سالها پیش کتابی درباره اوضاع و احوال آلمان بحرانزده بعد از جنگ جهانی اوّل و پیش از به قدرت رسیدن آدولف هیتلر خوانده بودم. شاید یکی از ترجمههای مرحوم کریم منصوری بود یا مترجمی دیگر. در آنجا و در توصیف تورّم فزاینده آن روز نوشته بود که آنقدر سرعت افزایش قیمتها سرسامآور بود که گاه مردی در وقت ورود به رستوران، موجودی جیبش کفاف خوردن یک وعده ناهار میکرد؛ امّا پس از صرف غذا و در وقت پرداخت متوجّه میشد آن موجودی کفایت نمیکند و باید مبلغی بر آن بیافزاید.
سالها پیش کتابی درباره اوضاع و احوال آلمان بحرانزده بعد از جنگ جهانی اوّل و پیش از به قدرت رسیدن آدولف هیتلر خوانده بودم. شاید یکی از ترجمههای مرحوم کریم منصوری بود یا مترجمی دیگر. در آنجا و در توصیف تورّم فزاینده آن روز نوشته بود که آنقدر سرعت افزایش قیمتها سرسامآور بود که گاه مردی در وقت ورود به رستوران، موجودی جیبش کفاف خوردن یک وعده ناهار میکرد؛ امّا پس از صرف غذا و در وقت پرداخت متوجّه میشد آن موجودی کفایت نمیکند و باید مبلغی بر آن بیافزاید. همین تورّم وحشتناک لحظه به لحظه از ارزش پول آلمان میکاست و توان خرید مردم را پایین میکشید. در آسیبشناسی این اوضاع منحصر به فرد اقتصادی، دست پنهان یهودیان را کشف کرده بودند.
این ماجرا در خاطر من بود تا همین یکی دو روز که مصداق عینی آن را در همین شهر و دیار خودمان تجربه کردم. بیتردید دیگران هم در این اوضواع و احوال به تجربهاش نشستهاند.
روز دوشنبه ساعت ده صبح با چند واسطه و دلّال در پی کشف قیمت واقعی کاغذ بودم تا برای چاپ یکی از دهها کتاب بر زمین ماندهام کاغذ تهیّه کنم. صدها ناشر دیگر همچون من طیّ پنج ماه اخیر، مبتلای این بیماری و بلا بودهاند، مبتلای تاجر نمایان بیانصاف و دلّالان بیدین. بالأخره موفّق به یافتن یک نوع کاغذ با کیفیت نه چندان خوب از تولیدات یکی از کشورهای آسیای شرقی شدیم، آن هم به قیمت هر بند ۶۰ هزار تومان. چارهای جز خرید نبود. کتاب زیر دستگاه چاپ مانده بود. وقتی چک آماده کردیم و منتظر حواله شدیم، یعنی ساعت ۱۲، فروشنده دبّه کرد و قیمت را به ۶۲۵۰۰۰ تومان افزایش داد. تنها او هم نبود، با چند تلفن میشد فهمید که به سرعت برق و باد، در سراسر کشور همه دلّالان و فروشندگان قیمتها را بالا میکشند. با کراهت و سختی خودمان را راضی کردیم و کاغذ را خریداری کردیم، قرار شد صبح علیالطّلوع کاغذ را از انبار تحویل بگیریم؛ امّا وقتی برای تحویل کاغذ مراجعه کردیم، از تحویل خودداری کردند، قیمت به ناگهان خود را به پله ۶۴۰۰۰ هزار تومان کشیده بود.
پر واضح بود که در این میانه آنچه وجود ندارد دین و شرع و حلال و حرام است. برخی تاجران و دلّالان به حرامخواری عادت کردهاند.
القصّه، با دعوا و مرافعه از فروشنده قطع امید کردیم و سر در پی تاجر و دلّال دیگری گذاشتیم و واسطه تراشیدیم، به فاصله ۲۰ دقیقه، در حالی که خودمان را مهیّای خرید کاغذ با قیمت ۶۴ هزار تومان میکردیم به ناگهان به پله ۶۶ پرید. من مانده بودم و حیرانی، من مانده بودم و ماجرایی که در آن کتاب و اوضاع آلمان قبل از جنگ جهانی دوم خوانده بودم و آنچه که از دسیسههای بنیاسرائیل و دستاندازیهای آنان در اقتصاد اقوام و ملل قابل شناسایی است.
از تاجر و دلّالی که عمری را به حرامخواری و نان شبهناک عادت کرده و دست در دست رفیق گرمابه و گلستان یهودیان دارد، هیچ انتظاری نیست؛ امّا از مدیران دستگاه اقتصادی و فرهنگی، صد انتظار هست. چگونه است که میلیاردها دلار زبان بسته را به دست جماعتی از خدا بیخبر میسپارند تا از آن همه مال بیتالمال بلایی بر مستضعفان و مظلومان بسازند؟
چگونه است که آن همه قدرت سیاسی، قانونی و ابزار اعمال قانون برای باز داشتن متجاوزان به حقوق مردم به کار نمیآید؟
چگونه است که راه رفته را صد بار دیگر به تجربه مینشینیم؟
صد مرتبه دیگر هم که دلارهای بیزبان را به دست تاجران زباندار بسپارید، در وقت معامله با مردم برای لحظهای از جادّه انصاف عبور نمیکنند.
نتیجه ورشستگی ناشران و چاپخانهداران و تعطیلی مؤسّسات علمی و فرهنگی، بیگمان جز افزایش بیکاران و تنزّل سطح فرهنگ و علم در میان جامعه جوان و عموم مردم نخواهد داشت.
والسّلام