مولوى نمى شود به جنگ آمریکا رفت. غزل حافظ را که دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند بیشتر با مخزن موجودى هروئین در دنیاى امروز متناسبش مى کنند، زاین که هست، تغییرش مى دهند. مولوى را هم همینطور. و این که حالا ما از این طرف چه چیزى از آنها مى گیریم؟ اینها مسأله اساسى است و باید توجه بکنیم که هنوز چون آنها و زمینه ها چیزى که تعیین کننده در تمدن است آن ارزش هاى بنیادین است نه ارزش هاى حاشیه اى. شما ببینید چه چیزى الان در جهان ارزش است؟ حقوق بشر الان یک ارزش بنیادى است! حقوق شهروندى یک ارزش بنیادین است! حق سرمایه دارى، ماکیت آزاد از اصل مشهور ملل متحد است! حفظ آزادى و صیانت زادى اراده مردم و همه تعبیراتى که در فرهنگ مدرن گاهى معنا پیدا کرده است در واقع زمینه هاى مسیحى یا اسلامى داشته است و در واقع تعبیرات و تغییرات سکولار از آنها شده و در خدمت همین جهانى سازى هم قرار مى گیرد. امروز یک کارتون مى سازند، از تورات هم مثلاً در مى آمدند مثلاً تحت عنوان فرعون مصر، بچه هاى ما آن را با لذت مى بینند اما فرعون مصر یک تفکر یهودى سکولار است که در جهان کار خودش رإ؛ ؛ ؛ پیش مى برد. فرهنگ هالیوودى از فرهنگهاى تدریجى تر استفاده مى کند. این فرهنگهاى قدیمى در فیلمهایى مثل ایندیاناجونز، یا عرفان زن یا یهودى که در فیل

ماهنامه موعود- شماره ۳۹

همچنین ببینید

ظهور حضرت مسیح

ظهور حضرت مسیح در عصر حضرت مهدی(ع)

طبق روايات متواتر اسلامي، آن بزرگوار داراي دو غيبت است: غيبت صغري و غيبت كبري و در عصر غيبت صغري رابطه با آن حضرت(ع) توسط نواب خاصشان برقرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *