على، علیهالسلام، از زبان ابوبکر
ابوبکر در مکانها و موقعیتهاى بسیارى به برترى و فضیلت على، علیهالسلام، بر خود و دیگر صحابه اعتراف کرده است:
۱- من از رسول خدا شنیدم که فرمود: احدى از صراط نمىگذرد مگر آنکه از على جواز عبور داشته باشد.۱
۲- رسول خدا، صلّىاللَّهعلیهوآله، فرمود: منزلت و مقام على براى من مانند منزلت و مقام من است براى خدا.۲
۳- نگاه کردن به صورت على عبادت است.۳
4- مردم بیعت خود را از من فسخ کنید؛ زیرا من بهتر از شما نیستم در حالى که على در میان شماست.۴
على، علیهالسلام، از زبان عمر
خلیفه دوم نیز در موارد بسیارى بر فضیلت امیرمؤمنان، علیهالسلام، تصریح کرده است؛ از جمله:
۱- اگر على نبود، عمر هلاک مىشد.۵
او در هفت مورد این جمله را گفته است.
۲- اگر على نبود مفتضح مىشدیم.
۳- خداوند مرا بعد از تو باقى نگذارد، اى ابوالحسن!
۴- اگر آسمانهاى هفتگانه را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان على را در کفه دیگر، ایمان على از آن سنگینتر است.۶
5- اگر شمشیر على نبود اسلام استوار نمىگشت.۷
6- پیامبر، صلّىاللَّهعلیهوآله، فرمود: دوستى على، علیهالسلام، باعث نجات از جهنم است.۸
7- خدایا! هیچ مشکل و گرفتارى برایم نیاور، مگر على با من باشد [در حل آن به من کمک کند].
۸- ما در زمان پیامبر، صلّىاللَّهعلیهوآله، به على چنان مىنگریستیم که گویى بر ستاره آسمان نگاه مىکنیم.
۹- یا على! هر مشکلى که تو در آن داورى نکنى فرخنده و مبارک مباد!۹
على، علیهالسلام، از زبان شافعى
امام شافعى، شیخ سنت و پیشواى جماعت، مردى که یک فرقه عظیم از فرقههاى چهارگانه اسلام را هدایت مىکند، در فضیلت على، علیهالسلام، سخنى مىگوید که علماى امامیه آن را غلوّ و گزاف مىشمارند و روا نمىدارند. او از على، علیهالسلام، چنین عاشقانه یاد مىکند: لو أنّ المرتضى أبدى مَحلّه
لخَرّ النّاسف طفرّاً سفجَّداً له
و ماتَ الشافعى و لیس یدرى
علىٌّ ربّه أم ربّه اللّه
اگر على مرتضى خود را آن طور که بود نشان مىداد
مردم جهان همه در برابرش سر سجده بر زمین مىنهادند
و شافعى در حالى مىمیرد که نمىدانست خداى او اللّه است یا على
على، علیهالسلام، از زبان ابونواس
حسن بن هانى معروف به »ابونواس« شاعر مشهور قرن دوم هجرى، شاعر دربار هارونالرشید، شاعرى که جز به خاطر شهوت و لذت خود و جز در بهاى سیم و زر سخن نمىگفت، روزى در محفلى از امیرالمؤمنین على بن ابىطالب، علیهالسلام، یاد کرد و آهى کشید و گفت: على! کسانى که در آن محفل با ابونواس همنشین بودند از ابوالائمه امیرالمؤمنین تمجید و تقدیس کردند و یکى از آنان رو به ابونواس کرد و گفت: تو که با قدرت سخن جهان را تسخیر کرده و اینهمه اشعار جادویى سرودهاى، نمىخواهى از على یاد کنى؟ نمىخواهى لب به ثناى او بگشایى؟ مدیحهاى در حق او نخواهى سرود؟ ابونواس سکوت کرد و پس از اندکى تأمل بالبداهه چنین سرود:
قیلَ لى قفل فى علىّ مفدْحَهً
مَدْحفهف یَخمفدف ناراً مَوصفدَه
قلتف لا أقدمف فى مَدحف امرءف
حار ذفو اللّفبّف إلى أن عَبَدَه
و النبىّف المصطفى قال لنا
لَیلهَ المفعراج لَمّا صَعَدَه
وَضَعَ اللّهف على کتفى یده
فأحسّ القلبف من أن وَدَه
و علىٌّ واضعٌ أقدامه
فى محلّف وَضَعَ اللّهف یَدَه
گفته شد که على را به شعر بستاى که: ستایش على آتش دل را فرو مىنشاند.
گفتم درباره او چه بگویم که [شخصیتش] خردمندان را ابتدا به حیرت و سپس به عبادت وامىدارد.
پیامبر برگزیده به ما چنین فرمود در شب معراج هنگامى که به آسمانها عروج کرد:
پروردگار دستى بر شانهام نهاد که قلب من آرامش خود را باز یافت
و على در روز فتح مکه در خانه کعبه بر همانجا پاگذاشت که پروردگارم دست خود را نهاده بود.
پىنوشتها:
۱. ریاحین الشریعه، ج۵، ص۴۸.
۲. همان، ج۵، ص۴۸.
۳. بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۹۸.
۴. نهجالبلاغه، فیضالاسلام، ص۴۸، خطبه شقشقیه.
۵. علامه حلى، المستجار من الکتاب الارشاد، ص۴۸.
۶. شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۶.
۷. تاریخ بغداد، ص۳۳۹.
۸. بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۵۸.
۹. صوت العداله الانسانیه، ص۷۵.
ماهنامه موعود شماره ۲۴