هزاران مرتبه قلبها و عکسالعملهای بیشیله پیله جوانان را تجربه کردهام، , همه خوبیها برای اوست … از همان روزها که در میان بچههای روستاهای «دهنو»، «کمالآباد»، «مهارلو»، «کوهنجان» و بسیاری جاهای دیگر درس میدادم تا به امروز.
من و شما و همه موعودیان، دل به مردی بستهایم که با قدمهای سبز میآید، از میان کوچهها و خیابانها میگذرد و اسم و نشانی همه ما را میداند و ما را بیشتر از خودمان میشناسد. نیمههای شب به میان خواب و رؤیاهامان میآید و با لبخندی که از ته دل بر میخیزد و نگاهی که تا عمق جان آدم مینشیند، دست نوازش بر سر و رویمان میکشد و گاهی با جملهای که بر زبان جاری میسازد از کنارمان میگذرد.
صبح که چشم باز میکنی، آرزو میکنی کاش دوباره بیاید!
و من مطمئن هستم که دوباره میآید.
مگر ممکن است دخترها و پسرهای نوجوان و جوانی را که دیر یا زود پا در رکاب میگذارند و زیر پرچم سبز و زیبایش به راه میافتند، فراموش کند؟!
آه! اگر همه مردم روی زمین میدانستند، چقدر مهربان است! آن وقت همه گلهای باغها و باغچهها، همه شعرها و سرودهای دلنشین و همه خوبیها را تقدیم او میکردند.
کاش میدانستند اگر به اندازه یک قدم به طرف او بروند، او دهها قدم به طرفشان میآید و به رویشان آغوش میگشاید.
بد نیست تو هم تجربه کنی، فقط کافی است چشمها را ببندی، نام زیبا و سبزش را بر زبان جاری کنی و همه آنچه را که در دل داری، از او بخواهی.
با هم دعای زیبای آل یاسین را به گوش و جان می شنویم