بی مقدّمه عرض میکنم سر برآوردن نهال سیاه اشرافی گری، زنگ مرگ و نیستی در حوزه فرهنگی و تمدّنی را به صدا در میآورد.
مطالعه و تجربه تاریخی جمیع فرهنگها و تمدّنهای سابق که امروزه جز ویرانههایی از آنها باقی نمانده، نشان میدهد که فسق و فجور حاصل آمده از اشرافی گری، چونان موریانهای، عموم تمدّنها را از درون فاسد و مضمحل ساخته است.
کم نبودند تمدّنها و اقوامی که در مرحله تأسیس، سالم و مؤسّسانش، مصلح و مؤمن بودند؛ امّا در گذر ایّام، در ابتلاءِ به دنیاپرستی، رو به فساد و تباهی گذاردند.
همه عواملی که قرآن کریم» از آنها، به عنوان عامل تباهی و هلاکت اقوام و تمدّنها یاد کرده است، جملگی بازگشت به شرّ و پلیدی میکنند و اساساً پلیدی و شرّ، فاقد عنصر حیات و سرزندگیاند؛ چنانکه در گناه که سیاهیاش بر مصلحان معلوم است، فاقد عامل حیات و زندگی است
هرگاه انسان یا قومی به این عناصر مرگآفرین نسبت پیدا میکند، خود مهیّای مرگ و نیستی میشود. به آن میماند که انسانی، به امید نجات از دریا، خود را به قایق و سفینهای بچسباند که در حال غرق شدن و فرورفتن در کام دریاست.
آنچه که سبب پنهان ماندن عنصر مرگ و نیستی از چشم انسان میشود، فریب شیطان و تزئین اعمال و مفاسد در چشم انسان است. آنکه در خود، عنصر ماندگاری ندارد، ضرورتاً سبب ماندگاری نیز نمیشود.
متأسّفانه، چنانکه در امثال نیز آمده است، غریق برای نجات خود، به هر شاخه خشکیدهای چنگ میزند. حضرت مولیالموحّدین(ع) نیز میفرمایند:
« دنیا برای آخرت آفریده شده، نه برای رسیدن به خود دنیا.»
در تحلیل این واقعه، باید گفت: وقتی دنیا از شأن وسیله و اسباب بودن خارج و در نزد انسان و اقوام، شأن مقصدـغایی گرفت، بدل به حجاب ضخیمی شده و مانع از دیدار خطرات و مخاطرات و تشخیص حق از باطل میگردد و در نتیجه، دوستدار دنیا را به هلاکت میافکند.
جهان و هر چه با جهانِ بیقرار و زودگذر و جهنده نسبت مییابد، هلاک میشود؛ چراکه در بنیاد خود، فانی و نابودشدنی است. به استناد اشعاری که به امام علی(ع) منسوب است:
همانا دنیا فناست و ثبوتی در آن وجود ندارد
همانا دنیا مانند خانه عنکبوت سست و لرزان است.
جهان در ذاتش، جهندگی، بیثباتی و بیقراری را داراست.
بدا به حال امیران و حاکمانی که گمان میکنند برای طولانی ساختن مدّت عمر و ماندگاری خود، می توانند دلخوش و مطمئن به شحنهها و برجها و گزمهها و زندانها شوند!
همه اقوام و حاکمانی که برای ماندگاری، متّکی به ضرب و شتم مظلومان و به چارمیخ کشیدن حقجویان شدند، زمان مرگ خود را جلو انداختهاند.
«و چه بسیار آبادیهایی را که در معیشتشان طغیان کردند و ما هلاکشان کردیم و اینک خرابههای منازل و مساکن آنهاست که دیگر بعد از آنها، دارای سکنه نشد؛ مگر اندکی و مائیم وارث آنها.»
« بَطَر» به معنی طغیان ناشی از نعمت است.
موزهها و همه آنچه که ذیل تمدنـمدرن در حوزه سیاحت و جهانگردی در محلّ نگهداری اشیای عتیقه و باستانی جلوه کرده است، نه به منظور متذکّر شدن خلق روزگار و عبرت آموزی آنان در وقت مشاهده نشانههای فروپاشی اقوام و تمدّنهاست.
کسی برای عبرتآموزی، به موزه نمیرود و با دیدن آنهمه اثر عتیقه، متذکّر مرگ نمیگردد، انسان معاصر در عصر حاضر، چنان شیفته خود و محجوب حاصل دست جهان مدرن است که خود را میراثدار همه گذشته و سرآمد همه گذشته میشناسد و در موزهداری، همه پیشرفت و مدرنیته را در برابر نشانههای خرافه و جهل و نادانی گذشتگان به رخ میکشد؛ در حالیکه بر قلّه بطر، طغیان و اتراف، بر آستان هیچ خدایی و معبودی، جز نفسـاماره فردی و جمعی، سر تعظیم فرود نمیآورد.
ابن خلدون اندلسی، در مقدّمه تاریخ، در فصل هجدهم، بابی با عنوان «فراخی معیشت و تجمّل و فرو رفتن در ناز و نعمت، از موانع پادشاهی و کشورداری است»، دارد و در آنجا، ذکر میکند که رفاهزدگی و تنپروری، یکی از عوامل مهمّ سقوط و نابودی اجتماعی است.
قرآن کریم، متذکّر میشود که خداوند اقوام غافل از مرگ و مشغول به دنیا را که متذکّر نعمتهای خداوندی نمیشوند، مبتلای سنّت استدراج میسازد. درهای نعمت را بر آنها گشوده و چنان در غرور و شادمانگی مجازی دنیوی، آنها را غرقه میسازد تا به ناگهان، خود را مواجه با خواری و عذاب هولناک ببینند. زمانیکه دیگر هیچ راه نجاتی برای آنها متصوّر نمی توان شد.
در معنی استدراج، امام حسین(ع) می فرمایند:
«استدراج خداوند نسبت به بنده اش این است که نعمت زیادی در اختیارش نهد و توفیق شکرگزاری را از او سلب کند.»
به حضرت امیرالمؤمنین، خبر دادند كه شريح بن الحارث، قاضی امام، خانهای به ٨٠ دينار خريد، او را احضار كرده و فرمودند:
«…اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم كه ديگر برای خريد آن به درهمی يا بيشتر، رغبت نمیكردی، آن سند را چنين مینوشتم:
اين خانهای است كه بندهای خوار آن را از مردهای آماده كوچ خريده، خانهای از سرای غرور، كه در محلّه نابودشوندگان و كوچه هلاكشدگان قرار دارد، اين خانه به چهار جهت منتهی میگردد: يك سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوّم آن به مصيبتها، سوی سوم به هوا و هوسهای سستكننده و سوی چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم می شود و در خانه، به روی شيطان گشوده است.
اين خانه را فريب خورده آزمند، از كسی كه خود به زودی از جهان رخت برمیبندد، به مبلغی كه او را از عزّت و قناعت خارج و به خواری و دنياپرستی كشانده، خريداری كرده است. هر گونه نقصی در اين معامله باشد، بر عهده پروردگاری است كه اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جبّاران را گرفته و سلطنت فرعونها چون كسری و قيصر و تبّع و حمير را نابود كرده است.»
اشرافی گری سرچشمه عبرت از گذشتگان
آنان كه مال فراوان گرد آورده، بر آن افزودند و آنان كه قصرها ساخته و محكمكاری كردند، طلاكاری كرده و زينت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری كردند و به گمان خود، برای فرزندان خود باقی گذاشتند، همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جايگاه پاداش و كيفر رانده میشوند، آنگاه كه فرمان داوری و قضاوت نهايی صادر شود: «پس تبهكاران زيان خواهند ديد.»
به اين واقعيّتها عقل گواهی میدهد، هر گاه كه از اسارت هوای نفس نجات يافته، از دنياپرستی به سلامت بگذرد.
بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم
جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود؛ اشرافیگری بلای کشور است. وقتی اشرافیگری در قلّههای جامعه به وجود آمد، سرریز خواهد شد به بدنه؛ [آنوقت] شما میبینید فلان خانوادهای که وضع معیشتی خوبی هم ندارد، وقتی میخواهد پسرش را داماد کند یا دخترش را عروس کند یا فرض کنید مهمانی بگیرد، مجبور است به سبک اشرافی حرکت بکند.
وقتی اشرافی گری فرهنگ شد، میشود این.
جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود. رفتار مسئولان، گفتار مسئولان، تعالیمی که میدهند، باید ضدّ این جهت اشرافیگری باشد؛ کمااینکه اسلام اینجوری است.
ادامه دارد …