اراده ما از اراده خداست

f0d4788c7ddb1dcb4a7179106aa13453 - اراده ما از اراده خداست

موقعى که به سامراء رسیدم و به منزل سرورم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم، حضرت را دیدم که لباسى سفید و نرم و لطیف پوشیده است، در ذهن خود گفتم : حضرت این نوع لباس لطیف را مى پوشد؛ لیکن به ماها دستور مى دهد تا لباسى همانند فقیران و تهى دستان بپوشیم .

 

عدّه اى از اهالى کوفه براى تحقیق و بررسى پیرامون مسئله امام و حجّت خداوند متعال، شخصى را به نام کامل – فرزند ابراهیم مدنى – به شهر سامراء فرستادند.

کامل گوید: هنگام حرکت با خود گفتم : کسى نمى تواند وارد بهشت شود، مگر آن که همانند من معرفت و لیاقت داشته باشد و به سمت سامراء حرکت نمودم .

موقعى که به سامراء رسیدم و به منزل سرورم حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام وارد شدم، حضرت را دیدم که لباسى سفید و نرم و لطیف پوشیده است، در ذهن خود گفتم : حضرت این نوع لباس لطیف را مى پوشد؛ لیکن به ماها دستور مى دهد تا لباسى همانند فقیران و تهى دستان بپوشیم .

در همین افکار بودم، بدون آن که مطلبى را ظاهر سازم و یا سخنى بگویم، که ناگهان امام علیه السلام نگاهى بر من انداخت و تبسّمى نمود؛ و پس از آن آستین خود را بالا زد و اظهار داشت : اى کامل ! نگاه کن .

هنگامى که نگاه کردم، متوجّه شدم که حضرت زیر لباس هایش، لباسى زِبر و خشن پوشیده است .

سپس فرمود: این نوع لباسى را که در ظاهر مى بینى، براى حفظ موقعیّت اجتماعى شماها است و آن دیگرى را که در زیر لباس هایم مى بینى، براى خود پوشیده ام .

کامل گوید: نسبت به افکار غلطى که برایم پیش آمده بود، بسیار شرمنده و سرافکنده شدم و سر جاى خود نشستم .

پس از گذشت لحظه اى، ناگهان متوجّه شدم که نسیمى به وزیدن گرفت و با وزش باد، پرده اى که جلوى درب خروجى آویزان کرده بودند کنار رفت؛ و در همین بین، چشمم بر کودکى رشید افتاد که همانند ماه، روشن و نورانى بود.

آن گاه کودک مرا صدا نمود: اى کامل بن ابراهیم !

من با شنیدن این سخن تعجّب کرده و بر خود لرزیدم و گفتم : بله، بله، اى سرورم ! چه مى فرمائى !؟

فرمود: آمده اى تا درباره حجّت خدا تحقیق کنى ! و این که مى خواهى بدانى آیا کسانى امثال تو وارد بهشت مى شوند؟

اظهار داشتم : بلى، قسم به خدا! به همین منظور آمده ام .

بعد از آن فرمود: و نیز آمده اى تا درباره طایفه مفوّضه و عقائدشان تحقیق و بررسى نمائى ؟

سپس در ادامه فرمایش خود افزود: اى کامل ! آن ها دروغ مى گویند، قلب هاى ما اهل بیت – عصمت و طهارت – جایگاه اراده و مشیّت الهى است و ما چیزى بدون اراده و بدون مشیّت خداوند متعال نمى دانیم، پس ‍ چنانچه او اراده نماید، ما نیز اراده مى کنیم .

پس از آن پرده به حالت اوّل خود بازگشت و دیگر آن مولود عزیز – مهدى موعود علیه السلام را ندیدم .

بعد از این جریان، حضرت ابومحمّد، امام عسکرى علیه السلام نیز تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى کامل ! دیگر منتظر چه هستى ؟

آیا درباره حجّت خداوند به نتیجه نرسیدى ؟!

آن کودکى را که مشاهده نمودى، مهدى و حجّت خدا بعد از من مى باشد و آنچه را که تو در فکر و ذهن خود گذرانده بودى، برایت بازگو کرد؛ و نیز پاسخ مطالب تو را داد.

پس از جاى خود برخاستم و با خوشحالى و سرور از این که توانستم به مقصود خود دست یابم از محضر مقدّس و مبارک حضرت خداحافظى کرده و بیرون آمدم .

تبیان

منبع: الغیبۀ شیخ طوسى، ص ۲۴۶ ح ۲۱۶؛ هدایۀ الکبرى حضینى، ص ۳۵۹؛ کشف الغمّۀ، ج ۲، ص ۴۹۹؛ مدینۀ المعاجز، ج ۷، ص ۵۸۵، ح ۲۵۷۶. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری علیه السلام»، عبدالله صالحی)

همچنین ببینید

آغاز امامت خاتم الاوصياء (ع)

مهدى خليليان‏تنهاى تنها نشسته است، در پستوى خانه در سوگ پدر ... شيون‏ ها، نشان از شهادت دارند. دوست و دشمن آمده‏ اند. فرصت تماشاى پيكر پاك ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *