مهدی، عدالت، ذوالفقار در سروده‌های شاعران

سهیلا صلاحی اصفهانی

 

 آنان که واژه عدالت را حتی یک بار شنیده‌اند و نام علی(ع) حتی یک‌بار به گوششان خورده به خوبی می‌دانند که میان این دو پیوندی ناگسستنی برقرار است. علی با عدالتش شناخته می‌شود و عدالت نیز با علی معنا پیدا می‌کند.
ذوالفقار نیز حقیقتی است که نماد برقراری عدالت علوی است. از سوی دیگر ذوالفقار، یادگار علی است برای فرزندش مهدی(عج)، که می‌آید و با حضور سبزش، جهان دوباره طعم حکومت عدل چهارساله علی را می‌چشد.
این امر انعکاسی زیبا در شعر شاعران معاصر داشته و آنان با دقت و ظرافت، اتفاق «مهدی»، «عدالت» و «ذوالفقار» را بازگو می‌کنند.
در این مختصر به برخی سروده‌های مهدوی که نویدبخش عدالت است و با حقیقت نمادین ذوالفقار نیز پیوند می‌خورد اشاره می‌شود.
مشفق کاشانی خطاب به امام(عج) می‌گوید:
چو جان مصور چو عدل مجسم
به رفع ستم از سفر خواهد آمد
سپیده کاشانی نیز چنین می‌سراید:
آنگه که بشکوفد آن گل، بر شاخسار عدالت
از هر طرف لاله‌زاری، بانگ هزاری بیاید
مرتضی نوربخش آمدن امام را مصادف با جهانی شدن عدالت می‌داند:
با تو، اصل عدل عالم‌گیر خواهد شد
با تو رنگ زندگی تغییر خواهد کرد
زکریا اخلاقی هم شرط برپایی دولت کریمه را شکست جور و ستم معرفی می‌کند:
 نخوت جور و جفا در قدم عدل شکست
آیت صلح و صفا، دولت قرآن آمد
سنجری با ادبیات زیبای خود تصویر امام و عدالت ایشان را چنین رقم می‌زند:
شب ظهور تو ای آخرین ستاره عدل
به پای بوس تو هفت آسمان به خاک افتد
٭ ٭ ٭
تو بی‌کرانه عدلی و در برابر تو
درفش ظلم کران تا کران به خاک افتد
٭ ٭ ٭
تو کهکشان عدالت فروغ ایجادی
که با اشاره تو کهکشان به خاک افتد
«تکیه کردن بر مسند عدل» تصویر دیگری است که در شعر محمدتقی مجاهدی آمده است:
قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم ای حجت حق!
تکیه زن بر مسند عدل الهی، داوری کن
او در بیتی دیگر از همین غزل می‌گوید:
تا به کی چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟
تا کند اندر مدار عدل گردش، محوری کن
اما فراگیری این عدالت جز به مدد یادگار گرانمایه علی(ع) ذوالفقار صورت نمی‌گیرد. چنان که حمید سبزواری می‌سراید:
جهان نشسته به خون ای خدا چه بیداد است
درخش صاعقه ذوالفقار می‌خواهم
و در غزلی دیگر می‌آورد:
از این حصار که سدّ دل است دیوارش
دری به غیرت تیغ دو پیکری بگشای
تو را که قدرت بازوی حیدری باشد
غضنفرانه برآشوب و خیبری بگشای
مشفق هم سیمای امام(ع) به گاه آمدن را با قرآن و ذوالفقار همراه می‌بیند:
به یک دست قرآن و در دست دیگر
برآورده تیغ دو سر خواهد آمد
سنجری به «ذوالفقار» قسم یاد می‌کند و می‌گوید:
به ذوالفقار عدالت نشان تو سوگند
که ظلم در قدم راستان به خاک افتد
سیداکبر میرجعفری در انتظار آن است تا آذرخش از شمشیر امام(ع) درخشیدن بگیرد:
باور کن این ابرها هم، ذوق چکیدن ندارند
تا آذرخشی نخیزد از ذوالفقاری که داری
نگاه محمدظاهر احمدی به ذوالفقار هم، تازه و بدیع است:
با ذوالفقار ای آخرین بازوی حیدر
بشکاف اینک فرق «مرحب»های تازه
در خیال صالح محمدی امین، ذوالفقار در دستان پر صلابت امام(عج) معجزاتی شگفت می‌کند:
معجزات ذوالجلال تو شکوه ذوالفقار
دست‌هایت طالب خون خدا در کربلاست
سید محمد غفاری هم یادگار علی(ع) را نزد فرزندش مهدی(عج) چنین ترسیم می‌کند:
ز بازوان توانمند او به تارک خصم
طبیب بارقه ذوالفقار می‌آید
و سرانجام سپیده کاشانی اتصال علی(ع) و عدالت و ذوالفقار و مهدی(ع) را این‌گونه می‌سراید:
ز کعبه عزم سفر کن، به این دیار بیا!
چو عطر غنچه نهان تا کی؟ آشکار بیا!
حریم دامن نرجس شد از تو رشک بهار
گل یگانه گلزار روزگار، بیا!
تویی، تو نور محمد، تو جلوه‌یی ز علی
تو سیف منتقمی، عدل پایدار بیا!
ز اشک و خون دل، این خانه شستشو دادیم
بیا به مشهد عشاق بی‌قرار! بیا!
زمان، گذرگه پژواک نام نامی توست
زمین ز رأی تو گیرد مگر قرار، بیا!
میان شعله غم سوخت هجرنامه ما
بیا که گویمت آن رنج بی‌شمار، بیا!
زلال چشمه تویی، روح سبزه، رمز بهار
بیا که با تو شود فصل‌ها، بهار بیا
برای آنکه نشانی تو ای مبشّر نور
درخت خشک عدالت به برگ و بار، بیا!
برای آمدنت، گرچه زود هم دیرست!
شتاب کن که برآری ز شب دمار، بیا!

 

ماهنامه موعود شماره ۵۵ 

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *