موعود در نهج‌البلاغه

گفتگو با حجهالاسلام والمسلمین على رهبر

  • اشاره: در مجموعه معارف شیعى، نهج‏البلاغه چون گوهرى تابناک مى‏درخشد و در مسیر ساکنان طریق حقیقت، عدالت و معنویت نورافشانى مى‏کند.

بدون شک پس از قرآن کریم، نهج‏البلاغه یگانه دستاویز استوارى است که مى‏توان در تاریکیهاى عصر غیبت و در میانه فتنه‏ها و آشوبهاى آخرالزمان با تمسّک به آن راه هدایت و رستگارى را تا رسیدن به عصر پرشکوه ظهور پیمود.

در سال امیرمؤمنان على، علیه‏السلام، و در آستانه عید ولایت، بى‏مناسبت ندیدیم که شما را مهمان خوان پربرکت و گسترده نهج‏البلاغه کنیم تا از زبان امیر بیان، على، علیه‏السلام، بیش از پیش با مهدى موعود، علیه‏السلام، آشنا شویم.

بدین منظور خدمت حجهالاسلام و المسلمین شیخ على رهبر که هم در حوزه و هم در دانشگاه اصفهان به تدریس و تحقیق اشتغال دارند و در حال حاضر نیز مسؤولیت گروه معارف دانشگاه صنعتى اصفهان را نیز بر عهده دارند، رسیدیم. از ایشان خواستیم که با توجه به مطالعات و تحقیقاتى که در نهج‏البلاغه داشته‏اند، چهره‏اى را که این کتاب سترگ از امام مهدى، علیه‏السلام، به تصویر مى‏کشد براى ما ارائه کنند.
آنچه در زیر مى‏آید، حاصل گفت و گوى ما با ایشان است:

 

  • آیا حضرت امیر، علیه‏السلام، درباره حضرت مهدى، علیه‏السلام، در نهج‏البلاغه سخنى و کلامى دارند؟

خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و بعضاً سخنان کوتاه و حکمت‏آمیز امام حاوى بعضى از مطالب راجع به آینده زندگى انسانهاست که گاهى باتعبیر »ملاحم« از آن یاد مى‏شود. یعنى خبرهایى از آینده، خبرهایى غیبى که حضرت مفلهَم به الهامهاى خداوندى بوده‏اند و آنها را در بین مردم مطرح مى‏کرده‏اند. امام على، علیه‏السلام، در خطبه ۱۳۸ نهج‏البلاغه (صبحى صالح) اشاره مى‏کنند که حضرت امام مهدى، علیه‏السلام چه کار چشمگیرى مى‏کنند. آخر بعضى کارها کار بنیادى و محورى و اصلى است، کار مادرى است در حقیقت. کار کلیدى است. من فکر مى‏کنم که امام در یک پاراگراف یک سطر و نیم آن رسالت بزرگ را بیان فرموده‏اند که حالا متن را مى‏خوانم و بعد توضیحاتى مى‏دهم:

یعطف الهفدى على الهوى إذا عطفوا الهوى على الهدى و یعطف الرأى على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأى.

  • اصلاً »یعطف« یعنى چه؟

بعضى‏ها گفته‏اند یعنى تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد. ولى  امام عصر، علیه‏السلام، این کار را انجام مى‏دهند که »هوى« را بر »هدى« عطف مى‏کنند: مى‏گویند تو باید تابع هدایت باشى. و لطف لطیفى در این سخن امام هست که با نام حضرت مهدى (ع) ارتباط دارد چون او »مهدى« است و هادى او خداست.

وقتى به لغت سر مى‏زنیم مى‏بینیم چیزى تحت‏الشعاع نیست. عطف مى‏کند »هَوى« را بر »هفدى«؛ یعنى به خواسته‏ها مى‏گوید تو تابع هدایت باش. خطت را باید هدایت روشن کند. معطوف مى‏شوى بر هدایت. خیلى تفاوت است که هدایت عطف بشود بر هوى. »مى‏برد هر جا که خاطر خواه اوست«.که دیگر دوست هم نیست دشمن هم نیست، مى‏برد و هدایت را هم به دنبال خود مى‏کشد. مى‏گوید اینجورى که من مى‏خواهم باید تو هدایت شوى.

امام عصر، علیه‏السلام، این کار را انجام مى‏دهند که »هوى« را بر »هدى« عطف مى‏کنند: مى‏گویند تو باید تابع هدایت باشى. و لطف لطیفى در این سخن امام هست که با نام حضرت مهدى، علیه‏السلام، ارتباط دارد چون او »مهدى« است و هادى او خداست:
أفمن یهدى الى الحق احقّ أن یتّبع أمّن لا تهدى الا أن یفهدى.۱

 به حکم این آیه او باید مهدى باشد تا بتواند هادى بشود. کسى که مى‏خواهد هوى را بر هدى و هدایت عطف بکند باید خودش مهدى باشد. از نظر امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، که مقتبس از قرآن است مقتبس از سنت نبى اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، است، یک تضادى بین هوى و خدا، بین هوى و هدى. وجود دارد من در کل نهج‏البلاغه دیده‏ام این ستیز مطرح شده است.
مثلاً در قرآن کریم مى‏فرماید که:
یا داوود إنّا جعلناک خلیفه فى الأرض فاحکم بین النّاس بالحقّ و لإ؛ تتّبع الهوى فیضلّک عن سبیل الله.۲

 اى داوود ما تو را خلیفه قرار دادیم در زمین به حق حکم کن و دنبال هوى نرو؛ چون تو را از راه خدا گمراه مى‏کند.
راه خدا همان راه حق است همان راهى است که قرآن در آن راه نازل شده است. این را على بن ابى‏طالب، علیه‏السلام، فهمیده‏اند تفسیر کرده‏اند در کل نهج‏البلاغه فرموده‏اند سرآغاز وقوع تمام فتنه‏ها هوى پرستیهایى است که حاکم مى‏شود. تبعیت مى‏شود: »إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام تبتدع« چیزهایى که به۳ نام دین وارد حوزه دین مى‏شود و جاسازى مى‏کنند فرد نمى‏فهمد که اینها در حوزه دین نیست و تعلق به دین ندارد. هوى‏پرستها هم نوعاً دستور این کارها را صادر مى‏کنند.

یا فرموده‏اند: »إنّ أخوف ما أخاف علیکم اثنتان؛ إتّباع الهوى و طول الأمل«، دو چیز است که من مى‏ترسم۴ شما را به زمین بزند. دنبال هوى رفتن و آرزوهاى طولانى. دنبال هوى رفتن شما را از حق باز مى‏دارد.
فأمّا اتباع الهوى فیصدّ عن الحقّ و أمّا طول الأمل فینسى الآخره.۵

 پس این تضاد در اینجا هست بین حق و بین هوى. در اینجا اگر دقت بفرمایید تضاد بین هوى و هدى مطرح شده است. از نظر کتابت هم اگر کمى دقت نشود مى‏بینید شباهت به هم دارند هوى و هدى تفاوتشان یک واو و یک دال است. این هواهایى که پیروى مى‏شوند نوعاً تفرق در آن هست، تشتت در آن هست، ظلمات در آن هست. شما اگر دقت کنید در قرآن کریم یک مورد پیدا نمى‏کنید که خداوند ظلمات را مفرداً ذکر کرده باشد. این مال تکثر ظلمتهاست. بینونت ظلمتها وجه اشتراک نداشتن آنهاست. یعنى حتى درخواسته‏هاى یک انسان هم این ظلمتها حاکم است. بین یک خواسته من و خواسته دیگر من بینونت هست جدایى هست. در حالى که نور را خدا هیچ جا جمع نبسته است یک مورد هم پیدا نمى‏کنید. اینجا اگر دقت بفرمایید الف و لام بر سر »هوى« آورده‏اند، که شاید اشاره باشد به استغراقى که »هوى« دارد؛ یعنى تمام تک تک موردهاى هواهاى نفسانى و آن »هدى« الف و لامش، الف و لام عهد باشد. همین هفدایى که مى‏شناسید. چون کسى باید هدایتگرى کند که هدایت شده باشد. خدایى باید هادى بفرستد که خودش مى‏داند براى چه بشر را آفریده است. همین »هدى«،   همین هداى معروف. ولى »هوى« بعید نیست الف و لامش الف و لام استغراق باشد. بگوییم الف و لام جنس است هم مشکلى نیست جنس »هوى«. هر جا مى‏خواهد باشد که البته در مصداقها دیگر خیلى تفاوت نخواهد کرد. این هدى را مى‏توانیم با یک صغرى و کبرى بگوییم نور است. هدى نور است. هوى ضد آن است و طبیعتاً ظلمت است.

امام عصر، علیه‏السلام، بنیادى‏ترین کارى که از نظر امام على، علیه‏السلام، انجام مى‏دهند این است که هدایت را به معنى واقعى کلمه حاکم مى‏کنند و مى‏گویند تمام خواسته‏ها باید ادغام در هدایت شوند.

و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه إذا قضى اللّه و رسوله أمراً أن یکون لهم الخیره من أمرهم.۶

 هیچ زن و مرد مؤمن حق ندارند وقتى خدا و رسول حکم را روشن کرده‏اند؛ یعنى خط هدایت روشن است دیگر اعمال سلیقه‏هاى شخصى بکنند. خوب قبل از حضرت چه شده است: »إذا عطفوا الهدى على الهوى« قبلاً معکوس است؛ یعنى آمده‏اند به هدایت گفته‏اند تو بیا تابع خواسته ما باش. اینجورى که ما قرآن را مى‏فهمیم خدا باید نازل مى‏کرد. قالب آورده‏اند سراغ مواد مذاب آیات و گفته‏اند تو آیه بیا در این قالب براى این قالب مناسبى. این هوى است چه انگیزه‏اى دیگرى انسان مى‏تواند داشته باشد؟ بله، یک فردى جاهل است که این کتاب جامع است ممکن است از روى دلسوزى هم بگوید اگر چنین چیزى هم در قرآن بود جالب بود ولى چند درصد آدمهایى که چیزى وارد حوزه دین مى‏کنند، تئورى وارد حوزه دین مى‏کنند، اینجورى هستند که این مسأله بدیهى را ندانند!؟ پس مى‏شود گفت هواى نفس دیکته مى‏کنند که این را وارد حوزه دین کن.

کار دومى که امام عصر، علیه‏السلام، مى‏کنند »و یعطف الرأى على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرأى« قبل از ظهور حضرت آمده‏اند به قرآن گفته‏اند تو بیا و تابع رأى ما شو؛ اینجورى که من مى‏فهمم. چقدر تفسیر به رأى محکوم شده است: »من فسرّ القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النّار« نبى‏اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، فرمودند: هر کس با رأى خودش قران را تفسیر بکند جایگاهش دوزخ است. آن بحث تأویل که در سوره آل عمران مطرح مى‏شود و »ما یعلم تأویله إلّا اللّه« این را به دو شکل مى‏شود۷ خواند یا واو عطف نباشد و استیناف باشد، بنابر تفسیرى که مرحوم علامه کرده‏اند، که مقام تأویل مافوق مقام رسوخ در علم است. رسوخ در علم را خدا در جاى دیگر به دیگران هم نسبت داده است ولى تأویل قران بنابر اینکه بازگرداندن آیات به اصل خودش باشد که »أمّ‏الکتاب« است و لاغیر »إلّا المطهّرون« و ائمه، علیهم‏السلام، هم مطهر هستند؛ این کار کار هرکس نیست. تأویل کار هرکس نیست. کسى که بتواند تأویل آیات را بفهمد یقیناً از راسخان در علم خواهد بود ولى هر راسخ در علمى از نظر علامه طباطبایى، رضوان‏الله‏علیه، نمى‏تواند اهل تأویل باشد. گرچه همین تأویل را تأویلهاى مختلف از آن کرده‏اند ولى بهترین تأویل به نظر من برداشت مرحوم علامه طباطبایى است، با آن پیش درآمدهاى طولانى که در ذیل آیات سوره آل عمران دارند.

  • آیا عدم درک درست این مطلب نبوده که برخى سخن از قرائتهاى مختلف از دین به میان آورده‏اند؟

من یک مثالى درباره این بحث قرائتها مى‏زنم؛ اگر یک فردى که تازه با یک دانشى آشنا شده بگوید من برداشتم از این دانش این است، و یک پروفسور هم که سالها تدریس کرده دکتر پرورى کرده آن هم بگوید من هم برداشتم چنان است، کدام عاقلى مى‏گوید هر دو برداشت محترم است؟ کارشناسى دینى فهم قرآن و.. یک عمر طولانى مى‏خواهد، یک ذوق سلیم مى‏خواهد، علامت روحى و قلبى مى‏خواهد. »یعطف الرأى على القرآن« حضرت مى‏آیند کار را دگرگون مى‏کنند همان دگرگونى که در خطبه ۱۶ نهج‏البلاغه حضرت فرمودند من ایجاد خواهم کرد:

والّذى بعثه بالحق لتبلبلنّ بلبله و لتغربلنّ غربله و لتساطن سوط القدر حتى یعود أسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم.
این ۲۵ سال از نظر امام على بن‏ابى‏طالب جامعه دور افتاده از اصل خویش رأى امام این است امام فرمودند من حالا سیستمى را حاکم خواهم کرد که بى دلیل بالا آمده‏ها پایین بروند و بى دلیل فرو افتاده‏ها بر فراز بیایند و این با یک غربال کردن و یک معیارهایى است که من دارم. کفگیرى است که در حقیقت به آب دیگ مى‏زنم و زیر و رویش مى‏کنم و همه چیز را بر هم مى‏زنم.

بزرگترین کار را در این زمینه به نظر من حضرت مهدى، علیه‏السلام، انجام مى‏دهند چون امام على مى‏خواستند در یک حوزه حکومتى خاصى این کار را انجام بدهند حداقل حوزه‏اى که مسلمانان حاکمیت داشتند، خلافت اسلامى حاکمیت داشت. ولى حضرت مهدى، علیه‏السلام، با توجه به آن انحراف عمیقى که قبل از ظهور اتفاق افتاده، نه از سوى نابکاران هستى، بلکه از سوى مدعیان دین‏شناسى، مى‏خواهند خیلى چیزها را دگرگون بکنند.

  • حضرت در خطبه ۲۱۶ مى‏فرماید: »فریضه فرضها اللّه سبحانه لکلّ على کلّ فجعلها نظاماً لألفتهم و عزّاً لدینهم« قسمت اول که بحث دینى است و عزت دینى را فرمودید حضرت هوى را بر هدى عطف مى‏کنند ولى »نظاماً لألفتهم« چه مى‏شود ویژگیهاى حکومت حضرت چگونه است و براى اجتماع مردم حضرت چه مى‏کنند؟

ما در شناخت حضرت ولى‏عصر، علیه‏السلام، بهتر است اسلام ناب را بیشتر بشناسیم. شک ندارد هیچ شیعه‏اى هیچ برادر اهل سنتى که حضرت مهدى، علیه‏السلام، موج آفرین گرایش به اسلام راستین است. حتى اهل سنت هم این را باور دارند. در کتاب »منتخب‏الاثر« آثار شیعه و سنى آمده است؛ روایاتى که هر دو فرقه نقل مى‏کنند. خوب پس یک چیز یقینى است که حضرت اسلام ناب را مى‏آورند. ما براى اینکه با ویژگیهاى حکومت حضرت آشنا بشویم بهتر است، ویژگیهاى اسلام ناب را بشناسیم. اسلامى که با کارشناسى تائید شده ائمه، علیهم‏السلام، شناخته مى‏شود.

شما ببینید بحث جبر و اختیار را اگر ائمه، علیهم‏السلام، دخالت نمى‏کردند الآن به عنوان یک معضل باقى مانده بود. همینطور که دو فرقه به جبر یا تفویض مبتلا شدند، در تمام مسائل این اتفاقات مى‏افتاد. اما کارشناسى ویژه‏اى که ائمه، علیهم‏السلام، ترویج کردند، شاخصهایش را مشخص کردند، ویژگیهاى افراد اجتهادگر را مشخص فرمودند، جلوى هر انحرافى را در شناخت دین خواهد گرفت.

شما اگر در سیره نبى‏اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، در دوران ده ساله حکومت، قریب پنج سال حکومت على بن‏ابى‏طالب، علیه‏السلام، تأمل کنید، در لابلاى اینها مى‏توانید تمام شاخصهایى را که در عصر ظهور پیاده مى‏شود، به عنوان ثوابت بگویید تحقق مى‏پذیرد. بله متناسب با رویدادهاى ویژه هر زمان شاید حضرت مهدى، علیه‏السلام، کارهاى ویژه‏اى مى‏کنند، اصلاً شما بعید ندانید.

اینکه در روایات خیلى نیامده‏اند جزئیات را توضیح بدهند، همچون بعضى جزئیات مربوط به عصر ظهور حضرت، در زندگى امروز ما تعیین کننده نیست. ما بدانیم یا ندانیم در وظایف دوران انتظارمان تأثیرى نخواهد گذاشت. همانطور که قرآن در داستانها گاهى یک بخشهایى را حذف مى‏کند، ائمه، علیهم‏السلام، همه در حوادث آینده بخشهایى که خیلى تعیین کننده نیست، حذف مى‏فرمودند. شاید اگر کسى سؤال مى‏کرد جواب مى‏دادند، قابلیتش را مى‏دیدند و جواب مى‏دادند و گاهى هم به اجمال و بیان اینکه »این در علم پروردگار است« ممکن بود بگذرانند. در هر صورت، همین که امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، فرمودند، بپرسید مى‏خواستند ببینید آیا کسى ظرفش را دارد؟ که آن پاسخها را به آنها بدهند یا نه، کسى ظرفش را ندارد.

در هر صورت، سبک حکومت حضرت مهدى، علیه‏السلام، در عصر ظهور عنایت ویژه‏اى به نظام دادن مردم دارند، به رأى مردم دارند دقیقاً انعکاسى است از دوران ده ساله حضرت رسول، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، و پنج ساله على بن‏ابى‏طالب على، علیه‏السلام، منتها یک فرق دیگر غیر از دو فرق دیگر که عرض کردم ممکن است داشته باشد که آن فرق این است که على بن ابى‏طالب، علیه‏السلام، در صفین با یک معضل روبرو مى‏شوند، یک کار متناسب با آن معضل انجام مى‏دهند انعطافى را که به نفع امت است در آنجا دارند؛ اما چه بسا در عصر ظهور اینگونه اتفاق نیفتد. چرا که آنقدر فکرها بالنده شده و آنقدر بالا آمده که نیاز نیست این انعطاف به وجود بیاید استراتژیهاى تغییرپذیر متناسب با استراتژیهاى بنیادى و اصلى ممکن است در روش حضرت تغییر بکند.

یکى دیگر از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه که در آن راجع به امام مهدى، علیه‏السلام، صحبت شده خطبه ۱۰۰ است که عنوانش هست: »فى رسول‏الله، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، و اهل بیته، علیهم‏السلام« و من روى این عنوان تکیه مى‏کنم. در این خطبه جمله‏اى است که به تصریح، مرحوم آیت‏الله علامه جعفرى، همه شارحین نهج‏البلاغه، اعم از ابن ابى‏الحدید، مرحوم خویى و ابن میثم، اتفاق دارند که این جمله راجع به حضرت مهدى، علیه‏السلام، است.

آن جمله در دل خطبه ۱۰۰ نهج‏البلاغه است. خطبه با حمد پروردگار شروع مى‏شود بعد اشاره مى‏کنند به اینکه نبى اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، وقتى در جامعه خودشان آمدند چه رسالتى بر دوش داشته‏اند، چه کار کرده‏اند و بعد از ایشان چه اتفاقاتى افتاد. فرمودند: »و خلّف فینا رأیه الحق«؛ پرچم حق را درمیان ما نهاد، و ما به عنوان کسانى که خلیفه آن حضرت هستیم، وظیفه داریم که پرچم حق را سرافراز نگاه داریم »من تقدّمها مرق من تخلّف عنها زهق«؛ هر کس پیشى بگیرد از آن »رایه الحق« مشکل پیدا مى‏کند، از دین خارج مى‏شود و »من تخلف عنها زهق« کسى عقب هم بیفتد زهوق پیدا مى‏کند »إنّ الباطل کان زهوقاً«.8

