من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر
سر ارادت نهادم به پای موسی ابن جعفر
جهان هستی و جانش فدای موسی ابن جعفر
که لب گشاید به مدح و ثنای موسی ابن جعفر
قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش
رضای حق را بجو در رضای موسی ابن جعفر
به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل
که کل رحمت حق بود در عطای موسی ابن جعفر
هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش
هزار حاتم گدای گدای موسی ابن جعفر
کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش
مسیح بیمار دارالشفای موسی ابن جعفر
نه می دهم دل به طور و نه میکنم رو به سینا
که سینه ام گشته دارالولای موسی ابن جعفر
عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش
که فیض گیرد به غیظ از دعای موسی ابن جعفر
کجا نیازم به درمان و یا به ناز طبیبان
که درد خواهم به شوق دوای موسی ابن جعفر
ز عالمی پا کشیدم، به کوی جانان رسیدم
ز ما سوا دل بریدم سوای موسی ابن جعفر
نه عاشق خنده گل، نه مستم از صوت بلبل
که خیزد از بند بندم نوای موسی ابن جعفر
خوشم که صورت گزارم شبی به دیوار زندان
که بشنوم نغمه دلربای موسی ابن جعفر
ز دیدگان اشک ریزد، نوای العفو خیزد
دل سحر از طنین صدای موسی ابن جعفر
به سجده آن جان جانان چنان شده نقش زندان
که گشته تن در نظر چون عبای موسی ابن جعفر
ز خاندانش جدا شد، به یاری دین فدا شد
الا که جان دو عالم فدای موسی ابن جعفر
نگشت با آن غم دل ز دوست یک لحظه غافل
نبود زنجیر قاتل سزای موسی ابن جعفر
خدا گواهی ز دردم، چه میشود دفن گردم
به دامن تربت با صفای موسی ابن جعفر
ز گریه بسته گلویم، کجا روم با که گویم
که خون روان شد به زندان ز پای موسی ابن جعفر
سیاه چال نشانه به کتف و گردن نشانه
غروب ها تازیانه غذای موسی بن جعفر
چو باغبان در غم گل، ز هجر و سنگینی غل
خمیده گردیده، قدّ رسای موسی ابن جعفر
جنازه بر تختهْ در، مشیّعش گشته مادر
فتاده زاری کنان در قفای موسی ابن جعفر
سرشگ غم آب و دانه، شراهْ دل ترانه
خموش شد مخفیانه صدای موسی ابن جعفر
رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری
ز چشم معصومه، اشگ عزای موسی ابن جعفر
به سینه تا هست آهش، به ناله تا هست سوزش
هماره «میثم» بگرید برای موسی ابن جعفر