سیماشناسی سیدالشهداء(ع) در آینه زیارت ناحیه مقدسه

علی اقلیدی نژاد

آیینه ای از نور و حضور
آن چه مرا از میان زیارات گوناگون شیفته خود ساخته است، زیارتی است از فرزند او؛ قائمی‌به پاناخاسته و منتظری آشفته که هر صبح و شام بر او خون می
گرید و پایان اندوهش را در ظهور می جوید. آن چنان زیارتی که علامه گرانپایه، مجلسی(ره) آن را به نقل از چندین نفر از بزرگوارترین فقهای شیعه در کتاب
ارزشمندش بحارالأنوار آورده است.۱ و در پایان پس از نقل سخن مؤلف المزار الکبیر، مبنی بر خروج این زیارت از ناحیه مقدسه امام عصر(ع) می نویسد:
و ظهر أنّ هذه الزیاره منقوله مرویّه.
روشن و آشکار است که این زیارت دارنده سند روایتی و نقل از امام معصوم است.۲
باری، پیش از ورود، این نکته بایسته یادآوری است که این گنج معنوی و دریای خروشان معرفت، عرصه غواصانی خبره و چیره دست است که با نگاه تیزخویش،
عیار سخن را باز شناسند و آن را با صیقل معرفت خویش شفاف سازند. این جاست که جای دارد دست استدعا به پیشگاه حقیقت یابان خبره دراز نماییم و پاسدار
حضور و ورود مؤثر ایشان در این وادی شویم که این عرصه ساحتی است بس غریب، شگرف، شریف و شایسته توجه. از این رو با بلم ادراکمان و یاری جستن از
ستارگان درخشان قرآن، سیره و حدیث بر این اقیانوس معنا شناور می شویم تا شاید به قدر وسع خویش از عهده تکلیف برآییم که:
لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها.۳

مناظر گوناگون
بی گمان آن زمان که سخن از مردان بزرگ همت و عالی درجه پیش می آید، سکان قلم مضطرب می شود؛ چرا که جهات شخصیتی آنان به تعداد شعاعهای
دایره، گاه بی شمار می شود. حال در کرانه شخصیت اکرم المستشهدین، حسین بن علی(ع) چگونه بایستی قلم راند؟ این نکته ای است سخت گران. زوایای
پنهان و آشکار زندگانی وی، دوران امامتش و قیام گرانقدرش و… برای او وسعتی کم نظیر فراهم می سازد و از این وسعت که در گذریم، عمق این اقیانوس عمود
بر زمین به راستی برای ما بسیار مبهم می نماید. از این رو، گریزی نداریم جز آن که با مصباح زبانش گام بر کیهان معرفتش بگذاریم و همتمان تنها شناسایی و تأمل
در جنبه هایی محدود و کوتاه از سیمای او باشد. از همین منظر به مشاهده سیمای سیاسی، اجتماعی حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت ناحیه مقدسه می
پردازیم.

سیمای سیاسی – اجتماعی

پس از روزگاران پر آشوب عثمان، نوبت به امیر مؤمنان(ع) رسید. از او خواسته شد تا افسار شتر خلافت را به دست گیرد و آن را در مسیر اصلی اش براند. اما
در همان روزهای آغازین سفره دردها و حسرتها را برگشود و در برابر مسلمانان از گذشته ها سخن راند:
بندگان خدا در زمانی واقع شده اید که خیر و نیکویی به آن پشت کرده و شرّ و بدی بدان روی آور شده است و ابلیس هر روز بیش از گذشته در کار گمراهی مردم
طمع می ورزد و… کجایند خوبانتان و وارستگان از شما، آنان که در کسبشان از حرام می گریختند و در کردار و اندیشه پاکی برمی گزیدند.۴
و پس از پدر اندکی بعد ریشه حیات سبط اکبر نیز در آتش جهالتها می سوزد و خونهای به دل برگرفته را در طشت فراغ از دردها می ریزد و اینک نوبت حسین
است. امروز دوران فتنه ها و بدعتها است. زمانه ای ناامن است که در نامه دردناک و پر شور امام به معاویه این چنین انعکاس می یابد:
آیا تو قاتل حجر و یاران او نیستی که اهل پرهیزگاری و بندگی بودند و برای از میان برداشتن بدعت و امر به معروف و نهی از بدیها قیام کردند؟… آیا تو کشنده
عمر بن حمق که از بسیاری عبادت چهره و تن فرسوده بود، نیستی؟ آیا تو ادعای فرزندی زیاد برای ابوسفیان نکردی… و سپس او را بر مردمان سلطه بخشیدی
تا بر مسلمانان سخت گرفته، دست و پای آنان بریده، بر شاخه های نخل به دار آویزد.۵
او از جدش به یادگار داشت که: هر آن کس چنین احوالی ببیند و بر آن نخروشد و با کردار و گفتارش بر نیاشوبد همان شایسته که خداوند وی را به جایگاه
ظالمان و بدعت گزاران بیندازد.۶
اما او حافظ حقوق ضعیفان بود و بهار یتیمان و پناهگاه مردمان به شمار می آمد:
و تأخذ للدنیّ من الشریف… کنت ربیع الأیتام و عصمه الأنام۷.
و در برابر دیدگانش دارا و ندار یکسان بودند:
تساوی فی الحکم بین القوی والضعیف۸.
و نسبت به اسلام و مسلمین مهربان بود:
للإسلام والمسلمین راحماً۹.
مگر می شد چنین شخصی در برابر این طغیانها در گوشه ای زانوی سکوت در بغل بگیرد؟ پس بایستی به پا می خاست. سنتها را برپا، فتنه ها را خاموش، و
راههای محکم حقیقت را باز می گفت و حق جهاد را ادا می نمود:
و سننت السنن و أطفأت الفتن و أوضحت سبل السداد و جاهدت فی الله حق الجهاد۱۰.
از این رو او می بایست ریشه مستکبران را بسوزاند و گردن گردنکشان را بشکند و بر سرشان بکوبد تا ستون دین پابرجا و استوار بماند:
و لعماد الدین رافعاً و للطغیان قامعاً و للطفاه مقارعاً۱۱.

مبارزه، شیوه ها و روشها
از جمله ویژگیهای زیبای زیارت ناحیه، سیماشناسی تاریخی نهضت حسینی است. براساس این متن حماسه «ثارالله» تنها به قیام عاشورا خلاصه نمی شود
بلکه قامت این حماسه به درازای مدت امامت حضرت است. به همین بهانه به روشهای مولا در طول این دوران نگاهی گذرا خواهیم انداخت.
الف) سکوت فعال: پس از برادر، او نیز در کناره امن حرم پیامبر آرام گرفت و جلیس بیت و محراب گشت و ترک لذات گفت:
و أنت فی حرم جدّک قاطن… جلیس البیت و المحراب. معتزل عن اللذات والشهوات۱۲.
امابین او و ظالمان خط پر رنگی از تفاوت است.
و للظالمین مباین۱۳.
او اگر چه بنا بر مصالح دست بر قبضه جهاد و شهادت ندارد، اما بر انکار قلبی و زبانی تا حدی ممکن پای می فشارد؛ چرا که او عابدی زندانی در کنج سجاده
نیست:
و تنکر المنکرات بقلبک و لسانک علی حسب طاقتک۱۴.
و از آن جمله می توان برشمرد:
اول، نامه اش به حکومت فتنه: در آن نامه نوشت:
به خدا سوگند من فتنه ای برای مردم بزرگ تر از حکومت تو نمی بینم… به خدا قسم من جهاد با تو را برترین کارها می دانم و به آن سبب تقرب خدایم را می
جویم.۱۵
دوم، بیان کننده منزلت خاندان وحی: در مجلس بر علیه معاویه می شورد و خود را فرزند کسی که در پاکی به مانند آب آسمان است برمی شمرد. اهل و تبار
خویش را نیکنام و شریف معرفی می کند و همه اینها را نه برای کسب افتخار و امتیاز جاهلی، بلکه در پیوندی با خدا به ارزیابی می نشیند:
من فرزند کسی هستم که خشنودیش، رضای خدای رحمان و خشمش غضب خداست.۱۶
سوم، کنگره حج: در آن کنگره در صحرای منی و در جمع تابعین و فرزندان صحابه می خروشد و معاویه را ستمکار و همه را به حق فراموش شده اش می
خواند.۱۷
چهارم، مرزکشی بین خاندان ولایت و حکومت ظلمت: در میان سنتهای رایج قبیله ای که ازدواج خود می توانست راهی برای پیوند باشد، امام مبارزه ای ظریف را
برمی گزیند و خواستگاری معاویه را از دختر عبدالله بن جعفر، برای فرزندش یزید ناکام می گذارد تا دستاویزی در دستان آن پیر زخم خورده قرار نگیرد و وسیله
کسب اعتبار او و فرزندش فراهم نشود.۱۸
پنجم، کنایه از کفر: در مجلسی در پاسخ به آنچه معاویه از کشتار شیعیان بیان می دارد و قصدش تضعیف موقعیت و تهدید امام است، می فرماید:
اما اگر ما پیروانت را بکشیم آنان را نه کفن و دفن می کنیم و نه بر آنان نماز می گزاریم.۱۹
و این همان حمایت سکوت فعالی است که او بر حسب طاقت و امکانش بدان پرداخت.
ب) انکار کامل: مرگ دژخیم حیله گر اموی و فرا رسیدن ایام حکمرانی فرزند سبکسر او، شرایط را به گونه ای دیگر تغییر داد و این احوال راهی دیگر را می طلبد:
ثم اقتضاک العلم للإنکار و لزمک أن تجاهد الفجّار۲۰.
و اینک زمان عمل بود و انکار عملی. اوضاع آن زمان از زبان امام این گونه شفاف گشته است:
مردم آگاه باشید! اینان فرمانبری از خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خویشتن واجب نموده اند. فساد و تباهی را ترویج و حدود خدا را به تعطیلی کشانده اند و
سرمایه های اقتصادی را – که ویژه خاندان پیامبر است – به خود مخصوص گردانیده اند.۲۱
و در این زمان آیا جای هیچ سکوت است؟ پس با دلیری در برابر خواست ولید در بیعت با یزید، قد علم کرده از بیعتش سرباز می زند و خطاب می کند:
ای فرماندار حکومت، ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت. ما خاندان، محل آمد و شد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت حقیم. خداوند اسلام را از ما آغاز کرده و با ما
به پیش خواهد برد. و یزید فردی شرابخواره و کشنده بی گناهان است که حرمت تکالیف الهی نگاه نداشته و آشکارا فسق و فجور روا می دارد.۲۲
بدین سان امام گام در آخرین مرحله امر کردن به معروف و نهی کردن از پلیدیها می گذارد تا هم اینک مصداق گفتار پدر شود:
و منهم المنکر للمنکر بیده و لسانه و قلبه۲۳.
چرا که او به نیکی می داند کارهای نیک همگی و نیز جهاد در راه خداوند در برابر وظیفه امر به معروف و نهی از منکر همچون قطره ای است برابر دریای خروشان
و گسترده اعمال محبوب:
و ما أعمال البرّ کلّها والجهاد فی سبیل الله عند الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر إلاّ کنفثه فی بحر لجّی۲۴.
پس در کنار امر جدش زبان به این کلام مترنم می سازد و خدای را مخاطب می سازد:
أللّهمّ و إنّی أحبّ المعروف و أکره المنکر.۲۵
خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم.
ج) دعوت با حکمت: جوّ مدینه سخت ملتهب است. امام می داند که از او در نخواهند گذشت. پس با خاندان و پیروانش راه سفر پیش می گیرد و به سوی مکه
می راند:
فسرت فی اولادک و أهالیک و شیعتک و موالیک۲۶.
هدف او نه فرار و گریز از چنگال مرگ، بلکه تکمیل برنامه خویش است. همان که بارها و بارها گفته بود: «اصلاح» در تمام جنبه ها. و حال او به مکه رسیده
است. در منی خواص را می یابد، زبان به حکمت می گشاید و لب به شکایت؛ چرا که تا خواص از مسیر حق منحرف نگردند، عوام بر پل راستی استقامت خواهند
کرد:
و صدعت بالحقّ والبیّنه و دعوت إلی الله بالحکمه… و أمرت بإقامه الحدود والطاعه للمعبود۲۷.
و این چنین می گوید با آن خواص:
مجاری کارها و احکام به دست عالمان به دین خداست که بر حلال و حرام خدا آگاه و امینند و از شما این منزلت ربوده شد، و آن از کفتان نرفت مگر به دوریتان از
حق و اختلافتان در سنت پیامبر با این که دلیل روشن بر آن داشتید و اگر بر آزارها شکیبایی می کردید و هزینه هایش به جان می خریدید، زمام امور خدا با شما بود
و از جانبتان جاری. شمایان، ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان واگذاشتید تا به شبهه بپردازند و در شهوت دلخواه خود راه بپیمایند… می بینید
که پیمانهای خدا شکسته می شود و پریشان نمی گردید… نابینایان، از کارافتادگان و بی زبانان در شهرها رها شده اند و رحم نمی کنید و به مسئولیت خویش سر
نمی سپارید و به متعهدان و آن کسان که در این راه کوشایند وقعی نمی گذارید و خود به سازش با ستمکاران آسوده اید.۲۸
د) دعوت به رشد و هدایت: حسین خویش را خواستار هدایت می دانست و در هنگامه به یاری اش می شتافت:
تحوط الهدی و تنصر۲۹.
وی هدایت را در کمال می یافت و همگی را به «سبیل رشاد» می خواند؛ چرا که وی علت العلل جهالتها و دور افتادگی از حق و فرو رفتن در منجلاب بدعتها را
در نبود رشد معنوی و اسلامی جامعه جست وجو می کرد. پس دعوت به راه رشد و رستگاری را در پیش گرفت و به هر بهانه این کلام را باز گفت:
دعوت إلی الرشاد و أوضحت سبل السداد.
و در نامه ای به مردمان بصره نوشت:
شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش می خوانم. شرایط چنان است که مرگ سنت را در بر گرفته و بدعت سر برآورده است. اگر سخنم را بشنوید به راه کمال و
نیک بختی رهنمونتان خواهم گشت.۳۰
ه’) اندرز با تکرار: با اندک کاوشی در وقایع حماسه جاودانه حسین این حقیقت به راحتی آشکار می شود که مولا در هر جا و با کم تر بهانه ای به وعظ و اندرز
می پردازد. این ماجرا به ویژه در آخرین لحظات زندگانی ایشان رنگ و بویی دیگر می گیرد. او امام است، مرهم زخمها و راحم مردمان. او فرزند کسی بود که قرآن
در حقش فرموده بود:
عزیز علیه ما عنتّم.
پس لب به‌اندرز می گشاید:
هان ای مردم! به سخنم گوش فرا دهید و در پیکارم نشتابید تا حق اندرزتان را که بر دوش من است، ادا نمایم و عذر آمدنم را بیان… به درستی که ولیّ من
خدای نازل کننده قرآن است. اوست که صالحان را سرپرستی می کند. اما بعد، اینک نسبم را بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را
نکوهش کنید و بنگرید آیا شما را رواست که مرا کشته، حرمتم را هتک کنید؟۳۱
و تو ای مولای ما، تا آخرین دم بر این راه اصرار ورزیدی و باران پر رحمت اندرزت را بر آن خاک نشینان بی حاصل باریدی و دریغ از آن همهمه ها، هنوز فریادت را به
گوش داریم که فرمودی:
وای بر شما، شما را چه شده است که سکوت اختیار نمی کنید تا سخنانم را شنوده به رشد و سعادت و کامیابی رهسپار شوید. هر آن کس از من پیروی کند از
راه یافتگان است و آن کس که نه، از هلاک شدگان.۳۲
و پس از این اندرز بسیار و تأکید بر آن، رهسپار میدان مجاهدت گشتی:
فجاهدتهم بعد الإیعاز لهم و تأکید الحجه علیهم.۳۳
و) جهاد: آن گاه که‌اندرزهایت بر دیواره سنگی قلبهایشان اثری نکرد رجز خوانان به صفوفشان تاختی.
الموت أولی من رکوب العار
والعار أولی من دخول النار۳۴
در دل آن گرد وغبار، مردانه می رزمیدی و ناملایمات را به جان می خریدی؛ آن چنان که فرشتگان از صبر تو به شگفت درآمدند:
و أنت مقدم فی الهبوات. و محتمل للأذیات، قد عجبت من صبرک ملائکه السموات۳۵.
در آخرین رمق، حقاً که عالمی از آن مناجاتت به عجب آمد:
صبراً علی قضائک یا ربّ لا إله سواک یا غیاث المستغیثین مالی ربّ سواک ولا معبود غیرک، صبراً علی حکمک.۳۶
و صد لعن و نفرین بر آنان باد که اسلام زنده را سر بریدند و مجسمه نماز و روزه و تندیس راهنما به سوی سنتها و احکام را برخاک افکندند.
فالویل للعصاه الفساق لقد قتلوا بقتلک الإسلام، و عطّلوا الصلوه والصیام، و نقضوا السنن والأحکام.۳۷

رهبری و عدالت
آنچه آمد، تنها روشنگر برخی اهداف و روشها در طول دوران حماسه و امامت بود. اما هدف مهم و ارزشمند امام، بسط عدالت اجتماعی و نشر آن بود:
و تبسط العدل و تنشره۳۸.
و این مهم جز با به دست گرفتن رهبری جامعه نه ممکن بود و نه میسور. به همین دلیل در متن گفتار حضرت سیدالشهداء در مناجاتی با پروردگار خویش ضمن
برائت جستن از بازی قدرت بر سرسرای دنیا، اهداف خود را به روشنی باز می گوید:
پروردگارا! تو می دانی این حرکت نه برای رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به مقصود کسب مال بی مقدار دنیاست، بلکه به خاطر نمایاندن نشانه های دین توبه
مردم و اجرای اصلاح در سرزمینهای تو است تا بندگان ستمدیده ات از چنگال ظالمان برهند و واجبات و احکامت و سنتهای تعطیل گشته ات دوباره جاری شوند.۳۹
خطکش و ترازهای او حتی برای رهبری خودش نیز سخت بی گذشت است:
فلعمری ما الإمام إلاّ العامل بالکتاب والآخذ بالقسط والدائن للحق والحابس نفسه علی ذات الله.۴۰
به جانم سوگند پیشوای راستین آن کس است که کارگزار کتاب الهی باشد و پیشه ور عدل و قسط بوده از حق پیروی کرده، هستی اش را وقف خدا و فرمانش
کند.
و مگر پژوهش در آغاز و انتهای زندگانی و حماسه اش از او جز این معرفی می کند:
و کنت… للحق ناصراً… و للدین کالئاً، و عن حوزته مرامیاً… و تنصرالدین و تظهره.۴۱
یاری دهنده حق، مدافع دین و پاسدار مرزهایش بودی، به یاری دین شتافتی و آن را آشکار ساختی.

پی نوشتها:
× بخشی از مقاله منتشر شده در مجله معرفت شماره ۶۴، فروردین ۱۳۸۷.
۱ . مانند سید شریف مرتضی، شیخ مفید در المزار و شیخ محمد در المزار الکبیر.
۲ . بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۲۸.
۳ . سوره بقره(۲)، آیه ۲۸۶.
۴ . نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
۵ . الإمامه والسیاسه، ج۱، ص۲۰۳.
۶ . موسوعه کلمات الإمام الحسین، ص۳۶۰.
۷ تا ۱۴. زیارت ناحیه مقدسه.
۱۵. الامامه والسیاسه، ص۲۰۳.
۱۶. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۲۴۲.
۱۷. الاحتجاج، ج۲، ص۱۹.
۱۸. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۰۷. همچنین موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۲۴۲ به بعد.
۱۹. بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۹.
۲۰. زیارت ناحیه.
۲۱. تاریخ الامم والملوک (الطبری)، ج۴، ص۳۰۴.
۲۲. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۲۸۳.
۲۳ تا ۲۴. نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴، ص۷۲۰.
۲۵. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۲۸۵.
۲۶ تا ۲۷. زیارت ناحیه.
۲۸. تحف العقول، ص۲۳۸.
۲۹. زیارت ناحیه.
۳۰. تاریخ الامم والملوک (الطبری)، ج۴، ص۲۶۶.
۳۱. موسوعه کلمات الامام الحسین، ۴۱۹.
۳۲. تحف العقول، ص۲۴۰.
۳۳. زیارت ناحیه.
۳۴. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۴۹۹.
۳۵. زیارت ناحیه ص۵۰.
۳۶. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۵۱۰.
۳۷ تا ۳۸. زیارت ناحیه.
۳۹. تحف العقول، ص۲۳۹.
۴۰ تا ۴۱. تاریخ الامم والملوک (الطبری)، ج۴، ص۲۶۲.

 

ماهنامه موعود شماره ۵۱

همچنین ببینید

از حسین تا مهدی

از حسین ع تا مهدی علیه السلام

عبدالله‌بن شريك در ضمن حديثي طولاني نقل مي‌كند كه امام حسين(ع) بر گروهي ديگر از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *