غروب امپراتوری

ae265ec8d02add74bcb0f72e47ec001b - غروب امپراتوری

به راستی دلم برای آمریکا ـ یا دست کم ایدۀ آمریکا ـ تنگ شده است. می‌دانید، همان روحیۀ تو می‌توانی، خیابان‌های فرش شده از طلا، قهرمان خسته و فقیر، کوهستان‌های بنفش شکوه و جلال و امثال اینها. هر چه می‌خواهید بگویید و این فکرها را خام و ابتدایی بنامید، امّا داستان‌های مربوط به ارزش‌های موجود در قلب تصویر پیش از این آمریکا، الهام‌بخش هستند.

 

 

همچون بیشتر کسانی که در این کشور بزرگ شده‌اند، من هم در افسانه و اسطورۀ این کشور غوطه‌ور شده‌ام. اصولی چون آزادی بیان، اخلاق کاری، اصل نظارت و موازنه، فرصت‌های برابر و دنبال کردن خوشبختی، فقط زمانی معنا دارند که یادآور این باشند که زندگی جمعی ما باید بر چیزی بنا شود و سرنوشت ما در دست‌های خودمان باشد. ممکن است در تمام آن دوران افسانه‌ای، این اسطوره‌ها خیال و وهمی‌بیش نبوده باشد، با این حال، حتّی بدبین‌ترین ما، احتمالاً در مقطعی از زمان، خصایل زیربنایی را باور داشته‌اند.
امروز آمریکا ـ حتّی در حالت وهمی آن ـ دیگر وجود ندارد. ما دیگر یک علامت خطّ انتزاعی امید در جهان نیستیم، بلکه بیشتر فراهم‌کنندۀ هیمۀ‌ آتش جهنّم هستیم. ما از بالا، باران خودکار مرگ را می‌بارانیم و از پایین مرتکب سرقت‌های از پیش طرّاحی شده می‌شویم. ما نومیدی را صادر و نفرت و خواری را وارد می‌کنیم. ما حتّی حفظ تظاهر به بازی منصفانه کردن و رعایت اصول را رها کرده‌ایم. ما در جهان خارج، نجس و مطرود شده‌ایم و در داخل بی‌اعتبار و آبرو. به این ترتیب تعجّبی ندارد که از درک این موضوع قاصر مانده‌ایم که غروب خورشید، مدّت‌هاست که در امپراتوری جوان ما آغاز شده است.
در واقع بر اساس اکثر موازین و معیارها، ایالات متحّده، سریعاً در حال تبدیل شدن به کشوری شکست خورده است. از نظر آموزشی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، تمامی‌شاخص‌های ملّی ما، جهت رو به سقوطی را نشان می‌دهند. ما در فهرست مراقبت‌های بهداشتی، حاکمیّت دمکراتیک، بهره‌وری، حفظ محیط زیست، دستاوردهای آکادمیک، شفّافیت رسمی، نرخ‌های زندانیان، حمل و نقل و خدمات اجتماعی، در حال حرکت به پایین فهرست هستیم. طبقۀ نخبۀ حاکم بر ما به شکلی روزافزون قوانین را بنا به میل خود بازنویسی، به طور فزاینده‌ای مخالفان را سرکوب می‌کنند و آزادانه از جیب ما خود را غنی‌تر می‌کنند. ما به‌ندرت کاری برای آنهایی که در ساحل هستند، انجام می‌دهیم، امّا تمام چیزهایی را که در پیش چشممان است، مصرف می‌کنیم. ما دارای روشنفکران بلندآوازه‌ای هستیم، با این حال به طور روزمره با نقاط ضعف و عیب‌های سلبرتی‌هایی بمباران می‌شویم که در بسیاری موارد صرفاً به خاطر معروف بودن، معروف شده‌اند. روند تأمین موادّ غذایی ما، فاسد، انرژی ما، ناپاک است، آب ما، در حال خشک شدن و نژادپرستی همچون همیشه عمیقاً ریشه‌دار باقی مانده است. این تصویر زیبایی از درون شکم جانور در این روزها نیست. امّا هرگز نهراسید، چرا که آمریکا یک سلاح مخفی را در اختیار دارد که ما را برای مدّتی دیگر در صندلی راننده نگه خواهد داشت. سلاح مخفی ما که عملاً چندان هم مخفی نیست، تسلیحات ماست. ایّام دغل‌بازی، نیرنگ، حسن نیّت و مذاکره، سپری شده است. امپراتوری‌ها، چک و چانه نمی‌زنند، آنها چیزی را که می‌خواهند به دست می‌آورند. آنها اجازه نمی‌خواهند یا با دیگران اتّحاد تشکیل نمی‌دهند، آنها تقاضاهایی را مطرح می‌کنند و در لوای تهدید به عواقبی که در این بین وجود دارد، وفاداری را اخّاذی می‌کنند. آنها اختیار نظارت بر جامعۀ بین المللی را واگذار یا حتّی احساس نمی‌کنند که قوانین و مقرّارتشان آنها را محدود کرده‌اند، بلکه به جای آن به حکم خود عمل می‌کنند و با بی‌اعتنایی وقیحانه، به معاهدات و پروتکل‌ها عمل نمی‌کنند. خلاصه اینکه امپراتوری‌ها منطق توخالی «توانایی حق می‌آورد» را دنبال می‌کنند.
طبقۀ‌ نخبۀ حاکم در آمریکا این نکته را به خوبی روشن کرده است که این راهبرد غالب ما در آینده است. ما برای بازداشت مخالفان خود، زور همراه با سبعیّت را به کار می‌گیریم و به عنوان ابرقدرت جهانی، حتّی جهت‌گیری اخلاقی و فرهنگی خود را گم کرده‌ایم. فرهنگ آمریکایی به عنوان یک قدرت کاملاً امپریالیستی، حدود بیش از یک قرن، عمر دارد. جایگاه آن به عنوان یک ابرقدرت برتر، ‌ باز هم حدود نیمی از نیم این زمان عمر دارد. صرفاً ظرف چند دهه، ما از نیروی منجی به اسیر کننده؛ از دژ محکم به حرام‌زادگان؛ از قهرمان به هراس‌افکنان تبدیل شده‌ایم. هرچه خیر تاریخی که احتمالاً کسب کرده بودیم، ‌ به یک جنون نخوت و خصومت‌ورزی تغییر شکل داده است.
شاید مرا کمی لجوج بدانید، بنابراین اجازه دهید کمی مسائل را روشن‌تر کنم. مشروعیّت را می‌توان برای مدّتی با سرسپردگی جایگزین کرد، امّا این کار همیشه در پایان به شکست می‌انجامد؛ در حالی که تاریخ در این باره خالی از ابهام است، این نیز حقیقت دارد که وقایع‌نگاری‌های به ثبت رسیده، هرگز یک امپراتوری شبیه آنچه را که ما به وجود آورده‌ایم، در خود ثبت نکرده‌اند. ما با جا دادن خودمان از نظر اقتصادی و نظامی در درون امورِ تقریباً تمام کشورهای روی زمین، سیستم متکبّرانه‌ای را ساخته‌ایم که تمرّد از آن، نوعی خودکشی است. اگر این امپراتوری فرو بریزد، این تهدید وجود دارد که هر کسی را که در این پروسه قرار داشته با خود ببرد، از این رو شعاری ناگفته، امّا به شدّت درک شده از سوی همگان را ابداع کرده‌ایم که شما یا با ما هستید… یا خود دانید.
حجم شدید حضور نظامی آمریکا در سطح جهان را مورد توجّه قرار دهید. صدها پایگاه در هر پنج قارّۀ جهان گسترده شده‌اند که از طریق نفوذ ماهواره‌های نظارتی آمریکا کارآیی مؤثّری نیز دارند؛ به همراه یک تمرکز شدید نیروهای ما در کشورهای شکست‌خورده‌ای چون «آلمان»، «ژاپن»، عراق و «افغانستان». اکنون صادرات اصلی ما را اینها تشکیل می‌دهند: پایگاه‌های نظامی، تجهیزات نظامی و سرباز. ما فضا را نیز به حالت نظامی درآورده‌ و یک شبکۀ‌ اجرایی اعدام خودکار را به وجود آورده‌ایم که جهان را زیر کنترل خود دارد و «عدالت» دارای دکمۀ عمل کننده را برای تمام کسانی به کار می‌برد که ما آن را هدفی معتبر ارزیابی می‌کنیم (از جمله شهروندان خودمان). اکنون ما در حال ساخت سربازان روباتی کاملاً کار بردی، به جای خود هستیم تا زدودن صفات انسانی از جنگ، کاملاً تداوم یابد؛ سربازانی که به هدف ما در تقویت، انقیاد و تسلیم از طریق هراس‌افکنی در هر نقطه‌ای که نیاز باشد، خدمت خواهند کرد.
در داخل کشور، دستور کار تعیین شده است. نخبۀ قدرت‌مدار اکنون در این راهبردِ حفظ برتری از طریق زور، «مصمّم‌تر» شده است. مدارک راهبرد نظامی، به آیندۀ جنگ‌های همیشگی و رقابت پایان‌ناپذیر بر سر منابع رو به کاهش اشاره می‌کنند و بالاترین ایده‌آل را برای «امنیّت ملّی» قائل می‌شوند که با کمک ظرفیّت مطلق ما برای تحمیل خواست خودمان در چندین جبهه، در یک زمان تأمین می‌شود. موارد فزایندۀ مصیبت و بلایا، نظیر هائیتی علناً به عنوان لحظاتی «اسب تروا» مانند، برای تحکیم جای پای نظامی ما در کسوت کمک‌های انسان‌دوستانه مورد استفاده قرار می‌گیرند. بودجه‌های فدرال ما صرف هزینه‌های نظامی افزایش یافته و در کنار آن تشویق زهد‌پیشگی منجمد‌کننده در تمام حوزه‌های دیگر می‌شود. نیروهای نظامی، واجب‌الاحترام و منزّه هستند و به علاوه تنها برگ باقیماندۀ ما برای بازی در فتح جهانی، محسوب می‌شوند.
این وضعیّت بی‌تردید، همچون سناریویی مخوف به نظر می‌آید، سناریویی که در تضادّ کامل با آمریکای ایده‌آل (و البتّه بدلی) روزگار جوانی ما به نظر می‌آید. این سناریو همچنین از ما می‌خواهد تا این نکته را مورد توجّه قرار دهیم که جمعیّت جوانی که در آمریکای فردا خواهند بالید، به چه چیزی تبدیل خواهند شد؛ آمریکایی که احتمالاً از یک لفاف ایدئولوژیک نجات‌بخش، عاری خواهد بود. آیا در اینجا توده‌های مردم آینده، ‌با بخش‌هایی مقایسه شده‌اند که معادل «آمریکاییان زشت» فخرفروش و شیفتگان فناوری منزوی و بی‌تفاوت هستند؟ آیا ما آمریکایی داریم که در آن مردم، یا برتری نظامی ما و شخصیّت مادّی ما را به عنوان یک فضیلت اخلاقی می‌پذیرند یا مجبور می‌شوند خودشان را به عنوان یک آوارۀ خارج از شمول امنیّتی رو به ظهور، در مشغولیّت‌های فرهنگی ما غرق کنند؟ به عبارت دیگر، آیا این چیزها به آمریکایی‌ها این اطمینان را می‌دهد که با انتخاب‌هایی نامحدود روبه‌رو هستند که یا به خشم نهادینه شده یا تشویش سرکوب شده رهنمون می‌شوند؟

در این اندیشه‌ام که آیا مردمی‌که در سایۀ امپراتوری‌های در حال سقوط در سراسر تاریخ زندگی می‌کردند نیز مشابه همین احساسات را داشته‌اند. واقعیّت آشکار این است که تمام امپراتوری‌های پیشین سقوط کرده‌اند و روز بعد، خورشید باز هم طلوع کرده است. در واقع چیزی که به‌اندازۀ هر چیز دیگری قطعی است، این است که ما می‌توانیم روی این زندگی حساب کنیم، به ناگزیر هر طلوعی غروبی در پی دارد. پرسش این است که آیا کسی در اینجا خواهد بود تا سپیده دم روز تازه را ببیند یا نه؟ پرسشی که در این مقطع ما باید آن را در بوتۀ آزمایش فرهنگی بگذاریم. شاید هنوز هم بتوان آن آمریکای خیالی روزگاران گذشته را احیا کرد، فقط این بار باید آن را به شکل واقعی و نه صرفاً یک ایده‌آل احیا کرد. آنچه از نگاه من پیداست این است: دری را می‌بینم که پیش رویمان باز است، حتّی اگر در پشت سرمان بسته شده باشد.

رندال آمستر۱
ماهنامه موعود شماره ۱۱۹

منبع:
.www.counterpunch.org/amster02122010 html
۱. Randall Amster دکتر راندل آمستر در کالج «پرسکات» مطالعات مربوط به صلح را تدریس می‌کند و در سمت مدیر اجرایی «انجمن مطالعات مربوط به صلح و عدالت» خدمت می‌کند. تازه‌ترین کتابی که وی نیز یکی از نویسندگان آن است، کتاب «بنا کردن فرهنگ‌های صلح: صداهای امید و اقدام در رشته‌های مختلف» نام دارد.

 

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *