گفت و گو با استاد امجد
اشاره: استاد محمود امجد چهره اى شناخته شده و محبوب در میان طلاب، دانشجویان، دانش آموزان و دیگر جوانان و نوجوانان است. ایشان معارف اسلامى را با بیانى نو، شیوا، جذاب و آمیخته با ملاحت و طراوت دراختیار علاقه مندان قرار مى دهد.
استاد امجد پس از اتمام دوره دبیرستان در تهران به شهر قم عزیمت نموده و از محضر بسیارى از بزرگان اهل علوم ظاهرى و باطنى از جمله: آیت اللَّه بهاءالدینى، رحمهالله علیه، و آیت اللَّه العظمى بهجت، دام ظله العالى، کسب فیض نمودند. آنچه در پى مى آید گفت وگویى است درباره »جوانان، نهج البلاغه و سال امام على، علیه السلام« که تقدیم حضورتان مى شود.
حضرت على، علیه السلام، در نهج البلاغه از چه عالمى و با چه زبانى صحبت مى کنند. به عبارت دیگر در نهج البلاغه چه مطالبى مى توان یافت؟
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، تعبیر »نهج البلاغه« را سید شریف رضى از این جهت بر این کتاب نهاده است که او کلمات بلیغ و فصیح حضرت را انتخاب کرده است. این کتاب قرن هاست که در میان علما و بزرگان از جنبه هاى ادبى و معنوى مورد توجه بوده است. منتهى نهج البلاغه خود اقیانوسى است از مطالب و موضوعات مختلف علوم انسانى و آنچه که انسان در دنیا و آخرت لازم دارد. مباحث فلسفى، معارف و اخلاقى و تربیتى و به طور خلاصه در نهج البلاغه درباره همه مباحث علوم انسانى عمیقاً بحث شده است و در همه زمینه ها مى توان از نهج البلاغه استفاده کرد.
چون سطح مطالب نهج البلاغه بالا و بلند است توده مردم معمولاً از آن محروم بوده اند و علما به خاطر آن جنبه هاى بلاغت و فصاحت و معارفى که دارد با نهج البلاغه انسى داشته اند امّا نتوانسته اند آنچه که درک مى کنند به جامعه منتقل کنند و جامعه مسلمان و شیعه را به نهج البلاغه نزدیک کنند. خدا رحمت کند آنها که به ترجمه هاى ساده اى پرداخته و مردم را تاحدى با نهج البلاغه آشنا کرده اند. در یک کلمه نهج البلاغه درس زندگى مادى و معنوى است. درس هاى حکومتى، درس هاى اخلاقى، پرورشى و… همه اش را در آن مى توان یافت.
دورماندن مردم از نهج البلاغه را ناشى از چه مى دانید؟
بلندى مطالب نهج البلاغه. هرچند در منابر و مواعظ از آن استفاده کرده اند. لیکن معارف نهج البلاغه به قدرى بلند است که توده مردم قاصرند و علما هم آن زبانى که بتوانند مقاصد نهج البلاغه را به توده مردم منتقل کنند نداشته اند، چون با آن با زبان علمى برخورد کرده اند و مفتون و شیفته جنبه هاى علمى و ادبى نهج البلاغه بوده اند و از این جهت نتوانسته اند مردم را خیلى با آن آشنا کنند.
حال با توجه به آنچه فرمودید آیا اصلاً مى توان با نهج البلاغه ارتباط برقرار کرد و اگر جواب مثبت است، چطور؟
بلى، برخى از مسائل آن براى همه است، مثل قرآن کریم که بسیارى از مطالب آن براى همه است، یکسرى مسائل هم هست که علما درباره آن اختلاف دارند، مثل عالم » ذر « و »الست« یا بهشت آدم و الّا بقیه قرآن براى همه مردم خیلى روشن است و آنها با مفاهیم قرآن آشنا هستند؛ للّه ملک السماوات والأرض، أقیموا الصلوه و… البته کیفیت برخى از دستوراتى را که در قرآن آمده باید رسول اکرم و ائمه طاهرین، علیهم السلام، بیان کنند. نهج البلاغه هم یک سلسله از مطالبش تخصصى است امثال علامه طباطبائى، رحمهالله علیه، و بزرگانى از این طبقه مى توانند با آن آشنا شوند و کار همه کس نیست. یعنى نهج البلاغه در سطح جهانى است و مطالب آن براى افراد یا طبقه خاص یا آن زمان بیان نشده است، منتهى چون مثل دریاست »که آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگى باید چشید«.
آیا مردم از قابلیتشان در بهره بردارى از نهج البلاغه استفاده کرده اند؟
متأسفانه خیر، در اثر بى توجهى به معانى و معارف، مردم از معارف نهج البلاغه دور مانده اند و علتش هم این است که حکومت ها نمى گذاشتند مردم دنبال فرهنگ اسلام بروند و با آن آشنا بشوند و حتى احساس نیاز کنند که باید با معارف اسلام آشنایى پیدا کنند ولو اینکه عوامند ولى حداقل بروند از علما استفاده کنند، چنین حالتى هم در آنها نبوده است، لذا از معارف گرانبهاى نهج البلاغه محروم مانده اند. اصلاً اگر کسى با نهج البلاغه آشنا باشد نمى تواند آن را ترک کند، یعنى نهج البلاغه او را جذب مى کند و اصطلاحاً او را مى گیرد مثل قرآن که اگر کسى با قرآن آشنا شود قرآن رهایش نمى کند. اقیانوس عجیبى است که کشش مطالب آن مانند موجى آدمى را تا قعر آن فرو مى برد. چگونه است که اگر کسى در دریا افتاد، موج و نشیب و فرازهاى دریا او را به قعر دریا مى برد، نهج البلاغه هم چنین است. به خاطر همین است که مردم باید سعى کنند با نهج البلاغه آشنا شوند. تمام نهج البلاغه را یک دور آن هم به طور سریع مطالعه کنند این خیلى به کارشان مى آید. بعضى از مطالب را که مى بینند خیلى به کارشان مى آید، یادداشت کنند و روى آن فکر کرده وبعد هم از علما کمک بگیرند و از آنها بخواهند که در منابر و مجالس مطالب نهج البلاغه را مطرح کنند.
آیا حضرت على، علیه السلام، درمورد خودشان هم مطلبى دارند، به بیان دیگر چه چهره اى مى توان از حضرت در آن یافت؟
حضرت در بعضى جاها به معرفى خود پرداخته اند، مثلاً در خطبه شقشقیه که مى فرمایند: »ینحدر عنّى السیل ولا یرقى الىّ الطیر«؛ سیل معارف از من سرازیر است. این خودستایى نیست بلکه تعریف است مثل یک نفر که مى گوید من دکتر یا مهندسم، چون جامعه نتوانست امام، علیه السلام، را درک کند. علیرغم همه سفارش هایى که پیامبر، صلّى اللَّه علیه وآله، کردند، حضرت همیشه مظلوم واقع شده اند. حتى الآن بین ما هم خیلى مظلومند. کما اینکه نهج البلاغه و کلمات ایشان مظلوم است، ایشان ناچار بوده اند براى تعریف و معرفى کردن خود و نه خودستایى چنین مطالبى را بیان کنند. در جاى دیگر مى فرمایند: »اگر خدا از تزکیه نفس منع نکرده بود هرآینه چیزهایى را مى گفتم که براى شما باورکردنى نباشد و متحیر شوید«. حضرت مجبور بوده اند خودشان را معرفى کنند »ینحدر عنّى السیل«؛ سیل معارف و فیوضات از ناحیه من بر خلق نازل مى شود »ولا یرقى الىّ الطیر«؛ مرغ فکر بشر هرچه پرواز کند بر آستانه عظمت من نمى رسد. اینها تعریف است نه خودستایى.
ارتباط جوانان با نهج البلاغه را چگونه ارزیابى مى کنید؟
متأسفانه براى جوان ها و روى آنها آنطور که باید و شاید کار نشده است. جوان ها به انس با خوبان نیاز دارند، باید افراد مهذبى با آنها انس بگیرند. آنها هم تحت تأثیر واقع مى شوند. جوان ها الگو مى خواهند و متأسفانه با آنها برخوردهاى خوبى نمى شود، یعنى دنیا دنیاى دیگرى شده است.
سابقاً در ارتباطات میان کوچکترها و بزرگترها ادب و احترام دیده مى شد، امّا حالا چون آن آداب و رسوم و احترامات کوچک و بزرگى در جامعه کمرنگ شده نوعاً جوانان ما از حضور با بزرگان محرومند. باید قدرى جوانان آداب را رعایت کنند، بزرگان ما هم باید با تواضع و با آغوش باز و پدرانه و مشفقانه و طبیبانه با جوانان برخورد کنند حال چه فرزندان خودشان باشند و چه فرزندان دیگران، اگر محبتشان صادقانه باشد، جوانان گرایش زیادى به آنان پیدا مى کنند.
چطور مى توان به شکلى صحیح و درست یک جوان را با فرهنگ اسلام و قرآن آشنا کرد؟
یک راه تبلیغات صحیح و به زبان روز است و دیگر الفت و صداقت با نسل جوان. سال گذشته که به ابتکار مقام معظم رهبرى سال حضرت امیر، علیه السلام، نامیده شد بحمداللَّه مقدار زیادى روى نوشتجات و سخنرانى ها کار شده است ولى اینها شرط لازم است و کافى نیست، وقتى ما مى توانیم حقیقتاً به فرهنگ اسلام دعوت کنیم که عملاً آن را در خودمان ببینند. اگر دیدند که ما به اولین کار و آسانترین برنامه على، علیه السلام، عمل نمى کنیم، آن وقت چطور مى توانیم مردم را با تبلیغات لسانى به آن دعوت کنیم؟ شرط اول براى کسانى که ادعاى تبلیغ و ارشاد مى کنند این است که خودشان متخلق و متحقق به این کلمات باشند و الّا اگر غیر این باشد درحقیقت عمل آنها خودش تبلیغى است علیه همان چیزى که آنها مى گویند. که البته مؤثر هم هست. اینگونه تبلیغات که همراه با عمل است، چه منفى و چه مثبت تأثیرات عمیق دارد.
سال حضرت على، علیه السلام، را چگونه ارزیابى مى کنید؟
کارهایى را که انجام شده باید به میزان قطره و دریا حساب کرد، چرا که خیلى کار باید بشود. زمان و افراد فداکارى مى طلبد که از این ابتکار مقام معظم رهبرى استفاده کنند و به فرمایش ایشان نه تنها امسال که پارسال و سال بعد و دیگر سال ها همه تا دنیا دنیاست سال على، علیه السلام، است چون ایشان پرچمدار همه فضائل و مناقب و ارزش هاست و اگر جامعه بخواهد ارزشمند باشد باید دنبال فضائل برود و براى همین است که حضرت به همّام درباره صفات متقین مى فرماید: »هفم أهل الفضائل« جامعه دینى اینگونه اند، اهل فضیلت هستند، کسانى هستند که از رذائل و بدیها دورند.
راهى نیست غیراز اینکه ما از بدى ها فاصله بگیریم و به خوبى ها گرایش پیدا کنیم. هدف امیرالمؤمنین، علیه السلام، و اسلام این است و انسان باید همت بلندى پیدا کند و تشبه به اولیاى خود پیدا کند که کمال انسان همان تخلق و تشبه به اولیاء خدا و اخلاق الهى است.
چه کم و کاستى هایى را در این عملکردها مى توان دید؟
در اولین برخورد آنچه از نهج البلاغه نظر ما را جلب مى کند زهد در دنیاست. تا دنیا در نظر انسان ناچیز نباشد، نمى تواند به طرف تعالى و تکامل حرکت کند »عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعینهم« همه چیز باید در نظرشان کوچک باشد و فقط خدا و ارزش هاى الهى در نظر آنها بزرگى کند. مشکل ما این است که به این دنیاى محسوس علاقه مندیم، باید این علاقه ها و این گرایش هایمان کم شود. ما مى خواهیم که با آنها همرنگ باشیم، براى همرنگى با آنها باید از مظاهر دنیوى فاصله بگیریم نه اینکه دنیا را ترک کنیم. اصلاً ترک دنیا حرف غلطى است مثل نفس کشى که آن هم غلط است. از همه مواهب الهى درحد شرع و عقل استفاده کنیم و رو به خدا و کمال برویم. هدف امیرالمؤمنین، علیه السلام، این است. نهج البلاغه همه اش از اول تا آخر دعوت به خدا و ارزش هاى الهى است و جا دارد که سراسر جامعه به نهج البلاغه رو بیاورند، جوانان، نوجوانان، همه و همه از خطبا و گویندگان بخواهند که نهج البلاغه را مطرح کنند، مخصوصاً در مجالس و منابر و محافل. آخر حرف هاى ساختگى چه فایده اى دارد. بیایند بیانات خدادادى را مطرح کنند، نهج البلاغه را باز کنند و به بحث بپردازند. لازم هم نیست که فنى بحث کنند. این تذکرات لازم است چرا که انسان به موعظه احتیاج دارد، باید بسیار گفت تا کمى اثر کند.
کدامیک از مواعظ نهج البلاغه را مى توان اثربخش تر یا تکان دهنده تر دانست؟
یکى خطبه همّام و دیگر نامه امیرالمؤمنین به امام حسن، علیه السلام، البته اوائل نامه یکسرى مطالبى دیده مى شود که ازنظر معنا متشابه است، به گونه اى که انسان فکر مى کند معصوم که نباید اینگونه حرف بزند، ولى به عنوان یک مربى جامعه و نه به عنوان یک معصوم؛ مثل پدر مهربانى که سردى و گرمى دنیا را چشیده و نشیب و فراز عالم را دیده به یک جوان ناآزموده اى که نمى فهمد راه و چاره چیست نصیحت مى کند. نه امام حسن، علیه السلام، از این حرف ها غافل است و نه اینکه امیرالمؤمنین، علیه السلام، اسیر و عبد دنیا و امثال آن باشند با این عنوان که یک بشر با عمر کمش اینگونه اطلاعات دارد، راه زندگیش چنین است. نامه ۳۱ امیرالمؤمنین، علیه السلام، بسیار جالب است براى همه جامعه خصوصاً جوانان و نوجوانان. خود امیرالمؤمنین، علیه السلام، مى فرمایند: »لم آلک نصیحه«؛ در نصیحت تو به هیچ وجه کوتاهى نکردم. لازم نیست انسان بحث هاى طولانى را پیش بکشد که خود خطبه گم شود، خود نامه ترجمه شود آن قسمت هایى نظیر »أوصیک بتقوى اللَّه و لزوم أمره« و »أحى قلبک بالموعظه« همه نکته هاى اخلاقى و پرورشى است که اگر انسان به همین نامه عمل کند براى فرد و جامعه بسیار مؤثر است. اگر سال على، علیه السلام، است بسم اللَّه.
از على اکتفا به نام على
نبود در خور مقام على
خیلى ها حضرت را مدح کرده اند. اگر بخواهیم نهج البلاغه را در قالب درس بگوئیم خیلى ها این کار را کرده اند. اینها مهم نیست مهم این است که آشنا شویم و عمل کنیم. بسم اللَّه این خطبه همّام و نامه حضرت به امام حسن، علیه السلام، من بارها گفته ام که آقایان با درس هاى اخلاق این طرف و آن طرف خودتان را سرگرم نکنید درست است که نفس هاى پاک و مسیحادم خوب است ولى اگر مى خواهید که آنچه بدى است از ما بگیرند و آنچه خوبى است به ما بدهند در این خطبه همّام و نامه ۳۱ و دعاى مکارم الاخلاق دقت کنید. دعاى مکارم الاخلاق دعاى بیستم صحیفه سجادیه است که مرحوم شیخ عباس قمى نیز آن را در مفاتیح ذکر کرده که در دسترس همه باشد. خیلى هم لازم نیست به طور فنى و طى چند جلد بحث شود. عملمان هم همانند قطع و وصل و مثبت و منفى باید باشد. از بدى ها فرار کنیم و به خوبى ها مراجعه کنیم. »فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه«. دیگر نه کسى از امام سجاد و امیرالمؤمنین، علیهماالسلام، بالاتر است و نه کسى از آنها بهتر مطلب مى گوید.
شرح و تفسیرهاى موجود نهج البلاغه را چطور مى بینید؟
اینها براى اهل علم بد نیست. هر کدام از مفسران با یک دید به نهج البلاغه نگریسته اند. مثلاً ابن ابى الحدید به جنبه تاریخى و ادبى و اعتقادى براساس اعتقادات خودش که معتزلى بوده توجه داشته است. بعضى منطقى و عرفانى است مثل ابن هیثم، بعضى هم جنبه ادبى دارد. نهج البلاغه شروح زیادى دارد، بسیار روى آن کار شده است. درعین حال هم کسى از عهده نهج البلاغه بر نیامده است. چرا، اگر متخصصین کار مى کردند قضیه تاحدى فرق مى کرد. مثلاً مجموعه اى درباره نهج البلاغه و امیرالمؤمنین تأسیس شده بود که اینها متخصصین را جمع کرده بودند که مطالب خود را بنویسند. علامه طباطبائى تنها دو – سه کلمه از نهج البلاغه را نوشته اند، جزوه اى شده به نام »على و…« که یک دریا مطلب دارد. آن چیزى که براى نسل جوان مفید است یک شرح و ترجمه مختصرى و به زبان قوم است حال چه انگلیسى باشد چه فرانسه و روسى، این مطلب را بگویند که »أحى قلبک بالموعظه«؛ خودت را موعظه کن، هدایت کن. اینکه دیگر معطلى ندارد این شروح براى اینکه انسان بخواهد یک مجلس طولانى داشته باشد خوب است و الّا حقیقت جویى چیز دیگرى است.
گفتم: الف گفت: دیگر، گفتم: هیچ
درخانه اگر کس است یک حرف بس است
بحمداللَّه ترجمه هاى خوبى هم الآن دردسترس است، ترجمه علامه جعفرى تقریباً روانتر از بقیه است و ترجمه دکتر شهیدى هم بیشتر به جنبه ادبى توجه شده و ادبا بیشتر لذت مى برند. مرحوم فیض الاسلام خیلى زحمت کشیده، البته ممکن است عبارت هایش مورد پسند امروزى ها نباشد و الّا گاه مطالب زیادى را در یک جمله نقل کرده اند و برخى جاها مطالب بسیار عمیقى آورده اند که این هم از عنایت امیرالمؤمنین، علیه السلام، به ایشان است.
آیا مخاطب نهج البلاغه قشر خاصى هستند یا به کودکان و دیگر اقشار هم مى توان مطالبى از نهج البلاغه آموخت؟
عرض کردم نهج البلاغه یک اقیانوس است و هر کس مى تواند از گوشه اى از آن استفاده کند. دیگر این وظیفه نویسندگان و گویندگان است که با توجه به سن و سال اشخاص مطالب را انتخاب کنند و به جامعه عرضه کنند. کمااینکه مقام معظم رهبرى فرمودند که در هر دوره سنى حضرت مى تواند الگوى ما در زندگى باشد و کودکى ایشان براى کودکان و نوجوانى ایشان براى نوجوانان. مى فرمایند: مجموعه اى عظیم و متراکم شخصیت على، علیه السلام، را تشکیل مى دهد این از همه جهت قابل تجزیه است، همانطور که شخصیت امیرالمؤمنین، علیه السلام، در سن جوانى و میانسالى مختلف است کلماتشان هم مختلف است، همنطور که ایشان فرموده اند باید فکرى براى جوانان و نوجوانان و همه طبقات کرد و مطالب مورد نیازشان را به آنها عرضه کرد.
شما چه توصیه اى به جوان ها دارید؟
خدا به جوان ها توفیق بدهد که از وقت و عمر خودشان استفاده کنند و براى استفاده به قرآن و نهج البلاغه رو کنند چون امروز دست همه ما از عترت کوتاه است و کلمات آنهاست که ما را با معارف آشنا مى کند. قرآن همه مطالب را به طور اجمالى وگاه به طور تفصیلى بیان کرده است، ولى تفصیل همه در نهج البلاغه است و اگر با قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه آشنا بشوند ان شاءاللَّه سعادتمند خواهند شد.
به عنوان حسن ختام مطلب گزیده اى از مطالب نهج البلاغه را براى ما بفرمایید.
تبرکا و تیمنأ به همان نامه ۳۱ نهج البلاغه متوسل مى شویم. حضرت مى فرمایند. »فإنّى أوصیک بتقوى اللَّه« اول دستورى که اولیاء خدا مى دهند تقواست که کلیدى براى سعادت انسان بالاتر از آن وجود ندارد. خداوند تعالى مى فرمایند: »و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجاً«؛ خوب است مردم و جوانان ما این آیه را زیاد بخوانند، حداقل بعد از نمازها و در طول روز و شب بخوانند. »من یتق اللَّه یجعل له مخرجاً«؛ کسى که با تقوا باشد بن بست ندارد. »و یرزقه من حیث لا یحتسب«؛ و روزى هاى بى حساب مادى و معنوى براى او مى فرستد. مگر غیراین است.
بشریت به دنبال دو چیز است، یکى نجات از مشکلات و دیگر آگاهى و این در تقوا یافت مى شود. پس کلید همه مطالب تقواست. بزرگان هم فرموده اند. در کلمات مرحوم شهید مطهرى هم هست. فراموش کردم بگویم که سیرى در نهج البلاغه شهید مطهرى بسیار خوب و لازم است که نسل جوان ما مطالعه کنند. اگر ما بخواهیم سعادتمند بشویم راهى جز تقوا که همان ارتباط با خداست نداریم. مى فرماید: »أوصیک بتقوى اللَّه و لزوم أمره و عماره قلبک بذکره«؛ با یاد خدا باید قلب را آماده کرد »والإعتصام بحبله و أىّ سبب أوثق من سبب بینک و بین اللَّه إن أنت أخذت به«؛ هیچ سببى محکمتر از آنچه بین تو و خداست وجود ندارد. »أحى قلبک بالموعظه« یک راه براى زنده نگه داشتن دل و قلب این است که جان خود را با موعظه عجین کند. حال چه خود قرآن و مواعظ آن و یا مواعظ انبیا و یا نه اینکه بنشیند و خودش را موعظه کند و به نفسش هى بزند. »و أمفته بالذهاده« با بى رغبتى به مظاهر دنیا باید نفس را آرام کرد و »نورّه بالحکمه و ذلّله بذکر الموت و قرّره بالفناء«؛ یاد این باش که بالاخره روزى از این جهان خواهى رفت. اگر ما به یاد داشته باشیم که مسافریم، درخواهیم یافت که:
وقت سفر از براى ما توشه راه لازم است
بار سفر چه بسته اى؟ مرگ خبر نمى کند
بالاخره یک روز از این جهان به سوى جهان ابدى خواهیم رفت بنابراین ما باید ذخیره اى براى آن عالم داشته باشیم و راهش این است که فکر کنیم از کجا آمده ایم و در کجا هستیم و به کجا خواهیم رفت. گذشتگان ما چگونه بوده اند، آنها افسانه شده اند و روزى هم ما افسانه خواهیم شد. این چه زندگى است که انسان بدون خدا و یاد خدا زندگى کند. »و لا تبع آخرتک بدنیاک«؛ آخرت خود را به دنیا مفروش. دنیا ارزش ندارد که ارزش هاى اخروى را فداى آن بکند و »دع القول فى ما لا تعرف«؛ آنچه را نمى دانى نگو. این خیلى مهم است که انسان زبانش را کنترل کند و مسائلى را که نمى داند نگوید. »و الخطاب فى ما لم تکلف و أمسک عن طریق إذا خفت ضلالته«؛ دنبال آن راه هایى که خطرناک است نرو. انبیا به ما دستور داده اند که دنبال علم بروید و اگر جایى دیدید خطرناک است توقف کنید. به لقمان گفتند: حکمت از که آموختى؟ گفت: از نابینایان که تا جاى پایى نبینند پاى نگذارند. انسان در مسائلى زندگى باید با احتیاط رفتار کند و در جایى که علم دارد رفتار کند. »و امر بالمعروف و تکن من أهله«؛ امر به معروف کن و خودت هم اهلش باش. »و أنکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک«؛ از کسانى که منکرات انجام مى دهند کنار بکش حتى الامکان با تمام قدرت با منکرات مبارزه کن. »و جاهد فى اللَّه حق جهاده و لا تأخذک فى اللَّه لومه لائم«؛ سرزنش سرزنش کنندگان شما را از پا درنیاورد. »و خض الغمرات للحق حیث کان«؛ هر جا حق هست بر. »و تفقّه فى الدین«؛ در دین تفقّه کن، تفقه و بصیرت در دین مهم است. حالا چه معارف باشد چه احکام و اخلاق و غیر آن. »و عوّد نفسک بالتصبّر على المکروه«؛ عادت به صبر بر مکروهات کن. »و نعم الخفلق التصبر فى الحقّ«؛ بهترین خوى ها بردبارى در طریق حق است. »و ألجى ء نفسک فى الأمور کلّها إلى إلهک«؛ در همه حالات به خداى خودت پناه ببر. همه و مخصوصاً نسل جوان راهى جز پناه بردن به خدا ندارند و همه مشکلاتشان رابه خداى تعالى عرضه کنند که او قدرت بر همه چیز دارد و همه قدرت و علم و توانایى و حکمت مال خداست. »فإنّک تلجئها إلى کهف حریز و مانع عزیز«؛ همانا تو نفست را به پناهگاهى محکم و نفوذناپذیر سپرده اى. پناهگاه محکم خداست »و أخلص فى المسأله لربک«؛ سؤالات و نیت خود را از خدا خالص کن »فإنّ بیده العطاء و الحرمان«؛ همه چیز به دست خداست. »و أکثر الإستخاره«؛ زیاد استخاره کن. یعنى زیاد از خدا طلب خیر کن. »و تفهّم وصیتى و لا تذهبنّ عنها صفحاً«؛ روى خود را به این طرف و آن طرف نگردان. »فإنّ خیر القول ما نفع و اعلم لا خیر فى علم لاینفع«؛ بهترین سخن ها، سخنى است که در آن سودى باشد و بدان علمى که نفع ندارد خیر هم ندارد »و لا ینتفع بعلم لا یحقّ تعلمه«؛ و از علمى که آموختن آن شایسته نیست سودى حاصل نمى شو
ماهنامه موعود شماره ۲۷