در انتظار تکسوار
جای حیرت نیست گر سنگ مزارم گل کند
سر دهم بانگ «انا الحق»، چوب دارم گل کند
خارها از ناکس وکس، گرچه در جان من است
بشکفم آنسان که حتّی خار، خارم گل کند
کاش برمیگشت فروردین من بار دگر
در زمستان دلم میشد بهارم گل کند
در دل خود زنده میدارم من این امید را
ناگهان از گرد این صحرا، سوارم گل کند
چلّه چلّه مینشینم روزهدار چشم او
آنقدر تا در دلم پروردگارم گل کند
خستهام از نالهای کز شور مستی خالی است
زخمهای هم نیست تا سیم دو تارم گل کند
محمّدعلی عجمی (تاجیکستان)