نامه ای که نوشته نشد! نقش خلیفه دوم چه بود؟

زائرى گفت: پیامبر در آخرین روزها قلم و کاغذى خواست تا براى امّت چیزى بنویسد که گمراه نشوند، ولى برخى از حاضران در مجلس، او را به هذیان گویى متهم کردند. مأمور ارشادى در پاسخ گفت: این هم از همان جعلیاتى است که در قم ساخته‌اند، واقعیت این است که عایشه به پیامبر در آخرین روزهاى عمرش گفت براى جلوگیرى از فتنه احتمالى قلم و کاغذ بیاورند تا براى همه جانشین خود را معرفى کند، پیامبر فرمود: در حالى که خدا به چیزى راضى است که امّت به آن راضى هستند، دیگر چه نیازى به نوشتن هست؟؟
! پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به آن در پایگاه خود پاسخ داده‌اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:
پاسخ:
۱. آنچه که زائر خانه خدا بیان کرده است، عین همان مطلبى است که در صحیح بخارى آمده است. اینک ما متن حدیث را از صحیح بخارى با شماره حدیث مى نویسیم و سپس آن را ترجمه مى آوریم تا روشن شود حق با کدام یک از آنهاست؟
بخارى از ابن عباس نقل مى کند:
«لمّا اشتد بالنبى وجعَه، قال: ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبى (صلى الله علیه وآله) غلبه الوجع وعندنا کتاب الله حسبنا، فاختلفوا وکثر اللغط. قال: قوموا عنّى ولا ینبغى عندى التنازع. فخرج ابن عباس یقول: إنّ الرزیّه کلّ الرزیّه ما حال بین رسول الله (صلى الله علیه وآله) وبین کتابه». ( [۵۲])
«آنگاه که بیمارى پیامبر سخت شد، فرمود: برگى بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. عمر گفت: دردِ بیمارى بر پیامبر چیره شده، ما قرآن را داریم و همان براى ما بس است. کسانى که در حضور پیامبر بودند، بر سر این مسأله با هم اختلاف پیدا کردند و سر و صدا بالا گرفت، پیامبر فرمود: از نزد من برخیزید، شایسته نیست که در حضور من با هم دعوا کنید. ابن عباس از مجلس بیرون رفت و مى گفت: بزرگترین مصیبت آن است که نگذاشتند پیامبر آنچه مى خواست، بنویسد».
بخارى این حدیث را در چند جا آورده است، علاوه بر شماره اى که یادآور شدیم در شماره هاى ۳۰۵۳، ۳۱۶۸، ۴۴۳۱، ۴۴۳۲، ۵۶۶۹، ۷۳۶۶ نیز همین حدیث آمده است.
اکنون سؤال مى کنیم: آیا صحیح بخارى را نیز در قم ساخته‌اند؟!
آیا آنچه که آن زائر خانه خدا مى گفت جز آن است که در صحیح بخارى آمده است؟
۲. آیا گفتار عمر که «حسبنا کتاب الله» در حضور پیامبر صحیح است؟ و آیا مخالف قرآن نیست که مى فرماید: ( ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا ) ؟([۵۳])
فرض کنیم گفتار عمر(کتاب خدا کافى است) صحیح است، پس صحاح سته و کلیه کتاب هاى حدیث را باید به دور بریزیم و تمام دانشکده هاى حدیث را ببندیم، چون با وجود کتاب خدا نیازى به چیز دیگرى نیست؟ پس باید پیروان خلیفه اسم خود را «اهل کتاب» بگذارند نه «اهل سنت». چون کتاب براى آنها کافى است و سنت مورد نیاز آنها نیست!
۳. پیامبر که هیچگاه از روى هوا و هوس سخن نمى گوید، بلکه به تصدیق قرآن: ( إن هو إلاّ وحىٌّ یُوحى ) همگى وحى الهى است آیا صحیح است که گفتار او را به نحوى که خلیفه گفت تفسیر کنیم، و بگوییم«غلبه الوجع» (بیمارى بر او غلبه کرد و خداى نکرده هذیان مى گوید).
۴. بخارى در موارد دیگرى که حدیث را نقل کرده به جاى «غلبه الوجع» مى گوید: مردى در آن مجلس گفت: «إنّ الرجل لیهجر»، (این مرد هذیان مى گوید)، و نامى از خلیفه نمى برد.
آیا این نوع تعبیر، اهانت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست؟
۵. آیا جلوگیرى از آوردن قلم و کاغذ، مخالفت با امر پیامبر نیست؟ قرآن مى فرماید:( فلیحذر الذین یخالفون عن أمره أن تصیبهم فتنه أو یصیبهم عذاب ألیم ) .( [۵۴])
ضمیر «عن أمره» به پیامبر برمى گردد نه به خدا، زیرا ماقبل آیه این است: ( لاتجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً قد یعلم الله الذین یتسللون منکم لواذاً فلیحذر الذین یخالفون عن أمره… ) .( [۵۲] . صحیح بخارى، حدیث ۱۱۴.
[۵۳] . حشر/ ۷.
[۵۴] . نور/ ۶۳.
[۵۵] . نور/ ۶۲

همچنین ببینید

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *