او خواهد آمد

آن‌ مرد خواهد آمد، آن‌ مرد در باران‌ خواهد آمد، آن‌ مرد با اسب‌ در باران‌ خواهد آمد.
من‌ با واژه‌ها با تو سخن‌ خواهم‌ گفت‌، واژگانی‌ که‌ بارها در گوشها لانه‌ کرده‌ است‌، این‌ بار ولی‌، واژگانی‌ بزرگ‌ می‌طلبد تا لحظه‌ای‌ از وجودت‌ را تحریر کنند.
ای‌ خورشید پنهان‌! با آمدنت‌ کوچه‌ها بیدارند تا تو را که‌ بارها بر چشمانشان‌ قدم‌ نهاده‌ بودی‌ به‌ تکرر ببینند، ببینند که‌ این‌ کیست‌ که‌ گامهایشان‌ نیز بر گونه‌هایشان‌ نوازشگر است‌.
با آمدنت‌ نور در چشمهای‌ منتظران‌ بینا می‌شود و برای‌ تمام‌ قفلهای‌ دستان‌ خسته‌ کلید انگشتانت‌ اینگونه‌ ظهور می‌کند و مهربانی‌ را به‌ وفور می‌رساند.
تو خواهی‌ آمد، هر چند هیچگاه‌ نرفته‌ بودی‌، هر چند همیشه‌ آمده‌ بودی‌، هر چند همیشه‌ آماده‌ بودی‌.
تو خواهی‌ آمد و انتظار چشمانی‌ را که‌ در مسیر دستانت‌ خیره‌ مانده‌ است‌ پایان‌ خواهی‌ داد و لبریزی‌ را به‌ دامان‌ خالی‌ ما هدیه‌ خواهی‌ کرد.
ای‌ خوب‌! اینگونه‌ که‌ تویی‌ من‌ سالها منتظر خواهم‌ ماند، هر چند زودا که‌ تو خواهی‌ آمد، و چشمهایم‌ آدینه‌ای‌ برای‌ تو خواهد نشست‌، هر چند دلتنگی‌ام‌ را نهایتی‌ نیست‌.
ملیحه‌ متغیر، دانشگاه‌ یزد

 

 

موعود شماره ۵۰

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *