نظریه پردازى درباره آینده جهان و جهان آینده -۳

قسمت‌سوم
محمدصادق امه‌طلب

د) پال کندى از استادان مشهور انگلیسى دانشگاههاى آمریکا، نظراتى واقع‌‌بینانه‌‌تر دارد که مطالعه آنها بعضا به فهم نظریه‌‌اى که در این کتاب درباره سرنوشت آینده جهان بیان خواهم کرد، کمک مى‌‌کند. هرچند که برخى از آنها خصوصا درباره رابطه آمریکا و چین، مربوط به دهه هشتاد است و دیگر کهنه شده و کاربرد ندارد. البته نظریات وى جنبه پیش‌‌بینى ندارد، بلکه بررسى مشکلات واقعى است که به ترتیب ایالات متحده امریکا، غرب و بالاخره تمام انسانها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین مى‌‌توانیم نظریات او را در دو قسمت‌‌بیان کنیم:

۱. افول نسبى ایالات متحده آمریکا:

که به تعبیر وى به عارضه «گستردگى بیش از اندازه امپراتورى‌‌» دچار شده است. (یعنى مجموع منافع و تکالیف جهانى آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن براى دفاع همزمان از همه آنهاست.) و همچنین با امکان نابودى هسته‌‌اى – که ماهیت‌‌سیاست قدرتمندانه بین‌‌المللى را کاملا دگرگون کرده است – روبرو است. به نظر وى به دلیل امکان نابودى کامل طرفین در یک جنگ تمام عیار هسته‌‌اى، آنها به گسترش نیروهاى سنتى خود که هزینه بسیار بیشترى دارد، رو آورده‌‌اند. مجموع این خصوصیات سبب شده است که اگر روزى کشورهاى مهم درگیر جنگ غیر هسته‌‌اى شوند، وضعیت استراتژیکى ایالات متحده آمریکا سبب شود مثل اسپانیاى امپراتورى یا بریتانیاى دوران ادوارد هفتم، مخاطراتى عظیم متوجه منافع این کشور در خارج از آن شود و این کشور هم به تنهایى قادر به دفاع همزمان از آنها نخواهد بود و ترک هر یک از آنها هم خطرات بزرگ دیگرى دارد.

او سپس وضعیت‌‌بسیار بغرنج و خطرآفرین خاورمیانه و شمال آفریقا را تشریح مى‌‌کند که ایالات متحده را در اتخاذ سیاستى درازمدت و یکپارچه در آن دچار دشوارى فوق‌‌العاده‌‌اى کرده است. همچنین وضعیت آمریکاى لاتین را ذکر مى‌‌کند که نظام مالى و اعتبارى آمریکا را بشدت مورد تهدید قرار مى‌‌دهد. او بدترین بحران را در جنوب ایالات متحده در مکزیک جستجو مى‌‌کند که بحران اقتصادى آن سبب مهاجرت غیر قانونى سالانه صدها هزار نفر به آمریکا و قاچاق پررونق مواد مخدر به آمریکا شده است. علاوه بر این درباره خاور دور که موقعیت صنعت و تجارت آمریکا را بشدت متزلزل کرده است و ضمنا از نظر نظامى هم تعهدات و تهدیدهاى وسیع نظامى سنگینى را متوجه آن نموده است، توضیح مى‌‌دهد.

ایالات متحده امروز نیز در سراسر جهان همان تعهدات وسیع نظامى بیست و پنج‌‌سال پیش را دارد، ولى سهمش از تولید ناخالص ملى، مصنوعات ماشینى، هزینه‌‌هاى نظامى و کارکنان نیروهاى مسلح جهان، از آن زمان خیلى کمتر شده است. محدودیتهاى بودجه، انتخاب فرض درست از بین فرضهاى مختلف درباره نوع جنگى که احتمالا در یک درگیرى باید برگزیند، نامناسب بودن ساختار ناهمگن و متشتت تصمیم‌‌گیرى کنونى در آمریکا، براى اجراى استراتژى مناسب و بالاخره رابطه مناسب بین «وسیله و هدف‌‌» در امر دفاع از منافع جهانى آمریکا، از مهمترین مشکلات این کشور خواهد بود.

به عقیده پال کندى برخى از عرصه‌‌هاى افول آمریکا عبارتند از:

۱-۱. افول نسبى صنعتى آن در مقایسه با تولید جهانى (انقباض صنعتى).

۱-۲. بحران و افول در کشاورزى که بر اثر افزایش تولید، تنزل قیمت و بیکارى عده زیادى از کشاورزان را موجب شده است.

۱-۳. پدیده «روى گرداندن‌‌» سیر سرمایه بین‌‌المللى از بازرگانى کالا و خدمات بر اثر کسر موازنه بازرگانى آمریکا و کسر بودجه‌‌هاى دولت فدرال.

۱-۴. تاثیر منفى رشد آهسته صنعتى این کشور بر هماوایى اجتماعى – سیاسى آمریکاییان.

۱-۵. رابطه دقیق بین رشد آهسته اقتصادى و هزینه کلان دفاعى. (۱)

البته نویسندگان دیگرى هم این افول آمریکا (وحتى زوال و انحطاط آن را) به طرق و علل دیگرى مورد توجه قرار داده‌‌اند. به عنوان مثال «اکتاویوپاز»، معتقد است که آثار انحطاط در سراسر آمریکا به چشم مى‌‌خورد. از جمله تضادهاى آمریکا به نظر او عبارتند از: تضاد بین فردگرایى و دموکراسى، عدالت و آزادى، اختیارات محلى و تمرکز حکومتى، ثروت انبوه و محرومیت فوق‌‌العاده، بهترین زیباییها و زننده‌‌ترین ابتذالها، حرص ماده‌‌پرستانه و حالت وارستگى (بى‌‌نیازى)، پشتکار و خمودگى معتادان و شرابخواران، دقت وسواس‌‌گونه علمى و جنون آمار زندگى، زیاده روى در عفاف و افراط در بى حیایى، و بالاخره آزادى و سرافرازى از یک سو و تمکین و تقلید گله‌‌وار از سوى دیگر، مقاصد عالى مثل رستگارى اخروى، نیکوکارى، رسیدن به حقیقت و خردمندى و محبت در افق دید آمریکاییان وجود ندارد و جزء مسائل شخصى افراد شده است. تزلزل اعتماد آنها به نهادهاى سیاسى کشورشان در آینده خیلى خطرناک است.

وضع آمریکا در حال حاضر از وضعیت روم در پایان عصر جمهورى بدتر است. در سطح نهادهاى سیاسى این کشور وحدت و انسجام و کفایت لازم وجود ندارد. مدینه فاضله آمریکاییها مخلوطى از سه رؤیا است: رؤیاى زهد و انزوا، رؤیاى سوداگرى و رؤیاى کشف جهان. این هر سه تصوراتى انفرادى است، لذا آنها از برخورد با دنیاى خارج اکراه دارند، از درک آن عاجزند و فاقد صلاحیت اداره آن هستند. بسط نفوذ آن هم معلول پیشرفت و رشد اقتصادى و اجتماعى و دست‌‌نخوردگى نهادهاى مختلف آنها بر خلاف دیگر ملل بوده است. سیاست‌‌خارجى‌‌اش پراعوجاج و بلاتکلیف و اکثرا ضد و نقیض و گاه ناهنجار و دستخوش حساسیت در برابر واکنشهاى داخلى است تا توجه به واکنشهاى خارجى و پاسخ مناسب و منطقى به آنها.

آمریکاییها بر اثر عدم ثبات روحى، دائما یا دچار افراطند یا تفریط، حس خویشتنداریشان را از دست داده‌‌اند، دانایى لازم را ندارند، بین سیاست‌‌خارجى و اقتدار آمریکا از یک سو و محاسن نظام داخلى و اقدامات بین‌‌المللى آن از سوى دیگر مباینت‌‌به چشم مى‌‌خورد. آمریکاییان (هم ملت و هم زمامداران) حس ششمى را که تقریبا همه ملل بزرگ و مقتدر داشته‌‌اند (حس جهت‌‌گیرى مناسب در جریان تاریخ) ندارند. این همان «احتیاط‌‌» است که به معناى سیاسى، ترکیبى از دانایى و پایدارى و جسارت و ملایمت و حسن تشخیص و پافشارى در اجراى تصمیمات اتخاذ شده مى‌‌باشد. در آمریکا نفاق، مباحثات کم اهمیت، شکاکیت، کامجویى از لذات مادى تا سرحد خودکشى، تضاد بین منافع شرکتهاى بزرگ و اتحادیه‌‌هاى کارگرى و قشر کشاورزان و بانکداران و دستگاههاى خبرى و اقلیتهاى نژادى، باعث قربانى شدن جامعه در تمام سطوح شده است. آنها به جاى درک حوادث جهان، درباره آنها قضاوت مى‌‌کنند. تناقضى که پایه‌‌هاى موجودیت ملت آمریکا را متزلزل مى‌‌کند، تناقض بین ماهیت‌‌یک دموکراسى و طبیعت‌‌یک امپراتورى است. به نظر اکتاویوپاز، همه چیز رو به افول (چیزى بدتر از انحطاط) است و ما نه شاهد پایان یک امپراتورى یا زوال یک تمدن و یا حتى انهدام یک سیستم تولید اقتصادى معین، بلکه شاهد بحران تمدن در تمام قاره‌‌هاى جهان هستیم که شاید هم آخرالامر به نابودى نوع بشر بینجامد و مرکز ثقل این بحران عمومى، تمدن ایالات متحده آمریکا خواهد بود. (۲)

۲. مشکلات آینده جهان خصوصا جهان غرب:

پاول کندى بحق برخى از مسایل را که مشکلاتى مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهاى قرن بیستم براى بشر مى‌‌آفریند، بررسى مى‌‌کند:

انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژى و در نتیجه بیکارى، فقر و نگرانى میلیونها کشاورز، پیشرفت ارتباطات، انقلاب مالى و رشد شرکتهاى چند ملیتى که باعث جهانى شدن اقتصادهاى خاصى گشته و این موجب نگرانیهاى بسیارى از بازرگانان و سیاستمداران و غیر آنها مى‌‌شود، کنترل آدمکهاى کامپیوترى و دستگاههاى خودکار در انقلاب صنعتى جدید همراه با مازاد سرمایه سبب افزایش شکاف بین شمال و جنوب و عقب ماندگى بیشتر کشورهاى در حال توسعه یا توسعه نیافته مى‌‌شود، بحران محیط زیست‌‌به صورت روز افزون نگران کننده مى‌‌شود (افزایش دماى زمین، کاهش جنگها، توسعه حفره‌‌اى که در لایه اوزون بر فراز قطب جنوب تشکیل شده است، تشعشعات رادیو اکتیو و غیره). آسیب پذیرى شدید جمهوریهاى شوروى سابق، ظهور مجدد قومیت گرایى (ناسیونالیسم)، مشکلات ایجاد یک اروپاى یکپارچه و منسجم و قدرتمند که مى‌‌تواند به بحرانهاى مهمى بینجامد، مشکلات روز افزون آمریکا که یا باید به سیر فزاینده افول و انحطاط ادامه دهد و یا به دکترین مونروئه (انزواگرایى پیش از ۱۹۴۱) برگردد که هر یک پیامدهاى بسیار سنگین خاص خود را خواهد داشت و همچنین به خواسته‌‌هاى فراوان اصلاحگرانه داخلى باید به نحوى پاسخ داده شود، تاثیر تحولات اقتصادى و تکنولوژیکى در تغییر مکان اقتدار از «ملت – کشور» به واحدهاى کوچکتر و نیز خواستهاى وسیعى براى اهمیت‌‌یافتن بیشتر واحدهایى بزرگتر از کشور – ملت و بالاخره تعصبات فرقه‌‌اى و نژادى رو به تزاید.

او نتایج این مشکلات و راههاى مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسى مى‌‌کند. (۳)

روى هم رفته کار پاول کندى عمدتا بررسى واقعیات است نه پیش بینى وسیع آینده.

البته نویسندگان دیگرى هم در این مورد نظراتى دارند. مثلا دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسیهاى غربى از جهان سوم دشمنانى دیو هیبت و اهریمنى نشان مى‌‌دهند (از نظر رقابت ایدئولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامى و غیره) تا خود موفق شوند به حالت‌‌بربریت‌‌برگردند. (۴)

ه) ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف «برخورد (رویارویى) تمدنها» را پرداخته است، خلاصه‌اندیشه وى از این قرار است:

۱. نقطه اصلى برخورد در جهان آینده نه ایدئولوژیکى است و نه اقتصادى، بلکه فرهنگى است و بین تمدنها صورت مى‌‌گیرد، هر چند که دولت – ملتها همچنان به عنوان نیرومندترین بازیگران عرصه بین الملل در درون تمدنها باقى خواهند ماند.

۲. حتى ممکن است در درون یک تمدن نزاعها و برخوردهایى هم پدید آید; ولى سرنوشت جهان را برخورد تمدنها تعیین خواهد کرد.

۳. تمدن، بزرگترین واحد عرصه بین الملل است و در جهان کنونى هفت‌‌یا هشت تمدن بزرگ وجود دارد: تمدن غربى، تمدن کنفوسیوسى، تمدن ژاپنى، تمدن اسلامى، تمدن هندو، تمدن اسلاوى – ارتدوکس، تمدن آمریکاى لاتین و احتمالا تمدن آفریقایى. این تمدنها وجوه اختلاف اساسى دارند: تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت، و از همه مهمتر مذهب، البته اختلاف لزوما به معنى درگیرى و درگیرى مترادف با خشونت نیست. هرچند اغلب، طولانى‌‌ترین و خشونت آمیزترین برخوردها بین تمدنها بوده است.

۴. جهان در حال کوچکتر شدن، کنش و واکنش بین ملتهاى وابسته به تمدنهاى مختلف در حال افزایش، و در نتیجه هوشیارى تمدنى و آگاهى به وجوه اختلاف بین تمدنها و وجوه اشتراک در درون هر تمدن در حال شدت یافتن است (خودآگاهى تمدنى).

۵. روندهاى نوسازى اقتصادى و تحول اجتماعى در سراسر جهان، انسانها و دولتها را از هویت‌‌بومى‌‌شان جدا کرده است. امروزه در تمام ادیان حرکتهایى در جهت پر کردن خلا هویت صورت گرفته که «بنیاد گرایى‌‌» نام گرفته‌‌اند و بیشتر اعضاى فعال آنها را افراد جوان، تحصیلکرده، کارشناسان فنى از طبقه متوسط، و صنعتگران و تاجران تشکیل مى‌‌دهند. (تجدید حیات دین که ملتها را به هم مى‌‌پیوندد.)

۶. نقش دوگانه غرب، آگاهى تمدنى را شدت مى‌‌بخشد. از یک سو غرب در اوج قدرت است و از سوى دیگر پدیده بازگشت‌‌به اصل خود و میل و اراده و منابع بیشترى براى شکل دادن به جهان به شیوه‌‌اى غیر غربى رشد مى‌‌کند. امروزه بر عکس گذشته که نخبگان جوامع غیر غربى، غربزده و عامه مردم سنتى بودند، عامه مردم غربزده و نخبگان بومى و سنتى مى‌‌شوند.

۷. مذهب و فرهنگ، هویت واقعى افراد را تشکیل داده مى‌‌دهد و حل مسایل مربوط به آن از حل مسایل اقتصادى و سیاسى دشوارتر است و تمایزات مربوط به آن واقعى و غیر قابل تعویض یا معامله است.

۸. منطقه گرایى اقتصادى در حال رشد است و خود از ریشه‌‌هایى در یک تمدن مشترک ناشى شده و باعث قویت‌‌خودآگاهى تمدنى مى‌‌شود. ریشه‌‌هاى مشترک تمدنى در هر منطقه منجر به توسعه سریع روابط اقتصادى کشورهاى آن منطقه مى‌‌شود.

۹. خطوط گسل میان تمدنها، (۵) به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزى، جانشین مرزهاى سیاسى و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد است.

۱۰. برخورد تمدنها در دو سطح صورت مى‌‌گیرد: در سطح خرد، گروههاى نزدیک به هم (وابسته به تمدنهاى متخالف) در امتداد خطوط گسل میان تمدنها، غالبا توسل به خشونت‌‌براى کنترل خاک و مهار یکدیگر، مى‌‌جنگند. در سطح کلان، دولتهاى وابسته به تمدنهاى مختلف، براى کسب قدرت نسبى نظامى و اقتصادى با هم رقابت مى‌‌کنند، براى کنترل نهادهاى بین المللى و طرفهاى ثالث دست‌‌به مبارزه مى‌‌زنند، و بر اساس رقابت، ارزشهاى خاص سیاسى و مذهبى خود را ترویج مى‌‌کنند. این برخورد تمدنها قبلا هم وجود داشته است و امروزه نیز در آسیا، اروپا و آفریقا جریان دارد.

۱۱. مبناى اصلى همکارى و ائتلاف پس از جنگ سرد، مشترکات تمدنى یا «عارضه خویشاوندى کشورها» (به جاى ایدئولوژى سیاسى و ملاحظات موازنه قدرت) خواهد بود. این عارضه در جنگ خلیج فارس، در جنگ قره‌‌باغ، و در جنگ بوسنى هرزگوین کاملا دیده شده است. این صف بندى تمدنى که تا کنون محدود بوده است، همچنان رو به رشد است و جنگ جهانى بعدى در صورت وقوع، جنگى بین تمدنها خواهد بود.

۱۲. امروزه غرب، در مقایسه با سایر تمدنها در اوج قدرت است، توان نظامى و اقتصادى آن بلامنازع و درگیرى نظامى در درون آن غیر محتمل است. اصطلاح «جامعه جهانى‌‌» بى مفهوم شده و عبارت «جهان آزاد» یعنى آمریکا و دیگر قدرتهاى غربى جایگزین آن شده است. نهادهاى مهم بین المللى از جمله صندوق بین المللى پول و شوراى امنیت‌‌سازمان ملل در اختیار غرب و اهرم و آلت دست آن هستند.

این تفاوت در میزان قدرت و مبارزه براى کسب برترى نظامى، اقتصادى و قدرت صنعتى از عوامل و منابع نزاع و تمدنهاى غیر غربى است.

دومین منبع، تفاوتهاى فرهنگى (باورها و ارزشهاى اساسى) خواهد بود. غرب مى‌‌کوشد تا مفاهیم فرهنگى خود (فرد گرایى، لیبرالیسم، مشروطیت، حقوق بشر، برابرى، آزادى، حاکمیت قانون، دموکراسى، بازار آزاد اقتصادى، جدایى دولت و کلیسا – سیاست دین – و سکولاریزم) را تبلیغ کند و این موجب واکنش کشورهاى غیر غربى و تاکید آنها بر فرهنگ بومى مى‌‌شود. این کشورها یکى از سه نوع واکنش را بر مى‌‌گزینند:

۱۲-۱. انزوا و عدم مشارکت در جامعه جهانى تحت‌‌سلطه غرب.

۱۲-۲. الحاق به جمع و پذیرش ارزشها و نمادهاى غربى.

۱۲-۳. تلاش براى حفظ ارزشها و نهادهاى بومى از طرف دیگر (نوسازى‌‌ومدرن‌‌شدن، نه، غربى‌‌شدن)

۱۳. برخى از کشورها «از درون گسیخته‌‌» هستند، مثل روسیه و ترکیه و مکزیک، که یا مشتمل بر جوامعى متعلق به تمدنهاى مختلف‌‌اند و طبعا در معرض تجزیه خواهند بود، و یا جامعه‌‌اى متعلق به یک تمدن ولى داراى دولتى هم پیمان با تمدن غرب هستند که مجبورند در اثر احیاى تمدن خودشان، به اصل خود برگردند و این منجر به تنشهاى جدى و مهم مى‌‌شود. لازمه تعریف مجدد هویت تمدنى در کشورهاى از درون گسیخته عبارتند از:

۱۳-۱. نخبگان اقتصادى و سیاسى آن باید به طور کلى حامى و مشتاق تعریف مجدد هویت تمدنى آن باشند.

۱۳-۲. عامه مردم باید به این روند تن دهند.

۱۳-۳. گروه حاکم در تمدن پذیرنده، باید آگاهانه خواستار چنین تغییر و تحول تمدنى باشند.

۱۴. تمدنهاى کنفوسیوسى و اسلامى در حال ارتباط و همکارى با هم در برابر تمدن غرب (براى برخورد با منافع، ارزشها و قدرت آن) هستند. موضوعات همکارى و ارتباط ایندو با هم، سلاحهاى هسته‌‌اى شیمیایى و بیولوژیکى، موشکهاى بالستیک و ابزار پیشرفته پرتاب آنها، قابلیتهاى راهبرى و اطلاعاتى و دیگر امکانات الکترونیکى در این زمینه است و غرب مى‌‌کوشد در قالب «کنترل تسلیحات‌‌» با آن مقابله کند. این امر احتمالا موجب درگیرى بین غرب و چند کشور اسلامى – کنفوسیوسى در آینده بسیار نزدیک خواهد شد. در انتها، وى به غرب اندرزهایى از قبیل همکارى و وحدت بیشتر کشورهاى غربى با هم، افزایش قدرت خود و سازش با تمدنهاى دیگر و ادامه رابطه با روسیه و ژاپن، استفاده از تعارضهاى درون تمدنهاى دیگر و حمایت از گروههاى غربگرا در تمدنهاى دیگر و درک عمیقتر از ارزشهاى و باورهاى تمدنهاى دیگر و شناخت عناصر مشترک بین تمدن غربى و سایر تمدنها و نیز تقویت نهادهاى بین المللى تحت‌‌سلطه‌‌اش مى‌‌نماید. (۶)

۱۵. از نظر هانتینگتون، همچنانکه موفقیتهاى اقتصادى منجر به گسترش فرهنگ غربى (خصوصا سکولاریزم یا دنیاگرایى) در سراسر جهان شد، کاهش قدرت غرب هم سبب عقب نشینى فرهنگ غربى خواهد شد و اشتباه محض است اگر تصور کنیم که چون کمونیسم شوروى سقوط کرد، پس غرب براى همیشه پیروز شده است. همچنین داد و ستد زیاد (ارتباطات و حمل و نقل بیشتر) نه تنها موجب ایجاد فرهنگ مشترک نمى‌‌شود، بلکه سبب پدید آمدن مقاومت، عکس العمل و درگیرى مى‌‌شود. همچنین نوگرایى و پیشرفت اقتصادى در نقاط مختلف سبب ایجاد آثارى همگون و فرهنگى مشترک نمى‌‌شود. خلاصه اینکه تقدم بخشیدن سنتهاى یهود – نصارى و قانون طبیعت توسط بسیارى از کشورها، بر اثر رونق شدید اقتصادى ایجاد شده است و زودگذر خواهد بود. (۷)

۱۶. از نظر هانتینگتون جهان معاصر پس از جنگ سرد دو خصیصه دارد:

۱۶-۱. در گذشته یک نظام بین المللى چند قطبى (پس از شکست ناپلئون) مبتنى بر چارچوب غرب و اروپا وجود داشت، اکنون براى اولین بار در تاریخ، سیاستهاى جهانى هم چند قطبى است و هم چند تمدنى (هر یک یا چند قدرت بزرگ متعلق به یک تمدن هستند).

۱۶-۲. در جهان چند قطبى – چند تمدنى، بى تردید غرب همچنان به صورت فائقه خواهد ماند، ولى قدرت و جذابیت تمدنهاى دیگر در حال افزایش و عکس العمل بر ضد غرب هم در حال شکل‌‌گیرى است. ولى در دراز مدت قدرت غرب نسبت‌‌به دیگر تمدنها در حال کاهش است.

۱۷. مهمترین منابع بى ثباتى در جهان معاصر عبارتند از:

۱۷-۱. در جهان چند ملیتى – چند تمدنى، بروز درگیریهاى قومى و قبیله‌‌اى در درون کشورها و جوامع امرى کاملا بدیهى است.

۱۷-۲. پویایى موجود در جهان اسلام در زمینه تجدید حیات اسلام که بنیاد گرایى اسلامى صرفا بخش کوچکى از آن است. احیاى اسلام واکنشى است‌‌به مشکلات ناشى از نوسازى و تحول اجتماعى، افزایش جمعیت، شهرى شدن مردم و از خود بیگانگى (گسستن از سنتهاى بومى) و نیز واکنشى است علیه قدرت غرب. دولتهاى جوامع اسلامى اغلب دیکتاتور، ظالم، فاسد و غیر مشروع هستند، غرب باید به صورت هماهنگ از عرضه دموکراسى در جوامع اسلامى حمایت کند، دموکراسى مى‌‌تواند تاثیر مهار کننده‌‌اى داشته باشد.

۱۷-۳. تحولات ژرف جارى در آسیاى شرقى که پویاترین منطقه اقتصادى جهان است و چرخش قدرت از غرب به سمت کشورهاى آسیایى بسیار بدیهى است و چین بازیگر اصلى در آسیاست و در آینده این کشور (پس از رشد اقتصادى سریع) گستاختر و توسعه طلبتر و مهاجمتر و امپریالیست‌‌تر خواهد شد. (۸)

۱۸. همچنین هانتینگتون جریانهاى دموکراسى شدن در جهان معاصر و آخرین مراحل آن و تغییر ساختارهاى حکومتى مختلف در نقاط متفاوت جهان و همچنین تغییرات نهادها و سازمانهاى تشکیل‌‌دهنده هر یک و میزان سازگارى آیین کنفوسیوس و اسلام با دموکراسى را بررسى مى‌‌کند و رهنمودهایى را نیز براى دموکرات شدن ذکر مى‌‌کند و علل میزان پیشرفت دموکراسى در جوامع را مورد تحقیق قرار مى‌‌دهد (۹) که فعلا به بحث ما مربوط نیست.


پى‌نوشتها:

۱. ر. ک: کندى، پال، ظهور و سقوط قدرتهاى بزرگ، ترجمه محمد قائد شرفى و ناصر موفقیان و اکبر تبریزى – تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۱، صص ۸۸۰-۸۴۲

۲. ر. ک: اکتاویوپاز، مقاله «امپراتورى دموکراسى در سراشیب انحطاط »، ترجمه دکتر غلامعلى سیار، ماهنامه اطلاعات سیاسى – اقتصادى، آذر و دى ۱۳۷۱، شماره ۶۴و۶۳، صص ۱۳-۴.

۳. ر. ک: به سوى سده بیست و یکم، ترجمه فریدون دولتشاهى، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۴.

۴. ر. ک: احمد سیف، مقاله «بربریت متمدن: لیبرالیسم جدید در پایان قرن بیستم »، اطلاعات سیاسى – اقتصادى، آذر و دى ۱۳۷۴، شماره ۱۰۰و۹۹، صص ۶۶-۵۸.

۵. این عبارت احتملا با الهام از خطوط گسل زمین شناختى که بر اثر تماس و حرکات صفحات قاره اى پدید مى آید و منجر به آتشفشان و زلزله در امتداد آن خطوط گسل مى شود، توسط هانتینگتون به کار برده شده است و از آنجا که نیروهاى بنیادین و زیرزمینى منجر به تحولات در سطح زمین (جغرافیاى طبیعى) مى شود، تعبیرى بلیغ و نیکو و بیانگر مقصود وى محسوب مى شود.

۶. ر. ک: هانتینگتون و منتقدانش، نظریه برخورد تمدنها، ترجمه مجتبى امیرى، تهران، دفتر مطالعات سیاسى بین المللى، ۱۳۷۴، صص ۴۵-۴۹ و نیز مقاله «رویارویى تمدنها»، ترجمه مجتبى امیرى، اطلاعات سیاسى – اقتصادى، خرداد و تیر ۱۳۷۴، شماره ۷۰ و۶۹، صص ۱۰-۵ و۱۳ و ۱۱۲.

۷. ر. ک: هانتینگتون و منتقدانش، همان، صص ۱۰۷-۱۰۴.

۸. همان، صص ۱۱۷-۱۱۳.

۹. ر. ک: ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسى در پایان سده بیستم، ترجمه دکتر احمد شهسا، تهران، انتشارات روزنه، پاییز ۱۳۷۳.

ماهنامه موعود شماره ۱۳

همچنین ببینید

ویژه نامه آخرالزمان

component/k2/item/28006-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86.html ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *