او سلیمان‌ وجود است‌…


محمدمهدی‌ پورعلی‌فرد

بلقیس‌، ملکه‌ کشور سبأ و رئیس‌ خورشیدپرستان‌ مشرک‌ بود. هدهد تاجدار نامه‌ حضرت‌ سلیمان‌(ع‌) را برای‌ ملکه‌ تاجدار برد. سلیمان‌ او را به‌ اسلام‌ دعوت‌ نمود. ملکه‌، در رفت‌ و برگشتف هدیه‌ها و سپس‌ عزیمت‌ به‌ سرزمین‌ سلیمان‌ با دیدن‌ آیات‌ و نشانه‌های‌ صدق‌ و نبوت‌ آن‌ پیامبر خدا، سیر و سلوک‌ معنوی‌ خویش‌ را آغاز کرد. قرآن‌ کریم‌ در دو جمله‌ کوتاه‌، آغاز و انجام‌ سلوک‌ معنوی‌ او را بیان‌ فرموده‌ است‌:
قالت‌ ربّ إنّی‌ ظلمت‌ نفسی‌ 1 .
بلقیس‌ گفت‌: ای‌ پروردگار من‌! حقیقتاً که‌ من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌ کردم‌.
در گام‌ نخست‌، ملکه‌ سبأ به‌ درک‌ عمیقی‌ نسبت‌ به‌ ربّ خود دست‌ یافت‌ و دانست‌ که‌ ربّ او چقدر خوب‌ است‌ و اعتراف‌ کرد که‌ خود چه‌ بنده‌ بدی‌ بوده‌ و چقدر نسبت‌ به‌ خویش‌ ستم‌ روا داشته‌ است‌. البته‌ تنها این‌ که‌ موجودی‌ به‌ این‌ حقیقت‌ پی‌ ببرد که‌ ربّ و صاحب‌ اختیاری‌ دارد، دردی‌ از او دوا نمی‌سازد؛ زیرا ابلیس‌ نیز این‌ مطلب‌ را معترف‌ بود و به‌ همین‌ خاطر گفت‌:
ربّ فأنظرنی‌ إلی‌ یوم‌ یبعثون‌ 2 .
ای‌ پروردگار من‌! پس‌ به‌ من‌ مهلت‌ بده‌ تا روزی‌ که‌ انسانها مبعوث‌ می‌شوند (یعنی‌ تا قیامت).
بنابراین‌، آنچه‌ اهمیت‌ دارد و نجات‌بخش‌ است‌ پی‌ بردن‌ و ملتزم‌ بودن‌ به‌ لوازم‌ رابطه‌ رب‌ و عبد است‌. بلقیس‌ دانست‌ که‌ رابطه‌اش‌ با خدا رابطه‌ ربّ و عبد است‌ پس‌ اگر او رب‌ است‌ و این‌ عبد است‌، عبد بدون‌ اذن‌ مولایش‌ به‌ خود اجازه‌ هیچ‌ کاری‌ را نمی‌دهد. اینجا بود که‌ آه‌ از نهادش‌ برخاست‌ و با یک‌ دنیا خوف‌ و امید گفت‌: پروردگارا! من‌ به‌ خودم‌ ستم‌ کردم‌؛ زیرا تو ربّ خوبی‌ برای‌ من‌ بوده‌ای‌ و هستی‌ و در تربیت‌ و کمال‌ و هدایت‌ من‌ از هیچ‌ چیز فروگذار نبوده‌ای‌ و من‌ چه‌ بنده‌ بدی‌ بوده‌ام‌ که‌ از رابطه‌ واقعی‌ بین‌ تو و خویش‌ در غفلت‌ بودم‌ و سالها در این‌ بی‌خبری‌ بسر بردم‌. بلقیس‌ این‌ گام‌ را خیلی‌ خوب‌ برداشت‌؛ هم‌ ربّ خویش‌ را خوب‌ شناخت‌ و هم‌ رابطه‌ خود با او را به‌ خوبی‌ با جان‌ و دل‌ خویش‌ یافت‌ و به‌ ستمی‌ که‌ در حق‌ خویش‌ روا داشته‌ بود اعتراف‌ کرد. این‌ گام‌ شایستگی‌ ویژه‌ای‌ را برای‌ او به‌وجود آورد تا گام‌ دوم‌ را بردارد و به‌ مقام‌ اسلام‌ که‌ همان‌ تسلیم‌ است‌ برسد. او در ادامه‌ چنین‌ گفت‌:
و أسلمت‌ مع‌ سلیمان‌ للّه‌ ربّ العالمین‌. 3
و همراه‌ با سلیمان‌، تسلیم‌ خدای‌ رب‌العالمین‌ هستم‌.
بلقیس‌ در همه‌ ابعاد اسلام‌ با سلیمان‌ حرکت‌ کرده‌ و تسلیم‌ بودن‌ خویش‌ نسبت‌ به‌ خدا را ادامه‌ داده‌ است‌. اما این‌ پرسش‌ در اینجا مطرح‌ می‌شود که‌ همراهی‌ با سلیمان‌ چه‌ موضوعیتی‌ دارد که‌ خدای‌ متعال‌ آن‌ را مطرح‌ و بازگو فرموده‌ است‌؟ این‌ «معیّت‌» و همراهی‌ چه‌ معیتی‌ بوده‌ است‌؟ آیا همراهی‌ با سلیمان‌، صرفاً یک‌ همراهی‌ ظاهری‌ بوده‌ یا مراد، چیزی‌ دیگری‌ است‌؟
بررسی‌ آیاتی‌ که‌ کلمه‌ «مع‌» در آنها به‌ کار رفته‌ و نیز مراجعه‌ به‌ لغت‌نامه‌های‌ معتبر ـ مثلاً مفردات‌ قرآن‌ ـ نشان‌ می‌دهد که‌ معیت‌ با مصاحبت‌ تفاوت‌ اساسی‌ دارد. در جایی‌ که‌ بخواهند همراهی‌ معنوی‌ را بیان‌ کنند از کلمه‌ «مع‌» کمک‌ می‌گیرند و در جایی‌ که‌ مراد، همراهی‌ بدنی‌ و ظاهری‌ باشد مصاحبت‌ را به‌ کار می‌برند. برای‌ نمونه‌، آیات‌ 145 و ۱۴۶ سوره‌ نساء را بررسی‌ می‌کنیم‌:
خدای‌ سبحان‌ در این‌ آیات‌، وضع‌ منافقان‌ را بیان‌ کرده‌ است‌:
إنّ المنافقین‌ فی‌الدرک‌ الاسفل‌ من‌النار ولن‌تجد لهم‌ نصیراً.
حقیقتاً که‌ منافقان‌ در پایین‌ترین‌ درکات‌ آتشند و برای‌ آنها هرگز یاوری‌ نمی‌یابی‌.
منافقان‌ در مصاحبت‌ با مؤمنان‌ بودند اما در معیت‌ آنان‌ نبودند. به‌ همین‌ خاطر در ادامه‌ چنین‌ می‌فرماید که‌ اگر منافقان‌ چهار مطلب‌ را انجام‌ دهند از مصاحبت‌ ـ که‌ چندان‌ ارزشی‌ ندارد ـ به‌ معیت‌ مؤمنان‌ می‌رسند. مصاحبت‌ با مؤمنان‌ آنان‌ را نجات‌ نمی‌دهد اما اگر به‌ منزلگاه‌ معیت‌ با آنان‌ برسند اهل‌ نجاتند و به‌ این‌ معیت‌ نمی‌رسند مگر پس‌ از احراز چهار مطلب‌:
إلاّ الذین‌ تابوا و أصلحوا و اعتصموا بالله و أخلصوا دینهم‌ لله فاولئک‌ مع‌ المؤمنین‌….
به‌ جز آنانی‌ که‌ توبه‌ کنند؛ اصلاح‌ کنند؛ به‌ خدا چنگ‌ بزنند و دینشان‌ را برای‌ خدا خالص‌ گردانند اینان‌ در معیت‌ مؤمنان‌ خواهند بود.
از همین‌جا روشن‌ می‌شود که‌ در فرهنگ‌ قران‌ کریم‌، معیت‌ به‌ معنای‌ همراهی‌ روحی‌ و معنوی‌ و در عالم‌ معناست‌ نه‌ در عالم‌ ظاهر وماده‌ برخلاف‌ مصاحبت‌ که‌ مربوط‌ به‌ همراهی‌ در عالم‌ ماده‌ و ظاهر است‌.
بلقیس‌ گفت‌ من‌ تسلیم‌ شدم‌ ـ با سلیمان‌ ـ نسبت‌ به‌ خدای‌ رب‌العالمین‌. و خداست‌ که‌ می‌داند این‌ تسلیم‌ همه‌جانبه‌ که‌ در معیت‌ سلیمان‌ انجام‌ گرفت‌ بلقیس‌ را به‌ کجا رساند. این‌ آیه‌ و داستان‌ ایمان‌ و اسلام‌ بلقیس‌، امروز پیام‌ زنده‌ای‌ دارد که‌ باید به‌ آن‌ توجه‌ کرد، همانگونه‌ که‌ آیات‌ دیگر قران‌ کریم‌ نیز چنین‌ هستند که‌ همواره‌ در هر عصر و زمانی‌ و در هر شهر و مکانی‌، پیام‌ زنده‌ دارند به‌ طوری‌ که‌ هر شخص‌ یا گروه‌ و قومی‌ در هر عصر و زمانه‌ و در هر مکان‌ و آشیانه‌ای‌ به‌ قرآن‌ تمسک‌ کند هدایت‌ خویش‌ را می‌یابد.
در مورد آیه‌ مذکور پیام‌ زنده‌ای‌ که‌ می‌توان‌ گرفت‌ این‌ است‌ که‌: سلیمان‌(ع‌) حجّت‌ زنده‌ زمان‌ بلقیس‌ بود و بلقیس‌ توانست‌ در معیت‌ او مسلمان‌ باشد و به‌ مقصد برسد. امروزه‌ نیز حجت‌ زنده‌ زمان‌ ما، حضرت‌ بقیه‌الله‌ الاعظم‌، امام‌ زمان‌ ـ أرواحنا فداه‌ ـ است‌. بنابراین‌ کسی‌ که‌ بخواهد راهی‌ به‌ سوی‌ خدا پیدا کند و مطمئن‌ باشد که‌ به‌ مقصد خواهد رسید به‌ خدا عرضه‌ خواهد داشت‌ که‌:
ربّ إنی‌ ظلمت‌ نفسی‌ و أسلمت‌ مع‌ الحجه‌ بن‌ الحسن‌ المهدی‌(عج‌) لله رب‌العالمین‌.
این‌ معیت‌ از ما می‌طلبد که‌ در همه‌ ابعاد اسلام‌، از امام‌ زمان‌ فاصله‌ نگیریم‌. لازمه‌ این‌ همراهی‌ آن‌ است‌ که‌ در نماز حضور دل‌ و خشوع‌ قلب‌ داشته‌ باشیم‌؛ زیرا قرار است‌ که‌ تسلیم‌ ما نسبت‌ به‌ خداوند، در معیت‌ با امام‌ باشد و از آنجا که‌ امام‌ کامل‌ترین‌ خشوع‌ را دارد کسی‌ که‌ همراه‌ او نماز می‌خواند نیز نمی‌تواند خالی‌ از خشوع‌ باشد وگرنه‌ از منزلگاه‌ معیت‌ خارج‌ خواهد شد و از امام‌ فاصله‌ معنوی‌ خواهد گرفت‌.
این‌ معیت‌ از ما می‌خواهد که‌ نماز شب‌ بخوانیم‌؛ زیرا در غیر این‌صورت‌ چگونه‌ می‌توانیم‌ ادعا کنیم‌ که‌ در معیت‌ امام‌ زمان‌، تسلیم‌ خدا هستیم‌؟ امام‌ زمان‌ که‌ هرگز نماز شب‌ را ترک‌ نکرده‌ است‌ پس‌ کسی‌ که‌ در معیت‌ اوست‌ نیز اینچنین‌ خواهد بود.
این‌ معیت‌ از ما می‌طلبد که‌ به‌ خدا آن‌ طوری‌ که‌ امام‌ زمان‌ می‌شناسد و معرفی‌ می‌کند ایمان‌ داشته‌ باشیم‌. این‌ معیت‌ از ما می‌خواهد که‌ اخلاق‌ الهی‌ و ربانی‌ داشته‌ باشیم‌ تا همراهی‌ با امام‌ زمان‌، صادق‌ و راست‌ باشد نه‌ لقلقه‌ زبان‌.
البته‌ هر چه‌ قدم‌ نخست‌ سالک‌؛ یعنی‌ اعتراف‌ به‌ ربوبیت‌ پروردگار، پذیرش‌ عبودیت‌ او و اقرار به‌ ستمی‌ که‌ بر خود روا داشته‌، محکم‌تر و استوارتر باشد گام‌ بعدی‌ که‌ اعلام‌ به‌ تسلیم‌ بودن‌ نسبت‌ به‌ خدای‌ رب‌العالمین‌ در معیت‌ حجت‌ زنده‌ است‌ با قاطعیت‌ و استحکام‌ بیشتری‌ همراه‌ خواهد بود. اگر بنده‌ای‌، صادقانه‌ و عارفانه‌ گفت‌ «ربّ إنّی‌ ظلمت‌ نفسی‌»؛ و سپس‌ اعلام‌ نمود که‌ در معیت‌ اما معصوم‌ تسلیم‌ رب‌العالمین‌ است‌ او به‌ هر جا که‌ قرارست‌ برسد خواهد رسید؛ زیرا که‌ گفته‌اند:
اگر به‌ ذره‌ای‌ نظر لطف‌ بو تراب‌ کند به‌ آسمان‌ رود و کار آفتاب‌ کند

 ماهنامه‌ موعود شماره ۴۹

پی‌نوشتها :

۱. سوره‌ نمل‌(27)، آیه‌ 44.
۲. سوره‌ اعراف‌(7)، آیه‌ 14.
۳. سوره‌ نمل‌(27)، آیه‌ 44.

 

همچنین ببینید

به ما نگفتند…

سید مهدی شجاعیگفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی،جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.درست مثل اینکه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *