کشتار شیعیان در پاکستان و بیتوجهی دولت این کشور نسبت به گسترش حملات تروریستی علیه این اقلیت دینی موضوعی است که این روزها در صدر اخبار جهان اسلام قرار گرفته، ولی نکته اصلی این است که دست چه گروه و دولتی آلوده این فتنهانگیزیها است؟
زمانیکه از حمله علیه شیعیان و کشتار آنان خبری منتشر میشود؛ بهطور قطع نخستین گروههایی که به عنوان متهم اصلی این اقدامات درنظر گرفته خواهند شد، عوامل سلفی و وهابی هستند. این گروهها که مهمترین آنها را «سپاه صحابه» و «جنگوی» تشکیل میدهند، همواره بر طبل شیعهکشی میکوبند و دولت پاکستان نیز عملا در قبال این تهدیدات و اقدامات یا سکوت میکند یا اینکه به صدور پیام تسلیت برای بازماندگان خانوادههای قربانیان بسنده میکند.
اگر بخواهیم نخستین ریشههای شیعهستیزی در پاکستان را بیابیم باید به زمان حکمرانی نظامی «ژنرال محمد ضیاءالحق» که مصادف با ورود نیروهای شوروی سابق به افغانستان و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود، بازگردیم. این نظامی پاکستانی که ساخت بمب اتمی و برقراری آنچه را که «نظام راستین اسلام» میخواند، به عنوان هدف اصلی خود مدنظر قرار داده بود و به دلیل حمایت از مجاهدین افغانستان در مبارزه علیه نیروهای شوروی سابق، کمکهای مالی زیادی از کشورهای مختلف بهویژه آمریکا و عربستان دریافت میکرد، منشاء اصلی نزاعهای قومی و مذهبی در این کشور جنوبغرب آسیا به شمار میرود.
ضیاءالحق که به دلیل کودتای نظامی علیه «ذوالفقار علی بوتو» در سال ۱۹۷۷ از پایگاه مردمیبرخوردار نبود، سعی کرد تا با اجرای سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» و با کمک سرویس اطلاعاتی پاکستان، ادعای برقراری نظام اسلامی در این کشور را مطرح کند و بیشک گروه شیعیان هزاره به عنوان اقلیت دینی، نخستین هدف گروههای افراطگرا قرار گرفتند.
مهمترین گروه افراطگرای پاکستان، اعضای وابسته به فرقه «دیوبندی» هستند که در فتواهای خود شیعیان را کافر مینامند و به قتل آنان دستور میدهند. بسیاری از رهبران گروههایی چون «سپاه صحابه»، «لشگر جنگوی»، «مقامات طالبان» و «لشگر طیبه» جزو شاگردان مدارس دینی «دیوبندی» هستند
در این دوره، دولت به صورت علنی از توسعه آموزشهای دینی در مساجد و مراکز آموزشی حمایت کرد و با بهکارگیری جوانان در این مراکز و شستشوی مغزی آنان، کمکم اندیشههای شیعهستیزی در پاکستان را بارور ساخت. در همین زمان بود که شیعیان که این اقدامات را زنگ خطری برای خود میدانستند به اعتراض علیه سیاست اسلامیسازی پاکستان بر اساس فقه حنفی مورد تایید عربستان سعودی پرداختند و با تجمع در اسلامآباد و ورود به ساختمانهای اداری و وزارتخانهها دولت را به عقبنشینی از تحمیل فقه حنفی بر شهروندان شیعه وادار کردند که البته این اقدام کینه ضیاءالحق نسبت به شیعیان را بیش از پیش افزایش داد.
همچنین دولت آمریکا که از حضور شوروی در افغانستان نگران بود، از همه ظرفیتهای خود برای جلوگیری از استقرار نظام کمونیستی روس در افغانستان استفاده کرد و در این راه، بهترین ابزار را تقویت روحیه ضدکمونیستی مسلمانان و استفاده از مجاهدین کشورهای اسلامیبرای بیرون راندن ارتش سرخ شوروی یافت. آمریکا با اعطای کمکهای مالی و نظامیبه پاکستان و مجاهدینی که اغلب عربستانی بودند و در مراکز دینی ریاض و با تفکرات سلفی و وهابی آموزش دیده بودند، توانست به اهداف خود دست پیدا کند و نیروهای شوروی سرانجام در سال ۱۹۸۹ میلادی از افغانستان عقبنشینی کردند.
ولی مسئله مهم دیگری که باعث دستپاچگی آمریکا و کشورهای وابسته به آن شد، پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) به عنوان رهبری شیعی بود که به طور صریح از حمایت از مستضعفین جهان و صدور انقلاب سخن میگفت. همین امر باعث شد تا کشورهایی چون آمریکا برای جلوگیری از گسترش اسلام سیاسی و نیز عربستان برای مقابله با ترویج تفکر شیعی، پاکستان را به عنوان هسته مبارزاتی خود علیه ایران انتخاب کنند.
در همین زمینه، «هنری کسینجر»، استراتژیست ارشد آمریکایی، عنوان کرد «بهترین راه برای جلوگیری از گسترش و نفوذ انقلاب اسلامی در میان سایر جوامع اسلامی این است که با ایجاد یک حرکت هدایتشده اسلامی در میان اهل سنت، که در عین حال مطابق سیاستها و خواستهای آمریکا باشد، به مقابله با انقلاب اسلامیبرخیزیم».
این سیاست به شکل «اسلامیسازی پاکستان» به عنوان کشور همسایه ایران کلید خورد و پس از آن بود که افراطگرایی برخی از گروههای اهل سنت همانند گروه «دیوبندی» به شکل خاص پدیدار شد. البته ذکر این نکته لازم است که نزاع مذهبی امروز در پاکستان بین ۲۰ درصد جمعیت اهل سنت با جمعیت اقلیت شیعه(۲۰ درصد) است و باقی جمعیت اهل سنت پاکستان به هیچوجه وارد این نزاع نمیشوند.
مهمترین گروه افراطگرای پاکستان، اعضای وابسته به فرقه «دیوبندی» هستند که در فتواهای خود شیعیان را کافر مینامند و به قتل آنان دستور میدهند. بسیاری از رهبران گروههایی چون «سپاه صحابه»، «لشگر جنگوی»، «مقامات طالبان» و «لشگر طیبه» جزء شاگردان مدارس دینی «دیوبندی» هستند و همین امر نشانگر نفوذ این گروه افراطگرا در پاکستان است.
پس از دولت نظامی ضیاءالحق و قدرت یافتن گروههای افراطگرا، هیچ یک از دولتهای بعدی به طور جدی در صدد برقراری شریعت اسلامیبه معنایی که ضیاءالحق در ذهن داشت، نبودند بنابراین حکومت پاکستان به صورت مستقیم در ترویج تفکرات ضدشیعی دخالت ندارد ولی در تامین امنیت جانی شهروندان شیعه کوتاهی میکند
در کنار همه این موارد، نباید از نقش عربستان سعودی به عنوان مروج وهابیت غافل بود. این فرقه ضاله که پیروان آن دچار جمود فکری هستند، فقط خود را مسلمان میدانند و پیروان دیگر مذاهب اسلامی را کافر میخوانند که البته در این میان، دشمنی با شیعه به دلیل تفاوتهای بنیادین این مکتب با وهابیت، بیش از دیگر گروهها به چشم میخورد. ورود وهابیت به پاکستان با جنگ افغانستان و شوروی آغاز شد و عربستان با استفاده از این موقعیت، به ساخت مدارس و مساجد خود در پاکستان اقدام کرد تا به اصطلاح، مجاهدین مسلمان را برای اعزام به افغانستان و بیرون راندن ارتش شوروی آماده کند و در این مسیر از کمکهای فرقه دیوبندی بهره برد.
حال پس از گذشت سه دهه از آغاز خشونتهای فرقهای در پاکستان سؤال این است که آیا دولت این کشور نمیخواهد یا اینکه توانایی مقابله با گروههایی چون لشگر جنگوی را ندارد؟ پاسخ این است که پس از دولت نظامی ضیاءالحق و قدرت یافتن گروههای افراطگرا، هیچ یک از دولتهای بعدی به طور جدی در صدد برقراری شریعت اسلامیبه معنایی که ضیاءالحق در ذهن داشت، نبودند بنابراین حکومت پاکستان به صورت مستقیم در ترویج تفکرات ضدشیعی دخالت ندارد ولی در تامین امنیت جانی شهروندان شیعه کوتاهی میکند.
مردم پاکستان در انتخابات این کشور همواره نشان دادهاند که طرفدار گروههای مذهبی افراطگرا نیستند و این احزاب دینی حتی نتوانستهاند بیش از یازده درصد آراء را در چنین رقابتهایی کسب کنند. بنابراین فکر عمومی غالب در پاکستان نوعی تسامح و همزیستی مسالمتآمیز بین پیروان اهل سنت و تشیع است. همچنین، مردم پاکستان همواره از اقدامات ارتش این کشور برای مبارزه با گروههای جهادی حمایت کردهاند و همین امر باعث شده است که حتی پیروان اهل سنت این کشور نیز در بسیاری از موارد قربانی حملات انتحاری و بمبگذاریهای گروههای مرتبط با القاعده شوند.
برگردیم به این سوال که چرا دولت پاکستان تاکنون نتوانسته است مقابل گروههای افراطی ایستادگی کند؟ پاسخ این که دولت این کشور در ایالت بلوچستان که مرکز آن یعنی شهر کویته، محل زندگی شهروندان شیعه هزاره است، با مشکلی بزرگ به نام «جداییطلبان بلوچ» که قصد جدایی از پاکستان و تشکیل کشور مستقل دارند، مواجه است. به همین دلیل، اگرچه دولت پاکستان با واقعیتی به نام «شیعهکشی» مواجه است ولی حفظ تمامیت ارضی خود را گویی مقدم بر حفظ جان شهروندان شیعه هزاره میداند و تمام تلاش خود را صرف مبارزه با گروههای جداییطلب کرده و همین امر آزادی عمل بیشتری را در اختیار گروههای تندروی سلفی قرار داده است.
در این شرایط دولت پاکستان راهی جز این ندارد که علاوه بر مبارزه با گروههای افراطگرا و ممنوعیت فعالیت آنها، مراکز و مدارس دینی این کشور را از وجود مروجان وهابیت و سلفیگرای پاکسازی کرده و موهنان به مقدسات مذاهب اسلامی را شناسایی و محاکمه کند.
یادآور میشود، حدود پانصد هزار «هزاره شیعه مذهب» در شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان پاکستان زندگی میکنند. گفته میشود آنان سالها پیش به اجبار و در نتیجه سرکوب و استبداد نظامهای توتالیتر قومی از افغانستان به این سرزمین مهاجرت کردهاند. آنان اگرچه به ریشههای اولیه خود در افغانستان هنوز هم وفادارند و روابط قومی و خانوادگی آنان با اقوامشان در افغانستان همچنان برقرار است، اما اکنون، هم به لحاظ حقوقی و هم از نقطه نظر بافت اجتماعی، در درون جامعه پاکستان، ادغام شدهاند و به عنوان بخشی از پیکره پاکستان شناخته میشوند.
از نظر حقوقی، هزارههای پاکستان، تابعیت رسمی پاکستان را دارند و از امتیازات شهروندی آن بهرهمند هستند. هزارههای پاکستان از نظر مذهبی همانند اجدادشان در افغانستان، مسلمان شیعه هستند و در برپایی مراسم مذهبی شیعه در کویته، نقش محوری دارند. در پاکستان به جز هزارههای کویته، پیروان مذهب شیعه فراوان است، اما آنها به لحاظ قومی، هزاره نیستند.