پس از شهادت
برگِ تقویم در اثنای خزان یخ زده است
مرگ باریده بر این شهر و زمان یخ زده است
مرگ باریده که این خلق نمیآشوبد
گوش کن، دست هراس است که در میکوبد
انجماد برهوت است در این گورستان
نالۀ جغد سکوت است در این گورستان
بختک عافیت افتاده و خوابند این قوم
محو زیبایی رؤیای سراباند این قوم
کُندی همت و بُرّانی تقدیر اینجاست
قحطِ مردانگی و کثرت شمشیر اینجاست
این همان کوچه، همان کوچۀ شبگردیهاست
این همان کوفه، همان کوفۀ نامردیهاست
وای من! مسجد این شهر به خون آغشته است
زخم شمشیر جفا، شیر خدا را کشته است
وای! این مشهد مولاست، بیا گریه کنیم
مسجد کوفه همینجاست، بیا گریه کنیم
قامت افراشت چو خورشید به قد قامتِ خون
چه قیامت که به پا خاست، بیا گریه کنیم
شبِ آغاز یتیمیست، برادر بنشین
این شبِ بیکسی ماست، بیا گریه کنیم
آه! این بغض گره خورده، گلوگیر شده
بغض در گریه شکوفاست، بیا گریه کنیم
خون چکان است قلم، شعر نمیبافم من
این فغانِ دلِ تنهاست، بیا گریه کنیم
٭ ٭ ٭
خالی از درد، دلی نیست، چه میگویم من؟
شب قدر است و علی نیست، چه میگویم من؟
دفتر شعر من ارزانی غم، بعدِ علی
خاک بر فرقِ من و مثنویام، بعدِ علی!
محو زیبایی رؤیای سراباند این قوم
کُندی همت و بُرّانی تقدیر اینجاست
قحطِ مردانگی و کثرت شمشیر اینجاست
این همان کوچه، همان کوچۀ شبگردیهاست
این همان کوفه، همان کوفۀ نامردیهاست
وای من! مسجد این شهر به خون آغشته است
زخم شمشیر جفا، شیر خدا را کشته است
وای! این مشهد مولاست، بیا گریه کنیم
مسجد کوفه همینجاست، بیا گریه کنیم
قامت افراشت چو خورشید به قد قامتِ خون
چه قیامت که به پا خاست، بیا گریه کنیم
شبِ آغاز یتیمیست، برادر بنشین
این شبِ بیکسی ماست، بیا گریه کنیم
آه! این بغض گره خورده، گلوگیر شده
بغض در گریه شکوفاست، بیا گریه کنیم
خون چکان است قلم، شعر نمیبافم من
این فغانِ دلِ تنهاست، بیا گریه کنیم
٭ ٭ ٭
خالی از درد، دلی نیست، چه میگویم من؟
شب قدر است و علی نیست، چه میگویم من؟
دفتر شعر من ارزانی غم، بعدِ علی
خاک بر فرقِ من و مثنویام، بعدِ علی!