سند زيارت جامعه كبيره‏

5ad218cc0ef0e4ec26f28c29f12f1b52 - سند زيارت جامعه كبيره‏

آیت الله میلانی در ابتدای کتاب با پیشوایان هدایت گر به بررسی سند زیارت جامعه کبیره پرداخته‌اند و بیان فرموده‌اند: گرچه ما اطمینان داریم که این متن از امام هادى علیه السلام صادر شده است اما براى تثبیت این نظر مطالبى را بیان می‌نماییم تا موجب یقین همگان به صدور این متن از امام علیه السلام باشد.

 

آیت الله میلانی در ابتدای کتاب با پیشوایان هدایت گر به بررسی سند زیارت جامعه کبیره پرداخته‌اند و بیان فرموده‌اند: گرچه ما اطمینان داریم که این متن از امام هادى علیه السلام صادر شده است اما براى تثبیت این نظر مطالبى را بیان می‌نماییم تا موجب یقین همگان به صدور این متن از امام علیه السلام باشد.

زیارت جامعه کبیره‏

زیارت جامعه کبیره از زیارت‏‌هاى مهم است که ما شکّى در صدور آن نداریم.
پیش از بررسى سند آن باید به چرایى نامیدن این زیارت به زیارت جامعه پاسخ گفت.
پاسخ روشن است؛ چرا که همه پیشوایان معصوم علیهم السلام با آن زیارت می‌شوند. امّا آیا با زیارت جامعه شخص پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه وآله، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و حضرت ولى عصر علیه السلام را می‌توان زیارت کرد؟ پاسخ این پرسش را با تحقیق و تأمّل لازم در عبارات این زیارت می‌توان به دست آورد.

این زیارت بایستى از نظر سندى بررسى شود، گرچه ما اطمینان داریم که این متن از امام هادى علیه السلام صادر شده است. براى تثبیت این نظر مطالبى را بیان می‌‏نماییم تا موجب یقین همگان به صدور این متن از امام علیه السلام باشد.
محدّث بزرگوار شیخ صدوق رحمه اللَّه این زیارت را در دو کتاب از مصنّفات خود آورده است؛ یکى کتاب من لایحضره الفقیه و دیگر کتاب عیون أخبار الرّضا علیه السلام.
شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب عیون أخبار الرّضا علیه السلام می‌نویسد:
حدّثنا علی بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق‏ رضی اللَّه عنه‏؛ ومحمّد بن أحمد السنانی؛ وعلی بن عبداللَّه الورّاق؛ والحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتّب، قالوا: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی وأبو الحسین الأسدی قالوا: حدّثنا محمّد بن إسماعیل‏المکّی البرمکی قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی قال: قلت لعلی بن محمّد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب‏ علیهم السلام:
علّمنی یابن رسول اللَّه! قولًا أقوله بلیغاً کاملًا إذا زرت واحداً منکم …؛ ۱
امّا در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است:
روى محمّد بن إسماعیل البرمکی قال: حدّثنا موسى بن عبداللَّه النخعی، قال: قلت لعلی بن محمّد … علیهم السلام.۲

صحّت سند زیارت جامعه‏

چنان که خواهد آمد، بزرگان فقها و محدّثان، زیارت جامعه را صحیح دانسته‌‏اند، و نیز به عبارت‏هاى آن در کتاب‏هاى خود در مباحث گوناگون استدلال نموده‌‏اند.
اکنون لازم است به چند نکته اشاره شود:
نکته یکم: شیخ صدوق رحمه اللَّه در مقدّمه کتاب من لا یحضره الفقیه می‌گوید: من مطابق روایاتى که در این کتاب آورده‏ام، فتوا می‌دهم و آن‏ها را بین خود و خداى خود حجّت می‌‏دانم.
این سخن در بین فقها خاستگاه بحث بزرگى شده؛ چرا که با تحقیق و مراجعه به کتاب‏هاى فتوایى شیخ صدوق رحمه اللَّه همانند المقنع و الهدایه روشن می‌شود که نه تنها شیخ صدوق رحمه اللَّه طبق همه روایات کتاب من لا یحضره الفقیه فتوا نداده؛ بلکه در مواردى خلاف آن‏ها فتوا داده است.
با توجّه به التزامى که شیخ صدوق رحمه اللَّه در سرآغاز کتاب من لا یحضره الفقیه دارد، چگونه مخالفت او را در کتاب‏هاى فتوایى می‌توان توجیه کرد؟
دانشمندان محقق در توجیه این عمل‏کرد نظرهاى گوناگونى ارائه کرده‏‌اند، آن چه محلّ حاجت است این که: علّامه مجلسى رحمه اللَّه می‌نویسد: شیخ صدوق رحمه اللَّه از این التزام در اثناى همان کتاب دست برداشته و عدول کرده است.۳ آقاى حکیم رحمه اللَّه علیه در مستمسک عروه الوثقى ضمن اشکال به علّامه مجلسى رحمه اللَّه علیه ـ که اشکال هم وارد است ـ مطلب مفیدى می‌آورد و می‌گوید: اگر شیخ صدوق واقعاً از تعهّد خود عدول کرده، باید مشخص کند که در کدام بخش از کتابش عدول نموده است. به سخن دیگر، اگر از التزامش عدول کرده باید همان جا تذکّر دهد تا خواننده متوجّه عدول او گردد که اگر این عدول را تذکّر ندهد، تدلیس خواهد بود و این امر قبیحى است و شأن شیخ صدوق رحمه اللَّه بزرگ‏تر از تدلیس است.۴ بنابراین، سخن علّامه مجلسى رحمه اللَّه دلیلى ندارد؛ بلکه دلیل بر خلافش است.
بر اساس این تحقیق، هر روایتى که در کتاب من لا یحضره الفقیه از اشخاص نقل شده است باید مورد اعتماد باشد و همه راویان زیارت جامعه نزد شیخ صدوق رحمه اللَّه علیه ثقه خواهند بود، و همین براى ما کافى است.
نکته دوم: اصطلاح «صحیح» در روایات نزد قدماى علماى ما با اصطلاح متأخّران تفاوت دارد. آنان هر روایتى را که وثوق به صدور آن داشتند، صحیح می‌‏دانستند و بر آن اثر مترتّب می‌کردند، و این اصطلاح هم‏چنان مورد عمل همه فقها و محدّثان بوده تا زمان سید ابن طاووس رحمه اللَّه که ایشان یا علّامه حلّى اصطلاح صحیح را بر حدیثى نهادند که راویان آن مورد وثوق باشند. ما این موضوع را در بعضى از مباحثمان تحقیق کرده‌‏ایم و یادآور شده‏‌ایم که جمعى از محدّثان متأخّر نیز بر اصطلاح جدید بوده‌‏اند۵. از این رو مرحوم محدّث نورى بر مرحوم مجلسى در کتاب مرآه العقول و مرحوم محدّث جزائرى در شرح تهذیب الاحکام به دلیل بررسى روایات آن دو کتاب بر اساس اصطلاح متأخّران انتقاد نموده است.۶ این هم وجه دیگرى براى صحّت زیارت جامعه نزد مرحوم صدوق و قدما و عموم محدّثان.
نکته سوم: شیخ صدوق رحمه اللَّه در بین بزرگان علماى ما این امتیاز را دارد که به بلاد مختلف مسافرت نموده و با فقها و محدّثان مذاهب دیگر مذاکرات علمى داشته است. وى از آنان حدیث اخذ کرده و احادیث اهل بیت علیهم السلام را نیز براى آنان روایت نموده و در بلاد منتشر کرده است. به همین روى، علماى مذاهب دیگر نیز از شمار مشایخ او بوده‌‏اند.
به این جهت اگر از شخصى روایت بسیار کرده باشد و در پى نام او گفته باشد «رضی اللَّه عنه»، گویند که آن شیخ امامى اثناعشرى مورد وثوق است.
در تنقیح المقال آمده است:
وقد قالوا: إنّ ذکر الثقات مشایخهم مقروناً بِالرَّضْیَلَه وَالرَّحْمَلَه قرین للمدح، بل هو عدیل للتوثیق. قال المحقق الداماد رحمه اللَّه‏: إنّ لمشایخنا الکبار کالصدوق‏ رضی اللَّه عنه‏ مشیخهً یلتزمون إرداف تسمیتهم بِالرَّضْیَلَه أو الرَّحْمَلَه لهم، فاولئک أثبات أجلّاء، والحدیث من جهتهم صحیح معتمد علیه، نصّ بالتوثیق أو لم ینص.۷
با نگاه به کتاب‏هاى شیخ صدوق رحمه اللَّه، می‌بینیم مشایخ روایت زیارت جامعه از کسانى هستند که وى از آنان بسیار روایت کرده و درباره آنان «رضی اللَّه عنه» گفته است:
على بن أحمد الدقّاق‏، در این منابع آمده است:
الأمالى: ۳۰۹، ۳۳۴، ۴۵۱، ۷۶۸،
التوحید: ۴۸، ۵۶، ۵۷، ۶۰،
الخصال: ۵۴۳،
علل الشرایع: ۱/ ۱۳۱، ۱۷۵، ۱۷۶،
عیون أخبار الرضا علیه السلام: ۲/ ۳۱۵،
کمال الدین: ۵۲۰ و
من لا یحضره الفقیه: ۴/ ۴۴۵ و ۴۷۶.
محمد بن أحمد السنانی‏، در این منابع آمده است:
الأمالى: ۴۱۰، ۷۵۵،
الخصال: ۵۴۳،
علل الشرائع: ۱/ ۱۳۱، ۱۷۵، ۱۷۶ و
من لا یحضره الفقیه: ۴/ ۴۷۶.
على بن عبداللَّه الوراق‏، در این منابع آمده است:
علل الشرائع: ۱/ ۱۳۲، ۱۷۵، ۱۷۶، ۲۴۰ و
کمال الدین: ۵۲۰.
حسین بن ابراهیم المکتّب‏، در این منابع آمده است:
علل الشرائع: ۱/ ۶۷ و
الخصال: ۵۴۳.
نکته چهارم‏: وقتى شیخ صدوق رحمه اللَّه براى روایات من لا یحضره الفقیه چنان شأنى را قائل باشد و از مشایخ خود چنان تعبیر نماید، و در مقابل هیچ گونه جرحى‏ درباره شیخ مورد نظر وجود نداشته باشد، قطعاً آن شیخ که مورد رضایت بوده و در کتاب مزبور از او حدیث نقل شده، مورد وثوق خواهد بود.
نکته پنجم: تعدّد راوى در هر طبقه موجب مزید وثوق به صدور و راویان حدیث خواهد بود.
مرحوم شیخ صدوق به توسّط چهار نفر از مشایخ خود زیارت جامعه را روایت کرده است.
۱. على بن احمد بن محمّد دقّاق‏
صاحب کتاب تنقیح المقال عبارت یاد شده را در ذیل نام او گفته است، و همین براى ما ـ مخصوصاً با توجّه به مطالب دیگر ـ کافى است.
۲. محمّد بن احمد السنانى‏
وى نواده «محمّد بن سنان» است، از این روى به «سنانى» ملقّب شده است. در تنقیح المقال آمده است:
یمکن عدّ الرجل فی الحسان نظراً إلى استفاده کونه إمامیّاً من عدم غمز الشیخ‏ رحمه اللَّه‏ فی مذهبه واستفاده المدح المعتدّ به فیه من إکثار الصدوق‏ رحمه اللَّه‏ الروایه عنه مترحّماً.۸
۳. على بن عبداللَّه الورّاق‏
در تنقیح المقال آمده است:
روى عنه الصدوق‏ رحمه اللَّه‏ مترحّماً علیه.۹
۴. حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب‏
در تنقیح المقال آمده است:
قال فی التعلیقه: إنّه یروی الصدوق‏ رحمه اللَّه‏ عنه مترضّیاً مترحّماً، وأقلّ ما یستفاد منه حسن حاله.۱۰
پس، ملاحظه می‌کنید هیچ گونه جرحى در این اشخاص وجود ندارد و ترحّم و ترضّى شیخ صدوق بر آن‏ها دلیل بر حسن حال؛ بلکه وثاقت آنان می‌باشد. در تنقیح المقال آمده است:
إنّه لا یخفى علیک إمکان استفاده وثاقه الرجل، نصّوا على توثیقه أم لا، من امور … منها:
ترحّم الإمام‏ علیه السلام‏ على رجل أو ترضّیه عنه أو نحو ذلک، فإنّه لا یعقل صدور ذلک منه إلّابالنسبه إلى ثقهٍ عدل. بل الترحّم والترضّی ونحوهما من المشایخ یفید ذلک، کما لا یخفى على الفطن اللبیب.۱۱
و از جمله شواهد این که ترحّم و ترضّى بزرگان نزد علما بر حسن بلکه وثاقت دلالت دارد، استدلال مرحوم آقاى خویى به روایت «حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب» ـ یکى از مشایخ چهارگانه شیخ صدوق در زیارت جامعه ـ می‌باشد، ایشان در ترجمه «محمّد بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین ملقّب به دیباجه» می‌فرماید:
ویدلّ على ذمّه أیضاً عدّه من الروایات:
منها: ما رواه الصدوق عن أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی ….
ومنها: ما رواه عن الحسین بن ابراهیم بن أحمد بن هشام المؤدب‏ رضی اللَّه عنه‏ قال: حدّثنا علی بن إبراهیم بن هشام ….۱۲
پس اگر توثیق «حسین بن ابراهیم» نزد ایشان تمام نبود هرگز نمی‌گفتند:
«ویدلُّ …».
اینک تعدادى از روایاتى را که شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب‏هاى خود از مشایخ یاد شده آورده نقل می‌کنیم، تا در ضمن معلوم شود که در نقل چه مضامینِ بلندى، بزرگان بر راویان مذکور اعتماد کرده‏‌اند:

حدیث یکم.
حدثّنا محمّد بن أحمد السنانی‏ رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید، عن علیّ بن سالم، عن أبیه، عن أبان بن عثمان، عن أبان بن تغلب، عن عکرمه، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله:
قال اللَّه جلّ جلاله: لو اجتمع الناس کلّهم على ولایه علیّ ما خلقت النار.۱۳

حدیث دوم.
حدّثنا الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المؤدّب‏ رحمه اللَّه‏، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر الأسدی الکوفی، قال: حدّثنی موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبیه، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن آبائه، عن علی‏ علیهم السلام‏ قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله:
إذا کان یوم القیامه یؤتى بک یا علیّ على ناقه من نور، وعلى رأسک تاج له أربعه أرکان، على کلّ رکن ثلاثه أسطر: لا إله إلّااللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ ولیّ اللَّه، وتعطى مفاتیح الجنّه، ثمّ یوضع لک کرسی یعرف بکرسی الکرامه فتقعد علیه، ثمّ یجمع لک الأوّلون والآخرون فی صعید واحد، فتأمر بشیعتک إلى الجنّه، وبأعدائک إلى النار، فأنت قسیم‏ الجنّه، وأنت قسیم النار، ولقد فاز من تولّاک، وخسر من عاداک، فأنت فی ذلک الیوم أمین اللَّه، وحجّه اللَّه الواضحه.۱۴

حدیث سوم.
روى محمّد بن أبی عبداللَّه الأسدی الکوفی، عن موسى بن عمران، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه حدیث تفسیر قوله تعالى: «وَجَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فی عَقِبِهِ»۱۵ بالإمامه، جعلها اللَّه‏ عزّ وجلّ‏ فی عقب الحسین‏ علیه السلام‏ باقیه إلى یوم القیامه.۱۶

حدیث چهارم.
وروى محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، عن موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن أبیه، عن یحیى بن أبی القاسم، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه‏ علیهم السلام‏، قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله:
الأئمه بعدی اثنا عشر أوّلهم علیّ بن أبی طالب، وآخرهم القائم، فهم خلفائی وأوصیائی وأولیائی وحجج اللَّه على امّتی بعدی، المقرُّ بهم مؤمن، والمنکر لهم کافر.۱۷

حدیث پنجم.
عن محمّد بن أحمد السنانی‏ رضی اللَّه عنه‏، عن محمّد بن أبی عبداللَّه الأسدی الکوفی، عن موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن علیّ بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبداللَّه الصادق‏ علیه السلام‏، قال:
إنّ اللَّه تبارک وتعالى لا یوصف بزمان، ولا مکان، ولا حرکه، ولا انتقال، ولا سکون، بل هو خالق الزمان والمکان والحرکه والسکون والانتقال، تعالى عمّا یقول الظالمون علوّاً کبیراً.۱۸

حدیث ششم.
حدّثنا محمّد بن أحمد السنانی‏ رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الأسدی الکوفی، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید، عن علیّ بن سالم، عن أبیه، عن سعد بن طریف، عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله‏ لعلیّ‏ علیه السلام:
یا علیّ، أنت إمام المسلمین، وأمیر المؤمنین، وقائد الغرّ المحجّلین، وحجّه اللَّه بعدی على الخلق أجمعین، وسیّد الوصیّین، ووصیّ سیّد النبیّین.
یا علی، إنّه لمّا عرج بی إلى السماء السابعه، ومنها إلى سدره المنتهى، ومنها إلى حجب النور، وأکرمنی ربّی جلّ جلاله بمناجاته، قال لی: یا محمّد؟
قلت: لبّیک ربّی وسعدیک، تبارکت وتعالیت.
قال: إنّ علیّاً إمام أولیائی، ونور لمن أطاعنی، وهو الکلمه التی ألزمتها المتّقین، من أطاعه أطاعنی، ومن عصاه عصانی، فبشّره بذلک.
فقال علی‏ علیه السلام‏: یا رسول اللَّه، بلغ من قدری حتّى إنّی اذکر هناک؟
فقال: نعم یا علیّ! فاشکر ربّک.
فخرّ علیّ‏ علیه السلام‏ ساجداً شکراً للَّه على ما أنعم به علیه، فقال له رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله‏:
ارفع رأسک یا علیّ، فإنّ اللَّه قد باهى بک ملائکته.۱۹

حدیث هفتم.
حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوکّل‏ رحمه اللَّه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن علیّ بن سالم، عن أبیه، عن ثابت ابن أبی صفیّه، عن سعید بن جبیر، عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله:
من سرّه أن یجمع اللَّه له الخیر کلّه فلیوال علیّاً بعدی، ولیوال أولیاءه، ولیعاد أعداءه.۲۰

حدیث هشتم.
حدّثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسى بن بابویه القمّی‏ رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا علیّ بن أحمد بن موسى الدقّاق‏ رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن علیّ بن أبی حمزه، عن یحیى بن أبی إسحاق، عن الصادق جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه، عن أبیه‏ علیهم السلام‏، قال: سئل النبیّ‏ صلى اللَّه علیه وآله‏: أین کنت وآدم فی الجنّه؟
قال: کنت فی صلبه، وهبط بی إلى الأرض فی صلبه، ورکبت السفینه فی صلب أبی نوح، وقذف بی فی النار فی صلب أبی إبراهیم، لم یلتق لی أبوان على سفاح قطّ، ولم یزل اللَّه‏ عزّ وجلّ‏ ینقلنی من الأصلاب الطیّبه إلى الأرحام الطاهره هادیاً مهدیّاً، حتّى أخذ اللَّه بالنبوّه عهدی، وبالإسلام میثاقی، وبیّن کلّ شی‏ء من صفتی، وأثبت فی التوراه والإنجیل ذکری، ورقى بی إلى سمائه، وشقّ لی اسماً من أسمائه الحسنى، امّتی الحمّادون، فذو العرش محمود وأنا محمّد.۲۱

حدیث نهم.
حدّثنا محمّد بن موسى بن المتوکّل‏ رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، عن موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید النوفلی، عن علیّ بن سالم، عن أبیه، عن أبی حمزه الثمالی، عن سعد الخفّاف، عن الأصبغ بن نباته، عن عبداللَّه بن عبّاس، قال: قال رسول اللَّه‏ صلى اللَّه علیه وآله:
لمّا عرج بی إلى السماء السابعه، ومنها إلى سدره المنتهى، ومن السدره إلى حجب النور، نادانی ربّی‏ جلّ جلاله:
یا محمّد! أنت عبدی وأنا ربّک، فلی فاخضع، وإیّای فاعبد، وعلَیَّ فتوکّل، وبی فثق، فإنّی قد رضیت بک عبداً وحبیباً ورسولًا ونبیّاً.
وبأخیک علیّ خلیفه وباباً، فهو حجّتی على عبادی، وإمام لخلقی، به یعرف أولیائی من أعدائی، وبه یمیّز حزب الشیطان من حزبی، وبه یقام دینی، وتحفظ حدودی، وتنفذ أحکامی، وبک وبه وبالأئمه من ولده أرحم عبادی وإمائی.
وبالقائم منکم أُعمر أرضی بتسبیحی وتهلیلی وتقدیسی وتکبیری وتمجیدی، وبه اطهّر الأرض من أعدائی، واورثها أولیائی، وبه أجعل کلمه الذین کفروا بی السفلی، وکلمتی العلیا، وبه أُحیی عبادی وبلادی بعلمی، وله اظهر الکنوز والذخائر بمشیئتی، وإیّاه أظهر على الأسرار والضمائر بإرادتی، وأمدّه بملائکتی لتویّده على إنفاذ أمری، وإعلان دینی، ذلک ولیّی حقّاً، ومهدی عبادی صدقاً.۲۲

حدیث دهم.
حدّثنا علیّ بن أحمد بن محمّد رضی اللَّه عنه‏، قال: حدّثنا محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، قال: حدّثنا موسى بن عمران النخعی، عن عمّه الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن‏ أبی حمزه، عن أبیه، قال: سألت أبا عبداللَّه‏ علیه السلام‏: لأیّ علّه دفنت فاطمه علیها السلام‏ باللیل ولم تدفن بالنهار؟
قال: لأنّها أوصت أن لا یصلّی علیها الرجلان.۲۳
مرحوم شیخ صدوق زیارت جامعه را به توسّط مشایخ چهارگانه یاد شده از:
محمّد بن ابى عبداللَّه الکوفى و ابوالحسین الاسدى‏ روایت نموده است.
عبارت وى هر چند در تعدد ظهور دارد؛ ولى مرحوم نجاشى و در پى ایشان جمع کثیرى از بزرگان به اتّحاد قائلند؛ یعنى محمّد بن ابى عبداللَّه الکوفى، خود ابوالحسین اسدى است و اسم کامل وى عبارت است از: ابوالحسین محمّد بن جعفر بن عون الاسدى الکوفى.
ما می‌گوییم: اگر این نظر تمام است، پس این راوى ثقه است چنان که خواهد آمد و اگر مغایرت هست، پس وثاقت «ابوالحسین اسدى کوفى» کافى است.
مرحوم آقاى خویى که قائل به اتحاد می‌باشد، در ترجمه «محمد بن جعفر بن عون» می‌گوید:
قال النجاشی: محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدی، أبو الحسین الکوفی: ساکن الریّ، یقال له: محمّد بن أبی عبداللَّه، کان ثقه، صحیح الحدیث، إلّاأنّه روى عن الضعفاء، وکان یقول بالجبر والتشبیه، وکان أبوه وجهاً، روى عنه أحمد بن محمّد بن عیسى، له کتاب الجبر والاستطاعه.
أخبرنا أبو العبّاس بن نوح، قال: حدّثنا الحسن بن حمزه، قال: حدّثنا محمّد بن جعفر الأسدی، بجمیع کتبه، قال: ومات أبو الحسین محمّد بن جعفر، لیله الخمیس لعشر خلون‏ من جمادى الأولى سنه اثنتی عشره وثلاثمائه، وقال ابن نوح: حدّثنا أبو الحسن بن داود، قال: حدّثنا أحمد بن حمدان القزوینی، عنه بجمیع کتبه.
وقال الشیخ (۶۶۰): «محمّد بن جعفر الأسدی: یکنّى أبا الحسین، له کتاب الردّ على أهل الاستطاعه، أخبرنا به جماعه عن التلّعکبری، عن محمّد بن جعفر الأسدی».
وقال فی رجاله، فی باب من لم یرو عنهم‏ علیهم السلام‏ (۲۸): «محمّد بن جعفر الأسدی، یکنّى أبا الحسین الرازی، کان أحد الأبواب».
وقال فی کتاب الغیبه: «وقد کان فی زمان السفراء المحمودین أقوام ثقات، ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفاره من الأصل، منهم أبو الحسین محمّد بن جعفر الأسدی‏ رحمهم اللَّه.
أخبرنا أبو الحسین بن أبی جید القمّی، عن محمّد بن الولید، عن محمّد بن یحیى العطّار، عن محمّد بن أحمد بن یحیى، عن صالح بن أبی صالح، قال: سألنی بعض الناس فی سنه تسعین ومائتین قبض شی‏ء فامتنعت من ذلک، وکتبت أستطلع الرأی فأتانی الجواب: «بالریّ محمّد بن جعفر العربی فلیدفع إلیه، فإنه من ثقاتنا».
الغیبه: فی ذکر السفراء المحمودین الثقات الّذین ترد علیهم التوقیعات. الحدیث ۱، ثمّ ذکر الشیخ عدّه روایات متعلّقه بذلک، ثمّ قال: «ومات الأسدی على ظاهر العداله ولم یطعن علیه، فی شهر ربیع الآخر سنه اثنتی عشره وثلاثمائه». الغیبه: الموضع المذکور.
أقول: الروایات الداله على وکاله محمّد بن جعفر الأسدی کثیره.۲۴
سپس ایشان با دلایل گوناگون قول نجاشى را به این که محمّد بن جعفر به جبر و تشبیه قائل بوده رد می‌نماید.
به هر حال، همه به وثاقت «محمّد بن جعفر أبو الحسین الاسدى» قائل هستند، و این براى ما کافى است.

محمّد بن اسماعیل البرمکى‏
مرحوم نجاشى وى را صریحاً توثیق کرده و گفته است:
کان ثقه مستقیماً.۲۵
مرحوم علّامه حلّى گفته است:
اختلف علماؤنا فی شأنه، فقال النجاشی: إنّه ثقه مستقیم. وقال ابن الغضائرى: إنّه ضعیف.
وقول النجاشی عندی أرجح؛ ۲۶
بزرگان علما، آراى منقول از ابن غضائرى را قابل معارضه با نظرات مثل نجاشى و شیخ طوسى نمی‌دانند.

موسى نخعى‏
درباره نام «موسى نَخَعى» چنان که پیداست، بین نقل کتاب من لا یحضره الفقیه و عیون الاخبار اختلاف وجود دارد؛ از این رو بحث می‌شود که آیا «موسى بن عمران نخعى» و «موسى بن عبداللَّه نخعى» یک شخص هستند یا دو فرد. در این جا دو احتمال وجود دارد:
یکم. احتمال دارد در این جا تصحیف شده باشد؛ یعنى در نوشتن موسى بن عمران نخعى با موسى بن عبداللَّه نخعى اشتباه رخ داده و در واقع «موسى بن عبداللَّه نخعى» درست است.
گواه بر صدق این احتمال همان است که شیخ طوسى رحمه اللَّه این روایت را از شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب تهذیب الاحکام از «موسى بن عبداللَّه نخعى» نقل کرده است. بنابراین اشتباه در نوشتار از ناسخان کتاب بوده است. روى این اصل، موسى بن‏ عبداللَّه تعیّن پیدا می‌کند.
دوم. احتمال دارد هر دو اسم درست باشد؛ چرا که هنگام ذکر راوى گاهى نام راوى به پدرش و گاهى به جدّش نسبت داده می‌شود.

این امر در اسانید دیگر نیز اتّفاق افتاده است. در تحقیقى که در مورد یکى از راویان انجام شد، نام او به چهار صورت در اسناد روایات آمده بود. یک بار نامش ذکر شده بود، بار دیگر با لقب از او یاد شده بود، بار سوم منتسب به جدّش و بار چهارم منتسب به پدرش شده بود.۲۷ بنابراین دو احتمال، می‌توان نتیجه گرفت که موسى بن عبداللَّه و موسى بن عمران هر دو نام یک نفر است.
البتّه موسى بن عمران نخعى در کتاب‏هاى تفسیرى، فقهى و … بسیار روایت دارد و کتاب‏هاى بسیارى در کتاب معجم رجال الحدیث نام برده شده که روایات موسى بن عمران نخعى را آورده‏اند، از جمله:
من لا یحضره الفقیه، تهذیب الاحکام، الاستبصار، التوحید، علل الشرائع، معانى الأخبار، کمال الدین و ….
بنابراین نام موسى بن عمران نخعى به عنوان یکى از محدّثان و راویان شیعه به طور فراوان در کتاب‏هاى ما ذکر شده است. این‏ نخستین جهت توثیق این راوى.

جهت دوم. موسى بن عمران از رجال کتاب کامل الزیارات است. شیخ بزرگوار ابن قولویه رحمه اللَّه در مقدّمه کتاب خود می‌نویسد: روایاتى که در این کتاب می‌‏آورم همه از مشایخ ثقات هستند. از همین رو، آقاى خویى رحمه اللَّه به وثاقت همه رجال کتاب کامل الزیارات قائل شد و بنابر آن در موارد بسیارى فتوا داد. برخى از اساتید ما نیز به پیروى از آقاى خویى رحمه اللَّه همین مبنا را قائل شدند.
البته آقاى خویى در اواخر ایام زندگى‏اش از این مبنا دست برداشت و نظرش عوض شد که منظور از مشایخ ثقات، مشایخ و اساتید بلا واسطه ابن قولویه رحمه اللَّه هستند، نه رجال دیگر کتاب.
بنابراین، موضوعى که بایستى بررسى کرد این است که آیا ابن قولویه رحمه اللَّه فقط مشایخ خود، یا همه رجال کتاب را توثیق کرده است؟
اگر پس از بررسى این گونه نظر بدهیم که عبارت ابن قولویه رحمه اللَّه در توثیق همه رجال ظهور دارد، جهت دوم توثیق موسى بن عمران ـ عبداللَّه ـ نخعى خواهد شد.

جهت سوم. در پژوهشى دیگر در کتاب من لا یحضره الفقیه، به توثیق دیگرى براى موسى بن عمران دست یافتم. شیخ صدوق رحمه اللَّه در کتاب الوصیّه پس از نقل روایاتى می‌نویسد:
وقد أخرجت الأخبار المسنده الصحیحه فی هذا المعنى فی کتاب «کمال الدین وتمام النعمه»؛ ۲۸
در این معنا، در کتاب کمال الدین وتمام النعمه احادیث مسند۲۹ صحیح آورده‏ام.
وى این روایات را به کتاب کمال الدین حواله می‌کند و به صحّت آن‏ها تصریح می‌نماید، و یکى از راویان آن روایات، موسى بن عمران نخعى است.

جهت چهارم. یکى از علماى بزرگ ما شیخ طبرى رحمه اللَّه در کتاب بشاره المصطفى لشیعه المرتضى می‌نویسد:
ولا أذکر فیه إلّا المسند من الأخبار عن المشایخ الکبار وثقات الأخیار؛ ۳۰
در این کتاب حدیثى را ذکر نکردم مگر این که مسند بوده؛ روایت‏هایى از مشایخ بزرگ و افراد صالحِ مورد وثوق و اطمینان.
و یکى از راویان این کتاب موسى بن عمران نخعى است.

جهت پنجم. کلام عالم بزرگوار ابن مشهدى است. وى در مقدّمه کتاب المزار خود می‌نویسد:
فإنّی قد جمعت فی کتابی هذا من فنون زیارات للمشاهد المشرّفات … ومایلجأ إلیه من الأدعیه عند المهمّات، ممّا اتّصلت به من ثقات الرواه إلى السادات؛ ۳۱
من در این کتاب کیفیّت زیارت مشاهد مشرّفه … و نیز دعاهایى را جمع آورى نمودم، به سندى که به واسطه راویان مورد وثوق از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است.
موسى بن عمران یکى از راویان این کتاب است.

جهت ششم. وى از رجال تفسیر على بن ابراهیم قمى است که آن بزرگوار رجال این کتاب را توثیق کرده است.

جهت هفتم. در تنقیح المقال پس این که گوید: وى راوى زیارت جامعه است می‌‏نویسد:
وفی روایته لها دلاله واضحه على کونه إمامیّاً صحیح الاعتقاد، بل فی تلقین مولانا الهادی‏ علیه السلام‏ شهاده على کون الرجل من الحسان، مقبول الروایه لهم، وعدم ذکره فی کتب الرجال غیر قادح فیه.۳۲

جهت نهم. مرحوم آقاى خویى رحمه اللَّه در کتاب معجم رجال الحدیث می‌گوید:
۱۲۸۴۷ ـ موسى بن عمران:
روى عن الحسین بن یزید، وروى عنه موسى بن عمران. تفسیر القمّی: سوره النحل، فی تفسیر قوله تعالى: «أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِیَّاهُ».
وروى عن الحسین بن یزید النوفلی، وروى عنه محمّد بن أبی عبداللَّه. الکافی: الجزء ۴، کتاب الحجّ ۳، باب استطاعه الحجّ ۳۰، الحدیث ۵.
ثمّ إنّه روى الکلینی، عن محمّد بن أبی عبداللَّه، عن موسى بن عمران، عن عمّه الحسین بن عیسى بن عبداللَّه، عن علی بن جعفر. الروضه: الحدیث ۱۴۱.
کذا فی‏ المرآه أیضاً، والظاهر أنّ فیه تحریفاً، فإنّ الحسین بن عیسى بن عبداللَّه لا یکون عمّاً لموسى بن عمران، بل عمّه الحسین بن یزید بقرینه سائر الروایات، والصحیح: موسى بن عمران، عن عمّه الحسین، عن عیسى بن عبداللَّه، واللَّه العالم.
أقول: هذا متحد مع من بعده.
۱۲۸۴۸ـ موسى بن عمران النخعى:
روى عن الحسین بن یزید، وروى عنه محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی. کامل الزیارات‏:
الباب (۹)، فی الدلاله على قبر أمیر المؤمنین‏ علیه السلام‏، الحدیث ۷.
وروى عن الحسین بن یزید عمّه، وروى عنه محمّد بن أبی عبداللَّه الأسدی. مشیخه الفقیه: فی طریقه إلى یحیى بن عبّاد المکّی.
وروى عنه محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی، الفقیه: الجزء ۴، باب الوصیّه من لدن آدم‏ علیه السلام‏، الحدیث ۴۵۷، وباب نوادر المواریث، الحدیث ۸۱۷.
وروى عن الحسین بن یزید النوفلی عمّه، وروى عنه محمّد بن جعفر الأسدی أبو الحسین.
الفقیه: الجزء ۳، باب الرهن، الحدیث ۹۰۹.
وروى عنه محمّد بن أبی عبداللَّه الکوفی. مشیخه الفقیه: فی طریقه إلى ما کان فیه من حدیث سلیمان بن داود علیهما السلام‏ …».۳۳
و معلوم است که ایشان به وثاقت رجال تفسیر قمى قائل می‌‏باشند.
علاوه بر این، با تحقیقاتى که انجام یافته، روشن می‌شود که موسى بن عمران مورد اعتماد بسیارى از مفسّران، محدّثان و فقیهان قرار داشته و در مباحث مختلف به روایات او استشهاد یا استدلال کرده‏‌اند.
استدلال یا استشهاد دانشمندان به زیارت جامعه‏
از جمله مواردى که در کتاب‏هاى علماى ما به زیارت جامعه استدلال و استشهاد شده، تفسیر آیه عجیبى است که معانى بسیارى دارد و مقام بزرگى براى ائمه علیهم السلام بیان می‌کند، آن جا که می‌فرماید:
«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لا یَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛ ۳۴
بلکه آنان بندگان گرامی‌اند که در گفتار از او پیشى نمی‌گیرند و طبق فرمان او عمل می‌نمایند.
* صاحب تفسیر نور الثقلین در ذیل این آیه شریفه می‌نویسد:
وفی‏ عیون الأخبار فی الزیاره الجامعه للأئمّه‏ علیهم السلام‏ المنقوله عن الجواد علیه السلام:
السلام على الدعاه إلى اللَّه … وعباده المکرمین الّذین لایسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون؛ ۳۵
در کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام در زیارت جامعه‏اى که از امام جواد علیه السلام نقل شده است‏۳۶ چنین آمده است: سلام بر فراخوانان به سوى خدا … و بندگان گرامى که در گفتار از او پیشى نمی‌گیرند و طبق فرمان او عمل می‌نمایند.
این نویسنده به این زیارت اعتماد کرده و بخشى از آن را براى تفسیر آیه مبارکه نقل نموده است.
* فیض کاشانى رحمه اللَّه نیز در تفسیر صافى روایتى را از امام علیه السلام نقل می‌کند که حضرتش فرمود:
نحن کلمه التقوى وسبل الهدى والمثل الأعلى؛ ۳۷
ما کلمه تقوا، راه هدایت و مثل اعلا هستیم.
وى پس از نقل این روایت نورانى به عبارتى از زیارت جامعه استشهاد می‌کند و می‌نویسد:
وفی الزیاره الجامعه الجوادیه علیه السلام‏: السلام على أئمّه الهدى … وورثه الأنبیاء والمثل الأعلى؛ ۳۸
در زیارت جامعه آمده است: سلام بر پیشوایان هدایت … وارثان پیامبران و مثل‏هاى والا.
* شیخ حویزى در تفسیر نور الثقلین در ذیل آیه مبارکه‏ «یَخْلُقُ ما یَشاءُ» می‌نویسد:
وفی‏ عیون الأخبار فی الزیاره الجامعه للأئمّه علیهم السلام‏: السلام على الدعاه إلى اللَّه …؛ ۳۹
در مورد دیگرى به عبارت دیگرى از این زیارت اشاره می‌کند و می‌نویسد:
فی‏ عیون الأخبار فی الزیاره الجامعه: خلقکم‏اللَّه أنواراً وجعلکم بعرشه محدقین …؛ ۴۰
در عیون أخبار الرضا علیه السلام، در زیارت جامعه می‌خوانیم: خداوند شما را نورهایى آفرید و به گرد عرش خود محیط قرار داد.
در جاى دیگر می‌‏نویسد:
وفی الزیاره الجامعه: السلام على أئمّه الهدى …؛ ۴۱
در زیارت جامعه آمده است: سلام بر پیشوایان هدایت‏گر ….
وى در ذیل آیه شریفه تطهیر نیز به فرازى از این زیارت استدلال می‌‏کند و می‌‏گوید:
وفی الزیاره الجامعه: عصمکم اللَّه من الزلل وآمنکم من الفتن …؛ ۴۲
در زیارت جامعه آمده است: خداوند شما را از لغزش‏ها نگاه داشت و از فتنه‏ها ایمن ساخت ….
هم‏چنین در مورد دیگرى می‌نویسد:
فهل فصل الخطاب إلّامعرفه اللغات؟ وفیه فی الزیاره الجامعه: «وفصل الخطاب عندکم»؛ ۴۳
آیا فصل و ممتاز کننده کتاب جز آشنایى به لغات است؟ در زیارت جامعه آمده است: «و ممتازگر حقّ از باطل نزد شماست».
وى در همین بخش به عبارت دیگرى از این زیارت اشاره می‌‏کند و می‌‏گوید:
وفی‏ من لا یحضره الفقیه‏: فی الزیاره الجامعه …: «وإیاب الخلق إلیکم وحسابهم علیکم»؛ ۴۴
در کتاب من لا یحضره الفقیه، در زیارت جامعه آمده است: «بازگشت خلق به سوى شماست و حساب خلق، نیز با شماست».
* محدّث فقیه، شیخ حرّ عاملى رحمه اللَّه در وسائل الشیعه در ذیل روایتى می‌نویسد:
فیه دلاله على رجعه النبی‏ صلى اللَّه علیه وآله‏ والأئمّه‏ علیهم السلام‏ وفی الزیاره الجامعه ما هو أوضح من ذلک …؛ ۴۵
این فراز بیان‏گر رجعت و بازگشت پیامبر صلى اللَّه علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام است و در زیارت جامعه عبارتى آمده که از این بیان روشن‏تر است ….
* شیخ حسن بن سلیمان حلّى رحمه اللَّه در کتاب المحتضر از امام هادى علیه السلام این گونه روایت می‌کند:
آتاکم اللَّه ما لم یؤت أحداً من العالمین؛ ۴۶
آن چه خداوند به شما عنایت فرمود به هیچ یک از جهانیان عطا نکرد.
* علّامه مجلسى رحمه اللَّه در بحار الانوار به زیارت جامعه استدلال می‌‏کند و نسخه‏اى را بر نسخه‏اى دیگر ترجیح می‌دهد و می‌‏گوید:
الأصوب أن یکون «معروفین» بدل «معترفین» کما سیأتى فی الزیاره الجامعه؛ ۴۷
صحیح این است که واژه «معروفین» به جاى واژه «معترفین» باشد، آن سان که در زیارت جامعه خواهد آمد.
* وحید بهبهانى رحمه اللَّه زیارت جامعه را ارسال مسلّم نموده و در مورد أئمّه علیهم السلام می‌‏گوید:
مع أنّهم‏ علیهم السلام‏ کما ذکروا فی زیاره الجامعه الکبیره: «فجاهدتم فی اللَّه حق جهاده حتّى أعلنتم دعوته»؛ ۴۸
با این توصیف، ائمّه علیهم السلام همان گونه‏اند که در زیارت جامعه آمده است که در راه خدا آن گونه که شایسته جهاد براى اوست، جهاد کردید تا دعوتش را آشکار ساختید».
* میرزاى قمى رحمه اللَّه در کتاب غنائم الأیام می‌نویسد:
وما ورد فی الزیاره الجامعه الکبیره یشملهم جمیعاً؛ ۴۹
و آن چه در زیارت جامعه آمده است همه آن بزرگواران را فرا می‌گیرد.
* شیخ اعظم انصارى رحمه اللَّه در کتاب الطهاره می‌گوید:
ویؤیّد العموم الروایه المشهوره الوارده فی الزیاره الجامعه، لکنّها مختصه بزیاره خاصّه؛ ۵۰
مؤیّد عموم، روایت مشهورى است که در زیارت جامعه آمده است؛ ولى این ویژه زیارت خاصّى است.
* فقیه همدانى در مصباح الفقیه در بخش غسل‏هاى مستحبى می‌‏نویسد:
… أو ورد فی خصوص زیاره مثل الروایه المشهوره الوارده فی زیاره الجامعه الّتی یزار بها کلّ إمام، الآمره بالغسل؛ ۵۱
از موارد غسل در خصوص زیارت، همانند روایت مشهورى است که در زیارت جامعه وارد شده است؛ همان زیارتى که هر امامى را می‌توان با آن زیارت کرد و دستور غسل نیز دارد.
* صاحب تفسیر المیزان نیز به این زیارت اشاره می‌کند و می‌گوید:
وفی «الفقیه» عن الهادی‏ علیه السلام‏ فی الزیاره الجامعه؛ ۵۲
در کتاب من لا یحضره الفقیه از امام هادى علیه السلام نقل شده که حضرتش در زیارت جامعه فرمود ….
* در مصباح الفقاهه آقاى خویى رحمه اللَّه در ذیل این مسئله که آیا کسى که با اهل بیت علیهم السلام دشمنى می‌‏ورزد و محارب است، پاک است یا نجس؟ می‌نویسد:
ویدلّ علیه أیضاً قوله‏ علیه السلام‏ فی الزیاره الجامعه: «ومن جحدکم کافر …»؛ ۵۳
کلام امام علیه السلام در زیارت جامعه بر این مطلب دلالت دارد که «هر کس شما را انکار کند کافر است».
وى در جاى دیگرى می‌‏نویسد:
… کما ورد فی وجوب إطاعتهم وفی عدّه موارد من الزیاره الجامعه ذکر ذلک؛ ۵۴
… همان طور که درباره وجوب اطاعت امام‏هاى معصوم علیهم السلام روایاتى وارد شده و در تعدادى از فرازهاى زیارت جامعه نیز ذکر گردیده است.
او هم‏چنین در کتاب الطهاره می‌فرماید:
إنّ المخالف لهم کافر، وقد ورد فی الزیاره الجامعه؛ ۵۵
همان گونه که در زیارت جامعه آمده است، مخالفت کننده با آنان کافر است.
* استاد ما مرحوم آقاى گلپایگانى قدس سرّه در بحث نجاست کفّار به زیارت جامعه استدلال کرده که:
وفی الزیاره الجامعه: «من حاربکم مشرک»؛ ۵۶
و در زیارت جامعه آمده: «هر که با شما سر ستیز داشته باشد مشرک است».
* در صراط النجاه نیز آمده است:
ولذا ورد فی الزیاره الجامعه أنّهم الباب المبتلى به الناس؛ ۵۷
از این رو، در زیارت جامعه آمده است که آن بزرگواران همان درى هستند که مردم به آن وسیله آزمایش می‌‏شوند.
با توجّه به این همه استشهاد، چون اندکى بیندیشیم، معلوم می‌شود که اگر وثوق و اعتماد به ثبوت صدور این زیارت از امام علیه السلام نبود، این استدلال‏ها در کتاب‏هاى تفسیرى، حدیثى، فقهى و … معنا نداشت و بسیار بعید است که این بزرگان به آن چه‏ اعتقاد به صدور و ثبوت سند آن نداشته باشند، استدلال و یا حتّى استشهاد کنند.
از طرفى، این زیارت مورد توجّه بسیار بزرگان ما بوده تا جایى که جمعى از آنان آن را شرح کرده‏‌اند، به بیان لغات، مفاهیم و معانى والاى آن پرداخته‏اند و وقت، نیرو و امکانات صرف کرده‏‌اند. همه این‏ها قرینه‏اى قوى می‌‏تواند باشد که این بزرگان معتقد به صدور این زیارت بودند.
با نگاهى گذرا به کتاب ارزشمند الذریعه إلى تصانیف الشیعه اثر شیخ ما، شیخ آقابزرگ تهرانى رحمه اللَّه متوجّه خواهیم شد که چه قدر شرح بزرگ و کوچک بر این زیارت به رشته تحریر در آمده است. این کتاب بیش از بیست شرح را براى این زیارت آمار داده است.
از سوى دیگر، دانشمندان بزرگى هم‏چون مجلسى اوّل، مجلسى دوم، سیّد جزایرى، شیخ بحرانى نویسنده کتاب الحدائق، و شیخ بهایى رحمهم اللَّه به این زیارت توجّه کرده‏‌اند و در ضمن شرح تهذیب الاحکام و من لا یحضره الفقیه این زیارت را نیز شرح نموده‌‏اند.
بی‌نیازى زیارت جامعه از سند

به رغم آن که پیش‏تر در مورد سند این زیارت تحقیق شد و آن را اثبات کردیم، باید گفت در مواردى اصلًا به سند نیاز نیست؛ به این معنا که وقتى سخنى از گوینده‏اى دریافت کنیم و از مذاق او آگاهى داشته باشیم و سطح اندیشه، علم، سبک کلام او را از جهت فصاحت، بلاغت، ادبیات بشناسیم، از طرفى معانى و مفاهیم والا و مطالبى که در سخن گوینده است، حقایقى باشند که دست بشر عادى به آن نمی‌رسد، در این گونه موارد شکى در صدور سخن نداشته و به دنبال سند نمی‌گردیم.
به سخن دیگر، کلامى که از جهت سبک، لحن، اسلوب ادبى، فصاحت و بلاغت‏ و از جهت محتوا در سطح بالا و داراى حقایق و واقعیّت‏هایى است که بشر عادى را توان رسیدن به آن نیست، نیازى به سند ندارد و به یقین از معصوم علیه السلام است.
براى نمونه، دعاى کمیل، دعاى صباح به یقین از امیر مؤمنان على علیه السلام و دعاى عرفه از امام حسین سیّدالشهداء علیه السلام صادر شده‏اند؛ چه سند داشته باشند و چه سند نداشته باشند. بنابراین، اگر ما اندک انسى با کلمات اهل بیت علیهم السلام داشته باشیم و با سبک عبارات و اسلوب کلام آن بزرگواران آشنا باشیم، به سند نیاز نخواهیم داشت و کلام والاى آنان را خواهیم شناخت.
از این رو، آن گاه که از برخى از بزرگان دانشمندان در مورد برخى از روایات، دعاها و زیارت‏ها پرسیده می‌شد، پاسخ می‌‏دهند: قوّت متن براى اطمینان به صدور این‏ها از معصوم علیه السلام کافى است. هنگامى که از شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء رحمه اللَّه در مورد یکى از دعاها می‌پرسند، با صراحت پاسخ می‌‏دهد:
قوّت متن کاشف از قطعیّت صدور آن از معصوم است، گرچه سندى نداشته باشیم.۵۸ همین قوّت متن، کبراى منطبق بر زیارت جامعه می‌گردد و بنابر همین اصل، هنگامى که از سیّد بزرگوار، فقیه، محدّث، عارف به کلمات اهل بیت علیهم السلام سیّد عبداللَّه شبّر رحمه اللَّه در مورد زیارت جامعه می‌‏گوید:
وإنّ فصاحه ألفاظها وبلاغه مضامینها تنادی بصدورها عن ینابیع الوحی والإلهام؛ ۵۹
به راستى که فصاحت واژگان و فرازها، بلاغت مضمون‏ها و عبارت‏هاى زیارت جامعه حاکى از آن است که این زیارت، از چشمه‏‌هاى وحى و الهام جوشیده است.
بنابر آن چه بیان شد، تردیدى نیست که زیارت جامعه از زیاراتى به شمار می‌رود که از اهل عصمت صادر شده است.
و این که عبارت‏هاى این زیارت یا مفاهیم و مدلول‏هاى آن‏ها در روایات معتبر دیگر آمده است، تا جایى که برخى از عبارت‏ها و مدلول‏هاى آن‏ها در روایات اهل سنّت نیز وارد شده است. شاهد صدق دیگرى بر اطمینان و یقین ما به صدور این زیارت از آن مقام مقدّس می‌باشد.
زیارت جامعه در گفتار دانشمندان‏

علّامه بزرگوار مجلسى اوّل رحمه اللَّه در این زمینه می‌نویسد:
ولمّا وفّقنی اللَّه لزیاره أمیر المؤمنین‏ علیه السلام‏ وشرعت فی حوالی الروضه المقدّسه فی المجاهدات وفتح اللَّه علی ببرکه مولانا صلوات اللَّه علیه‏ أبواب المکاشفات الّتی لا تحتملها العقول الضعیفه، رأیت فی ذلک العالم ـ وإن شئت قلت: بین النوم والیقظه ـ عندما کنت فی رواق عمران جالساً، أنّی بسرّ من رأى، ورأیت مشهدها فی نهایه الارتفاع والزینه، ورأیت على قبریهما لباساً أخضر من لباس الجنّه، لأنّی لم أر مثله فی الدنیا، ورأیت مولانا مولى الأنام صاحب العصر والزمان‏ علیه السلام‏ جالساً، ظهره على القبر ووجهه إلى الباب، فلمّا رأیته شرعت فی الزیاره بالصوت المرتفع کالمدّاحین، فلمّا أتممتها قال‏ علیه السلام‏: نعمت الزیاره؛
آن گاه که به عتبات مشرّف شدم، در نجف اشرف در کنار مرقد مطهّر امیر مؤمنان على علیه السلام شروع به مجاهده و تلاش براى خودسازى نمودم.
خداوند متعال به برکت مولایمان ـ درود خدا بر او باد ـ درهاى مکاشفه‏هایى را براى من گشود که خردهاى ناتوان را یاراى تحمّل آن‏ها نیست. در عالم مکاشفه ـ یا بین بیدارى و خواب ـ دیدم که در سامرّا در حرم عسکریین علیهما السلام، در رواق عمران هستم. دیدم که روضه آن دو بزرگوار در نهایت بلندى بوده و آزین شده است. بارگاه نورانى آن دو امام همام با پارچه‏اى سبزین از پارچه‏هاى بهشتى پوشیده شده بود و من چنین پارچه‏هایى را در دنیا ندیده بودم. در آن جا خدمت حضرت ولى عصر علیه السلام شرف‏یاب شدم. آن حضرت کنار ضریح مطهر نشسته بود و رو به طرف درب بود. با صداى بلند ـ به سان مدّاحان ـ شروع به خواندن زیارت جامعه کردم.
وقتى پایان یافت حضرتش فرمود: چه زیارت خوبى است؟
قلت: مولاى! روحی فداک! زیاره جدّک وقد أشرت إلى نحو القبر؟
عرض کردم: آرى، جانم به فداى شما! زیارت جدّ بزرگوار شماست و اشاره به قبر مطهّر نمودم.
قال: نعم، أدخل؛
فرمود: آرى، وارد شو.۶۰ از این رو مجلسى رحمه اللَّه در روضه المتقین در اعتبار زیارت جامعه می‌نویسد:
والحاصل أنّه لا شکّ أنّ هذه الزیاره من أبی الحسن الهادی‏ سلام اللَّه علیه‏ بتقریر الصاحب‏ علیه السلام‏ وأنّها أکمل الزیارات وأحسنها، بل بعد تلک الرؤیا کنت أکثر الأوقات أزور الأئمّه علیهم السلام‏ بهذه الزیاره فی العتبات العالیات، ما زرتهم إلّابهذه الزیاره؛ ۶۱

کوتاه سخن این که تردیدى نیست که این زیارت با تقریر حضرت صاحب الزمان علیه السلام از امام هادى علیه السلام صادر شده است. این زیارت کامل‏ترین و بهترین زیارت‏هاست. من پس از این رؤیا بیشتر اوقات ائمّه علیهم السلام را با این زیارت، زیارت می‌‏نمایم و در عتبات عالیات فقط با این زیارت، زیارت می‌نمایم.
این سخن بزرگى هم‏چون مجلسى اوّل رحمه اللَّه است که از نظر همه ما مورد احترام است. گذشته از قضیّه مکاشفه‏اى که اشاره کرده، ایشان این زیارت را کامل‏ترین و بهترین زیارت می‌داند.
علّامه بزرگوار مجلسى دوم رحمه اللَّه نیز در این زمینه می‌‏نویسد:
وإنّما بسطت الکلام فی شرح تلک الزیاره قلیلًا إن لم استوف حقّها حذراً من الإطاله، لأنّها أصحّ الزیارات سنداً وأعمّها مورداً وأفصحها لفظاً وأبلغها معنى وأعلاها شأناً؛ ۶۲
این که‌اندکى این زیارت را شرح و بسط دادم، گرچه به طور کامل ـ به جهت پرهیز از طولانى شدن ـ حقّش را ادا نکردم؛ چرا که آن زیارت از نظر سند صحیح‏ترین، از نظر مورد فراگیرترین، از نظر متن فصیح‏ترین، از نظر معنا رساترین و از نظر شأن والاترین زیارت‏ها است.
این سخن نیز شاهد دیگرى از علّامه مجلسى رحمه اللَّه است. بنابراین، اگر ما در چنین مواردى به بزرگى هم‏چون علّامه مجلسى مراجعه نکنیم و کلام او براى ما در شناخت روایتى، دعایى و زیارتى حجّت نباشد، چنین عالم و دانشمندى که با این همه زحماتى که کشیده و آشنایى که با روایت‏ها، دعاها و زیارت‏ها دارد، چه نفعى به ما خواهد داشت؟
از هر رو، علّامه مجلسى رحمه اللَّه از بزرگان و خبره‏هاى این وادى است که هیچ کسى براى او ایرادى نگرفته و سخنى درباره او نیست و نباید هم باشد.
سیّد عبداللَّه شبّر از علماى دیگرى به شمار می‌رود که در این زمینه اظهار نظر کرده است ـ وى فقیه و محدّث بزرگوار بوده و با علّامه مجلسى رحمه اللَّه و سیّد نعمت اللَّه جزایرى رحمه اللَّه معاصر و تقریباً در یک طبقه بوده‏اند ـ وى در آغاز شرح‏
خود بر زیارت جامعه می‌نویسد:
إنّ زیاره الجامعه الکبیره أعظم الزیارات شأناً وأعلاها مکانه ومکاناً، وإنّ فصاحه ألفاظها وفقراتها وبلاغه مضامینها وعباراتها تنادی بصدورها من عین صافیه نبعت عن ینابیع الوحی والإلهام، وتدعو إلى أنّها خرجت من ألسنه نوامیس الدین ومعاقل الأنام؛ فإنّها فوق کلام المخلوق وتحت کلام الخالق الملک العلّام، قد اشتملت على الإشاره إلى جمله من الأدلّه والبراهین المتعلّقه بمعارف أصول الدین وأسرار الأئمّه الطاهرین ومظاهر صفات ربّ العالمین، وقد احتوت على ریاض نضره وحدائق خضره مزیّنه بأزهار المعارف والحکمه محفوفه بثمار أسرار أهل بیت العصمه، وقد تضمّنت شطراً وافراً من حقوق أولى الأمر الّذین أمر اللَّه بطاعتهم وأهل البیت الّذین حثّ اللَّه على متابعتهم وذوی القربى الّذین أمر اللَّه بمودّتهم وأهل الذکر الّذین أمر اللَّه بمسألتهم، مع الإشاره إلى آیات فرقانیّه وروایات نبویّه وأسرار إلهیه وعلوم غیبیّه ومکاشفات حقّیه وحکم ربّانیه …؛ ۶۳
به راستى زیارت جامعه کبیره از مهم‏ترین زیارت‏ها و برترین آن‏ها از جهتِ مقام و اهمیّت است و فصاحتِ الفاظ و فرازهایش و بلیغ بودن معانى و عباراتش، حکایت از آن می‌کند که این زیارت از چشمه زلال ـ که از منابع وحى و الهام سرچشمه گرفته ـ صادر شده و از زبانِ دانایان و نوامیس دین و بزرگان مردم، خارج شده است.
پس این زیارت، برتر از کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق است و شامل بعضى از دلیل‏ها و برهان‏هاى مربوط به شناخت اصول دین و اسرار امامان پاک و مظاهر صفات پروردگار جهانیان است.
و هم‏چنین داراى باغ‏هاى خوش منظر و بوستان‏هاى سرسبزى است که با شکوفه‏هاى معارف و حکمت آراسته شده و با میوه‏هاى اسرار اهل بیت عصمت علیهم السلام همراه می‌باشد.
این زیارت، شامل بخش کاملى از حقوق «اولوا الامر» است که خداوند مردم را به فرمان‏بردارى و پیروى از ایشان امر کرده. و نیز شامل حقوق «ذوى القربى» و «اهل الذکر» است که خداوند مردم را به پرسش مسائل از آنان امر فرموده است.
این زیارت به آیات قرآنى، روایات نبوى، اسرار الهى، علوم غیبى، مکاشفات حقیقى و حِکم ربّانى اشاره دارد.
به راستى آن گاه که بزرگان در موردى سخن گویند، سنجیده و حساب شده می‌گویند. اگر مدحى، ذمّى، قیدى، امرى، کتابى، روایتى و حدیثى بخواهد از یک بزرگى صادر شود، همه این‏ها سنجیده و دقیق خواهد بود؛ چرا که اینان به آن چه می‌گویند التفات دارند، و حکیمانه است.
سیّد شبّر در این گفتار، عبارت جالبى دارد که معمولًا در مورد کلمات امیر مؤمنان على علیه السلام گفته شده که می‌گوید:
فإنّها فوق کلام المخلوق وتحت کلام الخالق؛
پس این زیارت برتر از کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق است.
یا در مورد دیگرى گوید: مطالب این زیارت، مطالب حقّه‏اى است با برهان‏هاى معارف اصول دین.
آرى، این‏ها بخشى از سخنانى است که بزرگان دانشمند در شأن زیارت جامعه ایراد کرده‏‌اند. به نظر می‌‏رسد این گونه تعبیرها و توصیف‏ها در مورد زیارت جامعه دو جهت داشته باشد:
یکم. اثبات این زیارت‏
آنان با این توصیف بیان می‌دارند که آرى این زیارت داراى این گونه حقایق است. البتّه در این باره به صورت اختصار مطالبى بیان خواهد شد.
دوم. دفع توهّم‏
به نظر می‌رسد توصیف بزرگان به جهت دفع توهّمى باشد که درباره زیارت جامعه است، شاید برخى گویند که در زیارت جامعه درباره ائمّه علیهم السلام غلو شده است.
محدّث قمى رحمه اللَّه در مفاتیح الجنان در بیان این که چرا دستور داده‏اند قبل از زیارت جامعه صد مرتبه تکبیر گفته شود می‌نویسد:
شاید ـ چنان که مجلسى اول گفته ـ وجه تکبیر این باشد که اکثر طباع مایلند به غلو، مبادا از عبارات امثال این زیارت به غلو افتند، یا از بزرگى حق سبحانه وتعالى غافل شوند، یا غیر این‏ها.۶۴ در این اخیر نیز از برخى شنیده می‌شود که می‌‏گویند: زیارت جامعه درباره ائمّه علیهم السلام غلو دارد.
برخى دیگر این روزها شیعه را به دو گروه تقسیم کرده‏‌اند: غالى و غیر غالى؛ گویى تشیّع نیز به دو گونه تقسیم می‌گردد (!!) البتّه آنانى که به زیارت جامعه و بعضى مطالب آن معتقد نباشند، حتى در صورت انکار باز هم شیعه محسوب می‌شوند و از تشیع خارج نیستند، هر چند مقصّر شمرده شوند. روى این جهت یکى از مقدّمات بحث ما تحقیق در مورد غلو است. (به صفحه ۷۸ از جلد ‏اول کتاب با پیشوایان هدایت‏گر، نگرشى نو به شرح زیارت جامعه کبیره، مراجعه شود).

۱ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ۱/ ۳۰۵، حدیث ۱.
۲ من لا یحضره الفقیه: ۲/ ۶۰۹، حدیث ۳۲۱۳.
۳ ر. ک: مستمسک العروه الوثقى: ۱/ ۳۰۳.
۴ همان.
۵ ر. ک: التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف: ۱۰۰- ۱۰۴.
۶ مستدرک الوسائل: ۳/ ۷۷۱.
۷ تنقیح المقال فی علم الرجال: ۱/ ۲۶۷.
۸ تنقیح المقال: ۱/ ۲۱۰.
۹ همان: ۲/ ۲۹۷.
۱۰ تنقیح المقال: ۱/ ۳۱۵.
۱۱ همان: ۱/ ۲۱۰.
۱۲ معجم رجال الحدیث: ۱۶/ ۱۷۵.
۱۳ الامالى، شیخ صدوق: ۷۵۵.
۱۴ معانی الأخبار: ۱۳۱- ۱۳۲.
۱۵ سوره زخرف( ۴): آیه ۲۸.
۱۶ معانی الأخبار: ۱۳۱ و ۱۳۲.
۱۷ کمال الدین: ۲۵۹، من لا یحضره الفقیه: ۴/ ۱۷۹.
۱۸ الامالى، شیخ صدوق: ۳۵۳.
۱۹ الامالى، شیخ صدوق: ۳۷۵.
۲۰ همان: ۵۶۰.
۲۱ همان: ۷۲۳، حدیث ۱، معانى الاخبار: ۵۵، حدیث ۲.
۲۲ الامالى، شیخ صدوق: ۷۳۱.
۲۳ علل الشرائع: ۱/ ۱۸۵.
۲۴ معجم رجال الحدیث: ۱۶/ ۱۷۶ و ۱۷۷.
۲۵ رجال النجاشى: ۳۴۱، رقم ۹۱۵.
۲۶ همان: ۲۵۸، شماره ۸۹.
۲۷« موسى نخعى» عمویى دارد به نام« حسین بن یزید بن عبداللَّه نوفلى» که روایات زیادى نیز از او نقل می‌کند، بنابراین جدّ« موسى» به نام« عبداللَّه» می‌باشد، پس ممکن است« موسى بن عبداللَّه» به این لحاظ باشد. این مطلب از کلام مرحوم آقاى خویى که خواهد آمد استفاده می‌‏شود.
۲۸ من لا یحضره الفقیه: ۴/ ۱۸۰، حدیث ۵۴۰۸.
۲۹ حدیث مسند، حدیثى است که راویان آن از اول تا آخر مذکور بوده باشند.
۳۰ بشاره المصطفى: ۱۸.
۳۱ المزار، محمّد بن مشهدى: ۲۷ مقدمه مؤلف.
۳۲ تنقیح المقال: ۳/ ۲۵۷.
۳۳ معجم رجال الحدیث: ۲۰/ ۶۶ و ۶۷.
۳۴ سوره انبیاء( ۲۱): آیه ۲۶ و ۲۷.
۳۵ تفسیر نور الثقلین: ۳/ ۴۲۱، حدیث ۴۱.
۳۶ در نسبت زیارت جامعه به امام جواد علیه السلام که در چند کتاب دیگر نیز آمده، اشتباهى رخ داده است؛ چرا که این زیارت از امام هادى علیه السلام می‌‏باشد.
۳۷ تفسیر الصافى: ۴/ ۱۳۰.
۳۸ همان.
۳۹ تفسیر نور الثقلین: ۳/ ۴۲۱، حدیث ۴۱.
۴۰ همان: ۳/ ۶۰۸، حدیث ۱۸۳.
۴۱ همان: ۴/ ۱۸۰، حدیث ۴۶.
۴۲ همان: ۴/ ۲۷۱، حدیث ۸۸.
۴۳ همان: ۴/ ۴۴۴، حدیث ۱۲.
۴۴ همان: ۵/ ۵۶۹، حدیث ۳۳.
۴۵ وسائل الشیعه: ۱۴/ پاورقى ۵۷۹.
۴۶ المحتضر: ۲۶، حدیث ۲۱ و ۲۱۹، حدیث ۲۸۲.
۴۷ بحار الانوار: ۹۷/ ۲۰۴، حدیث ۱.
۴۸ الرسائل الفقهیّه: ۱۷۹.
۴۹ غنائم الایام: ۱/ ۲۶۵.
۵۰ کتاب الطهاره، شیخ انصارى: ۲/ ۳۲۹.
۵۱ مصباح الفقیه: ۱ ق ۲/ ۴۳۸.
۵۲ تفسیر المیزان: ۲۰/ ۲۷۷.
۵۳ مصباح الفقاهه: ۱/ ۵۰۴.
۵۴ همان: ۳/ ۲۸۱.
۵۵ کتاب الطهاره، خویى: ۲/ ۸۴.
۵۶ نتائج الافکار فی نجاسه الکفّار: ۱۹۰.
۵۷ صراط النجاه: ۳/ ۴۱۹، سؤال ۱۲۲۵.
۵۸ ر. ک: الفردوس الأعلى: ۷۶.
۵۹ الانوار اللامعه فى شرح الزیاره الجامعه: ۱۸.
۶۰ لوامع صاحبقرانى: ۸/ ۶۶۴.
۶۱ روضه المتقین: ۵/ ۴۵۲.
۶۲ بحار الانوار: ۹۹/ ۱۴۴.
۶۳ الانوار اللامعه فی شرح الزیاره الجامعه: ۳۰.
۶۴ مفاتیح الجنان: زیارت جامعه کبیره.
منبع : برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایتگر، ج ۱، صفحۀ ۴۴

همچنین ببینید

نشست 157

از صهیونیسم یهودی تا نظم نوین جهانی

نشست ۱۵۷ فرهنگ مهدوی با عنوان «از صهیونیسم یهودی تا نظم نوین جهانی» با مشارکت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *