به گزارش مشرق به نقل از ۵۹۸، میرباقری در ابتدا به ناکافی بودن انسان شناسی و جامعه شناسی در تحلیل حوادث منطقه اشاره نمود و تأکید کرد: اگر در فلسفه تاریخ معتقد باشیم که همهی جوششهای جوامع بشری، مبتنی بر انگیزههای مادی اتفاق میافتد و غایتش هم سیر به سمت یک جامعهی مادّی پیچیدهتر است حتماً قیام ملتهای منطقه هم در همان مسیر تفسیر خواهد شد اما از آنجا که نگاه فلسفه تاریخی ما تاریخ را به سمت عصر ظهور تفسیر می کند در یک نگاه کلان این جوششها و حرکتها را به سمت عصر ظهور می دانیم.
رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم گفت: این جوشش عظیمیکه در منطقه اتفاق میافتد، یک تعارض داخلی در درون جبهه باطل نیست، بلکه تعارض بین جبهه حق و جبهه باطل است. مقیاس این حرکت عظیم مقیاس درگیری فقط با استبدادهای منطقهای نیست، درگیری با جریان تمدّن مادی است که به مبارزهی اسلام با استکبار تبدیل میشود. به تعبیر دیگر، مثل درگیری بنی عباس و بنی امیه به عنوان دو جبهه نفاق نیست، مثل جنگ دوم جهانی هم نیست، بلکه جوششی به سمت جامعهی ایمانی است.
ایشان افزود: البته پیداست این جوششها خلوص کامل ندارند و باید سعی کنیم علی الدوام به خلوص آنها افزوده شود و از ناخالصیهایش کم شود، کما اینکه در انقلاب اسلامی ایران هم همین اتفاق افتاده است، همه آنهایی که روز اول به میدان آمدند قائل به حکومت دینی نبودند.
مسلمانان روشنفکری که دنبال دموکراسیخواهی بودند و دموکراسی را از طریق مبارزات پارلمانی ادامه میدادند و بعد با حرکت امام همراه شدند، مبارزان کمونیستی که دنبال جنگ مسلحانه بودند برای رسیدن به جامعهی کمونیستی و با امام همراه شدند، همه اینها در این نهضت آمدند و مجبور به همکاری با امام شدند و با رهبری امام، انقلاب از اینها عبور کرد و اینها را جذب یا حذف کرد.
هم چنین حجت الاسلام و المسلمین میرباقری به شواهد اسلامیبودن قیام های ملت های عربی پرداخت وگفت: ما این انقلابها را عدالتخواهانه میدانیم و از طرف دیگر، جریان استکبار، جریان ضد عدالت است؛ ولو در قالب دموکراسی قرن بیست و یکم ظهور پیدا کند. بنابراین مطالبهای که اینها دارند یک مطالبهی فطری بر علیه جریان استکبار است. از طرف دیگر، جریان استکبار، یک جریان جهانی و نه جزیرهای است. در این صورت، این مبارزه، مبارزه بر علیه شبکه استکبار جهانی است و چون دورهی ما دورهی دهکدهی جهانی است و دورهای است که پرچمداران تمدّن مادی کلّ جهان را میخواهند مدیریت کنند و مدعی مدیریت هستند و سازوکارش را ایجاد کردهاند و به نسبتی هم در همهی جهان متصرف هستند بنابراین نمیشود بگوئید این مبارزه ربطی به استکبار جهانی ندارد و فقط یک مبارزه جزیرهای مربوط به استبداد منطقهای خودش است!
وی اضافه کرد: در وضعیت کنونی کشورهای اسلامی سه حوزهی فرهنگی و سه بُعد فرهنگی حضور دارد؛ ناسیونالیسم، فرهنگ اسلام و تجدّد وارد لایههای زندگی این کشورها شده است اما آیا آن عنصر فعّالی که حرکت به سمت تعمیق و گسترش آن است، اسلام است. تردیدی نیست که غرب دنبال مدیریت این جریان است و بیتردید انگیزههایی که در میدان وجود دارند ترکیبی از ناسیونالیسم منطقهای به اضافهی فرهنگ اسلام و فرهنگ تجدد است؛ یعنی مثلاً در مصر عدهای افقی را که در عبور از مبارک میبینند افق دموکراسی است! یک کشور سلطنتی میبینند که باید از سلطنت عبور کرد و به سمت دموکراسی رفت! واقعاً هم انتظارات یک عدهای (هم از نخبگان و هم شاید بخشی از لایههای بعدی جامعه) انتظار به سمت توسعهی دموکراسی باشد ولی جهت غالب این مطالبات، مطالبات به سمت دموکراسی نیست؛ بلکه به طرف احیای اسلام است.
ایشان در بخش دیگری از بیانات خویش به شیوهی مبارزات ملت های منطقه و تفاوت آن با شیوه های غربی پرداخت: شیوهای که غرب دنبال میکرده معمولاً شیوههای شکلگیری اپوزیسیون و احزاب و مبارزات پارلمانی و امثال اینها بوده، اما این جوشش های منطقه، قطعاً متناسب با آن شیوهها نیست. شیوه مبارزات مسلحانه کمونیستی هم قطعاً نیست. شیوهای که در ترکیه عمل شد و یا مدل انقلاب مخملی هم بر این قیام ها منطبق نمیشود. این جوششی که در نظام فاعلیت اتفاق میافتد و به تعبیر دیگری که رهبری پنهانی در آن حضور دارد، این جوشش فطرتهاست نه جوشش اهواء. اینها نمیخواهند مذهب را منزوی کنند و از اعتقادات دینی خودشان به سمت حکومت لائیک عبور کنند و اساساً نگران حضور مذهب در عرصهی حیات اجتماعیشان نیستند، بلکه مشتاق آن هستند.
ایشان افزود: ما باید حوادث منطقه را مدیریت کنیم و نگذاریم آنها حوادث را به انحراف بکشانند. تردیدی نیست که سه هویت و سه لایهی فرهنگ در این کشورها وجود دارد. ما باید کمک کنیم تا آنها سبک زندگی خودشان را اصلاح کنند و با سرعت بیشتری به اسلام نزدیک شوند. مدل ترکیه نوعی اسلام آمریکایی مدرن است که غرب آن را ابزاری برای انحراف در بیداری اسلامی قرار داده است. البته نباید شک داشت که پذیرش حاکمیّت حزب عدالت در ترکیه، عقبنشینی غرب است؛ چون آنجا مرکز حکومت آتاترک بوده که در صدد تغییر همهی نمادهای مذهبی و حتی زبان مردم بود، می¬خواست ارتباط با پیشینهی فرهنگی مردم را قطع کند. اینکه بپذیرند و به یک سکولاریسم میانهرو رجوع کنند، یعنی پشت سر گذاشتن جریان سکولاریسم تمامیّت خواه و قانع شدن به یک سکولاریسم میانهرو و حکومتی که در ساختار حکومت لائیک هم آزادی مذهبی میدهد و با نمادهای مذهبی در حوزهی زندگی خصوصی انسانها مبارزه نمیکند و حتّی اجازه حضور آن نمادها را در بعضی از لایههای اجتماعی مثل حجاب میدهد، این قدم رو به پیش است و غرب هم چون احساس میکند عمق این انقلابها بیش از این مقیاس است و میل به انقلاب اسلامی دارد، حاضر میشود سکولاریستهای میانهرو را شبکه سازی کند و جریانهای انقلابی را به سمت آنها هدایت کند.اما از طرف دیگر، خطر اصلی بیداری اسلامی هم این است که یک سکولاریسم میانهرو روی کار بیاید و آرام آرام هویت اسلامیبه حاشیه برود.
ایشان اشاره ای هم به ضرورت ارائه «آرمان، چشم انداز و ساختار» به ملتهای منطقه داشتند اما معتقد بودند که باید نهضت نقد غرب را هم فراگیر کرد تا ملتهای منطقه، فریب سکولاریسم را نخورند.
ایشان تأکید داشتند: ما برای اینکه بتوانیم به جریان بیداری اسلامیکمک کنیم باید آن افق مطلوبی که در وجدانها وجود داشته که به نظر ما بیشتر به سمت عصر ظهور است تا به سمت لیبرال دموکراسی و جامعهی آرمانی غرب، را باید شفافسازی کنیم، یعنی به آنها بگوئیم آنچه در وجدان شماست حرکت به سمت ظهور و حاکمیّت اسلام در سراسر جهان و تحقّق عدالت اسلامی در کلّ جامعه جهانی است. دوم اینکه باید چشماندازهای روشنی به سمت آن حرکت متناسب با اقتضاءات فرهنگی و بومی خودشان ترسیم کنیم که این همان است که ما در چشمانداز نقشه ی پیشرفت اسلامیباید به آنها بدهیم. و سومین امری که باید به آنها بدهیم یک پیشنهاد برای ساختار کنونیشان است که ظرفیت عبور دادن جامعه را از وضعیت کنونی به سمت آن چشم اندازها و آن افق داشته باشد که در واقع این به منزلهی ساختار قانون اساسیشان است. باید نهضت نقد سکولاریسم آغاز شود تا از الگو شدن آن پیش گیری به عمل آید. دائم باید نقطه چالشهای بین کرامت و آزادی انسان و جریان تجدد را شفاف کنیم، دائم روی چالشها باید سرمایهگذاری کنیم که نگذاریم الگوی مطلوبشان الگوی غربی بشود، یعنی نهضت نقد غرب در این کشورها باید راه بیفتد و الآن هم پذیرش این نقدها را دارند.
سخن پایانی ایشان این بود که: ما نباید این غفلت را بکنیم که آنها حرف اثباتی هم می خواهند اما قدم اول، نفی است، لا اله است، این را باید در این کشورها تثبیت کنیم. هر چه ما در این سی سال در نقد غرب داریم باید به میدان این کشورها بیاوریم تا فریب غرب را نخورند، کما اینکه آنها میخواهند انقلاب اسلامی را نقد کنند میگویند انقلاب اسلامی موفق نیست، ما باید به شدّت مدل ترکیه را نقد کنیم و قبل از نقد اینها اصل غرب را نقد کنیم؛ چون مهمترین خطری که ما را تهدید میکند جریان سکولاریسم است! نه طالبانیسم و مدل عربستان. این «لا اله» ماست «الا الله» ما هم عصر ظهور و قانون اساسی است و جریان توحید در جامعه آرمانی و چشم انداز و ساختار حکومت. اگر ما الآن مظالم جهانی غرب را نقد کنیم مردم به سمت دموکراسی نمیروند. این نقد اگر فراگیر شد، دیگر، سکولارهای کشورهای عربی هم نمیتوانند انقلابها را به سمت دموکراسی مصادره کنند.