پنتاگون به دنبال علل شکست جنگ ۳۳ روزه

مدیر برنامه مطالعات سیاست گذاری خارجی و دفاعی در مؤسسه امریکن اینتر پرایز، در گزارشی مفصل به بررسی سیاست‌های نظامی اسرائیل در جنگ علیه حزب الله و حماس می‌پردازد.

به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق به نقل از فارس، مؤسسه “امریکن اینترپرایز ” طی گزارشی به بررسی نواقص تفکر نظامی اسرائیل در جنگ علیه حزب الله و حماس پرداخته است. این گزارش که بر مبنای نقد کتاب بازگشت به اصول نگاشته شده، می‌کوشد دکترین نظامی اسرائیل در این منازعات را نقد و بررسی کند.

“لازار برمن “، مدیر برنامه مطالعات سیاست گذاری خارجی و دفاعی در مؤسسه امریکن اینتر پرایز، در گزارشی مفصل به بررسی سیاست‌های نظامی اسرائیل در جنگ علیه حزب الله و حماس می‌پردازد. وی معتقد است که بررسی کاستی‌ها و نواقص سیاست گذاری‌های اسرائیل در این منازعات، می‌تواند درس‌های بسیاری برای آمریکا به همراه داشته باشد.

* سرمایه گذاری کلان آمریکا برای فهم اقدامات اسرائیل علیه حزب الله و حماس

ارتش آمریکا منابع و توجه بسیاری را صرف آن کرده است تا اقدامات اسرائیل را علیه حزب الله در سال ۲۰۰۶ و حماس در سال‌های ۹-۲۰۰۸ درک کند. پنتاگن حداقل ۱۲ تیم کارشناسی را برای مصاحبه با افسران اسرائیلی که در جنگ دوم لبنان در سال ۲۰۰۶ حضور داشته‌اند، به منطقه گسیل داشته است. “فرانک هافمن “، یکی از افسران یگان تفنگداران دریایی آزمایشگاه وارفایتینگ در کوانتیکو خاطر نشان ساخت که: “من در طول دو سال گذشته پنج بازی جنگ بسیار کلان طراحی کرده‌ام که تمرکز همه آنها روی حزب الله بود. ” درست چند ماه پس از پایان یافتن عملیات “سرب گداخته ” در ژانویه ۲۰۰۹، مؤسسه مطالعات جنگی وابسته به مرکز یگان مرکب ارتش آمریکا در پایگاه نظامی “لیونورث ” کتابی را تحت عنوان “بازگشت به اصول: مطالعه دومین جنگ لبنان و عملیات سرب گداخته ” منتشر ساخت که تلاشی بود در جهت مستند سازی تغییراتی که ارتش اسرائیل در طول این دو جنگ متحمل شد.

* اشتباه اسرائیل در جنگ لبنان نادیده گرفتن اهمیت نبرد زمینی بود

بسیاری از فرماندهان ارتش آمریکا بر این باورند که ارتش اسرائیل در طول جنگ دوم لبنان در چند حیطه بسیار کلیدی، به خطا رفته و دچار اشتباه شده‌ است. ارتش اسرائیل آموزش نیروهای خود را برای کسب آمادگی برای حضور در جنگ‌های به شدت حساس، متوقف ساخت. همچنین این فرماندهان معتقدند عامل مهمتر آن است که ارتش اسرائیل دکترین جدیدی را اتخاذ نمود که اساس آن بر عملیات‌های تأثیر گذاری ـ استقرار قرار می‌گرفت؛ دکترینی که سبب شد ژنرال‌های ارتش اسرائیل تحرک و اقدامات زمینی را فراموش کرده و کنار بگذارند و به این باور برسند که می‌توانند از طریق حملات هوایی حزب الله را از پای درآورند. بر این اساس می‌بینیم که پس از این جنگ، ارتش اسرائیل به دکترین پیشین خود رجوع کرده و در عملیات “سرب گداخته ” در سال‌های ۹/۲۰۰۸ آن دکترین پیشین را در دستور کار قرار می‌دهد.

* ارتش اسرائیل در جنگ با حزب‌الله به شدت تحت فشار افکار عمومی‌بود

بر اساس یافته‌های کتاب “بازگشت به اصول ” و دیگر مطالعات مؤسسه مطالعات جنگی، متأسفانه بیشتر دانسته‌ها و تحلیل‌هایی که ارتش آمریکا از عملیات‌های اخیر ارتش اسرائیل دارد، صرفاً به اطلاعات و درکی سطحی از ارتش اسرائیل و اقدامات آن در طول این دو منازعه، ختم می‌شود. این درک ناکافی تصویری غلط از ارتش اسرائیل در سال ۲۰۰۶ ترسیم می‌کند و تغییر بسیار نامحسوس اما عمیقی را که این ارتش در روز‌های پس از جنگ لبنان متحمل شد، نادیده می‌گیرد. ارتش اسرائیلی که در سال ۲۰۰۶ وارد میدان جنگ شد، به شدت تحت تأثیر فشار‌های اجتماعی ناشی از متحمل شدن تلفات بود و رویکرد منازعه کم‌شدت نیز بر این فشار‌ها می‌افزود. عملکرد ارتش اسرائیل، که بر اساس یک دکترین ناقص شکل گرفت، در حالی که به کل نامطلوب نبود، اما در غالب موارد سردرگم و همراه با تردید و عدم اطمینان عمل کرد. تجربه جنگ لبنان منجر به شکل گیری مفاهیم جدیدی از مانور و پیروزی در میان مقامات ارتش اسرائیل شد، که در عملیات سرب گداخته بروز یافت. اما روایت غالبی که در میان افسران ارتش آمریکا مطرح است منجر به آن می‌شود که فشار‌های اجتماعی را به دکترینی نسبت دهند که هرگز ارتش اسرائیل آن را نپذیرفت و مانع درک مفاهیم جدیدی می‌شود که در ارتش اسرائیل نمود یافتند. از آنجا که این روایت همچنان تصحیح نشده، تصوری اینچنین سبب شده است جامعه دفاعی آمریکا در معرض این خطر قرار گیرد که برداشت‌هایی غلط از دو منازعه اسرائیل، آن را به سمت درکی نادرست از این منازعات سوق دهد.

* خروج آمریکا از عراق و افغانستان نیازمند نتایج این گزارش است

مطالعه پیش رو به تشریح رویکرد‌هایی می‌پردازد که در مورد دو منازعه مذکور مطرح شده‌اند و برآورد این رویکردها را از ارتش اسرائیل بررسی می‌کند. با استفاده از روایتی که کتاب “بازگشت به اصول ” مطرح می‌سازد، به عنوان نقطه شروع، این نگارش تلاش می‌کند با استناد به منابع معتبر و گویا، نگاه اسرائیلی‌ها به جنگ را به بحث بگذارد. در نهایت با بررسی تغییراتی که ارتش اسرائیل در طول این مدت متحمل شد، به این سؤال می‌پردازیم که این روند چه تجربیات قابل اهمیتی برای آمریکا به همراه داشته است؟
از طرفی این مطالعه را بسیار به هنگام می‌توان ارزیابی کرد، چرا که درست همزمان با تلاش‌های آمریکا برای پایان دادن جنگ در عراق و افغانستان صورت گرفته است؛ اما به هر حال محدودیت‌هایی چند بر آن تحمیل می‌شوند. از آنجا که منازعات مورد بحث به تازگی روی داده‌اند، نمی‌توان از دور به آنها نگریست؛ گذشت پنج یا ده سال از جنگ، چند و چون فهم ما را از آنها به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد، به خصوص در مورد پیروزی یا شکست در آنها. همچنین بنا به اقتضای زمان و موضوع، بسیاری از داده‌ها و اطلاعات با ارزش، در زمره مطالب محرمانه طبقه بندی می‌شوند و از دسترس خارج می‌گردند.
دوم اینکه، حماس و حزب‌الله دو سازمان مجزا بوده و توانمندی‌ها و رویکرد‌های کاملاً متفاوتی دارند. جنگ علیه یکی از آنها، الگو و بازتابی شبیه به جنگ علیه دیگری ندارد. از این روی، قضاوت در مورد ارتش اسرائیل، با اتکا بر ارزیابی عملکرد آن علیه هر دوی این سازمان‌ها تحت شرایطی بسیار متفاوت در سرزمین‌هایی متفاوت، می‌بایست با احتیاط و دقت فراوان صورت گیرد. یک بازیگر نمی‌تواند یک جنگ واحد را بار دیگر تکرار کند. با این حال، ترکیب نحوه عملکرد و شواهدی که از ارتش اسرائیل در این دو جنگ در دست است با دیگر داده‌ها می‌تواند تحلیلی قابل اتکا از تغییراتی که ارتش اسرائیل در این مدت متحمل شد، فراهم آورد.

* طرح و بررسی کتاب “بازگشت به اصول “

روایتی که “بازگشت به اصول ” مطرح ساخت، به عنوان پارادایمی‌کلیدی در میان ناظرین آمریکایی به ویژه در ارتش، جای خود را پیدا کرد. “مت متیوس “، کارشناس مسائل تاریخی در مؤسسه مطالعات جنگی، که به عنوان کارشناسی دقیق و پرکار شناخته می‌شود، مدعی است که ارتش اسرائیل اساساً دکترین جدیدی را اتخاذ نمود، یعنی عملیات‌های تأثیر گذاری ـ استقرار و افسران ارشد آن به این باور رسیدند که با استفاده از حملات هوایی سریع به اهداف کلیدی، حزب‌الله شکست می‌خورد. متیوس و دیگر کارشناسان مؤسسه مطالعات جنگی، از جمله آن عده افرادی که در نگارش “بازگشت به اصول ” شرکت داشتند، بر مؤثر بودن عملکرد ارتش اسرائیل علیه حماس صحه گذارده و آن را نشان از آن می‌دانند که اسرائیلی‌ها عملیات‌های تأثیر گذاری ـ استقرار را کنار گذاشته و به دکترین پیشین خود، یعنی حملات زمینی سخت، رجوع کرده‌اند. این مباحث در گفتمان آکادمیک در باب جنگ به خصوص در میان نیروهای مسلح آمریکا، وارد شده است. سرگرد “کلی رورک “، از دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش آمریکا، با استناد به سخنان متیوس مدعی است که “اسرائیل عملیات‌های تأثیر گذاری ـ استقرار را در پیش گرفت؛ با این تصور که آنها می‌توانند اهداف مشخص شده دشمن را با استفاده از موشک‌ها و جنگ افزارهای هدایت شونده از بین ببرند و به خواسته خود، یعنی از میان بردن تهدید، دست یابند. ” “هیوبا واس دی زگ “، که در نشریه “میلیتاری ریویو ” می نویسد، مدعی شده است که ارتش اسرائیل نیز شیوه آمریکایی عملیات‌های تأثیر گذاری ـ استقرار را در پیش گرفت که مانع پیشرفت آن در مقابله با حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ شد. بر اساس این دعاوی عملکرد نیروی زمینی ارتش اسرائیل در لبنان بسیار نامطلوب و ناکارآمد ارزیابی می‌شود، از این رو حزب‌الله پیروز این منازعه بود. از نگاه این کارشناسان، مبارزه بسیار پیشرفته‌تر در غزه حاکی از آن است که ارتش اسرائیل به دکترین کلاسیک خود رجوع کرده و بر عملیات‌ها و مانور‌های زمینی متمرکز شد.

* برخی کارشناسان اسرائیلی کشته های حزب الله و اسرائیل را در جنگ ۳۳ روزه به یک میزان می دانند

مت متیوس در مواردی چند به تحلیل جنگ دوم لبنان و عملیات سرب گداخته پرداخته و به دفاع از روایت مذکور برخاسته است. وی در مقاله‌ای تحت عنوان “ما آماده نبودیم “، به ارزیابی جنگ ۲۰۰۶ پرداخته است و نتایج مهمی را مطرح می‌سازد، اما منابعی که برای کار خود انتخاب کرده سبب بروز اشتباهاتی شده است که معمولاً در کار‌های متیوس مشاهده نمی‌کنیم. کارشناسانی که معمولاً به تمجید از حزب‌الله می‌پردازند ـ آگوستوس ریچارد نورتون، مارک پری و آلیستر کروک ـ از جمله منابعی هستند که متیوس به آنها رجوع کرده است؛ تمایل و طرفداری افرادی مذکور از عملکرد حزب‌الله منجر به آن شده است که متیوس در مورد کارآمدی تاکتیک‌ها و استراتژی این سازمان شیعی کمی مبالغه کند و آن را “درخور توجه ” و “ماهرانه ” ارزیابی کند. از آنجا که متیوس با دقت و رویکردی انتقادی نسبت به این منابع عمل نکرد، اسباب سردرگمی خود را فراهم آورد. نورتون در کتاب حزب‌الله: تاریخچه‌ای کوتاه، از “یوزی اولمرت ” به عنوان نخست وزیر اسرائیل یاد کرده و به معرفی او می‌پردازد. البته همان طور که می‌دانیم، ایهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل است و برادر او یوزی، یک پروفسور و دیپلمات می‌باشد. متیوس هم به اشتباهات آشکار اینچنینی خود اعتراف کرده و تصریح می‌کند که از کار‌های نورتون بهره گرفته و همه اینها صرفاً اشتباه و غیر عمدی بوده است.
اما مشکل مهمتر دیگر زمانی روی می‌دهد که متیوس با اتکا به آمار و ارقامی‌که کروک و پری از کشته شدگان حزب‌الله ارائه کرده‌اند، به روایت جنگ می‌پردازد. کروک و پری در سرتاسر مقاله سه بخشی خود با عنوان “چگونه حزب‌الله اسرائیل را شکست داد “، مدعی هستند که از هر منظر به این جنگ نگاه کنیم حزب‌الله به “یک پیروزی قاطع و کامل ” دست یافته است. متیوس با استفاده از آماری که این دو ارائه می‌کنند می‌نویسد: “در ۸ آگوست، ۶۱ سرباز اسرائیلی کشته شده بودند در حالی که ارتش اسرائیل اعلام کرد ۴۵۰ تن از مبارزان حزب‌اللهی تا کنون کشته شده‌اند. در رقم اخیر بسیار مبالغه شده است، چرا که پس از جنگ معلوم شد در تمام طول جنگ، تنها ۱۸۴ تن از مبارزان حزب‌اللهی در درگیری‌های زمینی کشته شده‌اند. ” وی به نقل از کروک و پری ادعا می‌کند که شمار سربازان کشته شده اسرائیل و حزب‌الله به یک میزان بوده است:
“شاید مهمترین عاملی که از شکست اسرائیل خبر می‌دهد، مربوط به شمار کشته و زخمی‌شدگان باشد. اسرائیل در حال حاضر مدعی است که ۴۰۰تا ۵۰۰ مبارز حزب‌اللهی را کشته است، در حالی که شمار تلفات خود را بسیار ناچیز اعلام می‌کند. اما شمارش دقیق و صحیح نشان می‌دهد که شمار تلفات اسرائیل و حزب‌الله تقریباً به یک اندازه است. از آنجا که شیعیان (و حزب‌الله) بدون اجرای برنامه‌ای با شکوه شهدای خود را به خاک نمی‌سپارند، تنها با شمارش این مراسمات خاک سپاری می‌توان به رقم درستی دست یافت. کمتر از ۱۸۰ مراسم خاک سپاری برای رزمندگان حزب‌الله برگزار شد ـ تقریباً برابر با کشته شدگان اسرائیلی. رقم مذکور (در مورد شهدای حزب‌الله) ممکن است افزایش یافته باشد؛ اطلاعاتی که به تازگی از لبنان رسیده است خبر می‌دهد که شمار مراسم خاک سپاری شهدای شیعه در جنوب اکنون به رقمی نزدیک به ۱۸۴ مورد رسیده است. “
استفاده از مراسم خاک‌سپاری حزب‌الله به منظور برآورد شمار تلفات بر این فرض تکیه دارد که این سازمان نسبت به استفاده تبلیغاتی از پایین نشان دادن تعداد تلفات خود، غافل بوده است، از این رو تعجبی ندارد که شماری از روزنامه‌های مهم گزارش کنند که حزب‌الله به عمد از برگزاری مراسمات خاک سپاری کاسته‌است تا شمار تلفات خود را کمتر نشان دهد. حزب‌الله خود رقم ۲۵۰ را اعلام کرده است و منابع سازمان ملل و لبنانی این رقم را نزدیک به ۵۰۰ اعلام کرده‌اند. ارتش اسرائیل اعلام کرده است ۶۰۰ تن از مبارزان حزب‌اللهی را کشته و نام و آدرس بیشتر این افراد را نیز در اختیار دارد.

متیوس نه تنها با استناد به منبعی که برآوردی حداقلی از تلفات حزب‌الله ارائه می‌کرد در جهت تثبیت دعاوی گام برداشت که حاکی از پیروزی حزب بودند، بلکه آمار و ارقامی‌که کروک و پری اعلام کرده بودند، به اشتباه به کار برد. متیوس به نقل از کروک و پری می‌نویسد که ۱۸۴ مبارز حزب‌اللهی در جنگ‌های زمینی کشته شده‌اند، اما این رقم ۱۸۴ نفر، مبارزینی که در دیگر جبهه‌ها کشته شده‌اند را نیز در بر می‌گیرد. در هیچ کجا کروک و پری اشاره‌ای به این نکرده‌اند که آنها تنها از تلفات درگیری‌های زمینی خبر می‌دهند. در مجموع، انتخاب منبع متیوس به نحوی است که از پیروزی بی چون و چرای حزب‌الله در تمامی وجوه جنگ خبر می‌داد و عملکرد ارتش اسرائیل را سرتاسر شکست خورده و ناکارآمد معرفی می‌کند.

متیوس همچنین می‌نویسد که ارتش اسرائیل اندکی پیش از جنگ ۲۰۰۶، دکترینی نامناسب و اشتباه را در پیش گرفت. او می‌نویسد: “ناکارآمدی دکترین جدیدی که از سوی مقامات ارتش اسرائیل به سرعت پذیرفته شد، به اثبات رسید؛ دکترینی که که اساس جنگ را بر عملیات‌های تأثیرگذاری ـ استقرار، طرح عملیات سیستماتک و عملیات‌های توپخانه‌ای بدون وقفه بنیان می‌گذاشت. ” این دکترین هالوتز را متقاعد کرد که هدف قرار دادن زیر ساخت‌های لبنان و رئوس “سیستم ” حزب‌الله، این سازمان را متقاعد خواهد کرد که شکست خورده است، حتی اگر ایشان توانایی فیزیکی ادامه جنگ را در خود ببینند. متیوس تصریح می‌کند با دلیل اتخاذ این دکترین، هالوتز به صدور فرمان حمله نظامی‌گسترده زمینی به لبنان تمایلی نداشت.

کتاب “بازگشت به اصول “، همانطور که از عنوان آن برمی‌آید، تأکید بر آن دارد که تغییر عمده‌ای که پس از سال ۲۰۰۶ در ارتش اسرائیل روی داد، بازگشت به همان تاکتیک‌ها و مفاهیم پیشین بود. سرهنگ آبه ماررو می‌نویسد: “ارتش اسرائیل با مبانی رجوع کرد که خصایص اصلی دکترین آن است. ” متیوس نیز در “بازگشت به اصول ” از همین موضع دفاع می‌کند. او مدعی است که ارتش اسرائیل عملیات‌های تأثیر‌گذاری ـ استقرار را کنار گذاشت و به دکترین اصلی پیشین خود بازگشت. از نگاه متیوس این دکترین “تأکید و تمرکز ارتش اسرائیل را بار دیگر به سوی نقش سنتی و اساسی نیروهای زمینی، بازگرداند. ” ماررکو مدعی است که ارتش اسرائیل به فرضیات و تصورات پیشین خود رجوع کرده و به سربازان خود دستور داد که “بر اساس آنچه که تا پیش از سال ۲۰۰۰ آموزش دیدید، عمل کنید. “

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *