حتّی اگر نباشی…
میخواهمت، چنان که شبه خسته، خواب را
میجویمت، چنان که لب تشنه، آب را
محو توام، چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان، آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتّی اگر نباشی، میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان، سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی، چه نیازی جواب را؟!
قیصر امین پور