در ایامى که خود را مهیاى تدوین مطالب «ویژهنامه موعود» مىساختیم رخصتیافتیم تا در گفتگویى صمیمانه از محضر حضرت آیهالله خزعلى بخواهیم تا براى خوانندگان موعود از مفهوم و مصداق عدل و ظلم در نسبتبا موضوع ظهور امام عصر، علیهالسلام، سخن بگویند. متن حاضر، محصول درخواست ما و اجابت آن بزرگوار است.
- موعود: در روایات وارد شده، که با ظهور حضرت صاحبالزمان، علیهالسلام، جهان از عدل و داد پر مىشود، چنانکه از ظلم و جور پرشده بود. مفهوم «ظلم» و «عدل» را در نسبتبا موضوع ظهور بیان بفرمایید.
آیتاللهخزعلى: بسماللهالرحمن الرحیم.
همه انسانها بر فطرت توحید سرشته شدهاند و مفاهیم اخلاقى نیز جزء خصلت آنهاست. چنانکه در قرآن آمده:
«فالهما فجورها و تقویها…» (1)
مفاهیم اخلاقى و از جمله قسط و عدل، کششى فطرى و روانى در انسان دارند. در میان همه مفاهیم، قسط وعدل در راس واقع شدهاند و به عبارتى تامین کننده سایر مفاهیم و مسایل اخلاقىاند.
«قسط و عدل» بدین معناست که خوراک لازم براى آنچه در جسم و جان انسان به ودیعه نهاده شده، تامین شود. حال چه من روستازاده باشم و چه شهرنشین، چه در منطقهاى دوردستساکن باشم و چه در مرکز کشور. من یک بشر هستم، آن فرد هم یک بشر است و همه بشرند. همه باید از حیث معنوى و ارزشى تغذیه شوند. چنانچه این امر حاصل شد بشر به سیر تکاملى خودش ادامه مىدهد و به هدف خلقت مىرسد. اما، اگر این امر حاصل نشد، قهرا به صورت طبیعى بسان یک غده سرطانى، سایر اعضا را هم مریض مىکند و از بین مىبرد. تنها عضو بیمار در رنج نیست. سایر اعضا هم در رنج مىافتند. آنکه در اثر بیمارى از ارزش و خوراک معنوى لازم محروم مىماند از رشد و تکامل محروم مانده است. ناگزیر باید کسى بیاید و همه آنچه را که بشر براى رشد احتیاج دارد تامین کند. در این مواقع ذهن ما بسرعت متوجه غذا و پوشاک و مسکن مىشود. باید گفت که اینها همه مهم هستند، اما، تامین خیر، فهم خوب، درک عالى، شناخت موقعیت انسان در عالم خلقت و اینکه ارتباطش در هستى با کیست و ابزارى که براى این امر خلق شده چگونه است و مسایلى از این قبیل همه براى رشد بشر لازم است. یک عدل و قسط همه جانبه و فراگیر لازم است تا فکر ما، فقه ما، احساسات و عواطف ما و ضوابط عمل و عقاید ما را تامین کند.
- موعود: راجع به حوزه و دایره شمول این قسط و عدل توضیح بفرمایید، آیا عدل و داد حضرت شامل هر دو وجه از زندگى انسان مىشود؟
آیتالله خزعلى: یک بخش از بسط عدل و داد، راجع به عمران زمین و آبادى جهان است مانند کشف ذخایر زمین، پیشرفت فنون، حذف محدویتها، در یک سطح قرار دادن همه، بسط برادرى و برابرى میان همه و توزیع امکانات طبیعى .
گمان مىشود قسط و عدل تنها این موارد را در برمىگیرد. اما، باید توجه داشتبخش مهم قسط و عدل در فرهنگ است. آنگاه که اوبیاید، عقل همه کامل مىشود، علم همه بالا مىرود و جهالتبرطرف مىشود. بىسوادى نمىماند. از این موضوع چنین دریافت مىشود که حضرت، یک فرهنگ وسیع; مجموعهاى از قوانین مىآورند که بر اساس آن بشر ساخته مىشود.
در نهجالبلاغه در وصف یاران قائم آمده است که:
«تجلى بالتنزیل ابصارهم و یرمى بالتفسیر فى مسامعهم و یغبقون کاسالحکمه بعدالصبوح …»
با قرآن چشمهاشان بصیرت پیدا مىکند یعنى با واقع آشنایشان مىکند و حقایق را نشانشان مىدهد. (۲)
پیچ و خمهاى استدلال را کم مىکند تا مردم بینا شوند. و تفسیر را در بنگوشهاشان مىریزد و صبح و شام از قدح حکمت آنها را سیراب مىکند.
«صبوح» آن است که صبح به انسان مىدهند و «غبوق» آن است که در عصر به انسان مىدهند. حکمت هم به معناى استوارى در عمل است. بنابراین معناى عبارت این مىشود که صبح و شاموتمامشبانهروزشان مصروف تحصیل حکمت مىشود و پیوسته از قدح حکمت مىنوشند.
نبایستى قسط را تنها به جانب مادیات برد. در همه امور، در نگاه کردن، در ارتباط با مردم و بالاخره در همه ارکان زندگى بایستى عدالت جارى شود .امام على،علیهالسلام، درادامهمىفرماید:
«…حملوابصائرهمعلىاسیافهم»
وقتى که موقع قیام برسد، بصایر این قیامکنندگان روى شمشیر و اسلحهشان قرار مىگیرد. (۳)
یعنى، حقد و کینه و ثروتاندوزى و قدرتطلبى روى شمشیرشان نیستبلکه بصایر است. علىبنابیطالب، وقتى مالک اشتر را راهى مصر مىکنند در عهدنامه به مالک مىگویند:
«مالک !به مصر مىروى درنده نباش، به جان مردم نیفت. مردم در دو صف هستند یا برادر دینى تواند (اگر مسلمانند) و یا در خلقت نظیر تواند. اینها نیز به عفو نیاز دارند، اینها هم خطا مىکنند اما، چنین نیست که از خطاى مسلمین بگذرى اما از خطاى یک ارمنى و پیروان سایر ادیان نگذرى آنها هم بشراند» (4)
این معنى را در ماجراى بدر و احد و احزاب نیز دیدیم که بصایر روى شمشیرهاى آنها قرار داشت. اما پس از معصومین، اوضاع به سویى دیگر رفت و تنها در عصر حکومت «عمر بن عبدالعزیز» مقدارى انعطاف پیدا شد که آن هم استمرار نداشت. قسط و عدلى که امام عصر، ارواحناالفداء برقرار مىکنند، در جمیع جوانب و احتیاجات بشرى است. به وسیله ایشان هر آنچه که بشر احتیاج دارد تامین مىشود.
علىبنابىطالب،علیهالسلام، در مدت پنجسال حکومت درگیر با سه جنگ بزرگ شدند با این همه، یک مقدار از خواست ایشان عملى شد فرمود; «در کوفه کسى باقى نمانده که خانه، آب گوارا و غذا نداشته باشد با اینکه من با سه جنگ خونین سرگرم بودم ولى کوفه را تامین کردم.» (5)
- موعود: درباره «عدالت» همه جانبه «مادى و فرهنگى» مطلوب که حضرت پسازظهورجارىمىسازند توضیح فرمودید، با توجه به این مطلب، چه تعبیرى درباره «یملاء» مىتوان عرضه داشت؟ با توجه به اینکه در روایات اشاره شده زمین مملو از ظلم مىشود و ایشان عدالت را جایگزین آن مىسازند.
آیتالله خزعلى: در حال حاضر جهان به سمت مملو شدن (یملاء) از ظلم مىرود و به عبارتى به انتهایش هم رسیده است. ابرقدرتها، براى تامین خودشان هر جا منبعى، ثروتى و ذخیرهاى زیرزمینى است غصب مىکنند و حتى در کنار منابع، مغزها را هم مىربایند، قهرا این عمل غده سرطانى بزرگى به وجود مىآورد. در پى این عمل، کرنش و زبونى مىآید. پذیرش استعمار و استبداد مىآید و ظالم روزبروز قوىتر مىشود. در حال حاضر دنیاى ما به این غده مبتلا است. چنانچه کویت را به خاطر نفتش غارت مىکنند و به سراغش مىروند اما، بوسنى را رها مىکنند و با تحریک دیگران ضربات بسیارى را بر او وارد مىسازند و این ماجرا همچنان ادامه دارد و ابرقدرتها به همه خواستههاى چپاولگرانهشان مىرسند و اکثر اهل زمین را از نعمات محروم مىسازند.
اولین کارى که حضرت صاحبالزمان،علیهالسلام، پس از ظهور مىکنند برداشتن دانه درشتهاست. همان طور که حضرت امام،رحمهالله علیه، فرمود، سیدجمال مردى خبیر و انقلابى بود ولى یک اشتباه داشت، او به دنبال شاهان مىرفت تا آنها را اصلاح کند، غافل از اینکه این دانه درشتها اصلاحپذیر نیستند.
حضرتحجت، علیهالسلام، شاهان را برمىاندازد و یک حکومت در کوفه برقرار مىکند و این حکومتبه تدریج در سرتاسر کره زمین بسط مىیابد و در آن وقت، «یملاء عدلا» محقق مىشود.
یعنى یک حاکم معصوم و پاک که تمام مردم در نظرش چون فرزند و برادر و پدرند و براى همه به یکسان عدل را جارى مىسازد. امام محمد باقر، علیهالسلام، به عمر بن عبدالعزیز که درخواست راهنمایى و تذکر داشت فرمودند: «ارحم ولدک، صل اخاک، بر اباک» بچههاى مسلمین راپسران خودحساب کن، متوسطالحالها را برادران خود و کهنسالان را پدران خود.
در وقت ظهور حضرت، وقتى این معنى و آوازه این عمل از کوفه به پنج قاره منتقل شد و عدالت جارى شد، منابع هر کشور همان هم کشور مىشود، البته مردم از منابعشان استفاده مىکنند و اگر چیزى اضافه آمد، به جانب مرکز حکومتى سرازیر مىکنند براى محرومان، بیچارگان و مردمى که فاقد منابع هستند. از این رو در هیچ سرزمینى کسى پیدا نمىشود که در فقر مانده باشد. (۶)
در روایات آمده است که پشتهاى از مال یعنى طلا و نقره جلو حضرت جمع مىشود و ندا مىکنند که هر کس حاجتمند استبیاید و بگیرد و تنها یکنفر متقاضى مىآید. حضرت دامنش را پر مىکنند تا آنجا که او خجل مىشود، قصد برگرداندن آنها را مىکند، اما، حضرت در جواب او مىگویند: «ما چیزى که بخشیدیم پس نمىگیریم.»
این جریان ظالمانه مستبدان و دانهدرشتها متوقف مىشود . امام معصوم جانشین مىشود و در دیگر نقاط افراد زبده که همان313 نفر هستند و برگزیده نخبههاى جهاناند، یا یک زندگى ساده و غذاى مختصر بر مردم حکم مىرانند. قهرا منابع مردم و فکرهاى مردم رو به بالندگى و رشد مىگذارد.
- موعود: به نظر شما چه امرى موجب بروز این همه انحطاط و تشتت در میان بشر شده و حضرت حجت،علیهالسلام، چگونه این همه انحطاط را اصلاح مىکنند؟
آیتالله خزعلى: باید به این نکته توجه کنید که هر چقدر که بگوییم فطرت انسان خوب است تا دو موضوع در میان مردم سرکوب نشود، ناگزیر از خوبان هم باید احتراز کرد.
در ماجراى بعثت نبىاکرم، صلىاللهوعلیهوآله، مىبینیم که وقتى روز دوشنبه مبعوث شدند در روز سهشنبه نماز را برگزار کردند و بعد از مدتى درباره نماز سورهاى آمد و گفته شد به جز این سوره یعنى حمد، هیچ سوره دیگرى نمىبایست در نماز خواند. در سوره دوم مسلمین مختاراند اما در سوره اول نماز اختیار ندارند.
ما این مطلب را مىدانیم اما دقت نمىکنیم. در نماز پس از حمد و ثناى خداوند از او استعانت مىجوییم و اولین درخواستمان هدایتبه راه راست است. سپس راه راست را با سه قید مىآوریم. متاسفانه در تفسیرها و ترجمهها همه را «صراط» حساب کردهاند. یعنى گفتهاند راه نعمت گرفتگان نه راه غضبشدگان و نه راه گمراهان در حالى که اینطور نیست. زیرا «صراط» منصوب است، «صراطالذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم». و اگر «غیر» صفت «صراط» بود باید آن هم منصوب مىشد. در حالى که «غیر» در اینجا مجرور است، و صفتبراى مضافالله است. بنابراین معناى آیه چنین مىشود:
«خدایا ما را در راه کسانى که نعمت گرفتند و مغضوب علیهم نبودند و از ضالین نبودند قرار بده.» یعنى کسانى که در تمام زمان و در طول همه زندگى متوجه تو بودند، هوا را کوبیدند، نعمت تو را در جاى بایسته صرف کردند و هیچ گاه به آراء خود تکیه نکردند.
البته همه نعمت دارند. نعمت وجود، عقل و هدایتبه همه داده شده اما، این نعمت را گاه «اهوا» و گاه «آرا» منحرف مىکنند.
بشر مىگوید: راى من و هوا و هوس من این است. و راى خودش را مقابل راى خدا مىگذارد و در نتیجه، فکر خود و راى خود را بر حکم خداوند مقدم مىدارد. اینها «ضالین» هستند.
همه مردم درزمرهنعمتگرفتگان هستند، هر کس از عدم به وجود آمده از نعمات خداوند بهره برده اما، همین عقل و درایتخدادادى در هر کس به نوعى ظاهر مىشود. در «عمروعاص» به نوعى و در «امیرالمؤمنین» نیز به نوعى تجلى پیدا مىکند. بعضى به دانستههاى اندکشان مغرور مىشوند در مقابل خداوند و علم بىکران او، عقل و علم ناچیز خود را قرار مىدهند اینها را مىگویند «ضالین».
معصوم کسى است که نعمت گرفته شده را در جایش به کار مىبرد و هیچ وقتبه آراء خودش تکیه نمىکند. هر گاه از پیامبر اکرم سؤالى پرسیده مىشد مىفرمودند: «الان صبر کنید تا جبرئیل بیاید.» پیامبر از خودش صحبت نمىکند.
مااز خدا این راه را ما مىخواهیم; راه نعمتگرفتگان که به غضب مبتلا نشدهاند. یعنى به دنبال هوا نرفته و آراء خود را بر مطالب حکیمانه خداوند مقدم نداشتهاند.
تمام بلاهایى که بر سر ما آمده مربوط به همین دوتاست. «اهوا» و «آرا».
«زبیر» از یاران على با «هوا» منعطف شد، با پول منعطف شد و در مقابل امام ایستاد. در جنگ جمل حضرت او را صدا کرد و گفتههاى پیامبر را درباره خودش به یادش آورد.
زبیر دست از جنگ کشید اما مىبایستبه طرف جبهه على، علیهالسلام، برود واین کار را نکرد. طلحه از یاران امام على، علیهالسلام، بود اما، پول چهارخانه و هزار اسب او را از بین برد.
از صدر اسلام تا امروز هر چه گرفتارى پیدا کردهایم از همین هواست و الان هم هر گرفتارى داریم از همین هواست.
الان ما ده مرتبه در شبانهروز در نماز مىگوییم:
«صراطالذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و لاالضالین» روزى ده مرتبه به خودمان تلقین مىکنیم که: هوانه، راى نه ولى با این وجود ما نوعا مبتلا هستیم، ایشان ریشه همین هوا و راى را مىکنند.
به نظر من، بهترین و بلندترین و درخشانترین سخن درباره اقدامات حضرت ولى عصر، علیهالسلام، را امام على، علیهالسلام، بیان فرمودهاند:
«یعطف الهوى على الهدى، اذ عطفواالهدى على الهوى و یعطف الراى علىالقرآن اذاعطفواالقرآن علىالراى …»
هواهاى مردم را به هدایتبرمىگرداند. یعنى اجازه نمىدهد یک مطلب از روى هوى و هوس واقع شود. هوى باید به گرد هدایتباشد. (۷)
انبیا مىخواستند این امر انجام شود اما، در کنارشان منافقى سبز مىشد. منافق منتظر فرصتبود. درباره حضرت موسى، عیسى و حتى پیامبراکرم هم همین طور پیش آمد. قرآن در این باره مىگوید:
«و ممن حولکم منالاعراب منافقون و من اهلالمدینه مردوا علىالنفاق»اینان اطراف تو تمرین نفاق مىکنند. در زیر منبر پیامبر منتظر اندک فرصتى بودند. تا کار دلخواه خود را انجام دهند. (۸)
امام عصر،علیهالسلام، ریشه این مسایل را مىزنند. و همه کسانى را که «مردواعلىالنفاق» هستند و به درد نمىخورند از بین مىبرند و سپس همه را زیر تعلیم مىگیرند.
صبح و شام قدح حکمت را به آنان مىآموزند و مراقب ایشاناند، دیگر رقیبى هم در مقابلشان نمىماند. از همین رو مردم را رشد مىدهد به طورى که:
«حملوابصائرهمعلىاسیافهم» حضرت هوى را مىکشد و آراء را به قرآن برمىگرداند. اگر بتوان این نکته را در مردم اصلاح کرد، کارها خوب مىشود. (۹)
- موعود: از میان این دو یعنى «هوا» و «آرا» کدام خطرناکتر است؟
آیتالله خزعلى: من از آرا بیشتر مىترسم. کسى که مسلمان است و براى خودش هم راى قائل است و در برابر خدا و پیامبر «من» مىگوید خطرناک است. یک وقت کسى مثل «ابوعلى سینا» است که «من» مىگوید (هر چند آن بیچاره هم نگفت) اما یک وقت، فردى که تشخیص یک عبارت ساده عربى را هم نمىدهد «من» مىگوید.
موعود: سؤال این است که چه تفاوتى میان حضرت ولىعصر،علیهالسلام، و سایر ائمه و حتى انبیاء هست که ایشان موفق به این کار مىشوند و مىتوانند جلو بروز این دو امر یعنى غلبه هوى و آرا را بگیرند و آنها نتوانستند؟
آیتالله خزعلى: درباره معجزه انبیا سخن بسیار است . معجزه حضرت موسى بایستى عصا باشد و معجزه پیامبر اکرم «بیان» چون ادراک مردم در عصر موسى،علیه السلام، ضعیف بود، عصاى چوبى و ید بیضاء را باید ببینید. اما، در زمان نبىاکرم مردم بلاغت را مىبینند و تحت تاثیر قرار مىگیرند. ادراک مردم در آخرالزمان از دو جهت مثبت و منفى بالا است .
مثبتش آن است که علم جلو مىرود و مردم راز طبیعت را به دست مىآورند و به لطایف طبیعت پىمىبرند. لطایفى که پیشتر پى نمىبردند.
در حال حاضر با یک ماهواره از فاصلهاى دور بر جهان حکومت مىکنند و همه کشورها را زیر نظر دارند، اما در آن اعصار ممکن نبود. در قرآن مىخوانیم:
«سنریهم آیاتنا فىالافاق و فىالانفسهم حتى یتبین لهم انهالحق …» (10)
ادراک مردم بالا مىرود اما در مقابل، مردم با همین ادراک، نقطه مقابل یعنى ظلم را هم مىبینند که هر کس روى کار مىآید با وعده، در باغ سبز را نشان مىدهد.
اعتماد مردم از حکومتها و سران کاسته مىشود و تجربه چندین قرن به آنها منتقل مىشود. این تجربه آنان را مهیا مىکند که دنبال یک نفر بگردند که واقعا دادگر است و واقعا براى داد مىآید. قبلا تجربه کم بوده و یا منتقل نمىشده است ولى در عصر حاضر، اگر تجربهاى در گوشهاى از دنیا واقع شود بسرعت منتقل مىشود.
این قدرت انتقال تجربه قبلا ممکن نبوده است. این تجربهها فکر مردم را بالا برده و آنان ظلمها را خوب شناختهاند و از طرف دیگر به خاطر غلبه ظلم، اعتماد از همه سلب شده است. حال یکى را که با آن عظمت مىیابند به سویش مىروند; به همان سان که مردم امامخمینى را یافتند و به سویش رفتند.
روزى به جناب بهلول گفتم: قضیهاى را درباره تو شنیدهام مىخواهم از خودت بشنوم تا واسطه نباشد. ایشان گفتند:
روزى درحرمحضرتعبدالعظیم بر منبر بودم. مىبایست پس از آن بلافاصله خود را به محل دیگرى مىرساندم. قرار من در آنجا ساعت ۲ عصر بود اما، عواملى مانع از آن شد که بموقع خودم را مهیاى رفتن کنم. پنج دقیقه به ساعت دو مانده راه افتادم، نزد خودم حساب مىکردم تا خود را به محل موعود برسانم سه ربع ساعت زمان مىبرد. مانده بودم چه کنم.
وقتى کنار خیابان رسیدم یک اتومبیل بنز کنار پایم ترمز کرد. خیلى مؤدبانه گفتبفرمایید سوار شوید. سوار شدم اما بعد پشیمان شدم. به خودم گفتم من در دوران طاغوت تسلیم این بنزها نشدم حالا چطور … مثل برق مىآمدیم. همه چراغها بین راه سبز بود. من تعجب کردم. گفتم چطور شد که یک چراغ قرمز هم پیش نیامد. ایشان گفتند: «ما جور به کسى نکردیم که جور ببینیم.» پى نبردیم که کیست. آمدیم تا رسیدیم به محل مجلس. گفتم لابد ده بیست دقیقه طول کشیده از صاحب مجلس عذرخواهى کردم. ایشان گفتند هنوز دو نشده . یکى دو دقیقه ماند. برگشتم، اما دیگر نه بنز دیدم و نه راکب بنز را …
خوب، الان هم اگر یک شخصى بیاید و مردم اورا ببینند، از عمق جان تسلیم او مىشوند. لذا عدالت هم گسترش پیدا مىکند. همه مالک گونه حرکت مىکنند.
مردم دیگر به دانشمندان هم بىاعتماد شدهاند چون دیدهاند که ابزار کار صاحبان قدرت و ثروت شدهاند.
- موعود: امام عصر،علیهالسلام، حجتحى و حاضر زمان ماست. برخى تصور مىکنند ایشان وجود غایبى هستند که در زمانى دور باید بیایند و کارى بکنند و حتى قایل به هیچ نقشى براى ایشان (به دلیل غیبت) در عالم نیستند. لطفا درباره نقش ایشان در عالم هستى بفرمایید و وظیفهاى که ما نسبتبه ایشان داریم.
آیتاللهخزعلى: در زیارت جامعه کبیره مىخوانیم:
«بکم فتحالله و بکم یختم»
کارها را خدا با شما آغاز کرد و با شما هم تمام مىکند.
برکات بر زمین به وسیله امام معصوم بر مردم مىبارد. امام على، علیهالسلام، در نامهاى که به معاویه مىنویسد، در جواب او که مىگوید همه از قریشیم مىفرمایند:
«فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا»
ما دست پرورده پروردگاریم بىواسطه، ولى تمام مردم دستپرورده ما هستند. (۱۱)
بنابراین وقتى تمام مردم دست پرورده هستند، همه نعمتهایى که بر آنان مىبارد از ایشان است و اگر توجه کنند عنایت رسیده ملموس هم خواهد شد.
در دوران جنگ، در جبهههاى خودمان مکرر این الطاف وارد شده است و ماجراهاى مختلفى در این زمینه نقل شده است، از جمله ماجرایى که براى یکى از طلبههاى حوزه اتفاق افتاده است.
ماجرا از این قرار بود که طلبهاى به قصد خدمت راهى جبهه مىشود. در آنجا نزد حجهالاسلام شهید میثمى که در آن زمان مسؤولیت تبلیغات جبهه را بر عهده داشتند مشغول کار مىشود. توان و قدرت این جوان طلبه موجب شده بود بسیارى از کارها براحتى انجام شود از همین رو آقاى میثمى بشدت نسبتبه حضور این جوان احساس نیاز مىکرده است اما، همسر این طلبه مکرر از مشهد تماس مىگرفته که چرا برنمىگردى بچهها دچار سختى هستند و …
بیش از ششماه، مىگذرد و آقاى میثمى اجازه رفتن به این جوان نمىدهد تا اینکه یک روز جام صبرش لبریز مىشود. تصمیم مىگیرد به نزد آقاى میثمى برود و بگوید در هر حال من فردا راهى مشهد مىشوم. همین کار را هم مىکند. آقاى میثمى مىبیند جایى براى صحبت نیست. از طرفى هم امور مربوط به جبهه با رفتن این جوان طلبه در دچار اختلال مىشد. شب در خیمه متوسل به حضرت ولى عصر،علیهالسلام، مىشود و از ایشان استمداد مىطلبد. قرار بود که فردا صبح جوان طلبه براى خداحافظى بیاید اما، به جاى خداحافظى اعلام آمادگى براى ماندن و ادامه کار مىکند.
میثمى متعجب مىشود . به طلبه مىگوید مگر نه اینکه قرار بود به مشهد بروى ؟ جوان مىگوید قرار بود اما، امروز صبح خانم از مشهد زنگ زد و گفت: امام عصر، علیهالسلام، به خوابش آمده و فرموده «چطور است که مرتب مىگویى بیاید، کجا براى نصرت اسلام بهتر از جبهه؟» از همین رو به من توصیه کرده اگر چه وجودت در خانه به خاطر بچهها و مشکلات لازم است اما در جبهه بمان … در سفرى که به مشهد داشتم به همین طلبه برخوردم و از زبان خودش ماجرا را شنیدم. باید دانست که هیچ کارى واقع نمىشود مگر با الطاف حضرت.
موعود: چه توصیهاى براى موعودیان و دوستان موعود دارید؟
آیتالله خزعلى: به همه برادران و خواهرانى که این نوشتهها را مىبیند و مطالعه مىکنند توصیه مىکنم دست از دامن ولىعصر،علیهالسلام، برندارند. در همه مشکلات به ایشان روى بیاورند. اگر محکم دامن ایشان را بگیرند، حاجتخود را خواهند گرفت. ماه رمضان نزدیک است. در این ماه دعاى افتتاح خوانده مىشود، در این دعا مىبینید که پس از حمد و ثناى خداوند درباره همه معصومین،علیهمالسلام، سخن به میان آمد
پىنوشتها:
۱. سوره شمس (۹۱)، آیه ۸.
۲. نهجالبلاغه، ترجمه و شرح فیضالاسلام، خطبه ۱۵۰، ص ۴۵۸.
۳. همان، ص ۴۶۰.
۴.همان، نامه53، ص993.
۵. متن روایت چنین است: «ما اصبح بالکوفه الا ناعما و ان ادناهم منزله لتاکل البر و یجلس فىالظل و یشرب من ماء الفرات»، المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۰، ص327.
۶. ر.ک: المجلسى، محمدباقر، همان، ج ۵۲، ص ۳۹۰.
۷.نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۸، ص ۴۲۴.
۸.سوره توبه (۹)، آیه ۱۰۱.
۹.نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۰، ص ۴۶۰ .
۱۰.سوره فصلت (۴۱)، آیه53.
۱۱.نهجالبلاغه، نامه ۲۸، ص ۸۹۴.
۱۲.سورهمائده(۵)، آیه3.
ماهنامه موعود شماره ۵