میعادگاه منتظران

سخنى با مولا
به نام حضرت دوست، که هر دلى در هواى اوست. او که آفرینش مان را با آدم آغازید و هدایتمان را خود بر عهده گرفت. چون از فراقش نالیدیم، به سوى خود فراخواندمان و چون از ظلم شکوه بردیم، به مهدى بشارتمان داد.

و سلام بر مهدى و مشتاقان روى مهدى و عاشقان کوى مهدى.

مولاى من!

خورشید پیش از تاریکى زمین نور فشانده بود و آب قبل از تشنگى من در زلالى خود غنوده بود.

و تو بودى، پیش از آنکه من به جستجویت برآیم.

این نیاز من نبود که تو را آفرید، بلکه این وجود تو بود که من فراق را حس کردم.

مولاى من!

پاى من گرچه در بند زمین، اما دلم در هواى توست.

مولاى من!

از وراى زمان و مکان تو را مى جویم. هرچند که تو با منى مانند حضور نور، هوا و آب; اما خوشا روزى که هلال رخسار حضور تو بدر کامل گردد.

زمین اگرچه گرد خورشید مى چرخد اما روح آن در جستجوى مدارى است که گرد تو مى گردد.

و زمان هرچند دیرى است که از مبدا خود پاى به راه نهاده، اما همچنان منتظر روزى است که تو از افق نمایان گردى.

و انسان هرچند خسته، اما مشتاق و بى تاب تو است;

مولاى من!

امتهاى پیامبران الهى چون رمه هایى بى چوپان در چنگال گرگها گرفتار آمده اند، و دیوان خون آشام در لباس چوپان بر چهره آنان چنگ مى سایند و به غارت آنان مشغولند.

مولاى من!

هر مظلومى که در زیر چکمه ستمکارى جان مى سپارد نام تو بر لب دارد و تنها تویى که فریاد رسى و بس.

مولاى من!

نه تنها در زمین که در بهشت نیز بى هدایت تو اسیر شیطان گشتم. از همان روز که عطش کمال در فطرتم نهادند، دریافتم که پاى عقل در این وادى پر خار، عاجز از هدایت من است.

و امروز، که من تنها با تکیه بر عقل خود به فرمانروایى زمین برخاسته ام از هر زمان ناتوان ترم.

امروز که رخسار زمین از هر زمان آراسته تر است، قلب زمین تیره تر و به خون نشسته تر از همیشه است.

امروز که همه مدعیان رهبرى زمین از آزادى دم مى زنند، من از همیشه در بندترم.

و امروز که مدافعان حقوق من بى شمارند، من محروم تر از هر زمانم.

امروز که تمامى اندیشه هاى بشرى به بار نشسته است، رنج فقدان اندیشه مبتنى بر قرآن که تو تجسم آن هستى از هر زمان جانکاه تر است.

مولاى من!

نخستین لحظه اى را که نام مبارک تو از سر نیاز و عشق بر زبانم نشست، به یاد نمى آورم; اما قدیمى ترین آن به زمان قابیل برمى گردد، و به لحظه اى که آهنگ قتل مرا در سر پروراند.

من دردمندانه از دست نیالودن به خون برادر سخن گفتم و دادخواهى را به تو وا نهادم.

من در زمان جارى بودم، و تو در بستر فکر من ماوا داشتى.

هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت، من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پیشانى بند اندیشه ام «یا مهدى » را حک مى کردم.

اى ناب ترین اندیشه راهنماى من به سوى کمال،

اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان،

اى مدافع راستین تمامى حقوق من

و اى فریاد رس مظلومان بر خون نشسته،

من در اندیشه توام.

اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغره الحمیده

 

ماهنامه موعود شماره ۱۴

همچنین ببینید

دعایِ مهمّ امام زمان(ع)، برای برآورده شدن حاجت‌ها

سيّد علي خان در كتاب شريف «الكلم الطيّب» مي‌گويد: اين دعاي ارزشمندي است از امام زمان(ع) براي كسي كه چيزي از او ضايع گشته يا حاجتي دارد؛ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *