گرچه قیام زید برادر امام باقر(ع) در عصر امام صادق(ع) صورت گرفت یعنی قیام زید هشت سال پس از شهادت امام باقر(ع) واقع شد. اما بدون تردید زمینه های این قیام سال ها قبل از این تاریخ مطرح بود و بارها امام باقر(ع) در این باره به اظهار نظر پرداخت. لذا یکی از موضوعات مربوط به زندگی سیاسی امام باقر(ع)
امام باقر(ع) و قیام زید بن علی(ع)
گرچه قیام زید برادر امام باقر(ع) در عصر امام صادق(ع) صورت گرفت یعنی قیام زید هشت سال پس از شهادت امام باقر(ع) واقع شد. اما بدون تردید زمینه های این قیام سال ها قبل از این تاریخ مطرح بود و بارها امام باقر(ع) در این باره به اظهار نظر پرداخت. لذا یکی از موضوعات مربوط به زندگی سیاسی امام باقر(ع) نوع برخورد آن حضرت با فعالیت های سیاسی و قیام برادرشان زیدبن علی(ع) است.
زیدبن علی(ع) کیست؟
زید فرزند علی بن الحسین(ع) است. مادر او بانویی به نام حوراء بود که امام باقر(ع) در باره حوراء می فرماید: لقد انجبَتْ امٌ ولدتْکَ یا زیدُ. ای زید تو را مادری نجیب و بی همتا به دنیا آورده است.([۱]) در این باره از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود: نور ایمان در چهره [حوراء] دیده میشد([۲]) و به دلیل تلاوت فراوان قرآن او را حلیف القرآن، هم پیمان با قرآن نامیدهاند.([۳])
زیدبن علی(ع) نخستین کسی از آل علی(ع) بود که پس از واقعه کربلا بر ضد امویان قیام کرد و با قیام پرشور خود، صحنه کربلا را در نظرها زنده نمود. قیام وی در دوره خلافت هشام بن عبدالمک اموی در سال ۱۲۱ هجری اتفاق افتاد. وی مدتی به دعوت پنهانی مردم مشغول بود و زمینه را برای نهضت اش آماده میکرد. در این مدت چندین بار هم از بیم عمّال هشام تغییر مکان داد. علاوه بر کوفه مدتی نیز در بصره و دیگر شهرهای عراق به جمع آوری نیرو پرداخت. اما جاسوسان خلیفه حرکت های وی را به هشام گزارش دادند.هشام برای اینکه نگذارد انقلاب زید تحقق پیدا کند نامه تندی به استاندار کوفه نوشت و دستور داد که نهضت زید را سرکوب کند. پیرو این نامه استاندار کوفه تمام حرکت ها را زیر نظر گرفت. حکم بن صلت عامل استاندار کوفه به کمک جاسوسان خود مخفی گاه زید را کشف کرد و در نهایت با دستگیری برخی از یاران زید تمام نقشه های سرّی نهضت او لو رفت و ماموران حکومت با جدّیت تمام به جستجوی زید پرداختند و زید مجبور شد قبل از موعد مقرر جنگ را آغاز کند و این در حالی بود که تعداد اندکی از نیروهایش با او بودند. همراهان او پس از جنگی سخت به لحاظ کمی تعداد و محدودیت امکانات به ناچار تن به شکست دادند و زید خود نیز پس از جنگی سخت به شهادت رسید. نقل است با اینکه یارانش پیکر او را در محلی دفن کرده و برای اینکه دشمن به محل قبر او پی نبرد آب برآن جاری کردند ولی با خیانت افراد خائن دشمن محل قبر او را یافت و بدن او را از خاک بیرون کشیدند و به دار آویختند و بعد از آن آتش زدند و خاکستر آن را به رود فرات ریختند.([۴])
امام باقر(ع) به مناسبتی درباره زید فرمود: این مرد بزرگ خاندان من و بازپس گیرنده خون رادمردان خاندان من است.([۵])
در روایتی از یونس بن خباب نقل شده است که روزی امام باقر(ع) زید را طلبید به او بسیار ابراز محبت کرد و با او بسیار گرم گرفت، آن گاه وی را در آغوش خود فشرد و با حالتی آمیخته با اندوه و تاثر فرمود: برادر عزیز تو را به خدا پناه می دهم که همان به دار آویخته کناسه باشی.([۶])
و همینطور گفته شده است که امام باقر(ع) زید را برای خود پشتوانه ای محکم و پناهی در حوادث می دانست و با حالت دعا میگفت: اللهم اشدُدْ ارزی بزید. یعنی پروردگارا پشت مرا به زید قوی ساز.([۷])
پیش گویی ها درباره زیدبن علی(ع)
درباره فضایل و قیام و شهادت زید روایات متعددی از طرف رسول خدا(ص) و امیرمومنان علی(ع) به صورت پیش گویی نقل شده است که از جمله آنهاست:
۱-روزی رسول خدا(ص) خطاب به فرزند گرامی اش امام حسین(ع) فرمود: ای حسین از نسل تو مردی به نام زید به دنیا خواهد آمد. سپس حضرت فضایل و شخصیت زید و همرزمانش را توصیف میکند و می فرماید: او و یارانش در روز قیامت، مقام مشخص و برتر از همه دارند و بر همه مردم مقدم اند، آنان با صورت های نوارنی و چهره های گلگون بدون حساب وارد بهشت میشوند.([۸])
در روایتی دیگر درباره زید حضرت رسول چنین می فرماید: او قیام میکند و در کوفه به شهادت میرسد و در کناسه به دارش می زنند و بعد از دفن، دشمنان، بدن او را از قبر خارج می سازند، درهای آسمان برای عروج روحش گشوده میگردد و فرشتگان آسمان و اهل زمین از ارواح او شاد میگردند.([۹])
ابوذر غفاری میگوید: روزی به خدمت رسول خدا(ص) مشرف شدم، حضرتش را سخت گریان و متاثر دیدم این حالت مرا منقلب کرد، علت گریه حضرت را پرسیدم، پیامبر در جوابم فرمود: جبرئیل به من خبر داد که از صلب فرزندم حسین پسری به دنیا می آید به نام علی که در میان فرشتگان و مقربان الهی او را زین العابدین خوانند و از او فرزندی بوجود خواهد آمد به نام زید. این فرزند به مقام شهادت نائل میشود.([۱۰])
۲- امیرالمومنین(ع) در خطبه ای حماسی و پرشور خطاب به مردم، قیام زید را خبر می دهد و حتی نام قاتل او را بیان می فرماید و از مردم معاصر زید می خواهد که به یاری او بشتابند. امام در این خطبه فرمود: ایّها النّاس انّی دعوتکم الی الحقّ … ذلک رجلٌ منّا اهل البیت فانصروه، فانه داعٍ الی الحقِّ فکان النّاس یحدثون اَنّ ذلک هو زیدٌ. ای مردم من شما را به حق دعوت کردم، اما شما سرپیچی کردید و از من اطاعت نکردید، شما را با چوب ادب کردم بازهم سخنم را نپذیرفتید. همانا بعد از من حکام ستمگری برشما مسلط شوند که با این عذاب کم قانع نشوند، بلکه شما را با شمشیر و تازیانه شکنجه دهند لیکن من، با این اسباب شما را عذاب نمیکنم … نشانه پیش بینی هایم هم این است که مردی از ناحیه یمن به جانب شما می آید و بر شما مسلط میگردد و بر گرده شما سوار میشود او عمال و کارگزاران را میگیرد، در این شرایط سخت و اوضاع وحشت انگیز مردی از خاندان ما قیام میکند، او را یاری کنید، زیرا او مردم را به حق می خواند و قیامش برای نجات شماست. مردم بعد از این خبر، همه میگفتند: آن مرد از اهل بیت که قیام میکند زید است، چون قبلا نظیر چنین خبر را از پیامبر و امیرالمومنین شنیده بودند.([۱۱])
باز نقل است روزی امیرالمومنین(ع) از موضعی که بعدا در آنجا زید به دار آویختند میگذشت، حضرت در آن محل قدری توقف فرمود، بی اختیار به شدت به گریه افتاد، اصحاب و همراهان امام که این حالت غیره منتظره را از حضرت دیدند، آنان نیز بی اختیار اشکشان سرازیر شد و با حال گریان علت گریه را از امام سوال نمودند، امام در حالی که دانه های درشت اشک بر صورت مقدسش می غلتید و محاسن شریفش را از اشک چشمش خیس شده بود فرمود: اِنّ رجلا من وُلدی یُصلب فی هذا الموضع. یعنی همانا مردی از فرزندانم، در اینجا به دار آویخته خواهد شد.([۱۲])
۳-روزی امام سجاد(ع) با قلبی پراندوه و غم به ابوحمزه ثمالی فرمود: ای اباحمزه، اگر بعد از من زنده باشی خواهی دید که این پسر (اشاره به فرزندش زید) را در ناحیه ای از نواحی کوفه، میکشند و سپس در محلی به نام کناسه جسد او را آتش می زنند، آن گاه قطعات سوخته بدن او را خرد میکنند و به صحرا می پاشند.([۱۳])
شخصی به نام خالد مولی آل زبیر میگوید: در محضر امام چهارم علی بن الحسین(ع) نشسته بودم، امام فرزندش زید را صدا کرد و او را طلبید، این پسر بچه با شتاب به سوی پدر می آمد که ناگاه با صورت به زمین خورد و خون از صورتش جاری گشت. امام(ع) بلافاصله او را از زمین بلند کرد و در حالی که خون را از رویش پاک میکرد با دل سوزی فرمود: عزیزم، ترا به خدا پناه می دهم که همان زیدی باشی که در کناسه کوفه او را دشمنان به دار میآویزند.([۱۴])