 یکى از آقایان نکته لطیفى از ماجراى غدیر برداشت کرده بودند، ایشان مى‏گفتند نبى‏اکرم، صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله، مردم را چند ساعتى نگاه داشتند در بیابان غدیر و ادامه در معناى این کار این بود که پیشروان و پیشقراولان کاروانهاى حج باید توقف کنند، آنهایى هم که عقب افتاده‏اند باید برسند و یک مراسم برگزار شود که ولایت چیزى جز این نیست که نه پیشى بگیرید و نه پسى. نه جلو بیفتید و نه عقب بیفتید. گرچه در مقام مقایسه این دو یک تفاوتهایى با هم دارند. شما اگر نگاه کنید یک عده موتور سوار که دارند مى‏روند، یکى اگر جلو بیفتد و راهى را برود دیگران هم تمایل پیدا مى‏کنند دنبال او بروند. نوعاً اینجورى است ولى اگر یکى از این موتورسوارها عقب بیفتد کسى دیگر به او عنایت ندارد. اما در مجموع چه در پیشى گرفتن و چه در عقب افتادن آسیبهایى نهفته است و لذا اینجا هم حضرت فرموده‏اند که اگر کسى تخلف کند از این رایت حق مشکل پیدا مى‏کند. تقدم هم پیدا کند مشکل پیدا مى‏شود.

حضرت در ادامه مى‏فرمایند: »دلیلها مکیث الکلام« راهنماى این رایهالحقّ آن کسى که مردم را راهنمایى مى‏کند که این رایت حق است، حقیقت است، مصداقها را روشن مى‏کند »مکیث الکلام« است. کلامش خیلى تفن آرامى دارد. خیلى آرام صحبت مى‏کند حالا این راجع به حضرت ولى‏عصر، علیه‏السلام، نیست حضرت هنوز نرسیده‏اند آن جمله »بطى القیام« قیامتش دیر تحقق پیدا مى‏کند ظاهراً شاید بخاطر آن فاصله ۲۵ ساله است که حکومت حضرت تحقق پذیرفت. »سریع إذا قام«؛ ولى وقتى امر به دست او افتاد سریع اقدام مى‏کند. »فإذا أنتم ألنتم له رقابکم و أشرتم الیه بأصابعکم جاءه الموت فذهب به«؛ وقتى شما یک مقدار تسلیم او مى‏شوید؛ نرم مى‏شوید در برابر فرمان او؛ تا مى‏آیید با دستهایتان به او اشاره کنید او رفته است از میان شما. ظاهراً ابن ابى‏الحدید مى‏گوید این جمله مربوط به اوایل حکومت حضرت است و داشتند پیش بینى مى‏کردند که فکر نکنید من خیلى دوام مى‏آورم. مدتى دیگر از میان شما مى‏روم »فلبثتم بعده ما شاء الله«؛ تا وقتى که خدا بخواهد شما بعد از او باقى مى‏مانید. »حتّى یفطلع الله لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم« این جمله راجع به حضرت ولى عصر، علیه‏السلام، است. مى‏رسد زمانى که خدا به نفع شما براى شما یک کسى را ظاهر مى‏کند که دو کار مى‏کند پراکندگى شما را جمع مى‏کند و پخش شدن شما را از بین مى‏برد، ضمیمه‏تان مى‏کند به یکدیگر.

هر سه شارح معروف؛ ابن میثم مرحوم خویى و ابن ابى‏الحدید مى‏گویند این جمله راجع به حضرت مهدى، علیه‏السلام، است. تعبیر »تا خداوند کسى را طالع کند« خیلى تعبیر لطیفى است. نگفتند »تا ظاهر کند« بلکه فرمودند »تا طالع کند«. گویا خورشیدى است که در زندگى شما طلوع خواهد کرد. در هر صورت این هم در رابطه با عنایت دیگرى از امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، به زمان ظهور حضرت من خیلى تأکید داشتم روى حکمت ۱۴۷ و حکمت ۳۶۹ اگر فرصتى شود.

  • در مورد تجلى عنایت امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، به فرزند بزرگوارشان حضرت مهدى، علیه‏السلام، در حکمت ۱۴۷ توضیح بفرمایید.

کمیل بن زیاد یکى از یاران خصوصى حضرت على، علیه‏السلام، بوده و مورد توجه بوده است. همین قدر که این گونه رازها را حضرت به کمیل مى‏گفته‏اند دال بر این است که امین بوده و او را قابل مى‏دیده‏اند. کمیل مى‏گوید: روزى امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، دست مرا گرفت بیرون شهر برد. »فلمّا أصحر تنفّس الصّفعداء«؛ وقتى به بیابان رسیدیم آه دردمندانه‏اى حضرت کشید، بعد اینطورى فرمودند: قلبهاى مردم به منزله ظرف است همانطور که همه مى‏دانند ظرفها کوچک و بزرگ دارد قلبها هم کوچک و بزرگ دارند. »فخیرها أوعاها«؛ بهترین این قلبها باظرفیت‏ترین آنهاست. این مقدمه‏اى بوده که حضرت فرمودند: »فاحفظ عنّى ما أقول لک«. حالا آماده شو تا که حرفهایى را مى‏خواهم با تو بزنم. اول مردم را تقسیم مى‏کنند: »النّاس ثلاثه فعالم ربّانى و متعلّم على سبیل نجاه و همج رعاع«؛ مردم سه دسته‏اند یک گروه عالمان خدایى کسى که دانش را براى روشن شدن خودش و براى روشن کردن دیگران استفاده مى‏کند.

»و متعلّم على سبیل نجاه« پژوهشگران و دانشجویانى که براى رهایى دانش کسب مى‏کنند نه براى خود نشان دادن.
دسته سوم »همج رعاع«؛ آنها افرادى بى‏اراده که چند ویژگى دارند؛ اول، »اتباع کلّ ناعق«؛ هر صدایى از هر جایى برخیزد تابع آن صدا مى‏شوند. معلوم است خودشان اندیشه ندارند. دوم، »یمیلون مع کل ریح«؛ هر بادى از هر سو بوزد تمایل به سمت خلافش پیدا مى‏کنند. سوم، »لم یستضیئوا بنور العلم«؛ از مشعل دانش و نورانیت علم استضائه نکرده‏اند و نور برنگرفته‏اند. چهارم، »و لم یلجأوا إلى رکن وثیق«؛ پناه نبرده‏اند به یک رکن مطمئن. این ویژگیهاى »همج رعاع«. حضرت پس از مقایسه‏اى بین علم و مال مى‏فرمایند: »أللّهم بلى، لا تخلوا الأرض من قائم للّه بحجّته«؛ نه، اینطور نیست، زمین از قائمى که براى خدا مى‏ایستد و حجت خداوند است خالى نمى‏ماند. بهترین تعریف حجت این است که »ما یحتجّ به«؛ یعنى آن چیزى که در قیامت خدا با آن با مردم بحث مى‏کند. زمین خالى از حجت نیست. »إمّا ظاهراً مشهوراً« یا ظاهرند و مشهورند. غیر از حضرت موسى بن جعفر، علیهماالسلام، که مدتى در زندان بودند بقیه ائمه، علیهم‏السلام، هم ظاهر بودند و هم مشهور. در حصر بودند مثل امام صادق، علیه‏السلام، به التزام به شهر دیگرى برده مى‏شدند مثل بعضى از ائمه بزرگوار، علیهم‏السلام، ولى اینطور نبود که مردم هیچ دسترسى نداشته باشند.

»و إمّا خائفاً مغموراً« این خائف که در اینجا آمده است، نه به معناى این است که حجت ترسان است. از چه ترسیدن مهم است. گاهى انسان مى‏ترسد از اینکه جامعه به خاطر اخفاء او یک ضایعه‏اى ببیند. ولى وقتى مى‏فهمد امر الهى است تسلیم مى‏شود. ولى در برخى نسخه‏ها جلوى »خائ٠

پى‏نوشتها:
۱. سوره یونس (۱۰)، آیه ۳۵.
۲. سوره ص (۳۸)، آیه ۲۶.
۳. نهج‏البلاغه، خطبه ۵۰.
۴. همان، خطبه ۴۲ و ۲۸.
۵. همان، خطبه ۴۲.
۶. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۶.
۷. سوره آل عمران (۳)، آیه ۷.
۸. سوره اسراء (۱۷)، آیه ۸۱.
 

ماهنامه موعود شماره ۲۴

 

همچنین ببینید

به ما نگفتند…

سید مهدی شجاعیگفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی،جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.درست مثل اینکه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *