علیرضا نودهی
۳. دلایل نظریه
۱ـ۳. دلایل کلامی ـ نقلی
ظهور یعنی آشکار شدن بعد از غیبت کردن و مخفی شدن 1 . به عبارتی دیگر ما وقتی میگوییم فلانی ظهور پیدا کرد یعنی قبلا آن شخص حضور داشته ولی مانعی باعث شده که ایشان مخفی شوند.
همانطور که در فصل قبل اشاره کردیم، وجود امام و حضور ایشان در زمین ضروری است، نصب و آفریدن امام لطفی واجب بر خداوند و حضور امام(ع) تکلیفی واجب بر ایشان است. لذا اصل بر حضور امام(ع) است؛ یعنی تا وقتی که مانعی از حضور امام نباشد، باید امام حضور داشته باشند. پس غیبت و عدم حضور امام(ع) حاکی از مانعی است که بر سر راه حضور امام قرار گرفته و آن مانع ایشان را از حضور داشتن، معذور کرده است. حال اگر آن مانع برداشته شود بلافاصله ظهور تحقق مییابد؛ چرا که حضور امام(ع) ضروری و واجب است.
علّت و سبب غیبت چیزی جز مانع حضور امام(ع) نیست و با رفع این مانع، غیبت امام(ع) بدون دلیل و بی حکمت خواهد شد. بلکه دلیل، بر حضور امام(ع) دلالت خواهد کرد. پس اگر بخواهیم اسباب ظهور را پیدا کنیم باید آنرا از موانع حضور امام(ع) و به تعبیری دیگر از علل غیبت، سراغ بگیریم؛ چون با رفع و از بین رفتن این موانع، ظهور بلافاصله تحقق خواهد یافت. بنابراین، رفع علت غیبت، سبب ظهور است و به عبارتی دقیقتر میتوان گفت با رفع علت غیبت، دلیل حضور امام که همان لطف وجوبی از طرف خداوند است موجود است و مانع حضور نیز مفقود میباشد و از اینرو ظهور فورا و وجوبا تحقق خواهد یافت.
خلاصه اینکه اسباب ظهور رابطه عکس با علل غیبت دارند. یعنی نبودن علّت غیبت، سبب ظهور خواهد شد و هر چه علل غیبت کم رنگتر شوند، اسباب ظهور پررنگتر خواهد شد. حال برای بررسی کردن نقش اراده و اختیار شیعیان در تعجیل و تحقق ظهور باید به علل غیبت بپردازیم. به بیان دیگر برای اثبات اختیاری بودن ظهور باید ثابت کنیم که غیبت امام ناشی از سوء انتخاب مردم بوده است و مردم با جبران رفتارشان میتوانند به ظهور دست یابند.
علماء سه علّت عمده برای غیبت ذکر کردهاندکه به آن میپردازیم.
الف) غیبت، پناهگاهی برای حفظ جان مبارکشان امام صادق(ع) فرمودند:
ای زراره! امام مهدی(ع) چارهای جز غیبت نخواهد داشت. زراره سؤال کرد: دلیل غیبتش چیست؟ امام(ع) در حالی که با انگشت به بدن مبارکشان اشاره میکردند فرمودند: ترس از جانش» 2 .
از امام معصوم نقل شده است که:
در زندگی صاحب الامر(ع) سنتی از حضرت موسی(ع) است. سؤال شد چه سنتی؟ فرمودند: همیشگی خوف و غیبت او از حکومتها، تا این که خداوند به یاری کردن او اذن دهد و به همین دلیل رسول اکرم(ص) یکبار در شعب و بار دیگر در غار مخفی شدند و به همین دلیل امیر المؤمنین(ع) خانه نشین شد و از مطالبه حق خویش صرفنظر کرد. ۳
امام موسی بن جعفر(ع) میفرمایند:
غیبت در زندگی امام مهدی(ع) دقیقاً مانند سنت انبیاء(ع) اتفاق میافتد. ۴
انبیاء(ع) با تهدید جدی به قتل از امت خود جدا میشدند و در مکانی دور از چشم ستمگران مخفی میشدند؛ چرا که در تمام شرایع الهی، حفظ جان واجب است خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
لا تلقوا بأیدیکم إلی التهلکه. 5
خویشتن را به دست خویش به هلاکت میندازید.
لذا خودکشی حرام است. البته وقتی که افرادی با سلاح قصد کشتن فردی را داشتند و او بدون هیچ سلاح دفاعی فرار نکند تا اینکه او را بکشند، این چیزی جز خودکشی نیست. تقیه یکی از واجبات شرعی است و بهخصوص در شیعه زیاد به آن سفارش شده است. یعنی وقتی کسی جانش به خاطر مذهبش به خطر افتاد باید مذهب خویش را مخفی کند. البته تقیه نباید طوری باشد که اساس معنویت در زمین نابود شود. در شرایع سه چیز بهطور رتبی حرمت دارد: اول دین؛ دوم جان؛ سوم مال. یعنی در درجه اول دین حرمت دارد و در درجه دوم جان و بعد مال باید حفظ شود. برای بیان دین و حفظ معنویت هیچ گاه زمین خالی از حجت و اولیای الهی نبوده است.
پیامبران زیادی برای تبلیغ دین، آمدهاند و در این راه خیلی از اذیت و آزارها را تحمل کردهاندو حتی شهید شدهاند. چون اگر دین بهطوری در خطر باشد که اثری از آن در زمین نماند و جای حق و باطل عوض شود و مردم نتوانند حتی بهصورت مخفیانه دیندار باشند، آنگاه جان مباح میشود و برای حفظ اساس دین باید جانفشانی کرد. در صورت خطر نابود شدن دین، نمیتوان حفظ جان کرد. ولی اگر معنویت و دین را میتوان ترسیم کرد و حق و باطل را بیان کرد ولی اقامه دین بهخاطر ستمگران مشکل باشد در این صورت بدون هیچ سلاح دفاعی نمیتوانیم جان خویش را به خطر بیندازیم. و به عبارتی ابلاغ دین و رساندن آن به مردم که لطفی واجب بر خداوند و تکلیفی بر پیامبران و اولیا(ع) میباشد، حتی در صورت نیاز به جانفشانی باید صورت بگیرد. و در این مرتبه تقیه معنا ندارد ولی بعد از تبلیغ دین و رسیدن آن به مردم و انفکاک حق از باطل است که تقیه معنا پیدا میکند؛ یعنی برای اقامه دین که در حوزه افعال و اختیار مردم است، باید به سلاح دفاعی مجهز شد در صورت نبودن سلاح، باید حفظ جان کرد و مخفیانه دینداری کرد. البته ما در عناوین بعدی به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
ائمه اطهار(ع) برای فهمیدن غیبت امام عصر(ع) ما را به سنت انبیا ارجاع داهاند. شیخ صدوق کتاب مفصّلی در غیبت امام زمان(ع) تألیف کرده است. ایشان درباره انگیزه تألیف این کتاب میفرماید که در عالم خواب به حضور امام عصر(ع) رسیده است و چنین توضیح میدهد:
به او سلام کردم و او جواب سلام گفت و بعد فرمودند که چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمیکنی تا اندوه دلت را ببرد، عرض کردم یابن رسولالله(ص) درباره غیبت تألیفاتی دارم، فرمودند: آنها به گونه ای که من دستور میدهم تألیف نشدهاند، اکنون مستقلاً کتابی درباره غیبت تألیف کن و غیبت پیغمبران را در آن درج کن. 6
بنابراین کلید معمای غیبت را باید از سنت پیامبران سراغ گرفت. برای روشن شدن این مطلب بهناچار به سنت پیامبران نگاهی گذرا میاندازیم: 7
ادریس پیامبر(ع) در زمان پادشاه ستمگری با تقیه زندگی میکرد تا اینکه یکی از شیعیان ایشان به دست پادشاه کشته شد و زمین او غصب شد. حضرت ادریس(ع) از طرف خداوند به پادشاه وعده عذاب داد. پادشاه که از این وعید عصبانی شده بود چهل نفر را در تعقیب آن حضرت فرستاد تا او را بکشند. آن حضرت بعد از اطلاع به بیرون از شهر گریخت و در کوهی بلند در درون غار مخفی گردید. یعنی وقتی حضرت ادریس یقین کرد که در صورت حضور در بین امت لحظاتی بعد کشته خواهد شد، از بین امت خویش غیبت کرد؛ چرا که فرار نکردن ایشان مساوی با خودکشی بود.
حضرت ابراهیم(ع) در زمان نمرودیان بهدنیا آمد. وعده تولد ابراهیم توسط پیامبران به مؤمنان داده شده بود و این خبر را نمرودیان میدانستند. لذا حضرت ابراهیم مخفیانه به دنیا آمد. و مادرش مخفیانه ایشان را بزرگ کرد تا اینکه حضرت ابراهیم بزرگ شد و برای انجام رسالت تبلیغ دین دعوتش را علنی کرد، اما بعد از ماجرای زنده ماندن در درون آتش دوباره غیبت کرد، چون آن حضرت را از شهر بیرون کردند.
قبل از تولد حضرت موسی، همه در انتظار تولد چنین مولودی بودند؛ زیرا همه این وعده الهی را میدانستند که بهدست ایشان کاخ فرعونیان نابود میشود و مؤمنان به فرج خواهند رسید. حضرت موسی(ع) مخفیانه بهدنیا آمد و مادرش از ترس اینکه فرزندش بهدست فرعونیان کشته شود با الهام الهی وی را درون تابوتی گذاشت و در رود نیل رها کرد. آسیه زن فرعون در کنار رود به تفریح مشغول بود. تابوت را پیدا کرد و موسی را به دامان گرفت و محبت آن حضرت(ع) در دل آسیه افتاد و او فرعون را متقاعد ساخت که حضرت را به فرزندی قبول کند. موسی(ع) بهدست فرعونیان بزرگ شد و مخفیانه به انجام رسالت و تبلیغ دین مشغول بود تا اینکه روزی به دفاع از یکی از شیعیانش یک مرد فرعونی را کشت و فرعون دستور قتل ایشان را صادر کرد و سربازانش را در تعقیب وی فرستاد. موسی(ع) که از این ماجرا با خبر شد از آن سرزمین فرار کرد و از امت خویش غایب شد؛ چرا که اگر لحظهای بیشتر در آنجا میماند به دست سربازان فرعون کشته میشد و این چیزی جز خودکشی نبود.
امام صادق(ع) فرمودند: در قائم(ع) سنتی از موسی بن عمران هست. عرض کردم: چه سنتی؟ فرمودند: پنهانی ولادت او و غیبت او …. ۸
بعد از حضرت موسی(ع) یوشع بن نون به نبوت رسید. مردم از دعوت وی استقبال کردند تا آنکه توانست به کمک شیعیانش حکومت را به دست گیرد. ولی بعد از ایشان دوباره محیط رعب و وحشت برای مؤمنان ایجاد شد و پیامبران بعد از این پیامبر تا زمان حضرت داوود(ع) مخفیانه ابلاغ رسالت میکردند. لذا از اسم و زندگانی آنها خبری نداریم ولی میدانیم که در هیچ زمانی، زمین از پیامبران و اولیای الهی برای رساندن دین به مردم خالی نمانده است.
امیر المؤمنین(ع) میفرمایند:
خدایا چنین است که هرگز روی زمین از قیام کنندهای با حجت و دلیل، خالی نمیماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بیمناک و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهی از بین نرود و به فراموشی نگراید. ۹
حضرت داوود(ع) با کشتن جالوت، طاغوت زمان خویش، حکومت را به دست گرفت و حضرت سلیمان(ع) را برای نبوت و خلافت بعد از خودش به مردم معرفی کرد، ولی آنها به بهانه جوان بودن حضرت سلیمان(ع) اطاعت نکردند. حضرت سلیمان(ع) مخفیانه به تبلیغ دین پرداخت و پس از مدتی با امداد غیبی به چنان قدرت عظیمیرسید که همه موجودات در خدمت ایشان قرار گرفتند. ایشان با این قدرت الهی حکومت را در دست گرفت و این سندی شد تا مردم بدانند که خداوند میتواند اولیا و پیامبران خود را با قدرت خودش به حکومت برساند، ولی آن را به اختیار و انتخاب مردم وا گذارده است تا آنها را در دنیا آزمایش کند.
بعد از حضرت سلیمان تا حضرت عیسی(ع) همه پیامبران در خفا به رسالت تبلیغ دین مشغول بودند. حضرت عیسی(ع) نیز مخفیانه متولد شد ولی تولد ایشان به تولد امام عصر(ع) تشبیه نشده است بلکه تولد آن حضرت به تولد حضرت موسی(ع) تشبیه شده است. چون علّت مخفیانه بودن تولد حضرت عیسی(ع) شرم و حیای حضرت مریم(س) و ترس از اتهام به آن بانو بود ولی علّت مخفیانه بودن تولد امام عصر(ع) همچون تولد حضرت موسی(ع) ترس از به قتل رسیدن توسط حکومتهای طاغوت بود. حضرت عیسی(ع) نیز در رسانیدن دین و معنویت به مردم مصائب زیادی را تحمل کرد تا اینکه حکومت وقت تصمیم به قتل ایشان گرفت و هنگامی که گروهی در تعقیب وی برآمدند تا ایشان را به صلیب بکشند، ایشان با امداد الهی به آسمان رفت و از بین امت خویش غایب شد.
بعد از حضرت عیسی(ع) انبیاء الهی در خفا و تقیه زندگی میکردند.
رسول اکرم (ص) نیز در سه سال اول به تبلیغ مخفیانه پرداختند و بعد از آنکه دعوت خود را علنی کردند از طرف کفار مورد ستم و اذیت قرار گرفتند لذا تصمیم به هجرت گرفتند و هنگامی که به سوی مدینه حرکت کردند، کفار در تعقیب ایشان برآمدند تا آن حضرت را به قتل برسانند. ایشان به غار نور پناه بردند و در آنجا مخفی شدند.
بنابراین روشن شد که انبیا نیز غیبت داشتهاند و غیبت ایشان در زمانهایی بوده است که گروهی قصد جان ایشان را میکردند و ایشان برای حفظ جانشان که یک واجب عقلی و شرعی است مخفی میشدند و از بین امت خویش غیبت میکردند. غیبت امام زمان(ع) نیز به همین دلیل بوده است؛ یعنی به خاطر حفظ جان مبارکشان؛ چرا که در زمان ائمه(ع) اختناق شدیدی حاکم بود و هر چه که به زمان امام مهدی(ع) نزدیک میشد اوضاع بدتر میشد؛ چون همه میدانستند که حضرت مهدی(ع) متولد خواهد شد و ایشان حکومتهای طاغوت را شکست خواهد داد و فرج شیعیان میرسد. لذا از زمانی که رعب و وحشت زیادتر شد ائمه(ع) نیز بیشتر تقیه میکرند بهطوری که امام هادی(ع) خود را از بسیاری از یاران و شیعیان پوشیده میداشتند و جز تعداد اندکی از یاران خاص آن حضرت ایشان را نمیدیدند. و هنگامی که نوبت به امامت امام حسن عسکری(ع) رسید ایشان چه با یاران خاص خود و چه با مردم عادی از پشت پرده سخن میگفتند و کسی ایشان را نمیدید مگر هنگامی که آن حضرت برای رفتن به دارالخلافه از منزل خارج میشد. ۱۰ که در آن زمان طاغوتیان مترصد تولد حضرت صاحب الزمان (عج) بودند که به محض تولّد، ایشان را بکشند لذا آن حضت(ع) مخفیانه به دنیا آمد و از همان ابتدا در غیبت بهسر بردند. ولی گاهی اوقات امام حسن عسکری(ع) ایشان را به شیعیان نشان میدادند تا در تولد یافتن ایشان شک نکنند و بعد از امام حسن عسکری، امام زمان(ع) امامت را پذیرا شدند و با تعیین نواب خاص، امر تبلیغ دین را کامل کردند و هر نوع شبهه ای در وجود و تولد خود را برطرف نمودند و بعد دوران غیبت کبرا فرا رسید و ایشان فقط نواب عام را نصب کردند و از میان امت خویش غایب شدند.
۱ـ۱ـ۳. مؤیدات این علّت غیبت : در عنوان قبلی روایاتی را آوردیم که علّت غیبت امام عصر (عج) را حفظ جان و خون مبارکشان میدانستند. علاوه بر این روایات، احادیث دیگری این علّت را تأیید میکنند. گرچه این احادیث صراحتاً از علّت غیبت سخن نگفتهاند ولی از مضمون آنها، این علت فهمیده میشود و به اصطلاح علمی با دلالت التزامی بر این علّت دلالت میکنند.
مویّد اول: با بررسی روایاتی که درباره تحریم بردن نام امام زمان(ع) وارد شده است به این رهیافت میرسیم که علّت تحریم افشای نام ایشان، شناسایی امام زمان(ع) توسط حکومت وقت و در نتیجه به خطر افتادن جان شریف ایشان بوده است. لذا حرمت نام بردن اسم امام(ع) فقط مخصوص همان زمان بوده است.
شیخ حر عاملی در کتاب گران سنگ خود، وسائلالشیعه بابی بهنام «تحریم تسمیه المهدی(ع) و سائرالائمه(ع) و ذکرهم وقت التقیه و جواز ذلک مع عدم الخوف» 11 دارد. که در این باب احادیثی را که بر حرمت نام بردن اسم امام(ع) دلالت دارند آورده است و از آنها علّت حرمت را خوف و ترس از ظالمان استنباط کرده است. و در بقیه زمانها که نام بردن اسم حضرت تهدیدی را در پی ندارد، حکم به جواز کرده است.
از جمله آن روایات، حدیثی است که از محمد بن عثمان العمری، یکی از نواب خاص حضرت(ع) سؤال شده که:
آیا امام زمان(ع) را دیدهای؟ فرمود: بهخدا سوگند آری. بعد از آن از او پرسیدند: و اسم حضرت چیست؟ محمد بن عثمان گفت: بر شما حرام است که از نام حضرت سراغ بگیرید و این حکم را نه از جانب خود میگویم بلکه حکمی است از طرف امام عصر(ع) چون سلطان (حاکم وقت) چنین پنداشته که امام حسن عسکری(ع) از دنیا رفته و جانشینی تعیین نکرده است. پس هنگامی که اسم ایشان شایع شود سراغ امام(ع) را میگیرد. پس از خدا بترسید و در این باره سؤال نکنید. ۱۲
بنابراین تأکید از نام نبردن امام(ع) برای ناشناس ماندن ایشان و اختفای محل ایشان از حکومت طاغوت وقت بوده است. و این تأییدی است بر اینکه علّت غیبت نیز ترس از حکومت ظالمان و حفظ جانشان بوده است. در آن زمان اختناق سیاسی به قدری بوده است که حتی سؤال از نام آن حضرت نیز حرام شده است. لذا غیبت کاملاً یک حرکت عقلانی و سیاسی بوده است.
البته نام بردن اسم امام(ع) علاوه بر اینکه برای امام خطر داشته است برای شیعیان نیز خطر داشته است. 13 لذا بعضی از علمای معاصر منع نام بردن اسم حضرت(ع) را دائر مدار خوف بر امام(ع) یا خودمان دانستهاند.
مؤید دوم: احادیثی که درباره محل سکونت امام زمان(ع) وارد شده است به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته از روایات محل سکونت امام(ع) را دور از شهر و جایی که کسی در آنجا زندگی نمیکند؛ مثل کوهها و بیابانها دانستهاند. برای نمونه امام زمان در نامه ای به شیخ مفید ـ که گویا نگران حال آن حضرت(ع) بوده است ـ چنین نوشتهاند:
… اکنون در قله کوهی در مکانی ناشناخته سکونت داریم که اخیراً به خاطر افرادی بی ایمان بهناچار از منطقهای پر درخت به اینجا آمدهایم و به همین زودی از این محل به دشتی هموار که چندان از آبادی دور نباشد خواهیم رفت. 14
در این روایت علّت تغییر مکانشان را فرار از دست ظالمان اعلام کردهاند. به هر حال محل سکونت امام دور از شهر و اجتماع مردم بیان شده است.
دسته دیگری از روایات، محل سکونت امام زمان(ع) را در بین مردم، اما به گونهای که شناخته نمیشوند، دانستهاند. امام صادق(ع) امام زمان(ع) را به حضرت یوسف(ع) تشبیه نموده و میفرمایند:
امام غایب میان آنها گردش میکند و در بازارهای آنها راه میرود و پا روی فرش آنها مینهد، در حالی که آنها او را نمیشناسند تا آنکه خدای عزّوجلّ، به او اجازه دهد که خود را به آنها معرفی کند…. ۱۵
البته در این روایات بر ناشناخته ماندن امام(ع) تأکید شده است. یعنی اگرچه در بین مردم هستند ولی بهخاطر گمنام بودن، کاملاً از دست ظالمان در امنیت بهسر میبرند.
جمع این دو دسته روایات بر این است که دسته اول روایات محل سکونت امام را در سالهای اول غیبت تعیین کردهاند؛ یعنی چون امکان شناختن حضرت(ع) توسط حکومت وقت بوده است لذا کاملاً دور از دسترس آنها و مردم زندگی میکردهاند ولی بعد از گذشت سالهای متمادی که شناختن امام منتفی شده است امام در بین مردم زندگی میکنند و این مضمون روایات دسته دوم است. به هر حال همه روایات بر اختفای حضرت از ظالمان و ناشناخته ماندن ایشان تأکید کردهاند؛ یعنی مسأله اصلی حفظ جان مبارکشان از دست حکومتهای طاغوت بوده است و ایشان با رعایت این اصل محل زندگی خود را تعیین میکنند. بنابراین، این روایات نیز بهگونهای علّت غیبت و اختفای امام زمان(ع) را حفظ خون مبارکشان میدانند.
مؤید سوم: بعضی از شیعیان با توجه به محبتی که به امام زمان(ع) دارند، همواره در جستوجوی حضرت بودهاند و سعی کردهاند به زیارت ایشان نائل شوند. ولی بسیاری از آنها توفیق حضور نیافتهاند.
با بررسی روایاتی که در این زمینه وارد شده است به این نتیجه میرسیم که علّت ند
ماهنمامه موعود شماره ۴۹
پینوشتها :
۱.المعجم الوسیط، چاپ نشر فرهنگ اسلامی، ص 578.
۲.شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص 481.
۳.شیخ طوسی، الغیبه، ص 332.
۴.شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص 345.
۵.سوره بقره(2)، آیه 195.
۶.شیخ صدوق، کمالالدین، ج10، ص3.
۷.برای توضیح بیشتر ر.ک: همان.
۸.شیخ صدوق، کمالالدین، ج1، ص12.
۹.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، ج 18، حکمت 143، ص 347.
۱۰.ر.ک: علی بن حسین المسعودی، اثبات الوصیه (چاپ سنگی)، ص263؛ شیخ عباس قمی، منتهیالامال، ج 2، ص 565.
۱۱.ر.ک: شیخ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، ج16، ص247-237.
۱۲.همان، ج 16، ص 240، حدیث 2.
۱۳.ر.ک: القواعد الفقهیه، ج1، ص 50.
۱۴.السید حسن الشیرازی، کلمه الاءمام المهدی، ص150، چاپ سوم، موسسه الوفاء، بیروت.
۱۵.شیخ صدوق، کمالالدین، ج1، ص 145.
۱۶.شیخ طوسی، الغیبه، ص 323.
۱۷.شیخ مفید، الرساله الاولی فی الغیبه، ص 14، تحقیق علاء آل جعفر، چاپ دوم.
۱۸.شیخ طوسی، الغیبه، ص 329.
۱۹.محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 113.
۲۰.سوره نمل(27)، آیه 40.
۲۱.سوره انبیا(۲۱)، آیه 35.
۲۲.شیخ طوسی، الغیبه، ص334.
۲۳.بحارالانوار، ج 51، ص 152.
۲۴.همان، ج 52، ص 92، حدیث 7.
۲۵.سلیم بن قیس هلالی، اسرار آل محمد(ع)، ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی خونیی، انتشارات دلیل ما، چاپ دوم، ص 160.
۲۶.ر.ک. همان، ص 182.
۲۷.همان، ص294.
۲۸.سوره مائده(5)، آیه 101.
۲۹.ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، «مقاله تقیه»، مجله مکتب اسلام، سال هجدهم، شماره 6 و ۷.
۳۰.شیخ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، قم، مؤسسه الالبیت لاءحیاء التراث، ابواب الامر والنهی، باب 31، ص234، ح2.
۳۱.همان، ج 16، ص 222.
۳۲.برای توضیح بیشتر ر.ک. مهدی پیشوائی، سیره پیشوایان.
۳۳.ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج3، ص 406.
۳۴.بحارالانوار، ج 46، ص 20.
۳۵.ابن قتیبه دنیوری، الاءمامه و السیاسه، مکتبه مصطفی البابی المجلسی، ج1، ص 186.
۳۶.طبرسی، الاءحتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 161.
۳۷.صحیفه سجادیه، ترجمه صدر بلاغی، تهران، حسینیه ارشاد، معاصی 49، ص 610.
۳۸.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج1، ص 225.
۳۹.مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندس، ج3، ص253.
۴۰.ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، مکتبه المعارف، ج10، ص 72.
۴۱.شیخ مفید، الاءرشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص 298.
۴۲.شیخ صدوق، علل الشرایع، قم، منشورات مکتبه الطباطبائی، ج1، ص226.
۴۳.شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، ص 310.
۴۴.اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، ج 3، ص 175.
۴۵.بحارالانوار، ج50، ص 185.
۴۶.مسعودی، إثبات الوصیه، الطبعه الرابعه، نجف، المکتبه الحیدریه، ص243.