وقتی به ذوالجلال و الاکرام عرضه میداریم: فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، به این خاطر است که چون پروردگار عالم ارحم الراحمین است؛ پس اگر از اعمال زشت ما، عفو و گذشت کند، بهترین رحمتکننده است و چنان عفو میکند که هیچگاه به رویمان هم نمیآورد. اگر ما از کسی گذشت هم کنیم، گاهی به او مدام میگوییم.
عفو، در مطالب فردی است. اتّفاقاً آن کسی که زیاد گذشت میکند، طول عمر دارد و آن کسی که فردای قیامت وارد بهشت میشود، طبعاً از گذشتکنندگان است. همهی اینها به خاطر یک خصلت است، اگر در انسان، رحم وجود داشت، عفو میکند.
امیرالمؤمنین در غررالحکم میفرماید: «العفو تاج المکارم»، یعنی اگر کسی دارای مکارم و صفات خوبی است، این عفو و گذشت، تاج و رأس آنهاست! همانطور که میدانید تاج، از طرفی زینت است، از طرفی هم مشهود و نشانه است. مانند این که عمامه را هم تاج ملائکه الهی تبیین میکنند؛ یعنی یک نشانهی فخر است.
کما این که حسب آیات الهی داریم که در فردای قیامت در پیشانی افراد، مهر خورده است؛ این مهر هم یک نشانه است. یک موقع مهر بدی خورده است؛ یعنی اهل عذاب هستند. یک موقع مهر نجات خورده است و …. منظور این است که نشان داده میشود.
لذا خود عفو و گذشت، خصلتی است که از رحمت درونی انسان، بیرون میآید و تاج صفات خوب انسان است. معلوم میشود که هر کسی، عفو و گذشتش، زیاد بود، صفت رحمانی در او، بیش از دیگران است. این یک نکتهی بسیار مهم است.
از کسی که به شما ظلم کرده بگذرید و آن مسئله را پیگیری نکنید
امیرالمؤمنین فرمودند: بدیها را با نیکی پاداش دهید و از خطاهای دیگران درگذرید، مگر این که لطمهای به دین وارد شده و موجب وهن و ضعف سلطهی اسلام گردد، «جَازِ بِالْحَسَنَهِ وَ تَجَاوَزْ عَنِ السَّیِّئَه، مَا لَمْ یَکُنْ ثَلْماً فِی الدِّینِ أَوْ وَهْناً فِی سُلْطَانِ الْإِسْلَامِ». در این مورد بحث کردیم و دیگر به آن، وارد نشویم، فقط باید تذکار داده شود که وقتی الآن هم از عفو صحبت میکنیم، بدانید که فردی است.
مثلاً کسی به من ظلم کرده و بیجا هم ظلم کرده، از او بگذرم. خدای ناکرده همسرم، همسایهام، پدرم، مادرم، رفیقم و … به من ظلم کرده، باید عفو کنم. حالا کسی بگوید: این به من ظلم کرده و من نمیگذرم، باید گفت: اتّفاقاً عفو در همین موارد است و إلّا عفو در برابر کسی که ظلم نکرده باشد که معنی نمیدهد.
یا اگر کسی غیبتی از من کرده و یا به من تهمت زده، او را ببخشم. چون در باب غیبت هم بیان میکنند: اگر کسی گفت: ما غیبت شما را کردیم، ما را ببخشید، نباید بگویید: حالا چه گفتید؟ آن فرد آمده که حلالیّت بطلبد، شما هم حلال کنید و دیگر پیگیری نکنید؛ چون خودش هم میداند حرف بدی است، حالا ما نباید بخواهیم که او تکرار کند.
اگر اهل عفو نباشیم؛ صفات خوبمان، کمرنگ شده و از بین میرود!
لذا وقتی بیان میشود که از دیگران بگذرید، معلوم است که ظلمی در حقّ ما شده که میگویند: بگذرید. حالا یا غیبت است، یا تهمت است، یا نعوذبالله فحاشی کرده و …. اگر صفت رحمت در وجود انسان باشد، همین حال را دارد و إلّا نخواهد گذشت. چون تاج عفو را بر سر ندارد.
اولیاء خدا بیان میفرمایند: کسی که این تاج مکارم را نداشت، اگر به مکارمی هم مزیّن باشد، یحتمل که آن مکارم در او، ضعیف شود و از بین برود.
مثلاً کسی اهل جود است و خوب بخشش میکند و به دیگران کمک میکند، چه کمک مالی، چه کمک فکری، چه کمک یدی و …. به همسایهاش که پیرمرد و پیرزنی سالخورده هستند، کمک میکند. امّا اهل عفو و گذشت نیست. میفرمایند: ای بسا این صفت خوب جود هم در او کمرنگ شود و آرام آرام از بین برود.
راهی برای کسب آمادگی حضور در محضر خداوند در شب قدر
اگر به کسی که میخواهد در محضر ذوالجلال و الاکرام، حاضر شود و دستش را بالا آورده و الهی العفو بگوید، خطاب شود: تو که اینقدر طلب عفو میکنی، از بندگان من نمیگذری؟! اگر بگوید: خدایا، او به من ظلم کرده! خدا هم میفرماید: تو هم ظلم کردی، هم به خودت، هم به من، یعنی هم حقّ النّاس به گردن داری و هم حقّ الله، حالا آمدی و الهی العفو میگویی؛ خوب است که من هم بگویم: چون تو ظلم کردی، من نمیگذرم؟! پس اتّفاقاً عفو برای جایی است که ظلمی صورت گرفته است.
پس آن کسی که این صفت عفو را دارد، اوّلاً تاج مکارم است. ثانیاً: دلالت بر رحمت درونی است. یعنی صفت رحمت در او وجود دارد. ثالثاً: اگر اهل عفو نبود، اگر مکارم دیگری در وجودش داشته باشد، ضعیف میشود و یحتمل از بین میرود.
انتظار اموات بر سر قبورشان!
حضور در قبرستان، به خودی خود، موضوعیّت دارد. کسی نگوید: من برای پدر، مادر، رفیق و … از همین جا فاتحه میخوانم. پیامبر عظیمالشّأن در مورد پدر، صحبت میکردند، یکی از اصحاب به گریه افتاد. گفت: یا رسول الله، پدر من شتردار بود و مدام در بیابانها بود و به جاهای مختلف میرفت. در یکی از این سفرها، از دنیا رفت و در بیابانی دفنش کردند. من نمیدانم کجاست. پیامبر نفرمود: از همین جا فاتحه بخوان. فرمود: در قبرستان مسلمین برو، خطی مانند قبر بکش و همان جا بنشین و فاتحه بخوان.
معلوم میشود که حضور در کنار قبور، خودش موضوعیّت دارد. کما این که داریم روح اموات، به خصوص پنجشنبه و جمعه، آزاد میشوند و بر سر قبورشان میآیند و مینشینند.
روایت است که امام باقر به قبرستان بقیع وارد شدند و داشتند راه میرفتند، بعدازظهر جمعه، نزدیک به غروب بود، یکباره دیدند حضرت در یک جا ایستادند و دارند اشک میریزند. حضرت نشستند و فاتحه خواندند. صحابه گفتند: یابن رسول الله، ایشان از بستگان و یا رفقای شما بودند؟ فرمودند: خیر. فرمودند: پس چرا حالتان متغیّر شد؟ فرمودند: من نگاه کردم، دیدم روحش بالای سر قبرش نشسته و زانوان غم بغل کرده است و میگوید: این جمعه هم نیامدند.
لذا خیلی از افرادی که الآن در قبرستانها خوابیدند، برای خودشان منم منمی میکردند، امّا چه شد؟! ای بسا خیلی از آنها میگفتند ما نمیآمرزیم، امّا خدا گواه است الآن محتاج هستند که حتّی آن کسی که حاضر نبودند عفوش کنند، بیاید و یک فاتحه برایشان بخواند و به او بگویند: من از تو گذشتم.
رذیلهترین اخلاقها برای کیست؟
وجود مقدّس امیرالمؤمنین فرمود: میخواهید بگویم بدترین مردم چه کسانی هستند؟ شَرُّ النَّاسِ مَنْ لَا یَعْفُو عَنِ الزَّلَّهِ وَ لَا یَسْتُرُ الْعَوْرَه، بدترین مردم، کسی است که خطای دیگران را نبخشد و عیب دیگران را نپوشاند. همهی ما هزار تا عیب داریم، حالا یک کسی عیبی دارد، ما مدام آن را علم میکنیم.
البته بیان کردیم که منظور از این مطالب، موارد فردی است، اگر کسی به اسلام ضربه بزند، آنجا باید افشا شود. امّا وقتی من هزار عیب خودم را نمیبینم، امّا متأسّفانه عیب طرف مقابل را میبینم و معالأسف افشا میکنم، این، خیلی بد است.
پروردگار عالم که ستّارالعیوب است و به لسان نبیاش فرموده: «اقرار الذنب ذنب» اگر به گناهت اقرار کنی، همان هم گناه است، پس خودت هم حقّ نداری آبروی خودت را ببری، چون من ستّارالعیوب هستم و گناهانت را پوشاندم تا کسی نفهمد. آنوقت ما چطور به خودمان حقّ میدهیم که وقتی پنج سال، بیست سال با کسی رفیق هستیم، آبرویش را ببریم؟! این دیگر کمال نامردی است.
در روایتی داریم: رذیلهترین اخلاقها برای آن کسی است که صدیقی داشته و بعد از این که با او قهر کرد، حالا بیاید مطالب او را افشا کند.
چنین کسی، پستترین و رذلترین انسانهاست. چون به هر حال تو با رفیقت بودی، همه چیز هم را میدانستید، به هر حال تو عیب داری، او هم عیب دارد. شیطان ملعون ورود پیدا میکند، باید دقّت کرد که عیبهای او را برملا نکنی.
مکارم اخلاق چیست؟
وجود مقدّس امام صادق به یکی از صحابه خودشان فرمودند: «أ لا احدثک بمکارم الاخلاق»، میخواهی به تو بگویم که مکارم اخلاق چیست؟ «الصفح عن الناس مُواساهُ الرَّجُلِ اَخاهُ فی مالِهِ وَ ذِکْرُ اللّه ِ کَثیرا».
۱. گذشت از مردم
اوّلین مطلب، گذشت از مردم است. حضرت حتّی نمیفرمایند: از رفیقت بگذری، بلکه میفرمایند: از مردم. همهی ما یکی هستیم، أبانا آدم و أمّنا حوّا. إنّما المؤمنون اخوه، همهی ما برادریم.
خدا گواه است اینها دارند با نامردیهایی که دارند، دین را بد جلوه میدهند. از اینها نباید گذشت. اتّفاقاً مؤمنین رئوف هستند، دلشان حتّی برای آنهایی که وضعیّت حجاب آنچنانی ندارند و …، میسوزد. خصلت مؤمن این است. اینطور نیست که فکر کنید مؤمن با دیگران، دشمن است. اصلاً مؤمن در وجودش، دشمنی ندارد، مگر این که علیه دین، دشمنی کنند.
کسی به من طلبه متلک بگوید، عیبی ندارد، امّا اگر منظور، دین باشد، اوّل باید به او توضیح داد تا متوجّه شد و نباید ساکت بود. امّا وقتی فردی باشد، دیگر لازم به بگیر و ببند و … نیست. اگر در بسیج هستیم، باید مراقب باشیم، جذبهی اخلاقی داشته باشیم و ….
خدا از آن کسانی که نیروهای امنیّتی ما (سپاه باعظمت و بسیج بزرگوار و …) را به خصوص در انتخابات و مناظرات بد جلوه دادند، نگذرد.
لذا میفرمایند: اوّلین مکارم اخلاق، گذشت از مردم است.
۲. کمک مالی به برادر دینی
دوم، از اموالت به برادر دینیات کمک کنی. نه این که نعوذبالله گاهی میبینیم دو برادر مؤمن شریک هستند، یک موقعی تازه برای دوزار دنیا با هم اختلاف پیدا میکنند.
شهید رجایی بیان کرده بودند: من چرخ دورهگردی داشتم و کاسه، بشقاب میفروختم. ایشان ابایی از بیان این مطالب نداشتند. رفیقشان که با هم شریک بودند، گفته بود: وقتی کار میکردیم و دورهگردی میکردیم، شب که میشد سود را تقسیم میکردیم، ایشان میگفتند: شما پنج نفرید، من تازه ازدواج کردم، دو نفرم، تو پنج تا ببر، من دو تا. میگفتم: مال را نصف به نصف گذاشتیم، هر دو هم با هم کار کردیم، پس باید مساوی تقسیم کنیم. امّا ایشان میگفتند: نه، خانواده تو پنج نفره هستند. ببینید بعضیها چقدر صفا دارند! خدا هم برکت میدهد.
امّا گاهی میشود که ما، معالأسف امروزه، میخواهیم مو را از ماست بیرون بکشیم. البته این رعایت انصاف را که گفتیم، در مورد شریک بود، امّا در این روایت، حضرت میفرمایند: به برادر دینی خودش، کمک مالی کند، نه این که تازه بیاید مو را از ماست بیرون بکشد.
۳. یاد خدا بودن
سومین مکارم اخلاق هم یاد خدا بودن است.
امّا باید دقّت کنید که اوّلین مورد را یاد خدا بودن مطرح نمیکنند، بلکه اوّلین مورد را گذشت از مردم میگویند. چقدر عالی میشود که انسان این حال را داشته باشد که در این صورت بهترین حالات برایش ایجاد میشود.
چه کنیم تا آقا و سرور باشیم؟
در تحف العقول از وجود مقدّس امام صادق روایتی بیان شده که حضرت فرمودند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ سَیِّداً»، سه چیز است که در هر کس باشد، او آقا و سرور است:
۱. «کَظْمُ الْغَیْظِ»، کسی که خشمش را فرو ببرد. البته همانطور که بیان کردم منظور در امور فردی است. یعنی همان «و الکاظمین الغیض» که قرآن میفرماید.
۲. «وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِیءِ»، عفو و گذشت از کسی که بدکردار است که همان «و العافین عن الناس» قرآن است. بعضیها ذاتاً مریض و بدکردار هستند. شما از او میگذرید، دو مرتبه همان کار را انجام میدهند. به کسی مهربانی میکنی، باز هم میرود پشت سر تو صفحه میگذارد و …. بعضیها اینگونه هستند و مریض هستند، این سیّئه در وجودشان هست و کاری نمیشود کرد. حضرت میفرمایند: اگر میخواهی سیّد و سرور باشی، باید از او هم بگذری.
۳. «وَ الصِّلَهُ بِالنَّفْسِ وَ الْمَال»، کمک با جان و مال. اگر یک جایی نیاز بود، جلو بروی.
حالا کسی دارد، امّا خدای ناکرده هیچی نمیدهد که خیلی بد است. ولی ما یک بنده خدایی را میشناختیم که تصوّر میشد ثروتمند است، خانهای داشت که خوب بود و خورد و خوراکشان هم متوسط به بالا بود. کسی از بستگانشان پولی برای ازدواج میخواست، پیش ایشان رفت، ایشان آن زمان نداشت، پنهانی به او میگوید: من فرشی به شما خواهم داد.
لذا با این که آن زمان پولی در دست نداشته، به همسرش میگوید: من میخواهم فرش بهتری بگیرم، فرش پذیرایی خانهی خودمان را که نو هست، به کسی بدهم. همسرش هم فهمیده بود که منظور او چیست.
خلاصه فرش را به یک فرش فروشی میبرد، به فروشنده میگوید: وقتی این فرد آمد، این فرش را به او بده. آن شخص به مغازه میرود، فروشنده این فرش را به او میدهد، او میگوید: نه، قیمت این فرش خیلی بالاست و نمیتوانم. میگوید: شما با آن کار نداشته باشید، این فرش را ببرید. او هم فرش را میبرد.
بعد از این که ازدواج میکنند و خانوادهی ایشان به خانهی عروس میروند، خانم ایشان – که معمولاً خانمها به اموالشان خیلی حسّاس هستند – متوجّه میشوند که فرش خانهی خودشان هست. امّا خودشان فرشی از اتاق دیگر برای پذیرایی آوردند و در اتاق گلیم پهن کردند و قریب به یک سال منتظر بودند تا ایشان فرشی دیگر برای خانهی خودش بخرد.
بعضیها اینگونه هستند و دست رد به سینهی کسی نمیزدند. با این که نداشتند، امّا چون نیازمندی آمده، دست رد نمیزدند.
این را هم بدانید که اگر به کسی کمک کردید و هیچ کسی ندانست و خودتان هم برای خودتان تکرار نکردید، خدا ساهد است از ناحیهی خدا برای شما، رحمت، آرامش، علم، سکینه و … میآید. خدا اینقدر این عمل را دوست دارد که از هزار نمازشبی که ما بخوانیم، مقبولتر است. چون دل یک مؤمن را شاد کردیم و هیچ احدی هم نمیداند. چقدر عالی میشود.
پس عفو و گذشت خیلی مهم است و شخصیّت انسان را نشان میدهد.
عفو نکردن، کینهای شدن، دوری از رحمت خدا و فقر!
این که بیان کردم: اگر کسی عفو کند و به خصوص امشب شب که شب احیا هست، طبعاً اثر خوبی دارد، اوّلین مطلبش این است که خدای متعال او را میبخشد.
در نهجالفصاحه هست که پیغمبر اکرم فرمودند: «تعافوا یسقط الضّغائن بینکم»، از یکدیگر بگذرید تا کینهها میان شما از بین برود.
البته در مورد کینه، بحث مفصّلی لازم است که الآن جای آن نیست. امّا یک مورد را بیان میکنم که فرمودند: اگر کسی کینه داشته باشد، از رحمت خدا دور است. حالا اگر در جامعهای کینه زیاد شود، نه تنها از رحمت خدا دور میشوند، فقر بر آنها وارد میشود.
لذا میفرمایند: بگذرید تا کینه به وجود نیاید، چون اگر نگذرید، کینه میشود.
دیگران را عفو کنید، تا خدا هم شما را عفو کند
شما میخواهید امشب شب از خدا طلب استغفار کنید، این ماه هم ماهی است که فرمودند: «بالبرکه و الرحمه و المغفره». ماه غفران است. در نهجالفصاحه وجود مقدّس پیغمبر اکرم میفرمایند: «من یغفر یغفر الله له و من یعفو یعفو الله عنه»، آن کسی که از خطای دیگران بگذرد، خدا هم از خطای او میگذرد و آن کسی که گذشت و عفو کند، خدا هم از او گذشت میکند.
کسی که این خصلت در او نباشد، چطور میخواهد الهی العفو بگوید. البته خدا میگذرد، امّا انسان هم واقعاً باید خجالت بکشد که خودش عفو را از خدا میخواهد، امّا انجام نمیدهد.
خدایا، این صفت را که صفت آقایی و تاج مکارم است، در درون ما نهادینه بگردان.
خدایا، کینه، بدی، زشتی و پلشتی را از درون ما بیرون بگردان.