گریه امام صادق(ع) بر شهادت زیدبن علی(ع)
روایت شده است وقتی زیدبن علی(ع) به شهادت رسید امام صادق(ع) بسیار متاثر شد و نقل میکنند پس از شهادت زید امام صادق(ع) چنان اندوهگین شد که هرگاه به یاد کوفه و زید می افتاد، بی اختیاراشک از چشمان حضرت سرازیر میشد و با جملاتی جانسوز و تکان دهنده توأم با تجلیل و احترام عمیق نسبت به عموی شهیدش و یاران فداکار او ابراز محبت میکرد. حمزه بن حمران میگوید: روزی به خدمت مولایم امام صادق(ع) شرفیاب شدم حضرت از من پرسید: ای حمزه از کجا می آیی؟ عرض کردم از کوفه. امام(ع) تا نام کوفه را شنید به شدت گریه کرد به طوری که محاسن مبارکش از اشک خیس شد. موقعی که من این حالت غیرمنتظره را از آن حضرت مشاهده کردم، از روی تعجب عرض کردم: یابن رسول الله چه مطلبی شما را چنین به گریهانداخت؟ امام با حالتی حزن انگیز و چشمان پر از اشک فرمود: ذکرتُ عمّی زیداً(ع) و ما صُنِعَبه فبکیتُ. یعنی به یاد عمویم زید و آنچه بر سر او آوردند افتادم و گریه ام گرفت.
حمزه بن حمران میگوید: عرض کردم: چه چیزی از او به یاد شما آمد؟ فرمودند: قتل وشهادت او. بعد امام صادق(ع) وضع رقّت بار و غم انگیز و نحوه شهادت عمویش زید را برای حمزه شرح می دهد: در موقعی که او می جنگید، ناگهان تیری به پیشانی مقدسش اصابت کرد، در این لحظه حساس فرزندش یحیی رسید و خود را بر روی پدر افکند و با لحنی جانسوز پدر را تسکین میبخشید. بعد امام افزود: سپس حدادی را آوردند تا آن تیر را از پیشانی اش خارج سازند، اما جان او با آن بود یعنی تا حداد تیر را بیرون کشید جان زید هم گویی همراه آن از کالبدش خارج شد.
آن گاه امام صادق(ع) افزود: پس از شهادت بدن مقدس او را وسط جوی آبی دفن کردند و آب را بر روی قبر جریان دادند (تا دشمن متوجه قبر او نشود).
اما کسی از آن جمع محل دفن را به یوسف بن عمر استاندار کوفه خبر داد. آنها بدن وی را از قبر درآوردند و در کناسه کوفه به دار آویختند تا چهار سال بالای دار بود بعد بدن او را آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند. سپس امام صادق(ع) با قلبی آکنده از غم و اندوه فرمود: خدایا قاتلش و آن کسانی که او را یاری نکردند لعنت کن، به خدا شکایت میکنم از آنچه بر ما اهل بیت پیامبرش بعد از او می رسد و از او کمک می خواهیم تا بر دشمنان پیروز شویم و او نیکو پشتیبانی است.([۱۵])
فردی به نام عبدالله بن سبابه میگوید: امام صادق(ع) پول هایی را به من داد و دستور داد تا آنها را در میان خانوادههای شهیدانی که در قیام زید به شهادت رسیده بودند، تقسیم کنم، من این کار را انجام دادم.([۱۶])
بالاخره اینکه از امام صادق(ع) باز روایت شده است که فرمود: رَحِمَ اللهُ عمّی زیداً حَرَجَ علی ما خَرَجَ آباؤُهُ و وددتُ انی استطعتُ اَنْ اصنَعَ فاکونَ مثل عمّی، مَنْ قُتِلَ مع زیدبن علی کمَنْ قُتِلَ مع الحسین بن علی(ع). یعنی خدا رحمت کند عمویم زید را. قیام او همان راه پدران وی بود، و من دوست داشتم می توانستم کاری که عمویم کرد انجام می دادم (قیام میکردم) آری هرکس که همراه زید بن علی کشته شد، همانند کسی است که در کنار حسین بن علی(ع) به شهادت رسیده است.([۱۷])
از مجموعه آنچه گفته شد به خوبی معلوم میشود زیدبن علی(ع) شخصیت والایی بوده است که ائمه اطهار(ع) از قیام وی رضایت داشتهاند چون قیام وی قیام به حق بوده است و آن گاه هم که به شهادت رسیداز این پیش آمد بسیار ناراحت و غمگین بودند. همانگونه که اشاره شد امام باقر(ع) نیز از او همواره به نیکی یاد میکرد و او را باز پس گیرنده خون خاندان اهل بیت(ع) می دانست.
در مورد زید بن علی(ع) گاهی به جهاتی شبهاتی مطرح شده است که گرچه جای طرح آنها اینجا نیست ولی به جهت اشاره با آنها مطالب مختصری ارائه میشود که مفصّل این مباحث در منابع مربوط به شخصیت و قیام زید مطرح شده است.
۱-گاهی گفته شده است هدف قیام زیدبن علی انگیزه شخصی داشته است اما حقیقت این است که از روایات بسیاری چنین بر می آید که زید برای خونخواهی امام حسین(ع) قیام کردند. امام باقر(ع) می فرمایند: هذا سیّد اهلبیته والطالب باوتارهم. او بزرگ خاندان خویش است و خون خواه ایشان میباشد.([۱۸])
بعلاوه از خود زید نقل شده است که میگوید: انّما خرجتُُ علی الذین قاتلوا جدی الحسین(ع). من بر ضد آنان که با جدم حسین جنگیدند قیام کرده ام.([۱۹]) شیخ مفید در ارشاد در اشاره به علل قیام زید می نویسد: یطلب بثارات الحسین(ع). غرض او خونخواهی امام حسین(ع) بود.([۲۰]) علامه مجلسی هم مینویسد: و انّما خرج بطلب ثارالحسین(ع). او به انتقام خون امام حسین(ع) قیام کرد.
۲- گاهی گفته شده قیام زید به اذن و اجازه امام معصوم نبود اما در مراجعه به روایات خلاف این حرف بدست میآید. امام رضا(ع) درباره قیام زید و در ضمن جوابی که به مامون داد فرمود: امام صادق(ع) فرمود: او برای قیامش با من مشورت کرد. من به او گفتم: عموجان اگر دوست داری و راضی هستی که همان به دارآویخته کناسه کوفه باشی، پس راه تو همین است. و موقعی که زید از حضورش بیرون رفت امام صادق(ع) فرمود: وای به حال کسی که ندای او را بشنود و به یاریش نشتابد.([۲۱]) شهید اول هم در کتاب قواعد در باب امر به معروف و نهی از منکر به صراحت می نویسد: در کامل ابن اثیر آمده است: گروهی قبل از قیام زید به خدمت امام صادق(ع) آمدند و از بیعت زید خبر دادند، امام صادق(ع) فرمود: با او بیعت کنید که او سرور و بافضیلت ترین ماست ولی چون سخن امام با مذاق آنها خوش نیامد، سخن امام(ع) را کتمان کردند.([۲۲])
۳-درمواردی گفته شده زید مردم را برای بیعت با خود فرا می خواند ولی این سخن نیز نادرست است. در روایتی امام صادق(ع) در این باره می فرماید: رحم الله عمّی زیداً، لو ظفر لوفیٰ انّما دعا الیٰ الرضا مِن آل محمدٍ و اَنا الرضا یعنی خدا رحمت کند عمویم زید را. اگر او در قیامش پیروز میشد به وعده خویش وفا میکرد. همانا وی مردم را به رضای آل محمد(ص) دعوت میکرد و منظور از رضای آل محمد(ص) من بودم.([۲۳])
در روایتی دیگر دارد که حضرت صادق(ع) فرمود: او (زید) مردم را به خویش نمی خواند، جز این نیست که او مردم را به رضای از خاندان پیامبر خدا(ص) دعوت میکرد، و اگر فتح و ظفر نصیب اش میشد به آنچه شما را خوانده بود وفا میکرد و همانا او بر سلطانی خروج کرد تا قدرت او را خرد و منکوب سازد.([۲۴])
۴-در بعضی از نقل ها هست که گفته شده روایاتی به ظاهر موهوم قدح به زید هستند.
در این باره حدود هشت روایت نقل کردهاند که غیر از یک روایت سند همه آنها را علما ضعیف دانستهاند. روایتی هم صحیح است ولی به قدح دلالت ندارد. مرحوم شیخ بهایی پس از ملاحظه همه روایات می نویسد: انّا معاشرالامامیه لانقول فی زید بن علی الّا خیراً والروایات عن ائمتنا فی هذا المعنی کثیره و… ما گروه امامیه جز خوبی درباره زید نمیگوییم و روایات در این زمینه از ائمه اطهار(ع) زیاد است و از علامه کاظمی در تکمله میگوید: علماء اسلام بر عظمت و جلالت و پرهیزکاری و فضیلت زید اتفاق نظر دارند.([۲۵]) علامه امینی در الغدیر پس از آنکه می نویسد: مقام و فضیلت زید نزد همه شیعیان معلوم است ولی نمی دانم ابن تیمیه از کجا نقل میکند که: شیعیان زید و هرکس را که او را دوست بدارد رها کردهاند و به کفر و فسق او شهادت دادهاند و سپس مرحوم امینی حرف قصیمی را هم که از آلوسی در این باره نقل کرده است دروغ می خواند و می نویسد: آیا کسی نیست که به اینها بگوید آخر شیعه در کجا این چیزها را گفته است و …؟([۲۶])
در پایان اشاره به این نکته هم ضروری است که چون بسیاری از ارباب قدرت از قیام زید متضرر شدند لذا یک راه مقابله با وی را دادن نسبت های ناروا به وی بود به عنوان نمونه یکی از راه های مقابله بنی امیه و بنی عباس برای لکه دار کردن اصحاب ائمه(ع) و بویژه سردمداران نهضت های اسلامی نسبت های دروغ دادن به آنها و جعل روایاتی از مشاهیر اصحاب بر علیه این افراد بود و روایات داله به قدح زید هم اغلب از این گونه روایات است. آنان با نشر روایاتی بر علیه این شخصیت ها میکوشیدند آنها را در بین مردم بد نام سازند. تبلیغات سوء بر علیه زیدبن علی هم از جمله این حرکت هاست. بر این اساس امویان و پیروان آنها علیه زید مطالبی ساخته و شایعه میکردند. بعدها عباسیان هم همین کار را دنبال کردند. اینان می خواستند بین زید و ائمه اطهار شیعه جدایی بیندازند. جعل چنان روایاتی در چنین فضا و شرایطی انجام گرفته است.
منابع و مآخذ:
۱-شخصیت و قیام زید بن علی(ع)، ص۲۸ تا ۳۶ و ۱۱۲ تا ۱۳۰ و ….
۲- سیری درتاریخ تشیع، ص۳۵۷ تا ۳۵۹.
۳-امام باقر(ع) جلوه امامت، ص۲۰۲ تا ۲۰۹.
۴-آفاق اندیشه، ص۸۵ تا ۹۱.
[۲]- همان، ج۱۷۰
[۳]- مقاتل الطالبین، ص۸۷.
[۴]-تجارب السلف، صص۸۱ و ۸۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۸.
[۵]- بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹، ارشاد مفید، ج۲، ص۲۹۸.
[۶]- مقاتل الطالبین، ص۱۳۱.
[۷]- الغدیر، ج۳، ص۷۰.
[۸]- عیون اخبارالرضا، باب۲۵؛ بحارالانوار، ج۴۶، صص۲۰۹ و ۱۷۱.
[۹]- الغدیر، ج۳، ص۴۹.
[۱۰]- شخصیت و قیام زید بن علی، صص ۲۹ و ۳۰.
[۱۱]- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، خطبه۳۹، ج۲، ص۳۰۶؛ سفینه البحار، ج۱، ماده زی.
[۱۲]-الغدیر، ج۳، ص۶۹؛ ملاحم سید بن طاووس، باب ۳۱.
[۱۳]- شخصیت و قیام زید بن علی، ص۳۴.
[۱۴]- مقاتل الطالبین، ص۹۵.
[۱۵]- شخصیت و قیام زید بن علی، صص۲۳۵ و ۲۳۶.
[۱۶]- بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۹۴.
[۱۷]- وقایع الایام، ص۱۱۲.
[۱۸]- بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۰.
[۱۹]- اعلام الوری، ص۲۷۵.
[۲۰]- ارشاد مفید، ص۲۵۱.
[۲۱]- شخصیت و قیام زیدبن علی، صص۱۲۵ و ۱۲۶.
[۲۲]- کامل ابن اثیر، ج۴، ص۲۴۶.
[۲۳]- عیون اخبارالرضا به نقل از الغدیر، ج۳، ص۷۱.
[۲۴]- همان، ص۷۰.
[۲۵]- الغدیر، ج۳، ص۷۱.
[۲۶]- الغدیر، همان، صص۷۵ و ۷۴.