انحراف جوامع انسانی از معنویت اصیل و دینداری، بسیاری از جوامع را با خلائی مواجه کرده است که از یکسو مردم را به سوی انحراف کشانده و از دیگر سو سودجویانی را به دوختن کیسههای گشاد و طمع در زندگی و آبروی دیگر انسانها برانگیخته است.
به گزارش زندگی سالم، گزارشی که از نظر مخاطبین میگذرد، شرح تألمات یکی از کسانی است که قربانی نحلههای منحرف در قالب انرژیدرمانی شده است. بدیهی است که واقعیت و یا عدم واقعیت شیوهای به نام انرژیدرمانی در درمان امراض را متخصصین امر باید تعیین کنند و همچنین تعیین حرمت یا حلیت این مقوله از دیدگاه شرعی نیز در حوزه تواناییهای فقهای عظام است، اما تردیدی نیست که در همین جامعه ایران عدهای از این مقوله سوءاستفاده کرده و برخی را قربانی خویش قرار میدهند.
در این گزارش همانطور که پیشتر اشاره شد شمهای از تألمات یکی از قربانیان این شیادان به استحضار مخاطبین گرامی میرسد تا انشاالله از این پس کسی فریب برخی قدرتها و کرامات مورد ادعای مدعیان دروغین را نخورد. پیش از آن مقدمهای لازم است تا شیوه دستیابی برخی به قدرتهای ماورایی تشریح شود و سپس اصل ماجرا به نظرگاه مخاطبان آورده شود.
آیا داشتن قدرتهای معنوی به معنی مرد خدا بودن است؟
تردیدی نیست که کسانی که صادقانه در راه خداوند قدم برداشته و به سیر و سلوک معنوی مبادرت ورزند، میتوانند از برخی کرامات و قدرتهای غریب بهرهمند شوند اما کسانی هم وجود دارند که از غیر راههای مشروع قدرتهایی کاذب را برای مدتی به دست میآورند. عارف دوران ما، مرحوم آیۀالله بهجت کسانی را که تمایل به داشتن کرامات داشتند را از قدم زدن در این مسیر با چنین طمعی بازداشته و حتی تصریح فرموده بودند که گاهی همین امور منجر به جهنمیشدن انسان میشود.
کسانی که از راهی غیر از سلوک صادقانه در مسیر حق به برخی قدرتها دست مییابند عموما از سه دسته ذیلاند:
اول، گروهی از این افراد با استفاده از علوم غریبه که حتی آموختن آنها نیز جز برای عدهای قلیل و با اهدافی خاص حرام است، به چنین قدرتهایی میرسند. این علوم در واقع نظم حاکم بر ماوراءالطبیعه را به شخص آموخته و این فرصت را برای وی فراهم میآورند که در این نظم دست برده و اموری را تغییر دهد.
دوم، افرادی که با ریاضتهای شدید نفس خود را تحت فشار قرار داده تا پس از مدتی به برخی قدرتها دست یابد. نمونه بارز این افراد مرتاضان هندی هستند که در اثر تحمل ریاضتهایی بسیار سخت به قدرتهایی عجیب دست مییابند.
سوم، کسانی که با استفاده از برخی روشها دست به تسخیر اجنه میزنند. این افراد در واقع با ارغام اجنه آنها را وادار به کارهایی میکنند که خود میخواهند و البته بعضا هم خود و نزدیکانشان از انتقام این موجودات در امان نیستند. برخی انرژیدرمانگران در ادبیات خاص خود از این موجودات تحت عنوان “موجودات ارگانیک متافیزیکی” یاد میکنند.
با این اوصاف اگر بخواهیم کسانی را که از راه حق به کراماتی رسیدهاند از کسانی که از راههای شیطانی به آن رسیدهاند تفکیک کنیم، دو راه داریم. اول اینکه سالکان راه حق همواره کرامات خود را مخفی میکنند مگر از عدهای قلیل و بسیار دیده شده که کرامات این بزرگان تنها پس از رحلت ایشان از دار فانی برای مردم روشن میشود. اصولا چنین کسی مطبی تاسیس نمیکند تا با چنین قدرتهایی کسانی را درمان کند تا عالم و آدم از قدرتهایش مطلع شوند.
راه دیگر که راه اصلی است تعهد به شریعت مبین است. سالکان راه حق هرگز پا را از مرزهای شرع فراتر نمیگذارند حال آنکه مدعیان دروغین به راحتی این کار را میکنند. پیامبر خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) بیشترین کرامات را داشتند اما ذرهای از شریعت عدول نفرمودند و اجازه چنین عدولی را نیز برای کسی صادر نفرمودند.
بدیهی است با این دو معیار ساده حق از باطل به راحتی جدا میشود.
قربانیای که زندگیش تباه شد
داستانی که در این گزارش مورد توجه ماست، داستان مردی است از اهالی تهران که ۳۰ سال را پشت سر گذاشته اما چهرهاش یادآور کسانی است که در دهه چهارم زندگی خود هستند. دلمردگی و شکستگی از سر و رویش میبارد و موها و محاسنش رو به سپیدی نهادهاند. یک سال و اندی است که از افسردگی شدید رنج میبرد و فشارهای روحی را همچنان احساس میکند.
روشن است که از گفتن خیلی مسائل پرهیز دارد اما همان اندازه که میگوید اصل ماجرا را روشن میکند. سال ۸۷ قصد ازدواجی داشته که در ابتدا نیز همه چیز خوب به نظر میرسید اما اعتماد عجیب و غریب خانم “س”، شخص مورد علاقه این قربانی به یک پزشک انرژیدرمانگر همه چیز را بر باد میدهد.
وی که خواست نامی از او برده نشود، این پزشک را به عنوان دکتر “ن” میشناسد اما خودش هم میگوید شاید اسمی مستعار باشد. به گفته این مرد قربانی قرار گرفته: “من با خانم “س” نامزد کرده و محرم شدیم. ابتدا هم همه چیز خوب بود و عاشقانه پیش میرفت تا اینکه نامزدم مرا از وجود دکتر “ن” و کرامات عجیب و غریبش آگاه کرد. او میگفت که خواهرش به سرطان مبتلاست و مدتها پیش باید میمرده اما همین آقای دکتر با انرژیدرمانی وی را ۸ سال است که زنده نگه داشته است. طبیعی بود که من هم به نامزدم اعتماد کنم.”
بنابر سخنان این شخص، دکتر “ن” شخصی بسیار مذهبی و ظاهرالصلاح بوده و از همان ابتدا به نامزد وی سفارش کرده که شماره تماس یا آدرسی در اختیار او (شخص قربانی) قرار ندهد. دکتر “ن” که اصالتا عراقی است و فارسی را به سختی و با لهجهای نامفهوم سخن میگوید، ظاهرا با یک فرد مسئلهدار که ادعاهای عجیبی داشت – در روایات هست که صاحب چنین ادعایی را باید تکذیب کرد – و اکنون زندانی است نیز رابطه نزدیکی داشته و به شدت از او تعریف و تمجید میکرده است.
همه چیز خوب بود، تا آنکه…
این شخص میگوید: “همه چیز خوب بود تا آنکه روزی خواهر نامزدم دکتر “ن” را از وجود من در زندگی خواهرش مطلع کرد. وی گفته بود که طالع ما را بررسی کرده و ازدواج ما بسیار خوب است اما برای تحکیم پایههای آن باید کارهایی انجام بدهد. نامزدم که این را به من گفت من گفتم “خوب باشد. انجام بدهد.” نامزدم پاسخ داد که گفته شرط انجام این کارها سه روز جدایی شما از یکدیگر است، در غیر اینصورت ادعیه مزبور کار را بهتر که نمیکنند که هیچ، بدتر هم میکنند. من ابتدا نپذیرفتم اما با اصرار نامزدم و اعتماد عجیبی که به این دکتر داشت، تن دادم و سه روز از همسرم جدا شدم و بعد دوباره به عقد موقت هم درآمدیم تا دوران نامزدی را سپری کنیم.”
وی ادامه میدهد: “چند روز پس از این اتفاق، ناگهان مخالفتهای شدیدی از سوی دو خانواده با ازدواج ما صورت گرفت. بهگونهای که انگار ورق کاملا برگشت. خانواده من که میگفتند هر که را تو بخواهی ما هم میخواهیم انگار کلا پشیمان شدند و خانواده طرف مقابل نیز ایضا. من و نامزدم همدیگر را دوست داشتیم و هر دو سر این قضیه به سختی فراوان افتادیم اما تصمیم گرفتیم صبر کنیم تا دوباره اوضاع رو به راه شود، آنقدر همدیگر را میخواستیم که قول دادیم تا هر وقت لازم شد پای هم بمانیم. با هم عهد و پیمانی سفت و سخت بستیم و حتی بر سر آرامگاه یک شهید جنگ تحمیلی پیمان خود را محکم کردیم.”
اما متاسفانه نامزد سابقم باز برای حل مساله دست به دامن دکتر “ن” شد. این آقای دکتر هم که مطب یا دکانش حوالی بازار تهران بود بار دیگر به اصطلاح به بررسی شرایط پرداخت و این بار یافتههای جدیدی برای ما به ارمغان آورد! وی فهمیده بود که کسی مشغول سحر و جادو کردن ماست و میگفت همه چیز به هم ریخته و شرایط دیگر برای ازدواج ما میسر نیست. میگفت طلسم بسیار سنگینی در کار است و من بلد نیستم باطلش کنم! بهتر است در برابر تقدیر مقاومت نکنیم و آنچه را که شدنی نیست، نخواهیم!”
مشکلات رو به افزایش میگذارند
این شخص در ادامه شرح ماجرای عبرتآموزی که برایش پیش آمده است، اضافه کرد: “پس از آنکه دکتر “ن” موضوع سحر و جادو و طلسم را مطرح کرد سیر افزایش مشکلات به خوبی دیده میشد. اختلافاتی که در خانواده من بر سر همین مساله رخ داد و هنوز هم ادامه دارد، مشکلات متعددی که برای منزلمان پیش میآمد و از همه بدتر بیکار شدن، مرا تحت فشاری عجیب نهاد. مشکل تا به آنجا رسید که من قریب به دوسال در هیچ جا نتوانستم کاری ثابت بیابم و این در حالی بود که هم تحصیلات داشتم و هم قریب به پنج سال سابقه شغلی در رشته تخصصی.
برای نامزدم هم بیماریهای عجیبی رخ میداد که با توجه به ورزشکار بودن وی و سلامتی کاملش اصلا طبیعی به نظر نمیرسید. این مشکلات با درگذشت مادر نامزدم مضاعف شد. مادرش در دهه نهم زندگی بود و مدتها بود که بیمار بود اما نامزد من خیلی غیرطبیعی با این موضوع برخورد کرد. در حالی که بقیه خواهران و برادرانش به زندگی خود مشغول بودند اما نامزدم به نوعی عزاداری میکرد که گویا همین لحظه مادرش را از دست داده است. من سعی میکردم تا میتوانم برای وی مایه آرامش باشم اما متاسفانه او جز لحظه درگذشت مادر هیچ چیز را به خاطر نمیآورد! البته عزاداری برای مرگ بستگان طبیعی است اما این مورد موردی بود که عجیب به نظر میرسید. اصلا طبیعی نبود. در ضمن او مدام خواب مادرش را میدید و این خوابها پر از تایید وجود طلسم و بد بودن من و ازدواج با من بود. خواب برای او حجیت یافته بود و معبر این خوابها هم کسی جز دکتر “ن” نبود! این آقای دکتر تا آنجا پیش رفت که گفت ادامه رابطه با من میتواند به جان خواهر سرطانی وی آسیب بزند. از این به بعد من انگار مسئول مرگ مادر نامزدم بودم و هر از گاهی نیش و کنایه میشنیدم اما صبوری میکردم. من بارها برای وی توضیح دادم که مرگ سرنوشت هر انسانی است و زمان آن نیز دست پروردگار است و مادر وی نیز بحمدالله عمری طولانی داشته و نوه و حتی نتیجههای خود را دیده است، اما او یک گوش را در کرده بود و گوش دیگر را دروازه.
مادر نامزدم ناراحتی زانو داشت و زانوهایش باد میکرد. مشکلی مشابه برای نامزد من نیز در این دوره رخ داد و طبق معمول برای مداوای هر بیماری به دکتر “ن” مراجعه کرد. وی گفته بود زانوی تو سالم است، تو جسم مادر را چون یک لباس بر تن کردهای و این زانوها به این خاطر است که باد کردهاند!
این حرف غیرعلمی و مضحک از یکسو و فاش شدن ارتباط او با یک مدعی ارتباطات غیبی که اعترافات و سخنانش را شخصا از تلویزیون دیده بودم باعث شد من نسبت به این دکتر بدبین شوم. همسرم به من از ارتباطات این دکتر با آن شخص مدعی گفت و جالب اینجاست که شدیدا ارادتمند آن شخص منحرف شده بود!
کمکم من فهمیدم این دکتر فردی ناسالم است و چه بسا تمام این اتفاقات عجیب و غریب به او مربوط باشد. کمکم صداهای عجیبی میشنیدم و بوهای غریب به مشامم میرسید که منبع آنها برایم روشن نبود. این بوهای عجیب حتی این روزها هم ادامه دارد.
شروع به تحقیق و مطالعه کردم و در اثر این مطالعات هر روز آیۀالکرسی و معوذتین را به کرات میخواندم و کلا رو به قرآن آوردم. به نامزدم هم همین توصیه را کردم که البته دکتر “ن” توصیه کرده بود از خواندن زیاد “سوره جن” بپرهیزید! این برای من کافی بود تا شکهایی که به دکتر “ن” داشتم به یقین بدل شود.
به نامزدم در مورد او غیرمستقیم هشدار میدادم اما او گوش شنوایی نداشت و در مرداد ماه سال ۸۸ رسما خواست تا از من جدا شود؛ البته با گریه. هنوز دل کندن برایش سخت بود. من ساعتها به او التماس کردم تا راضی شد فعلا از این تصمیم بازگردد. گریههای من پس از این ماجرا به حدی رسید که چشمانم نیز کمی ضعیف شدند و عینکی شدم! اما رو آوردن به قرآن صداهای عجیب و غریب را قطع کرد و توانستم کاری پاره وقت بیابم که شغلی که امروز دارم ادامه آن کار پارهوقت است. محتاج به مردم نبودن برایم نعمتی بزرگ بود.”
آغاز انرژی درمانی!
قربانی دکتر “ن” که بغض گلویش را میفشارد میگوید: “با ادامه یافتن بیماریهای عجیب و غریب نامزدم که اعتقاد داشت ناشی از طلسم است یکبار وی را مجبور به رفتن به نزد دکتری دیگر کردم. گفتم یکبار برو اگر بد بود دیگر نرو. مشخص شد یکی از مشکلاتی که آن را ناشی از سحر میدانست، ناشی از یک بیماری است که اتفاقا در خانمها کمپیدا هم نیست. با مدتی دارو خوردن حالش کلی بهتر شد. اما دست از اعتقادات خودش نکشید. اینجا بود که دکتر “ن” وی را برای انرژیدرمانی فراخواند.
در اولین جلسه شروع به خواندن اورادی در گوش وی کرده بود که باعث شده بود به سختی به گریه بیفتد. دکتر “ن” به وی گفته بود که این گریه، گریه پس از زایمان اوست و انگار او دوباره زاده شده است! این جلسات انرژیدرمانی ادامه مییافت و من هم نمیدانستم در آنها چه میگذرد، فقط درک میکردم که از علاقه نامزدم به من هر روز کاسته میشود.
من احساس خطر کردم و سعی کردم ملک پدری را که بخشی از آن متعلق به من بود به قیمتی ارزان بفروشم و کار ازدواج را یکسره کنم و تا آخرش هم پیش رفتم اما بهار ۸۹، وی شروع به آزار و اذیت کرد. دیگر نمیخواست مرا ببیند و میگفت که از من خسته شده است. میگفت من زندگیش را تباه کردهام حال آنکه اصل رابطه به خواسته او شروع شده بود. وی با ادامه این روند از من جدا شد و رفت که رفت. دیگر سراغی از من نمیگرفت اما من سخت گرفتارش بودم.
تا آنجا که میتوانستم از او سراغ میگرفتم اما او به سردی پاسخ میداد یا که اصلا پاسخ نمیداد. من قبضهای تلفن همراه او را از امور مشترکین تلفن همراه میگرفتم و پرداخت میکردم بدون اینکه خودش بداند، بعضی قبضها هم بالای صد هزار تومان بود!
سه ماه بعد از جدایی و در حالی که من تقریبا یک آدم افسرده و پریشان بودم برایم کار تماموقت پیدا شد. اما برای رفت و برگشت مجبور بودم از آژانس استفاده کنم چون توان راه رفتن عادی هم نداشتم. جسمم تقریبا از پا درآمده بود و روحم از آن بدتر! رفتم سر کار تا کمتر فکر کنم چون در منزل دیوانه میشدم. آژانس گرفتن تمام حقوق مرا میبلعید اما تا آنجا که توانستم قبضهای تلفن همراه او را میپرداختم. تا اینکه چندین ماه بعد به او اطلاع دادم که من قبضهایش را پرداخت میکردم اما دیگر در توانم نیست. مواظب باشد که خط تلفنش قطع نشود. او در پاسخ به این کار من تا میتوانست مرا شماتت کرد که چرا پرداختی؟ اما من این شماتت را نیز به جان خریدم.
چند ماهی گذشت تا رسیدیم به دو سه ماه قبل، یعنی تقریبا اندکی پس از سالگرد جدایی. سراغ که از او گرفتم گفت که در آستانه ازدواج است و تلفن همراهش را هم به زودی واگذار میکند. حال من به حدی بد شد که چند بار مرگ را پیش رخ خویش دیدم اما انگار دیگر کاری از من برنمیآید. تا میتوانستم دعا کردم که او بازگردد اما دعاها هم کارگر نیفتاد. چندی پیش که تماس گرفتم شخصی دیگر پاسخ داد اما از تلفن ناشناس که زنگ زدم باز صدای خودش را پای تلفن شناختم.”
این شخص با چشمان پر از غمش میگوید: “اگر او با همان اعتقادات ازدواج کرده باشد، بدیهی است که بدون تایید دکتر “ن” این کار را نکرده است چرا که بیاجازه او آب هم نمیخورد و این یعنی غرق شدن در حلقهای پر از فساد و شیطانی! من نابود شدم اما تن به این حلقه نفرتآنگیز ندادم اما او به راحتی خودش را وقف آنان کرد.”
با اشکهایی که در چشمش حلقه بسته میگوید: “زهی عشق که بر باد رفت! ما با هم پیمان بسته بودیم اما همه چیز خراب شد. من بازنده این بازی بودم. در جوانی چون پیرمردی هستم که برای مرگ لحظه میشمارد.”
مراجعه به مشاور و روانپزشک
وی از مراجعه به یک روانپزشک و یک مشاور میگوید که هیچ کدام حتی مشکل او را به درستی باور نکردهاند که بخواهند برای حلش کاری بکنند. وی در این مراجعات تنها مشتی قرص نصیبش شده و توصیههایی غیرعملی نیز به او شده است. “از من میخواستند به تفریح مبادرت ورزم یا با شخص دیگری ازدواج کنم اما اگر من واقعا توان روحی این چیزها را داشتم، آیا هنوز بیمار بودم و نیاز به مراجعه به پزشک داشتم؟ کسی حرف مرا نفهمید.”
کاملا واضح است که این شخص قربانی هنوز گرفتار عشق سابق خود است، عشقی که در ماههای آخر آرامشی برای وی نداشته و در ضمن دیگر شانسی برای احیای آن به نظر نمیرسد. چهره و افکار او بوی نابودی میدهد چرا تمام ماه مبارک رمضان گذشته را برای مرگ خویش دعا کرده است. خودش میگوید که اگر ترس از عذاب الهی نبود تاکنون به زندگی خویش پایان بخشیده بود. خانم “س” برای او همه چیز بوده است، نه یک نامزد یا همسر! این را به راحتی میتوان فهمید. اما باز جای شکر دارد که این مرد در دام یک شیاد باقی نمانده و دستکم از این حلقه رهایی یافته است چون به نظر میرسد ماندن در این چنین حلقههایی مضراتی برای او داشته که از لطمات کنونی کمتر نیستند.
سعی میکنم دلداریش دهم و بگویم که آن خانم با آن اعتقادات با هیچکس روی خوشبختی را نمیبیند و کسی نیز با او روی خوشبختی را نخواهد دید، اما عشق چشم و گوشش را کور و کر کرده است. هنوز طالب آمدن کسی است که زندگیش را با تن دادن به اموری غیرمنطقی به آتش کشیده است! کسی چه میداند، شاید این نیز از لطماتی باشد که دکتر “ن” به انتقام قرآن خواندن و تن ندادن به دستوراتش از وی گرفته است.
اما شاید مهم هم نباشد، مهم زندگی این مرد بود که تباه شد.
عبرتهای این داستان تلخ
مهم نیست که این داستان عجیب را باور کنیم یا نه! حتی خود این شخص هم اعتقاد دارد که کسی آنچه بر وی رفته را باور نخواهد کرد! مهم این است که ببینیم از این داستان چه عبرتهایی میتوان آموخت؟ متاسفانه امثال دکتر “ن” در کمین بسیاری از ما هستند و اگر در دامشان بیفتیم به هر حال تباهی در انتظار ماست.
کسانی که عزم ازدواج دارند بهتر است در اعتقادات خانواده و شخص مقابل بیشتر تحقیق کنند و اگر خرافهگرایی و اعتقادات شبیه به آن را در آن میبینند خود را از مهلکه کنار بکشند. دین ما راه را برای ما روشن کرده است. با وجود آنچه دین اسلام در اختیار ما قرار داده چه نیازی به مراجعه به این شیادان است؟ اگر کسی رابطهای با این شیادان برقرار کرده باید از همان ابتدا به صحت دینداری او تردید کرد.
باید مواظب بود. نمیگوییم انرژیدرمانی یا عناوین مشابه آن نظیر فرادرمانی و غیره درست است یا غلط، این را متخصصین باید تشخیص دهند اما مطمئنا سوءاستفاده از آن ممکن است و ظاهرا زیاد هم رخ میدهد. پس باید هوشیار بود.