مدیریت مادّی حتّی در یک کارخانه، گاهی به نحوی است که ایجاد حرص، حسد و استکبار میکند. روابط سازمانی ناسالم در افراد وابسته به طبقۀ بالا، روحیۀ استکبار و در افراد وابسته به طبقۀ پایین، دنائت و حسد ایجاد میکند. ولی روابط در یک دستگاه مدیریتی حق اینگونه نیست. ایجاد حبّ و تقوا میکند، همۀ رابطهها بر مدار تقوا قرار میگیرد، نه بر مدار شهوات. در جامعۀ ولیّ خدا، همۀ ارتباطات اینگونه میشود. حبّ فی الله و بغض فی الله در همۀ مناسبات اجتماعی جاری میشود؛ یعنی همۀ ارتباطات بر بستر محبّت به خدا شکل میگیرد و همۀ رابطههای محبّتآمیز، بر محور حبّ به خدا و حبّ به ولیّ خدا قرار میگیرد.
گفتوگو با حجّتالاسلام والمسلمین سیّد محمّد مهدی میرباقری
اشاره
حجّتالاسلام والمسلمین میرباقری در مصاحبهای با مجلّۀ «موعود» مهمترین ویژگیها و شاخصههای عصر ظهور امام مهدی(عج) را بیان کردند. به نظر ایشان اصلیترین خصیصۀ عصر ظهور امام مهدی(ع)، ظهور ولایت ولیالله در جهان است و همۀ آثار و برکاتی که در این عصر در جهان حاصل میشود به تبع همین ظهور ولایت است.
- آیا میتوان گفت جامعۀ آرمانیای که اسلام ترسیم میکند، جامعهای است بر محور انسان کامل؛ یعنی در واقع جامعهای است که اساس آن بر کمال و تحوّل انسان است؟
بله. من تقریباً با فرمایشات شما موافقم؛ امّا همین مطلب را مقداری باز میکنم. در واقع اصلیترین کاری که ولیّ خدا میکند، تصرّف در ارواح انسانی است. او انسانهایی را که برای پذیرش ولایت، قابلیّت پیدا کردهاند یا به تعبیر دیگر بستر پذیرش در آنها ایجاد شده است، موضوع تصرّف قرار میدهد، ارواح دیگری در آنها میدمد و آنها را به منزلت دیگری از حیات میرساند. وقتی منزلت حیات انسان متفاوت شد، منزلت نیازها، ارادهها و انگیزههایش، همه کاملاً متفاوت میشود و همۀ آنها از نوع حیات طیّبهای میگردند که همهاش نورانیّت است و معارف ولیّ خدا در آن جاری است. این مطلب را میتوان از روایات فراوانی به دست آورد. روایاتی که «ماءمعین» ذکر شده در سورۀ «ملک»۳ و «ماء غدقا»ی بیان شده در سورۀ «جن»۴ را به ولیّ الله و معارف آنها تفسیر میکنند. در عصر ظهور معارف ربّانی و ملکوتی ولیّ خدا در قلوب جاری میشود و این معرفتها مراتب جدیدی از روح حیات و نورانیّت را ایجاد میکند. بنابراین در این عصر، حرکتها در عالم نور است، در عالم معارف است، سنخ دیگری از حرکت و مطلوبیّت است، همینطور که فرمودید، به علاوه خود تصرّف ولیّ خدا در عالم، حیات دیگری را در همۀ موجودات میدمد. حتّی در بعضی از روایات آمده که حیوانات هم رفتارشان متفاوت میشود؛ یعنی قابلیّت پیدا میشود و آنها هم رشد میکنند؛ در واقع یک هماهنگی در رشد واقع میشود. اساس ولایت ولیّ الله هم همین است که انسان را به مرزی برساند که بتواند نعمتهای خدا را درک و دریافت کند. نعمتهای خدا خیلی فراوانتر از آن چیزی است که ما در عالم محسوسات میبینیم. حتّی در همین دنیا، درک و دریافت این نعمتها منوط به کمال انسان است. انسانی که به درجات قرب میرسد، انسانی که درجاتی از حیات طیّبه در او دمیده میشود، ظرفیّت درک و دریافت ولایت ولیّ الله، ظرفیّت درک و دریافت امر و رحمت خدا را پیدا میکند. این اصلیترین تحوّلی است که در عصر ظهور اتّفاق میافتد. انسانها، انسانهای ربّانی میشوند، انسانهایی میشوند که شعاع ولیّ خدا هستند، نور ولایت در آنها دمیده شده است. ماءمعین و آب گوارای ولایت ولیّ الله و ولایت نورانی آن حضرت بر قلوبشان جاری شده است. طبیعی است که التذاذ، ابتهاج، نشاط، حرکت و راحتی چنین انسانهایی مفهوم دیگری دارد.
مهذّب شدن همۀ مناسبات و روابط اجتماعی
نکتۀ قابل تأمّل این است که در این عصر نه تنها افراد و آحاد جامعه تهذیب میشود؛ بلکه روابط اجتماعی و ارتباطات آنها هم تهذیب میشود؛ یعنی اخلاق اجتماعیشان هم ملکوتی میشود. همۀ مناسبات بر محور تقوا و در بستر رشد و تقرّب قرار میگیرد. گاهی مناسبات اجتماعی، اخلاق رذیله را رشد میدهد. مدیریت مادّی حتّی در یک کارخانه، گاهی به نحوی است که ایجاد حرص، حسد و استکبار میکند. روابط سازمانی ناسالم در افراد وابسته به طبقۀ بالا، روحیۀ استکبار و در افراد وابسته به طبقۀ پایین، دنائت و حسد ایجاد میکند. ولی روابط در یک دستگاه مدیریتی حق اینگونه نیست. ایجاد حبّ و تقوا میکند، همۀ رابطهها بر مدار تقوا قرار میگیرد، نه بر مدار شهوات. در جامعۀ ولیّ خدا، همۀ ارتباطات اینگونه میشود. حبّ فی الله و بغض فی الله در همۀ مناسبات اجتماعی جاری میشود؛ یعنی همۀ ارتباطات بر بستر محبّت به خدا شکل میگیرد و همۀ رابطههای محبّتآمیز، بر محور حبّ به خدا و حبّ به ولیّ خدا قرار میگیرد. همۀ روابط اجتماعی بستر قرب میشود و هیچ چیز در آنجا بستر پرستش دنیا نیست. اگر ما یک چنین نگاهی داشته باشیم طبیعتاً تحت ولایت ولیّ خدا یک هماهنگی کامل بین عالم انسانی و عالم بیرون انسان اتّفاق میافتد و همه نورانی و هماهنگ میشوند. در یک چنین وضعیّتی دیگر تعبیر نعمتهای مادّی غلط است، تنعمّات متنوّعی در اختیار بشر قرار میگیرد که همهاش معنوی است، همهاش الهی است، هیچ کدام دعوت به خود، ابتهاج به خود، ابتهاج به استکبار، ابتهاج به نفس نیست، همهاش ابتهاج به رحمت خدای متعال است.
متأسّفانه ما به دلیل جریان ولایت باطل، در شرایطی قرار گرفتهایم که بشریّت ظرفیّت درک و دریافت نعمت و رحمت خدا را از دست داده و ظلمانی شده است. اگر آن ظرفیّت پیدا شود، بشر دائماً در ابتهاجاتی واقع میشود که حتّی یک لحظهاش با کلّ دستگاه باطل قابل مقایسه نیست. آن ابتهاجاتی که گاهی برای اولیای خدا در حالات باطنیشان رخ میدهد؛ در همۀ جلوههای اجتماعی ظهور میکند. حال من نمیدانم از انسانی که به این مرحله رسیده به انسان کامل تعبیر کنیم یا به انسان عبد؛ یعنی انسانی که متولّی به ولایت ولیّ الله است که تعبیر صحیح از آن شیعه است. من تعبیر به شیعه را جایگزین انسان کامل میکنم؛ چون تعبیر به انسان کامل، تعبیر عرفاست که در جای خودش محترم است، ولی مجموعۀ تعاریف و خصلتهایی که برای انسان کامل ذکر میکنند، اگر نظامشان را ببینیم غیر از نظامی است که در ادبیات و معارف قرآنی و معارف نورانی اهل بیت(ع) برای شیعه و مؤمن بیان شده است. شیعه بهترین تعبیر است، انسانی که شعاع ولیّ خودش است. چنان که در روایات آمده است: «إنّ روح المؤمن أشدّ اتّصالاً بروح الله من شعاع الشّمس بالشّمس»، ۵ در روایات فطرت شیعه هم داریم که شیعیان از اضافۀ بدن ما اهل بیت(ع) خلق شدهاند و سرشتشان با ما یکی است.۶ بنابراین شیعه اتّصال به ولیّ خودش دارد و در حرکتش هم شعاع اوست. بر گِردِ او میچرخد و براساس ارادۀ او و هماهنگ با او حرکت میکند. عصر ظهور، عصر جلوۀ تشیّع است. اوّل انسانها در درجۀ تشیّع کمال پیدا میکنند و بعد از آنکه شعاع سرچشمۀ حیات و نور شدند، حیات و نور در آنها دمیده میشود و غرق در جذبههای آن نور سرور و نور حیات میگردند.
- به نظر میرسد یکی از نکاتی که توجّه به آن در تحلیل درست پدیدۀ ظهور و حرکت امام عصر(عج) نقش بسیار مهمّی دارد، تأکید فراوانی است که در روایات بر مسئلۀ عدالتگستری آن حضرت شده است؛ حال این پرسش مطرح است که گسترش عدالت چه ارتباطی با تحوّل و تکامل انسان دارد و در این زمینه چه نقشی بازی میکند؟
در پاسخ سؤال شما ابتدا به چند نکته اشاره میکنم و بعد جمعبندی میکنم. نکتۀ اوّل این است که عدالت، صفت فعل خدای متعال است. فعل خداوند متعال، هم فعل حکیم است، هم فعل عدل است، بنابراین فطرت انسانها هم، طالب آن عدل است. انسانها به طور فطری عدالت را دوست دارند. بنابراین یک فطرت عمومی است.
نکتۀ دوم اینکه، انسان در بستر پرورش فردی و اجتماعی که قرار میگیرد، کمکم ممکن است تلقّیاش از عدالت تغییر کند؛ یعنی اگر تحت ولایت ابلیس قرار گرفت، ابلیس معنی عدالت را هم در نگاه او ممکن است عوض کند؛ به گونهای که مناسبات جائرانه را عادلانه و مناسبات عادلانه را جائرانه ببیند. همچنان که حبّ به معروف در انسان قرار داده شده است و ممکن است انسان بهجایی برسد که منکر را معروف ببیند و معروف را منکر. همان اتّفاقی که براساس روایات در آخرالزّمان واقع میشود؛ یعنی بشر به نقطهای میرسد که زیباییشناسیاش عوض میشود. ابلیس به دنبال این است که زیباییشناسی انسان و جهت ارادۀ او را به سمت دنیا و پرستش نفس تغییر دهد. اگر چنین اتّفاقی افتاد، دیگر تلقّی انسانها از عدالت در مناسبات اجتماعی یک تلقّی واحدی نخواهد بود. عدّهای مناسباتی را عادلانه و عدّهای دیگر همان مناسبات را جائرانه میدانند.
تعریف عدالت به تناسبات ولایت خداوند متعال (عزّوجلّ)
نکتۀ سوم اینکه براساس همین گرایش فطریای که در بشر نسبت به عدالت وجود دارد، تا آنجا که این موضوع جزو مطلوبهای اساسی انسان قرار گرفته است، یکی از اصلیترین جلوههایی که ما باید برای جذب افراد به عصر ظهور بر روی آن تأکید کنیم، همین موضوع عدالت است. بنابراین از نظر مقام اثبات و در مقام تبلیغ، دعوت به عدالت یکی از بهترین دعوتهاست، از نظر مقام ثبوت هم واقعاً تا عدالت محقّق نشود، قرب محقّق نمیشود.
نکتۀ چهارم اینکه به گمان من عدلی که در فطرت انسانها قرار داده شده است، چیزی جز تناسبات ولایت الهی نیست. ما منکر حسن و قبح ذاتی نیستیم ـ مثل اشاعره ـ امّا اینکه ذاتی در مقابل ولایت خداوند متعال و تناسبات او فرض کنیم و بگوییم حسن و قبح آنجاست و این حسن و قبح قانونی اساسی است که خدا هم به آن ملزم است، اینگونه نیست. حسن و قبح به تبع ولایت خدا تعریف میشود. به عبارت دیگر تناسبات ولایت خداوند است؛ یعنی جریان ولایت خداوند مناسبات خاص خود را دارد و در هر مناسباتی جاری نمیشود.
ولایتی که از سوی خداوند بر مؤمنان واقع میشود و شاید همان ربوبیّت خاص باشد که فقط مؤمنان را دربر میگیرد (الله ولیّ الّذین امنوا)، ۷ در ادامه میشود ولایت ولیّ الله الاعظم(ع)، ولایت نبیّ اکرم(ص) و ائمۀ معصومان(ع). تناسبات این ولایت عدل میشود که شریعت هم تناسبات این ولایت را در ابعاد مختلف حیات بیان میکند. بنابراین تحقّق ولایت، چیزی جز تحقّق همه جانبۀ ولایت ولیّ الله در همۀ شئون حیات نیست. اگر در جامعهای تولّی به ولایتالله به کمال رسید و زمینۀ جریان ولایت ولیّ خدا در همۀ زوایای آن محقّق شد، عدل محقّق میشود. جور از آنجایی محقّق میشود که بشر از ولایت خدا خارج میشود. همچنان که شرّ از آنجایی آغاز میشود که مخلوقات از عبودیّت خارج میشوند. آنگاه که بنده از ولایت خدا خارج میشود، مناسبات جائرانه آغاز میشود؛ چه در رابطۀ انسان با خودش و چه در رابطۀ انسان با بیرون خودش، اعم از طبیعت، حیوانات و انسانهای دیگر. اساس ظلم، خروج از ولایت است. اگر انسانها تحت ولایت ولیّ خدا باشند، هرگز ظلم نمیکنند؛ زیرا ولیّ خدا تحت ولایت خدای متعال است، بنابراین نقطۀ مشیّت خداست، مقام عصمت یعنی همین. یعنی با تمام قدرتی که دارند هیچ یک از قدرتهای نامتناهی آنها در هیچ مرحله از مراحل عزم و ارادهشان از مشیّت حق تخلّف نمیکند. اگر همۀ ما غرق در ولایت الله شدیم و تسلیم حق گشتیم به میزانی که اخلاص در ما محقّق میشود و نور ولایت الهی در همۀ ابعاد حیات ما جاری میگردد، عدل در درون ما و سپس در مناسبات بیرونی ما محقّق میشود. بنابراین وقتی در یک جامعه، ارتباطات انسانی و جریان ارادهها بر محور ارادۀ خداوند بود، همۀ ارتباطات عادلانه میشود. پس عدل وقتی محقّق میشود که همه تسلیم ولایت خداوند شویم و ارادههایمان، به تعبیری مجاری فرمان و مشیّت حق شوند. به میزانی که ما ارادۀ خودمان را مجرای فرمان، اراده و مشیّت الهی قرار میدهیم، مجرای عدل میشویم و عدل هم در تناسبات درونی ما، یعنی در اوصاف، در رفتار و در اعتقاداتمان جاری میشود و هم در تناسبات بیرونی ما، یعنی در رابطۀ ما با دیگران، با طبیعت با عالم مادّه و ….
پس حقیقت عدل، چیزی جز جریان ولایت خدا در همۀ شئون حیات نیست. اگر عصر ظهور، عصر عدل است، یعنی عصر عبودیّت است، بنابراین آنچه از عدل در عصر ظهور فهمیده میشود، این مفهوم مادّی عدل که گفته میشود، نیست؛ حتّی در جلوۀ اقتصادیاش هم عدل مادّی نیست. تناسبات عادلانۀ اقتصادی، تناسباتی است که همۀ تنعّمات بشر در عرصۀ حیات اقتصادیاش، تنعّمات بر محور ولایت ولیّ الله است. همۀ وجودش جذب در ولایت او و تسلیم اوست.
بازنگری ولیّعصر(عج) در زیبایی شناسی جائرانه
در عصر ظهور آن عدلی که محقّق میشود همان عدل فطری است، نه عدالتخواهیای که در انسان تحریف شده و شیطان توانسته است با تغییر زیباییشناسی انسانها معادلات جائرانه را جای معادلات عادلانه بگذارد. همان کاری که به شکل دیگری در دستگاه مادّی اتّفاق افتاده است. در پروتکلهای یهودی هم آمده است که بشریت را با قانون تسلیم کنید و بعد قانون را خودتان بنویسید. اگر قوانین نظام سرمایهداری را که در متنش ستم و ظلم و جور افتاده است، بهجای قوانین عدل بگذارید، پیداست هر چه به نام عدل محقّق بشود، ظلم است. دیدهاید بعضی از ترازوها که بازوی گشتاورش به سمت یک طرف است؛ اگر شما صد کیلو به یک طرف انرژی وارد کنید، یک کیلوی آن طرف غلبه میکند. این ترازو، ترازوی عدل نیست. اگر ترازوی ما جائرانه شد، اگر شاغول ما، شاغول غلطی شد، پیداست با این ترازو و با این شاغول، عدل محقّق نمیشود. ابلیس درون انسانها و مناسبات اجتماعی را متحوّل و ترازوی باطنی انسان را واژگونه میکند. بنابراین انسان در تشخیص و سنجش خوبیها و بدیها اشتباه میکند و عمل خوب و بد او اصلاً جائرانه میشود. پس شرّ آخرالزّمان، شرّی است که منشأ آن واژگونی ترازوی انسان و ترازوهای اجتماعی است. حضرت مهدی(عج) هم که برای تحقّق عدل میآیند، ابتدا ترازوها را اصلاح میکنند، تا مفهوم درست عدل مشخّص شود، نه اینکه با همان ترازوی جائرانه وزن کنند و عدل را محقّق سازند. تا ترازوی باطنی انسانها عوض نشود، شاخصها عوض نمیشوند. تغییر شاخصها در بیرون برای تحقّق عدل کافی نیست.
- یعنی به بیان حضرت عالی، مقدّمۀ تحقّق عدالت در مناسبات اجتماعی، تحقّق عدالت در خود انسان است؟
در خود انسان و در بافت فکری انسان امام مهدی(ع) این بافت را اصلاح میکند و درک انسان از حقّ و باطل، عدل، خوبی و زشتی و بهطور کلّی نظام سنجش را او اصلاح میکند. چون انسان در طول زندگیاش دائماً در حال وزن کردن است که این بهتر است یا آن و بنابراین اگر ترازوی او ترازوی جائرانه باشد، همۀ حرکتهای او جائرانه میشود و آنجا که میگوید: خوب است، بد است و آنجا که میگوید: بد است، خوب است.
اتّفاقاً جور هم همین است. جور همان ظلمی است که لباس عدل میپوشد؛ یعنی وقتی است که ترازوی انسان عوض میشود.
شکلگیری جامعۀ ولایی و عادلانه در دوران ظهور
حضرت میآیند ترازوها را اصلاح میکنند. هم در درون انسانها و هم در درون اجتماع؛ یعنی اوّل عدل جای خودش را پیدا میکند. پایگاه عدل را درست میکنند. آن وقت مناسبات در درون عادلانه میشوند. در واقع شرّ آخرالزّمان به عنوان بدترین شرّ، شرّی است که در آن معروف، منکر و ظلم، عدل شده است و این وقتی است که ترازوها تغییر کرده است؛ زیباییشناسیها عوض شده است و ارادهها در آخرین حد از انحراف و انحطاط قرار گرفتهاند؛ یعنی تاریکی مطلق حاکم شده است. در تاریکی مطلق، خزف جای طلا را میگیرد. معیارها عوض میشوند. انسان وقتی در تاریکی مطلق وزن میکند برای او شمش طلا و خشت تفاوتی ندارد؛ یعنی اصلاً ترازوهای بشر در تاریکی عوض میشود. ظلمات ساری سقیفه و جریان انحراف ولایت، ترازوهای بشر را خراب کرد و آن حضرت ابتدا ترازوها را اصلاح میکنند. بعد عدل بیرونی نمودار میشود. ابتدا که میگوییم منظور ابتدای زمانی نیست؛ بلکه منظور این است که اصلاح بینشها بر محور ولایت، اصلیترین تحوّلی است که در عصر ظهور اتّفاق میافتد. حضرت ترازوها، میزانها و شاغولها را اصلاح میکند. به تعبیری اصلاً میزان عدل، خود ولیّ خداست و به همین دلیل است که خطاب به امیرالمؤمنین(ع) عرض میکنیم که «السّلام علی میزان الأعمال»۸. ما در عرض ولیّ خدا، ترازوی دیگری نداریم که حضرت را با آن ترازو، ترازو کنیم. خودش ترازوی همه چیز است.
- نکتۀ دیگری که در زمینۀ واقعۀ مبارک ظهور مطرح است، نقش وجود مقدّس آقا امام عصر(عج) در تحوّلات عصر ظهور است. میدانیم که ظهور بالاترین مرحلۀ کمال انسان و جهان است، امّا سؤال اساسی این است که میان این تحوّل ـ که نقطۀ کمال انسان و جهان است ـ و شخصیّت آقا امام عصر(عج) چه نسبتی وجود دارد؟ چرا بدون وجود آن حضرت این تحوّل در جهان رخ نخواهد داد و جهان باید منتظر بماند تا ایشان بیایند؟
فکر میکنم سؤال بسیار خوبی است. چون بعضی اندیشههای فلسفۀ تاریخی حضور انسان در تحوّلات تاریخی و اینکه خداوند متعال به انسان نقش داده را درست معنی نکرده و خیال کردهاند معنی حضور انسان این است که انسان، محور تکامل تاریخ است؛ یعنی همین انسانهای متعارف، نه ولیّ الله. این تلقّی، تلقّی غلطی است. در واقع به تبع عبادت ولیّ خدا و سجود او در مقابل خداوند است که همۀ عبودیّتها و همۀ نعمتها محقّق میشود. بنابراین محور تحقّق بندگی در عصر ظهور، بندگی ولیّاللهالاعظم است که قرنهاست در غیبت و ابتلا به سر میبرند. آن حضرت «عروۀالوثقی» هستند. در روایات ما عروۀالوثقی در این آیه که میفرماید: «و من یکفر بالطّاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروۀ الوثقی»۹ به شخص شخیص نبیّاکرم(ص) و اهل بیت(ع) ایشان تفسیر میشود. یعنی محکمی همۀ عالم در بندگی خدا، به وجود آنهاست و استحکام عبودیّت بندگان به آنها برمیگردد. بنابراین حقیقت عصر ظهور مرتبهای از عبادت حضرت حجّت(ع) است که اثرش تحقّق جامعۀ توحیدی، یعنی جامعهای بر محور بندگی خدا میشود.
نقش محوری ولیّ الهی در تکامل بخشی به تاریخ
از منظر دیگر که نگاه کنیم در درگیری ابلیس و ائمۀ جور با نبیّ اکرم(ص) و اهل بیت(ع)، عبادت نبیّاکرم(ص) و اهلبیت(ع) بر شیطنت آنها غلبه میکند. اگر آن عبادتهای عظیم نبود که ظلمات آنها همۀ ما را فرا میگرفت. بنابراین در این آیه که میفرماید: «أوکظلمات فی بحر لجّی یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج یده لم یکد یراها و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور»۱۰؛ ظلمات را به ائمۀ جور تفسیر میکنند، تا برسد به بنیامیّه که «ظلمات بعضهم فوق بعض». میفرماید ظلمت اولیای باطل آنقدر زیاد است که «إذا أخرج المؤمن یده فی ظلمۀ فتنهم لم یکد یراها»؛ ۱۱ مؤمن در این دوران چنان غرق در ظلمت میشود که نزدیکترین قوای خودش را به خودش نمیبیند، خودش را فراموش میکند؛ امّا این ظلمت برداشته نمیشود مگر با نور امامی از اولاد فاطمه(س)؛ چنان که در تفسیر این قسمت از آیه که میفرماید: «و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور»، میفرمایند: «و من لم یجعل الله له اماماً من ولد فاطمۀ»۱۲. کسی که از این نور برخوردار نشود نه فقط در دنیا غرق در ظلمت است «فماله من نور فی یوم القیامه»؛ یعنی آن ظلمت اگر با نور امام برداشته نشود، در قیامت هم آدم را غرق در خودش میکند.
بنابراین آن نور است که میتواند جریان ظلمت را بردارد. آن هدایتی که ضلال را نابود میکند، نور و هدایت حضرتمهدی(ع) است. آن حیات، موت و مردگی را میبرد؛ یعنی حیات طیّبه، حیات حضرت است. بنابراین در این معارف همۀ حقایق در حضرت است، حضرت مأذون به تجلّی آن ولایت و رحمتهای الهی میشوند، بعد رحمتها ظهور پیدا میکنند. این نگاه ماست به عصر ظهور یعنی دیگران شعاع وجود آن حضرت هستند، در عرض او نیستند، ما باید نگاهمان را اصلاح کنیم. خودمان را همسنگ با ولیّ خدا ندانیم. البتّه این معارفی است که همۀ قلوب تحمّلش را نمیکنند، حتّی گاهی شیعیان عادی هم این ظرفیت از تحمّل را ندارند. اشکالی هم ندارد، نباید به آنها همۀ معارف را گفت؛ چون تحمّل نمیکنند و شکسته میشوند. در روایت هم آمده است که درجات مؤمنان را مراعات کنید. حرفی را که برای درجات بالاتر است به پایینتر نگویید، تحمیل بر او نکنید که او میشکند و مسئولیت به عهدۀ شما میآید. ولی حقیقت این است که محور همۀ تحوّلات، عصر ظهور ولیّ خداست، محورش ولایت الهی است که در آنها تجلّی میکند. تجلّی ولایت آنهاست که بقیّه را میگیرد. بقیّۀ شعاع وجود آنها هستند. پس معنای ظهور چیزی جز ظهور ولایت نیست. وقتی ولایت ولیّ الله در جلوههای مختلف خودش ظهور میکند، حیات، نور، رحمت، علم، حکمت و عدل میآید. همۀ اینها آثار ولیّ الله است. این موضوع را به صورت دیگری همه قبول دارند و هیچ موحّدی آن را انکار نمیکند. اگر بگوییم همۀ آنچه در عصر ظهور محقّق میشود، نازلۀ رحمت خداست، آیا هیچ موحّدی آن را انکار میکند؟! انسان را شریک خدا قرار نمیدهند. ما شریک ولیّ خدا هم نیستیم. ارادههای ما در طول ولایت آنهاست. اصلاحمان هم در طول ولایت آنهاست. اگر حضرت دست به اصلاح نزند، ائمۀ جور و ابلیس احدی را رها نمیکند. فتن جبهۀ باطل آنقدر ظلمانی است که مؤمن خودش را فراموش میکند. نوری که انسان را از این عالم تا همۀ عوالم از آن ظلمت نجات میدهد، نور ولیّ خداست.
بنابراین عصر ظهور، عصر تجلّی ولیّ خدا در همۀ عرصههای حیات اجتماعی است.
ماهنامه موعود شماره ۱۲۴-۱۲۵
پینوشتها:
۱. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۸.
۲. همان، ج ۵۱، ص ۵۴.
۳. سورۀ ملک (۶۷)، آیۀ ۳۰.
۴. سورۀ جن (۷۲)، آیۀ ۱۶.
۵. بحارالانوار، ج ۶۱، ص ۱۴۸.
۶. از جمله در روایتی که از رسول اکرم(ص)، نقل شده آن حضرت خطاب به امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «فإنّی خلقت أنا و أنت من طینۀ واحدۀ ففضلت منها فضلۀ فخلقالله منها شیعتنا…» بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۵۵، ح ۲۸. در روایت دیگری نیز امام صادق(ع) میفرماید: «… و خلق شیعتنا من طینتنا…» الکافی، ج ۱، ص ۳۸۹، ح ۲.
۷. سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۲۵۷.
۸. بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۸۷.
۹. سورۀ بقره (۲)، آیۀ ۲۵۶.
۱۰. سورۀ نور (۲۴)، آیۀ ۴۰.
۱۱. الکافی، ج ۱، ص ۱۵۱.
۱۲. همان.
۱۳. شیخ عبّاس قمی، مفاتیحالجنان، دعای ندبه.
۱۴. همان، دعای عدیله.
۱۵. همان، زیارت حضرت صاحبالامر، نقل از سیّد بن طاووس.
۱۶. سورۀ حدید (۵۷)، آیۀ ۱۷.
۱۷. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۲۵.
۱۸. سورۀ روم (۳۰)، آیۀ ۵۲.
۱۹. سورۀ فاطر (۳۵)، آیۀ ۲۲.
۲۰. سورۀ یوسف (۱۲)، آیۀ ۸.
۲۱. همان (۱۲)، آیۀ ۹۱.
۲۲. دعای عدیله