از همین جا می توان عمق تفکر اوانجلیستی / کابالیستی حاکم بر فیلم را دریافت . چراکه اگرچه کتاب مقدس برخی فرقه های پروتستانی با عهد قدیم یا همان تورات آغاز میشود اما امروزه تنها کتاب ظاهرا مذهبی که با تورات شروع شده و سپس با عهد جدید ادامه یافته و با مکاشفات آخرالزمانی یوحنا پایان مییابد، انجیل اوانجلیکی است که باورها و اعتقادات آرماگدونی را مبنی بر جنگ فاجعه بار آخرالزمان نشر می دهد و اعتقادات جنگ طلبانه و ضد بشری این فرقه صهیونیستی که همراه صهیونیست های یهودی برای برپایی حکومت جهانی صهیون با مرکزیت اسراییل طرح و نقشه های تجاوزکارانه خطرناکی را در دستور کار خود قرار داده و اینک بر غرب صلیبی از جمله ایالات متحده آمریکا تسلط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کامل دارند را تبلیغ می نماید.
نمی توان فیلم “کتاب ایلای” را تنها نتیجه فیلمسازی برادران هیوز ( که مهمترین آثارشان “در جهنم” به سال ۲۰۰۱ و “جامعه تهدید شده” در سال ۱۹۹۳ بوده) و حتی تالیف نوسینده گمنامیبا اسم “گری ویتا” دانست که این نخستین فیلمنامه اش به شمار می رود و با نام مستعار GAZ تا کنون یک تدوین گر بازی های کامپیوتری بوده است. خصوصا که “کتاب ایلای” یک فیلم ایدئولوژیک آخرالزمانی به شمار رفته و نه برادران هیوز و طبعا نه گری ویتا هیچکدام تاکنون در طی فعالیت هنری شان نشانی از تمایل به این گونه آثار بروز ندادهاند. اگرچه در این یکی دو ساله ، بسیاری از سینماگران بی ارتباط با این نوع سینما ( بنا به سیاست های غالب کمپانی های هالیوودی) وارد این عرصه شدهاند؛ همچون کویینتین تارانتینو، متیو کاسوویتس، لارس فن تریر، ویلیام فرید کین و حتی امثال مارتین اسکورسیزی و …
اما به نظر می آید مهمترین عنصر سازنده فیلم “کتاب ایلای”، تهیه کننده آن جوئل سیلور باشد که در کارنامه سینمایی اش، تعداد زیادی فیلم های ایدئولوژیک و به خصوص آخرالزمانی یافت میشود. از سه گانه “ماتریکس ” گرفته تا “تئوری توطئه” و “وی برای وندتا” و “تهاجم” و تا همین “شرلوک هلمز” که گای ریچی درباره فراماسونری در سال جاری جلوی دوربین برد. از همین رو فیلم “کتاب ایلای” در میان خیل آثار آخرالزمانی امروز، جایگاه خاصی پیدا میکند. مشخص است که فیلم به سبک و سیاق تولید در هالیوود، به صورت طرح یا قصه و داستان توسط تهیه کننده یعنی جوئل سیلور سفارش داده شده، سپس برای تبدیل شدن به فیلمنامه به “گری ویتا” سپردهاند و بعد از آن، برادران هیوز برای کارگردانی آن انتخاب شده اند. اما آنچه بیش از هر یک از عوامل یاد شده در فیلم “کتاب ایلای” روشن است، همانا تاثیر شخص جوئل سیلور برکلیت ساختار روایتی و سینمایی اثر است. شباهت های انکارناپذیری که مابین تولیدات پیشین سیلور و فیلم “کتاب ایلای” به چشم می خورد، اثبات این مدعا می تواند باشد.
داستان فیلم مانند برخی از آثار اخیر سینمای آخرالزمانی همچون “جاده” یا “لژیون” و یا “بابل پس از میلاد”، یک قصه پست آپوکالیپتیک یا پسا آخرالزمانی است. یعنی تمدن بشری به دلائل نامشخصی نابود شده و حالا تعداد معدودی که باقیماندهاند برای بقا یا حفظ نسل انسان، تلاش می نمایند.
اما اگرچه در فیلمی مانند “جاده” چندان از علل نابودی تمدن بشری سخن نمی رفت ولی در فیلم “کتاب ایلای” به تدریج و با پیشروی داستان که سوالات بیشتری در ذهن مخاطب ایجاد میگردد، سعی شده نه به طور واضح و مشخص، بلکه با ارائه کدهای روایتی، به چگونگی آن ویرانی اشاره شود. مثلا در یکی از صحنه های میانی فیلم که شخصیت اصلی داستان برای دختری که همراهش است، گذشته را توضیح می دهد، این اشاره ها وجود دارد. او میگوید:
“…جنگ یک سوراخ بزرگ در آسمان ایجاد کرد، خورشید پایین آمد و همه چیز و همه کس را سوزاند. من سرگردان و آواره بودم. واقعا نمی دانستم که چه بکنم یا کجا بروم. فقط از اینجا به آنجا می رفتم و سعی میکردم زنده بمانم…”
در جایی دیگر از فیلم نیز صحبت از جنگی است که رخ داده و بسیاری از مظاهر تمدن را به نابودی کشانده است. جنگی که سوراخی در آسمان ایجاد نموده یعنی لایه اوزون را پاره کرده است. بنابراین جنگ یاد شده، احتمالا یک جنگ هسته ای بوده که باعث سوختن و کوری بسیاری از بازماندگان کره خاکی گردیده است. به گونه ای که هرچه در کادر دوربین رویت میشود، خرابی و ویرانی و قتل و غارت و کشتار است. در همان نخستین سکانس فیلم که دوربین برروی اجساد متلاشی شده تراکینگ میکند و یک گربه وحشی لاغر به یکی از این اجساد یورش برده، دوربین آرام و با زمینه صدای نفس کشیدن پشت ماسک به کمینگاه مردی تنها با سر و روی پوشیده نزدیک می شود که با تیرکمانش، گربه بخت برگشته را نشانه رفته و سپس تیر از کمان رها شده، از آن گربه، شام شب مرد را فراهم می آورد. از همین جا و با پازل شدن سکانس بعدی که مرد به خانه مخروبه ای پناه میبرد و به فراهم آوردن عذایش و همچنین استراحت مشغول میشود، به راحتی می توان پی برد که فاجعه عظیمیبرروی کره خاکی اتفاق افتاده است.(اینچنین فیلمنامه و فضای قوی فیلم “کتاب ایلای”، با طمانینه و سنگینی خاصی به سنگینی فاجعه ای که اتفاق افتاده، مخاطبش را با حادثه عظیمیکه کزه زمین را به خاک و خون کشیده، آشنا می سازد. )
مرد تنها ( با بازی دنزل واشینگتن) که در دل بیابان های بی آب و علف و خرابه های تمدن بشری به سوی مکانی نامعین، پیش می رود، فقط در یک صحنه فیلم، وقتی تقریبا به انتهای مسیرش رسیده، خود را “ایلای” معرفی می نماید. مردی با سر و وضعی پرگرد و خاک و کوله ای که درونش کتابی پنهان ساخته است. کتابی که هر از گاهی آن را از درون پارچه های محافظش خارج کرده و مطالعه میکند. او برای محافظت از این کتاب تا سر حد مرگ پیش می رود و با سلاح هایی که در اختیار دارد از جمله یک تیغ بلند، یک اسلحه اتوماتیک و یک تیرکمان، با کسانی که بخواهند به آن دسترسی پیدا کنند، مقابله میکند.
اما هنگامیکه “ایلای” به شهری می رسد و درمییابیم که در آن شهر فردی به نام “کارنگی”(با بازی گری اولدمن) هم با استخدام عده ای از راهزنان و اراذل در پی همان کتاب است، کنجکاو میشویم که چه موضوع با اهمیتی در آن کتاب وجود دارد که فردی همچون کارنگی با آن دم و دستگاه آل کاپونی سعی در بدست آوردنش دارد. خود کارنگی در یکی از صحنه های فیلم در مقابل پرسش معاونش راجع به آن همه اشتیاق و صرف سرمایه مادی و انسانی که کارنگی برای دستیابی به آن کتاب هزینه میکند، پاسخ می دهد:
“آن کتاب یک اسلحه است که قلب ها و مغزهای ضعیف و ناامید را نشانه می رود، اگر ما می خواهیم بر جایی گسترده تر از این شهر حکم برانیم، به آن کتاب نیاز داریم. مردم از همه جای دنیا خواهند آمد اگر کلمات از آن کتاب باشد…”
روشن میشود که کتاب مورد بحث، شبیه آنچه در “ایندیانا جونز و صندوقچه گمشده”( استیون اسپیلبرگ) وجود داشت، تصاحبش می تواند حکومت جهانی را به صاحبش ببخشد. کتابی که با هوشمندی جوئل سیلور و برادران هیوز و گری ویتا، تا آخرین سکانس های فیلم، رویت نمیشود و مخاطب به طور قطعی نمی تواند به ماهیت آن پی ببرد. “سولارا” شخصیت دیگر فیلم است که کارنگی با گروگان گرفتن مادرش، “کلودیا”، او را برای جلب نظر “ایلای”جهت ماندن در آن، نزد او می فرستد. در همان دیدار، ایلای کلماتی از کتاب را برای سولارا به صورت دعای پیش از شام زمزمه می نماید. بالاخره با نشانه هایی که سولارا ناگزیر و به دلیل شکنجه مادرش به کارنگی میگوید( با انگشتانش، علامت حک شده برروی جلد کتاب که یک صلیب است را نمایش می دهد) این فکر در ذهن مخاطب قوت میگیرد که کتاب یاد شده، همان کتاب مقدس مسیحیان یعنی انجیل است. اگرچه در صحنه ای که سولارا سعی دارد تا از خواب ایلای استفاده کرده و نگاهی به کتاب بیندازد، تنها کلمه “ایلای” را روی آن می توان دید. از همین روست که وقتی در اواخر فیلم، کارنگی کتاب را با زور اسلحه از ایلای گرفته و نقش صلیب را روی آن می بینیم، هنوز در شک هستیم که آیا کتاب اصلی به دست او رسیده یا بازهم ایلای کلک دیگری سوار کرده و دوباره به کارنگی رودست زده است!
اما در برخی صحنه های دیگر هم ایلای که با سولارا برای رسیدن به هدفش ( که آن را “غرب” ذکر میکند!)،در بیابان ها و اماکن مخروبه ره می سپرد، همچنان از آیات کتاب مقدس برایش می خواند تا شک مخاطب درباره محتوای کتاب کمتر و کمتر شود.
آنچه که اهمیت نسخه کتاب مقدسی که در اختیار ایلای قرار دارد را بیشتر میکند، آن است که از فحوای صحبت هایی که از طرف کارنگی بیان میشود، متوجه میشویم که کلیه نسخه های این کتاب پس از جنگ هسته ای، سوزانده شده است.(چرا و از سوی چه کسانی؟ توضیحی داده نمیشود) و آنچه نزد ایلای است تنها نسخه باقیمانده به شمار می آید. نسخه ای که گویا قرار است تمدن بشری را از اضمحلال نجات بخشد و نسل انسان ها را از نابودی برهاند.
جوئل سیلور، برادران هیوز و فیلمنامه نویسشان گری ویتا برای پیشبرد سیر دراماتیک قصه و فیلمنامه تا اینجای کار، مسیر جذاب و پرکششی را در نظر گرفتهاند. اگرچه برخی شخصیت ها از جمله کاراکتر خود ایلای، کاملا کلیشه ای بوده و همان فرد برگزیده و رویین تنی است که همه را حریف بوده و قرار است یک تنه با رساندن کتاب یاد شده به مقصدی در غرب، تمدن و نسل بشری را از اضمحلال نجات بخشد. ( اگرچه سازندگان فیلم تلاش دارند، ویژگی رویین تنی را از وجود ایلای بزدایند تا نکند وجه خرافه فیلم غلبه کرده و آنچه راجع به محافظت از او در مقابل هرکس و هرچیزی برای رساندن کتاب، ذکر میکند را همانند مسیح، تنها تا پایان ماموریتش برقرار بدانند اما به هر حال مقاومت او دربرابر گلوله ای که از سوی کارنگی به شکمش شلیک شده علیرغم پانسمان و باندپیچی برای جلوگیری از خونریزی، به هرحال از حد و توان یک انسان معمولی، آنچنان که کارنگی وصف میکند، خارج است. این رویین تنی را حتی در درگیری با دار و دسته کارنگی درزمانی که قصد دارد با کتاب از شهر خارج شود، شاهدیم که چگونه نخستین گلوله ها بر وی اثر نمیکنند. )
اما خودش درباره ماموریتی که شامل حالش گردیده به سولارا چنین توضیح می دهد :
“…روزی صدایی شنیدم که نمی دانم چگونه آن را توضیح دهم. مثل اینکه از درون من، کسی مرا ندا میکرد. اما می توانستم آن را بشنوم . آن صدا واضح و روشن بود به روشنی یک روز. روشن بود، همانطوری که الان تو با من صحبت میکنی. آن صدا به من گفت که کتاب را به طرف غرب ببرم. آن صدا به من گفت که یک راه عبور در کنار من وجود دارد. و من در این راه هدایت میشوم تا کتاب را به مکانی امن برسانم. آن صدا به من گفت که من دربرابر همه چیز و هرکسی حمایت خواهم شد و مرا در راه خودم نگاه خواهد داشت، اگر من ایمان داشته باشم. این موضوع مربوط به ۳۰ سال پیش است و من از آن موقع این مسیر را در پیش گرفته ام…”
اما دربرابر این منجی آخرالزمان و مسیح موعود که پس از حضرت مسیح (ع) برای دومین بار کتاب مقدس را برای هدایت بشر به سوی جایگاه امنش حمل می نماید، کارنگی ضد مسیح و به قول کتب مقدس، دجال به شمار می آید که می خواهد به سوء استفاده از آن کتاب، مردم را به آیین شیطانی خود درآورد. شاید این یکی از ویژگی های بارز محتوایی فیلم “کتاب ایلای” در برابر دیگر آثار مشابه آخرالزمانی باشد که در طول فیلم، مسیح و ضد مسیح را به طور علنی و ملموس در تقابل و جنگ با یکدیگر قرار می دهد. ایلای از همه آنچه راجع به مسیح موعود گفته شده، برخوردار نشان داده میشود؛ کتاب مقدس، محافظت غیبی، رویین تنی ( چنانچه مانند حضرت عیسی که به روایت مسیحیان پس از مصلوب شدن و دفن، مجددا زنده شد و به آسمان ها رفت، ایلای نیز پس از اینکه مورد اصابت گلوله کارنگی قرار گرفت و برزمین افتاد و ظاهرا مرد اما پیش از بازگشت سولارا، برخاسته و همچنان به راه خویش و ماموریتش ادامه داد) و اینکه او مدام از آیات کتاب مقدس برای صحبت و نصیحت مردم بهره می جوید و…و کارنگی هم تقریبا دارای ویژگی ها و خصوصیات ضد مسیح و دجال، آنچنان که کتب مقدس روایت کردهاند، هست؛ تشکیلاتی مخوف برای حکومت بر جوامع دارد، به استثمار و بهره کشی از انسانها مشغول است و می خواهد با سوء استفاده از کتاب مقدس و با ظاهر مسیحایی، آدم ها را تسلیم نیات پلید خود گرداند.
شخصیت کارنگی را می توان قویترین کاراکتر فیلم “کتاب ایلای” محسوب کرد که از یک سو نگران حفظ کتاب مقدس است و خود را بزرگ شده با آن می داند و از سوی دیگر دم از نیات شیطانی خویش برای سوء استفاده از آن می زند. برادران هیوز و گری ویتا ( و البته در اصل همچنانکه گفته شد جوئل سیلور) به نوعی کاراکتر او و افرادش را همسان دار و دسته های خلافکار فیلم های وسترن تصویر کردهاند تا با بهره گرفتن از آن فضا و تضادش با تصاویر تمدن امروز بشری، بتوانند به اصطلاح تمدنی که بر ویرانه های جنگ آخرالزمان بنا میشود را به تصویر بکشند. از همین رو اساسا نوع فضاسازی خصوصا در سکانس های نخستین، به شدت فیلم های وسترن را تداعی میکند. مردی یکه و تنها از ناکجا آبادی به آن شهر مخروبه می رسد که خرابی ها آن را کاملا شبیه شهرک های فیلم های وسترن نموده با آن تک خیابان اصلی و یک بار یا کافه که در اختیار رییس باند خلافکاران است و حتی نحوه ورود ایلای به فروشگاه شهر با آن لگدی که به در می زند و یا شکل ورود دار و دسته کارنگی به خیابان اصلی که انگار در فیلم “ریوبراوو” هاوارد هاکس، برادران جو بردت به شهر وارد شدهاند!
چنین فضای وسترن گونه در مقابل فضای منطقه ای قرار میگیرد که هدف و مقصود اصلی راه ایلای در غرب است. همان جایی که از فراز پل معروف و این بار تخریب شده گلدن گیت سانفرانسیسکو رویت میشود و ایلای بالاخره سخن از رسیدن به مکان مورد نظرش میکند. مکانی که در آن (شبیه به کشتی نوح فیلم “۲۰۱۲”) اکثر نشانه های علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی تمدن بشری گردآوری شده و یک دستگاه چاپ نیز به آنها اضافه شده تا دوباره دستاوردهای علمی و فرهنگی را نشر دهند و در این میان به قول لومباردی که گویا مسئولیتی در جمع آوری مظاهر فرهنگ و تمدن بشری دارد، جای کتاب مقدس خالی بوده که آنهم توسط ایلای اضافه میشود.
در واقع می توان همه آن تصاویر شهرک های مخروبه که فضای وسترن قرون ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ میلادی در اوایل پاگیری نخستین کلنی های مهاجرنشین در قاره نو را تداعی میکند، در راستای تمامی نماهای تکان دهنده ای به حساب آورد که از بقایای سمبل های تمدن قرن بیستمی نشان داده میشود، مانند بزرگراهها و پل های غول آسایی که مورد اصابت بلایی آسمانی واقع شدهاند. در واقع سازندگان”کتاب ایلای” به نوعی تمدن قرن بیستمیبشر امروز در آمریکا را با همان روح و درونمایه توحش و بربریت وسترنی قرون پیشین، تصویر نمودهاند. روح و درونمایه ای که از کتاب مقدس خالی بوده است و در طی قرون تنها شکل و قواره عوض کرده است. (همان نگاه کوبریکی به همسانی میمون های میلیون ها سال پیش روی زمین با بشر امروزی در مواجهه با سنگ صیقل خورده آسمانی در فیلم “۲۰۰۱ : یک ادیسه فضایی” )
اما سوال اساسی اینجاست که این کدام کتاب مقدس و آسمانی است که همه نسخه هایش، پس از جنگ هسته ای آخرالزمان سوزانده شده و قرار است باعث و بانی نجات کل نسل بشر گردد؟
ابتدا از کتاب مقدس انجیل سخن می رود که برروی آن علامت صلیب حک شده است. اما این کدام انجیل است که قابلیت نجات بشر آخرالزمان را دارد در حالی که در انجیل های معتبر بشارت پیامبر آخرالزمان با نام احمد داده شده است؟ آیا واقعا این انجیل همان متن مشهور به متن “عهد جدید” است ؟ به نظر می آید پاسخ این سوالات منفی باشد، چراکه خود ایلای وقتی همراه سولارا به مکان تعیین شده می رسد، خودش را حامل “انجیل شاه جیمز” معرفی میکند. همین عبارت می تواند روشنگر ماهیت ایدئولوژی و تفکری باشد که بر فیلم و قصه و داستان آخرالزمانی ” کتاب ایلای” حاکم است. قابل ذکر اینکه جیمز اول از صلیبیونی بود که کشتارهای دهشتناکی در سرزمین های اسلامیبه راهانداخت و مورد حمایت اسحاق کور و شاگردش موسی بن نهمان معروف به نهمانیدس ( از بنیانگذاران فرقه صهیونیستی کابالا معروف به تصوف یهود) قرار داشت. از همین روست که ایلای به هنگام روایت حفظی کتاب مقدس برای اینکه به قلم لومباردی مکتوب شود، با اسفار تورات ( کتاب یهودیان) و سفر اولش یعنی سفر پیدایش آغاز میکند!(قابل ذکر اینکه ایلای براثر صدها بار خواندن آن کتاب، در واقع تمامی آیات و کلماتش را حفظ شده و پس از اینکه آن را از دست می دهد، مانند آن حافظان کتاب در فیلم “فارنهایت ۴۵۱” فرانسوا تروفو، در آخرین روزهای عمرش محتوای آن را از حفظ می خواند و لومباردی، آن گفته ها را به رشته تحریر درمی آورد. ضمن اینکه در پایان فیلم مشخص میشود، آن تنها نسخه باقیمانده از کتاب مقدس، کتاب مخصوص نابینایان و به خط بریل نوشته شده بوده. در واقع ایلای هم یک نابینا بوده است و در طول ۳۰ سال سفرش به سوی مقصدی در غرب، با همان به قول خودش هدایت غیبی راه پیموده و به مقصد رسیده است. و طرفه آنکه کارنگی سرانجام به همان نسخه خط بریل کتاب مقدس دست مییابد که به قول کلودیا، در نزدیکی اش قرار دارد ولی بهاندازه هزاران کیلومتر از آن دور است!)
از همین جا می توان عمق تفکر اوانجلیستی / کابالیستی حاکم بر فیلم را دریافت . چراکه اگرچه کتاب مقدس برخی فرقه های پروتستانی با عهد قدیم یا همان تورات آغاز میشود اما امروزه تنها کتاب ظاهرا مذهبی که با تورات شروع شده و سپس با عهد جدید ادامه یافته و با مکاشفات آخرالزمانی یوحنا پایان مییابد، انجیل اوانجلیکی است که باورها و اعتقادات آرماگدونی را مبنی بر جنگ فاجعه بار آخرالزمان نشر می دهد و اعتقادات جنگ طلبانه و ضد بشری این فرقه صهیونیستی که همراه صهیونیست های یهودی برای برپایی حکومت جهانی صهیون با مرکزیت اسراییل طرح و نقشه های تجاوزکارانه خطرناکی را در دستور کار خود قرار داده و اینک بر غرب صلیبی از جمله ایالات متحده آمریکا تسلط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کامل دارند را تبلیغ می نماید.
از طرف دیگر امروز، تنها فرقه ای که تفکرات آخرالزمانی با سرانجام جنگ آرماگدون که به ویرانی کره زمین یا تمدن بشری می انجامد و باعث ظهور و یا بازگشت منجی یا به قول آنها همان مسیح خواهد شد، همین اوانجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست هستند که اینک با بیش از ۱۵۰۰ رسانه صوتی و تصویری و ۷۰ تا ۸۰ درصد فیلم های هالیوود و دهها هزار کلیسای خانگی و در تاکسی و اتوبوس و مدارس و …به اشاعه تفکرات مخرب و نژادپرستانه خود اشتغال دارند. چنانچه بسیاری از آثار سینمایی تولید کمپانی های هالیوودی که امروزبه فیلم های آخرالزمانی شهرت یافتهاند، همین نوع ایده های ضد انسانی آرماگدونی را به بیان های گوناگون و با داستان ها و قصه های مختلف به نمایش میگذارند که نقد و بررسی نمونه های مختلفش را با همین قلم در همین ماهنامه مشاهده کرده اید.
اما نکته دیگری که در فیلم “کتاب ایلای” سوال برانگیز است، محوریت کتاب “انجیل شاه جیمز” یا همان گونه که توضیح داده شد، کتاب اوانجلیست/ کابالیست ها برای نجات بشریت است، درحالی که به اعتراف و تاکید همه اسناد تاریخی و مدارک و مکتوبات دینی و مذهبی از متفکران سراسر دنیا، تنها دینی که کتاب محور و اساس آن بوده و هست و خواهد بود، دین اسلام است که همواره در برابر معجزات ادیان الهی دیگر مانند یهودیت ( که عصا و ید بیضاء معجزه حضرت موسی علیه السلام ذکر شده) و مسیحیت ( که اعجاز پیامبرش، زنده کردن مردگان و شفای کوری و امثال آن بوده)، معجزه پیامبر اعظم (ص)، کتاب قرآن است. چراکه کتاب قرآن مجید برگرفته از وحی مستقیم الهی و به زبان مبارک حضرت رسول (ص) توسط یاران و اصحاب ایشان همچون حضرت علی (ع) نوشته شد و در زمان خود حضرت نبی اکرم (ص) به صورت کتاب درآمد. اما کتاب مقدس مسیحیان به نام انجیل، پس از عیسی مسیح(ع) و توسط حواریون برگرفته از سخنانی که از آن حضرت شنیده بودند، نوشته شد و از این جهت چندین انجیل مختلف به ثبت رسیده که هریک توسط یکی از حواریون همانند پطرس یا لوقا و یا مرقس به رشته تحریر درآمده و تفاوت های عمده ای با یکدیگر دارند. عهد عتیق یا کتاب تورات نیز قرن ها پس از حضرت موسی (ع) مکتوب شد و به نوشته برخی دانشمندان و خاخام های یهود اساسا ارتباطی با الواح مقدسی که بر حضرت موسی (ع) نازل شده نداشته و مورد تحریف های متعددی قرار گرفته است. ( بنابراعتقاد بسیاری از یهودیان، الواح مقدس نازل شده بر حضرت موسی علیه السلام پس از دوران آن حضرت مفقود گردید و هنوز یافته نشده است.)
از طرف دیگر خود حضرت عیسی مسیح (ع) و حضرت موسی(ع) به هیچوجه سخنی از کتاب برای راهنمایی و هدایت بشریت نیاوردند. اما پیامبر اکرم(ص) در وصیت خودشان و حدیثی که حدیث ثقلین نام دارد، کتاب قرآن و عترت یعنی وجود مقدس ائمه اطهار(س) را میراث خویش برای مسلمانان و آیندگان دانسته و موجب سعادت و رستگاری بشریت معرفی کردند.
ولی همچنانکه سوء استفاده فرقه های مختلف صهیونی از سبک و روش فکری و سیاسی و فرهنگی اسلام سابقه ای بیش از ۱۰ قرن داشته و به برداشت های سوء بنیانگذاران کابالا در اوایل هزاره دوم میلادی از عرفان اسلامیباز میگردد، به نظر می آید تئوری پردازان غرب صلیبی / صهیونی برای ارائه تفکرات و طرح های شیطانی و مخرب خویش بازهم به نقاط قوت و ویژگی های اسلام تمسک جسته و با استفاده فریب کارانه از آنها به اصطلاح برخی نظریه پردازان غربی، به مهندسی معکوس فکری روی کردهاند.
“فرانسیس فوکویاما”، استاد دانشگاه جان هاپکینز و تئوریسین معتبر آمریکایی در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، کتاب “پایان تاریخ” خود را ارائه کرد. این کتاب برای تکمیل نظریه “برخورد تمدّنها” از “ساموئل هانتینگتون” به رشته تحریر درآمد. فوکویاما در کتاب خود، مدّعی است که خرده تمدنها و فرهنگهای جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده شده و رسانهها، دنیا را به سمت دهکدۀ واحد پیش میبرند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد. بنابراین، برای پیشگیری از این جنگ باید یک قدرت را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت میکند که بایستی این کدخدای جهانی، امریکا باشد. اما فوکویاما برای ارائه ادله بیشتر جهت اثبات نظریه خویش، میگوید: “این نبرد حتمی است، ولی برندۀ آن غرب نخواهد بود .”
او با اسناد و مدارک ثابت میکند که برندۀ نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند. فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید:
“شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.”
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادتطلبی، معرفی میکند که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او میگوید:
“این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود.”
از این روی فوکویاما، مهندسی معکوس را برای شیعه و مهندسی صحیح را برای خودشان طراحی میکند و در سخنرانی معروفش میگوید:
“مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید… برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد… ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی اینها را به رفاهطلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشههای امام زمانی از جامعۀ شیعه رخت بر میبندد… بعد از آن شما بیایید برای غرب هم امام زمان، هم کربلا و هم ولی فقیه بتراشید.”
فوکویاما برای این کار، تقویت مکتب اوانجلیسم ( از جهت اعتقاد به آخرالزمان و منجی موعود) را پیشنهاد می دهد. مکتبی که قدمتش به قرن ها پیش برمیگردد. فوکویاما به صاحبان هالیوود توصیه میکند در فیلمهایشان هر چه که شیعیان دربارۀ امام زمان می گویند را بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلمهایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید سید مرتضی آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفههای احساسی برنامههای شهید آوینی، با همان تیپ و همان دیالوگها که آوینی میگفت.
اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که تئوری های امثال فرانسیس فوکویاما برای مهندسی صحیح افکار شیعی در تبلیغات غربی از جمله به کار گرفتن اندیشه های قرآنی و اسلامی و انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی(ره) در آثار سینمایی هالیوود بخشی از طرح های توطئه گرانه غرب صلیبی/صهیونی جهت سوء استفاده از باورهای اسلامی قرار گرفت.
از جمله این آثار سینمایی می توان به نمونه های زیر اشاره داشت :
-فیلم “نجات سرباز راین” ساخته استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۷ با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛
-فیلم “پرل هاربر” به کارگردانی مایکل بی در سال ۲۰۰۱ با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛
-فیلم “وقتی سرباز بودیم” ساخته رندال والاس در سال ۲۰۰۲ با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای ۵
و فیلم “سقوط شاهین سیاه” به کارگردانی ریدلی اسکات در سال ۲۰۰۱ با انگیزه بازسازی صحنۀکربلا،
در تمامی این فیلمها، بر اساس نظریۀ فوکویاما، نیروهای مثبت و قهرمان با الگو گرفتن از حضرت امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، جبهه شرارت با شکل و شمایلی از شمر و یزید نمایش پیدا میکنند. شگفت آنکه حتی مدل و رنگ لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است! آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمانهای شیعی.
اینک باردیگر این مهندسی معکوس در فیلم اوانجلیسیتی و آخرالزمانی “کتاب ایلای” اتفاق افتاده و معجزه کتاب قرآن کریم در نجات بشریت به نسخه ای از انجیل نسبت داده شده که بهاندیشه های صهیونیستی اوانجلیست ها تعلق دارد و برای اشاعه تفکر تسخیر جهان توسط اشرار صلیبی/صهیونی پس از یک جنگ مهیب تحت عنوان آرماگدون عرضه شده است.