درآمدی بر استراتژی انتظار-۴

مهدویت آرمانى فراگیر
اسماعیل شفیعى سروستانى

۴ –
»مهدویت« ذیل نام مقدس حضرت صاحب الزمان، علیه السلام، همه ویژگیهاى آرمانى فراگیر و طرحى نو براى خروج از ایستایى و حرکت در دوران اخیر را داشت. اما، از آنجا که، گرفتار در خود هستیم و دانسته و نادانسته شیفته و شیداى تمدنى که آن را تنها راه خلاصى مى پنداریم از یاد برده ایم.
سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد
وانچه خودداشت زبیگانه تمنا مى کرد
رهروى در همه احوال خدا با او بود
او نمى دیدش و از دور خدایا مى کرد
غفلت و خودخواهى موجب بوده تا او (آنچنان که باید باشد) فراموشمان شود و تاوان این غفلت را با کوبیده شدن به در و دیوار صخره هاى پریشانى و یأس پس بدهیم.
امان از این عقل بوالفضول که همواره آدمى را در گرداب پریشانى گرفتار مى آورد. از آن زمان که گمان کردیم با سرپنجه عقل و خرد بریده از آسمان و به مدد مدرسه رفته ها و درس خوانده هاى دوران جدید مراتب کمال را در زمین و آسمان طى خواهیم کرد؛ نه دنیا را حاصل کردیم و نه آخرت را. دنیایمان در اضطراب و قلق گذشت و آخرتمان در گرو امروز و فردا از دست رفت.
حال باید دید کدام آرمان، کدام اعتقاد و بالاخره کدام استراتژى از همه مشخصات هشتگانه اى که ذکر آن رفت برخوردار است؟
تا آنجا که به خاطر دارم در طول سالهاى ۶۸ تا ۷۹ هیچ استراتژى روشن، مدون، مستقل و فراگیرى که ریشه در این سرزمین اسلامى و فرهنگ ویژه آن داشته باشد پیشنهاد نشده و عموم دولتمردان سعى در تلفیق استراتژیهاى مختلف داشته اند. بى آنکه عناصر آن در بافتى یکدست و در هم تنیده جلوه کند. از همین رو هر یک از مناسبات ره به سویى داشته اند و این یکى از عوامل آشفتگى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى است.
شاید پرسیده شود چرا مقطع تاریخ ۶۸ تا ۷۹ را ملاحظه کرده ام. به اعتراف بسیارى از مدیران تا سال ۱۳۶۸ برنامه ریزى کلان و مدون (به عنوان استراتژى تدوین شده) در دستگاه اجتماعى، سیاسى و اقتصادى ملاحظه نمى شود و تنها از این سال است که پس از فراغت از جنگ موضوع برنامه ریزى دراز مدت مطرح مى شود.
در آراء، اقوال، تصمیمات و احکام امام خمینى، قدّس سرّه، اصول کلى استراتژى برخاسته از تفکر دینى و فقه حکومتى کاملاً آشکار است و البته استخراج و دسته بندى همین امر هم موجب بود تا هیچگاه امام خارج از نظام نظرى و ذهنى ویژه اى که داشتند سخنى ابراز ندارند. و باز همین امر باعث بود تا طى همه سالهاى ۵۷ تا ۶۸ هیچ تعارضى در نقطه نظرهاى کلى و کلان و جزیى ایشان ملاحظه نشود.
آنچه که به عنوان »استراتژى توسعه« بصورت ناقص و تنها در شکل آشفته و بى بنیاد (توسعه اقتصادى) در کشور مطرح شد ناظر بر عدم شناخت موقعیت کشور، ماهیت انقلاب اسلامى و مردم ایران بود. (هفت غفلت گذشته را نباید از خاطر برد) از همین رو این استراتژى ره به جایى نبرد و پس از آن »استراتژى توسعه سیاسى و فرهنگى« نیز به همان دلیل و از جمله عدم جامعیت (غفلت از مناسبات سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، تعلیم و تربیت و… جارى در کشور) سرانجامى جز از آنچه که توسعه اقتصادى حاصل کرد نخواهد داشت.
اصلاحات را هم باید در میانه همین بحث دید و جایگاه آن را معلوم ساخت. بى شک طرح اصلاحات ناظر بر یکى از سه موضوع زیر است:
۱. اصلاحات به عنوان مقدمه اى و پیش درآمدى که بستر طرح و اجراى یک استراتژى را مهیا مى سازد که در این صورت باید پرسید آن استراتژى اصلى چیست و از کجاست؟
۲. اصلاحات به عنوان یک استراتژى فرعى و کوچک که امکان اصلاح انحرافهاى عارض شده بر استراتژى اصلى را فراهم سازد تا دیگر بار امکان حرکت در راستاى آن استراتژى فراهم آید. در این صورت باید پرسید ما در میانه کدام استراتژى سیر مى کردیم که با پروژه اصلاحات قصد اصلاح کژیها را داریم؟ استراتژى توسعه اقتصادى؟ و یا…
۳. اصلاحات به عنوان حرکتى ساده و سیاستى که بغلط جانشین استراتژى مورد نیاز شده. آنچه که باعث مى شود تا همه فرصتها از دست برود.
از همین روست که ضمن اقرار و اذعان به ضرورت اصلاحات بغلط، ضرورت ترسیم جایگاه و نقش آن مهم به نظر مى رسد.
»باور مهدوى« به دلیل پتانسیل قوى خود امکان ترسیم و طراحى یک استراتژى را فراهم مى سازد؛ زیرا این باور بیش از آنکه رویکرد به عقب داشته باشد، متوجه »جهان آینده و آینده جهان« است. موضوع مهمى که همه فلاسفه تاریخ و نظریه پردازان غربى بدان توجه ویژه دارند و همه همّ خود را مصروف طراحى برنامه ها و سازماندهى قوا براى این موضوع اساسى کرده اند.
برنامه هاى »کمیسیون سه جانبه« مرکب از سران کشورهاى (آمریکایى، اروپایى و ژاپن) که تحت حمایت بنیادهاى کلان اقتصادى راکفلر و دیگران ایجاد و سازماندهى شد حول گفتگو و تصمیم درباره آینده جهان و هدایت و رهبرى جهان آینده مى چرخد.
شایان ذکر است که مهمترین اعضاء »شوراى روابط خارجى آمریکا« از جمله کیسینجر و نیکسون عضو این کمیسیون بودند.
بزرگترین نظریه پردازان جهان غرب (امثال هانتینگتون، فوکویاما، پوپر و دیگران) طى دو سه دهه اخیر وجهه نظر خود را »جهان آینده و آینده جهان« ساخته و سعى در نظریه پردازى در این باره داشته اند. و این نظریه ها را در قالب یک فلسفه ویژه تاریخى بیان و تشریح نموده اند و متاسفانه! مسلمین در هیچیک از محافل علمى و فرهنگى خود باب گفتگو در این باره را نگشوده اند.
»باور مهدوى« از »جهان آینده و آینده جهان« سخن مى گوید. آن هم مبتنى بر فلسفه تاریخ ویژه تفکر دینى. همان که متکى به سنتهاى لایتغیر است. با پشتوانه اى وحیانى و کلام ائمه معصومین، علیهم السلام، و نه ظن و گمان و البته این گفتگو تنها در ساحتى کلان نمى ماند، در ساحت پایینى از همه آنچه که مردم مى بایست بدان دست یا زند و امور خود را سامان دهند نیز سخن مى گوید و در خود طرحهاى اجرایى و عملى دارد. اگر بدان متذکر شویم. »نگاه به جلو« خود امکان هدایت عمومى جوانان را فراهم مى آورد؛ زیرا به آنها آرمانى را پیشنهاد مى دهد که از هر حیث در مافى الضمیر آنها ریشه دارد.
هیچیک از اصول و فروع باور دینى مسلمین و از جمله شیعیان تا این حد ناظر به »حرکت در آینده« نیست. به همان نسبت که هیچیک از مناسک و مراسم ویژه آنان خالى از ذکر این امر مهم نیست.
حج، خمس، روزه، ولایت و امامت، جملگى این باور را در خود جاى داده اند. تجدید عهد با انسان کامل، تلاش براى ورود به حرم و خیل محرمان، عرفات، برائت و همه آنچه که جزئى از مراسم بزرگ حج به حساب مى آید آینه اى است که در همه جاى آن امام عصر، علیه السلام، خود را مى نمایاند. مگر جز این است که همه رمضان به شبهاى قدر مى انجامد و شبهاى قدر به عرض احوال در حضور امام عصر علیه السلام؟ ترسیم مقدرات، تصویب اعمال، تأیید کنشها و…
صدر تا ذیل اصل مهم ولایت و امامت ناظر بر همین موضوع است؛ حجت حىّ و حاضر و وجوب شناسایى ایشان که اگر نشناسیمش مرگ در جاهلیت را نصیب خویش ساخته ایم.
شناخت امام زمان، شناخت حق زمان خود است، شناخت نسبتى که باید در زمان حیات با واسطه فیض حضرت خداوندى داشت. نظامنامه اى براى بودن در زمان حال، استراتژى زیستى در عصر حضور و غیبت حجت خداوند.
شناخت امام زمان، شناخت معیارى است که به واسطه آن مى توان فهمید که در سه ساحت مهم اعتقادى، اخلاقى و عملى چگونه باید بود. مگر جز این است که هر عمل جزیى و کلى، هر اخلاق و فرهنگ کلى و جزئى و هر باور و اعتقاد کلى و جزئى که مورد تأئید ایشان قرار نگیرد باطل است؟ مگر نخوانده ایم که:
طلب المعارف من غیر طریقتنا اهل البیت مساوق لانکارنا؟
»غدیر« تجدید عهد با ولایت است و خطبه بلند غدیر ناظر بر آینده و همه آنچه که شیعیان براى نگاه در آینده و بودن در آینده بدان نیازمندند.
»محرم«، ذکر داستان بلند بودن در کنار ولى و حجت زمان است و تذکارى براى بودن در آینده، بودن در کنار مردى که خونخواه کشته کربلاست.
مگر مى توان در کسوت مسلمانى ماند و رد و نشان او را ندید؟
دومین مشخصه ویژه این باور »ریشه داشتن در مافى الضمیر آدمى« است.
این رساله مجال شرح مبسوط موضوعات فرعى را نمى دهد. از طرق مختلف و حتى تأویلهاى صوفیانه نیز مى توان بدان رسید تا چه رسد به هزاران روایت و حدیث متواترکه میراث دار آنیم.
انتظار ریشه در مافى الضمیر ما دارد، ذاتى وجود آدمى است، کمال طلبى ذاتى وجود آدمى است، تمناى کمال و میل دیدار انسان کامل گمشده آدمى است از بدو خلقت تا ابدالاباد.
در داستان آفرینش انسان، آدم ابوالبشر همه اسماء را آموخت، اسماء حسنى را دید و دریافت که بر آستان عرش نام محمد، صلّى اللّه علیه وآله، و ائمه معصومین، علیهم السلام، حک شده است:
نام محمد چو زد بر سر ایوان عرش
کرد ملک سجده بر آدم خاکى تبار
مگر نشنیده ایم که ائمه هدى، علیهم السلام، فرمودند: »نحن أسماء الحسنى؟«
غفلت از کدامین عهد آدم، علیه السلام، را مستحق دورى و هجران و هبوط ساخت؟
از هر سوى که موضوع مورد بررسى قرار گیرد در مى یابیم که این باور و اعتقاد، ریشه در مافى الضمیر آدمى دارد و تنها ذکر آن نام بلند است که مى تواند گردهاى غفلت را به کنار زده و عموم جوانان را متوجه خود سازد. شاید همین تاریخ بلند حضور است که موجب گشته تا از هر منظر که به گذشته بنگریم رد آن را بیابیم. تنها کافى است تا یک جوان ایرانى فرصت نگاه به پشت سر خود بیابد، درون خود را بکاود و یا به متون تاریخى نیاکان خود نظر بیفکند. قطعاً سوشیانت را و مهدى را، در لابلاى شاهنامه، مثنوى، غزلهاى حافظ و آثار مانده از همه سخنوران نامى خواهد دید و قصه ها و ماجراهاى ملاقاتش را در میان همه کتب مانده پس از ۲۵۵ ق. خواهد یافت. اصلاً با او زندگى مى کند و نفس مى کشد. از همین روست که عرض کردم این باور به دلیل داشتن ریشه در دل تاریخ و مافى الضمیر مردم این سرزمین چون جان شیرین آشنا است و سخت برانگیزاننده.
انسان کمال طلب است و هرگز ترقى صرفاً مادى او را ارضاء نمى کند و باور مهدوى همه آمادگى (جسمانى و نفسانى) و همه کمال زمینى و آسمانى را در خود دارد.
کدامیک از اسطوره ها و قهرمانان از این ظرفیت بزرگ برخوردارند که شهرى و روستایى، عامى و عالم، ترک و فارس و بلوچ در هوایش نغمه سر دهند و به نام بخوانندش و التیام همه دردها و مرهم همه زخمها را از او طلب کنند؟ کسى که واژه مرگ و نیستى درباره اش در زمره مضحکترین واژه ها و ناکارآمدترین آنهاست.
بندرت مى توان در میان اسطوره ها و قهرمانان همه اقوام نام مردى را دید که با خود تمثال و تصویرى از ادبف بودن، اخلاقف زیستن، سنتف پیروى، فرهنگ زندگى بى او و ادامه حیات با او را داشته باشد. عموم اسطوره ها تنها یاد آور یک حادثه اند، یاد آور یک تعهد و پایمردى، بى آنکه کارى به کار مردم و یا سخنى درباره زیستن داشته باشند.
اما »موعود«، علیه السلام، با همه چیز و همه کس کار دارد. با همه کس حرف دارد و هر کس را به زبانى مى خواند. »موعود«، علیه السلام، براى هر کس تکلیفى دارد، چنانکه همه بودن و همه زیستن را نظاره گر است. تضمینى شایسته امّا غیر قابل گسست با خود دارد چنانکه در اشکار و نهان با دوستان مى ماند، ره مى نماید پاسخ مى گوید، مى پرسد و ادبى در خور را طلب مى کند. این ویژگى منتظران و پیروان مشتاق را وا مى دارد تا به صورت طبیعى مؤسس فرهنگى باشند که او مى خواهد.
»موعودف« مقدس فرهنگ ساز است. چرا که همه فضایل عالى انسانى را در خود متجمع ساخته است؛ فضایلى که در همه ادوار مورد تقدیس مردان و زنان ایرانى بوده و هست. فضایلى چون شجاعت، سخاوت، جوانمردى، عدالت، صفا، رحمت، شفقت و ماندن بر سر عهد و پیمان.
بى گمان رمز ماندگارى آثارى چون شاهنامه، خمسه نظامى، الهى نامه عطار، فتوت نامه ها، داستانهاى عامیانه (سمک عیار)، گلستان و بوستان، مثنوى، بهارستان جامى و حتى آثار عبید زاکانى در این است که این آثار جملگى آینه مرام و سنتى هستند که مردم این سرزمین در طول تاریخ حافظ آن بوده اند. جوانمردى، مذهب رندى، صفا و شجاعت، به همان سان که همه این آثار ناجوانمردى، جبن، ریا، زهد فروشى، و دروغ را در زمره لشکریان اهریمن معرفى مى کنند و با همه توان و با زبان و عمل قهرمانان با آن مى ستیزند.
این مردم رسم فتوت را در سینه داشتند و خاطره اش را در ضمیر ناخودآگاه و یادش را در حضور پهلوانان تا آنکه جملگى را در سنت و سیره على، علیه السلام، و فرزندان او یافتند. اهل بیت را از خود دانستند و با جان در خدمتشان آمدند. در سوگشان به سوگ نشستند و با سورشان به شادى برخاستند تا شیعه باشند و پیرو.
شیعه مترادف با جوانمردى شد و از شیعه بودن على وار زیستن و حسین وار بودن و زینب وار پاى در رکاب مردى گذاردن را فهمیدند تا به امروز. از همین روست که عرض مى کنم آرمان »جایگزین« لاجرم باید ریشه در شیعه داشته باشد. مایه از اخلاق پهلوانان بگیرد و رسم جوانمردان را سرلوحه خود سازد.
مهدى، علیه السلام، موعود ادیان، فرزند على، تمثال سوشیانت، نماد اسم رحمت، فتى و جوانمرد اهل بیت، با شمشیر آخته على، علیه السلام، اسب محمد، صلّى اللّه علیه وآله، منتقم خون حسین، علیه السلام، هادم ابنیه شرک و نفاق، گریزان از دروغ و نیرنگ و ریا، چونان شهاب ثاقب مى آید تا آرزوى مانده در سینه ها را مبدل به واقعیتى انکارناپذیر کند. او که عموم یارانش جوانند، مشاورانش از ایرانیانند، حافظ سرزمین دل و جانست.
پیش از ورود به سایر مباحث مربوط به »استراتژى انتظار« متذکر این نکته مى شوم که، تکیه بر »باور مهدوى« براى خروج از شرایط حاضر آخرین تیر ترکش ماست.حال چنانکه با اتکا به این امر نتوانیم حرکت کنیم و یا با مسامحه و سهل انگارى و غفلت آن را از کارکرد اصلى اش خارج سازیم، این تیر هم ره به جایى نخواهد برد.
در ایران »شلوغ کردن«، با سر و صدا و تبلیغ خود را مطرح کردن، همه چیز را وسیله حفظ صندلى و وجه المصالحه قراردادن شدیداً رایج است. تقریباً این موضوع استراتژى ثابت بسیارى از مدیران دستگاه هاى اجرایى است. باید درباره طریقى که پیش گرفته ایم تأمل و در صورت لزوم جداً تجدیدنظر کنیم. نه آنکه با استفاده از سال امام خمینى، قدّس سرّه، یا سال امام على، علیه السلام، و یا موضوع مهدویت وسیله اى براى تبلیغ خود، تثبیت عناصر فرهنگ و تمدن غربى و گاه مشروعیت بخشیدن به اعمال و کردار خود دست و پا کنیم. برگزارى چند مسابقه، چند سمینار، چند مصاحبه و چاپ چند جزوه و دیگر هیچ. در این میان مدیران نهادها و سازمانهاى رسمى ید طولایى دارند. آنها با صرف بودجه هاى بادآورده و دولتى کردن همه چیز بخوبى آشنایند.
شاید اگر مى توانستیم خارج از مناسبات سیاسى و اجتماعى و به دور از غوغا در خلوتى همه آنچه را که در جهان مى گذرد از سر تأمل و تفکر بنگریم در مى یافتیم که در »بحرانى ترین عصرى که تاکنون بشر سراغ داشته به سر مى بریم«. این بحران به گردابى بزرگ مى ماند که در آن همه چیز بى قرار در حال چرخیدن است و هر لحظه به نقطه مرکزى نزدیک و نزدیکتر مى شود. این گرداب جدید نیست، اما احساس و لمس جدى آن در عصر حاضر به خاطر آن است که به نقطه مرکزیش نزدیک شده ایم. آنان که پیش از ما در قرون ماضى به سر مى بردند در مدارهاى دورترى از این گرداب بودند از همین رو شتاب کمترى را احساس مى کردند.
شتاب و عجله ذاتى عصرى است که در آن به سر مى بریم. همه چیز و از جمله زمان سرعت گرفته است. مردان نام آور بسیارى را طى بیست سال اخیر شاهد بوده ایم که خورشید حضورشان زود غروب کرد. هم اینان اگر سیصد یا چهارصد سال پیش مى زیستند براى ۵۰ تا ۷۰ سال در صحنه مى ماندند. در این دوران عمر آمدنها و رفتنها بسیار کوتاه است. هیچ چیز دوام نمى آورد. چنانچه پلیدیها زود اشکار مى شود. عمر دولتها و خورشید بحت و اقبالها هم بسیار کوتاه است. چگونه مى توان به دیواره کشتى اى پناه برد که خود در گرداب گرفتار آمده است؟
تمدن غرب با همه سر و صدایش در طرفهالعینى ساقط خواهد شد چنانکه شوروى در زمانى کمتر از ۴ ماه ساقط شد و این را هیچکس تصور نمى کرد.
تنها یک نقطه در عالم است که به مدد بخت آسمانى مى توان با چنگ انداختن در دامانش از این گرداب جان سالم بدر برد، آن هم اگر عقل بوالفضول ما بگذارد. و او مردى است که سکاندار عالم است، خارج از گرداب و نظاره گر آن است اما، چگونه نگریستن بدو خود سخنى دیگر است.
مى توان هر نیمه شعبان براى میلادش همه شهر را چراغانى کرد و از غیبت صغرى و کبراى ایشان گفت. مى توان یک هفته مثل روزهاى عید و میلاد ائمه معصومین، علیهم السلام، فیلم کمدى و شوتلویزیونى دید. و یا دو وعده بیشتر فیلم سینمایى را با مجریان کوتاه و بلندى که قطعه شعرى را دست و پا شکسته مى خوانند تاب آورد.
مى توان به نام مبارک ۳۱۳ نفر از یاران خاص ایشان، سیصد و سیزده مدرسه ساخت، سیصد و سیزده زوج را به خانه بخت فرستاد، به سیصد و سیزده نفر جایزه داد، سیصد و سیزده معلم و کارگر و پرستار موفق را برگزید و براى زیارت به مشهد فرستاد. حتى مى توان بخشنامه کرد تا همه ادارات دولتى دو برابر بیشتر از سال قبل سر در ادارات را مزین کنند و شهرداریها در میدانهاى شهر نقل و نبات پخش کنند و براى همه شهروندان کارت تبریک بفرستند. مى توان سیصد و سیزده جلسه سخنرانى براى مردان سیاست گذاشت اما نمى توان با این همه گمان برد که تکلیف خود را ادا کرده ایم.
تنها راه ما مبدل کردن این باور به یک استراتژى کلانف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى، تعلیم و تربیتى، شهرسازى، نظامى و… است. در غیر این صورت با همه چیز شوخى کرده ایم. و به دلخواه خود رفته ایم.
این کار ساده نیست، اما تکلیف عصر غیبت است. اگر قدرت و صندلى و امکان نیافته بودیم تکلیف نبود اما امروز هست. اگر انقلاب اسلامى نبود، اگر نظام جمهورى اسلامى نبود، تکلیف نبود. اما امروز تکلیف است. در غیر این صورت دانسته و یا ندانسته با اصحاب انجمنى که بدانها انتقاد مى کنیم سوار بر یک کشتى شده ایم.
تکلیف ما این است که به عهدى که با انسان کامل، حجت حى خداوند، داریم وفا کنیم ورنه، چنانکه خود فرموده اند: فیض دیدارشان همچنان از ما سلب خواهد شد. تکلیف ما این است که از هفت غفلت اساسى، هفت موضوع مهم که بر زمین مانده بگذریم و همه هم خود را در اولین گام مصروف جبران آن سازیم.
 

موعود شماره ۲۲

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *