گمشده

ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان – نایب دوم امام زمان، عجل الله تعالى فرجه، مى گوید: روزى محموله اى – از هدایا و سهم امام، عجل الله تعالى فرجه – توسط شخصى از قم و حوالى آن براى حضرت، عجل الله تعالى فرجه، ارسال شد. وقتى آن فرستاده به بغداد رسید، یکسره به خدمت ابوجعفر محمد بن عثمان مشرف شد و آنچه با خود به همراه داشت، تحویل داد. هنگام بازگشت، محمد بن عثمان به او مى گوید: «از آنچه به تو تحویل داده شده است، چیزى دیگر هم باقى مانده است، آن کجاست!؟» آن مرد پاسخ مى دهد: «آقا جان! چیزى باقى نمانده است و همه را تحویل داده ام.» محمد بن عثمان مى گوید: «اما هنوز چیزى باقى مانده است [شاید فراموش کرده اى با خود بیاورى] باز گرد و دوباره خوب جستجو کن [یا آنکه اصلا فراموش کرده اى که آن را به تو داده باشند.] به یاد بیاور که چه چیزهایى به تو تحویل داده شده است. (۱) »

آن مرد بازگشت و چند روز به ذهن خود فشار آورد و هر چه جستجو کرد و اندیشید چیزى به یاد نیاورد. همراهانش نیز اطلاعى نداشتند، دوباره به نزد محمد بن عثمان مى رود و مى گوید: «همه آنچه را به من داده شده بود، تحویل شما داده ام. چیزى دیگرى باقى نمانده است.» محمد بن عثمان مى گوید: «حضرت، عجل الله تعالى فرجه، مى فرمایند که آن دو لباس بافتنى را که فلانى پسر فلانى به تو داده است، چه کرده اى؟» آن مرد یک مرتبه مى گوید: «آرى، آقاجان! درست مى گویند. به خدا قسم فراموش کرده بودمشان الآن هم اصلا به یاد نمى آوردم که کجا گذاشتمشان.» اما فورا بازگشت و هر چه داشت زیر و رو کرد از باربران هم پرسید و از آنها خواست که بگردند شاید پیدا شود اما هیچ خبرى نشد. عاقبت مایوس و ناامید دوباره به نزد محمد بن عثمان بازگشت و او را مطلع ساخت. محمد بن عثمان مى گوید: «حضرت، عجل الله تعالى فرجه، مى فرمایند که برو به نزد فلان پنبه فروش که دو عدل پنبه به او داده اى; در انبار پنبه او یکى از عدلها را باز کن که روى آن چنین و چنان نوشته شده است. آن دو لباس داخل آن است!» آن مرد متحیر شد و فورا نزد پنبه فروش رفت و آن عدل را باز کرد. لباسها آنجا بود. آنها را برداشته نزد محمد بن عثمان آمد و تحویل داد گفت: «آنها را فراموش کرده بودم. چون بارم زیاد بود لاى آن عدل گذاشته بودمشان تا صدمه نبینند.»

منابع:
بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۱۶ -۳۱۷; مهدى موعود (ترجمه جلد۱۳ بحارالانوار، ص ۶۲۹ – ۶۳۱; غیبت، شیخ طوسى.

پى نوشت:
۱. شیخ طوسى در کتاب غیبت خود مى گوید: «آن مرد حواله اى [یا فهرست اجناسى] با خود نداشت که به محمد بن عثمان بدهد زیرا در آن زمان که هنگام حکومت معتضد بود شیعیان بسیار در تنگنا بودند و خون از شمشیر دشمن مى چکید! و تمام این حرکات پنهانى انجام مى شد و گروهى خاص از آن اطلاع داشتند و حامل آنچه براى محمد بن عثمان فرستاده مى شد از محموله خود هیچ اطلاعى نداشت و تنها به او گفته مى شد که این بار را ببر فلان جا و تحویل بده بدون اینکه نوشته اى به او بدهند!»

 

مجله موعود شماره ۱۸

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *