قرنهاى انتظار انجمن شعراى کلاسیک

سهیلا صلاحى اصفهانى

جمعه گذشته، در محل انجمن شعراى کلاسیک ایران شب شعرى با موضوع »قرنهاى انتظار« برگزارشد که در آن عزیزانى از قرون چهارم، ششم، هفتم و هشتم با یکدیگر به مشاعره پرداختند.
در آغاز از حضور جناب »عطار« که با وجود درد شدید پا – بر اثر گشتن هفت شهر عشق – خود را به جلسه رسانده بود تشکر و قدردانى و از ایشان درخواست شد که با قرائت ابیاتى چند جلسه را آغاز نمایند.
عطار با کسب اجازه از همه شاعران به ویژه پیران حاضر در جمع، یعنى جناب »دقیقى« و »ناصرخسرو« چنین خواند:
صد هزاران اولیا، روى زمین
از خدا خواهند مهدى را، یقین
یا الاهى! مهدیم، از غیب آر
تا جهان عدل گردد آشکار
مهدى هادیست تاج اتقیا
بهترین خلق برج اولیا
اى ولاى تو، معیّن آمده
بر دل و جانها همه روشن شده
اى تو ختم اولیاى این زمان!
وز همه معنى نهانى، جان جان!
اى تو هم پیدا و پنهان آمده!
بنده عطارت ثناخوان آمده
»محمود شبسترى« که از جوان ترین افراد حاضر بود گوى سبقت را از دیگران ربود و گفت:
هر آن سرّى که هست امروز پنهان
به علم خویشتن پیدا کند آن
»خواجوى کرمانى« که گمان مى کرد شبسترى تنها فلسفه مى داند با تعجب نگاهى به او انداخت و ادامه داد:
نه در ولایت او در خور است رایت ریب
نه بر امامت او لایق است آیت عیب »دقیقى« باچند سرفه صدایش را صاف کرد و با سبک حماسى همیشگى اش خواند:
بدارد جهان بر یکى دین پاک
برآرد ز دجّال و خیلش هلاک
دوباره شبسترى که مى خواست هر چه زودتر شعر خود را کامل کند گفت:
که گر در جهل خود دائم نشینى
چو مهدى پیشت آید هم نبینى
جناب »حافظ« در نهایت ادب و با لحنى آرام و عاشقانه با حرف »ى« شروع کرد:
یا رب اندر کَنَف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود؟ »خاقانى« که هنوز جامه عزا به تن داشت و در سوگ پسر نشسته بود با طمأنینه خواند:
داور مهدى سیاست، مهدى امت پناه
رستم حیدر کفایت، حیدر احمد لوا و عطار که کاملاً به وجد آمده بود ادامه داد:
اندرین راهم مرا او پیشواست
چونکه بعد از مصطفى او مقتداست حافظ که در عالم رندانه خود سیر مى کرد سرى تکان داد و زمزمه کرد:
تو خود اى گوهر یکدانه کجایى آخر؟
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد عطار نجواى حافظ را شنید و بى پروا پاسخ داد:
در طریق او به سوى شرع رو
تا ز ظلمت رخ نماید ماه نو
حافظ کم نیاورد و چنین خواند:
وجه خدا اگر شَوَدَت منظر نظر
زین پس شکى نماند که صاحب نظر شوى خواجو که دید اگر میانه را نگیرد عطار و حافظ دور را به دیگران نمى دهند گفت:
یا رب به حّق شکّر شیرین عسکرى
کو بود طوطى شکرستان اتّقا
یا رب به حق…
جناب »نظامى« که با مشغله فراوان پنج گنجش در جلسه حاضر شده بود و با دقت به ابیات خوانده شده گوش مى داد، سخن خواجو را قطع کرد و به او تذکر داد که تنها یک بیت بخواند و آنگاه خود چنین سرود:
اى مدنى برقع و مکىّ نقاب!
سایه نشین چند بود آفتاب؟
»دقیقى« که گفتارش، کلام شاعر خوبمان »فردوسى« را به یاد مى آورد، به احیاى دین توسط حضرت موعود اشاره کرد و سپس بیتى را که با حرف »ب« آغاز مى شد خواند:
بگوید خط و نامه کردگار
کند دین پیغمبرى آشکار
حافظ جوان دوباره به مدد ساقى و قدح، شرح انتظار را بیان کرد، با حرف »ر« خواند:
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دقیقى بدون توجه به مضمون شعر حافظ، در ذهنش فضاى رجعت را ترسیم کرد و گفت:
رسد ز آسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدى اندر نماز

 


ماهنامه موعود شماره ۳۷

 

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *