عهد و عصر حضرت ابراهیم(ع)، نقطه عطف مهمّی در سیر و سفر انسان بر زمین و حضور مستضعفان است. در این عهد، در کنار مجاهدتهای بزرگ حضرت علیه مستکبران و ملائین و مترفین، دو شاخه مهم از درخت وجودی حضرت سر برآورد، بنیاسرائیل و بنیاسماعیل، مستکبران در حیثیتی جدید، سازمان یافته، مجرّب، مسلّح، به تمامی خود را مهیّا کردند تا در برابر بنیاسماعیل، یعنی مستضعفینی قد کشیده با حذف کامل این گروه، آقایی و استیلای خود را در قالب نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تثبیت کنند.
تذکّر درباره تاریخ مغفول و فراموش شده، تذکّر درباره شجره مبارکه ابراهیم و آل ابراهیم، یعنی محمّد و آل محمّد(ص) است. سرآغاز تولّد و تأسیس اسلام در «حجاز» و در صحن «مسجد الحرام» و ظهور امامت سلسله صالحان از این شجره که گسترهاش همه تاریخ، همه زمان و همه مکان را درمینوردد. در این فراز از دعای ندبه میخوانیم:
«وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلا؛
و بعضی را برای خود دوست و صمیمیگرفتی.»
حضرت ابراهیم خلیل الرحمان(ع)، در نقطه عطف دیگری از تاریخ سیر و سفرشان در زمین، از قبیله مستضعفان سر برآورد تا با درهم شکستن بساط ملایین و مترفین، رسم استکبارورزی و بتپرستی طواغیت مستضعفان را رهایی ببخشد.
این بار نیز، مستکبران گرد هم آمده و با فراهم کردن آتشی بزرگ سعی در امام مستضعفان کردند. خلیل الله عنوان و امتیاز ویژه این نبی و رسول مکرّم(ص) بود. در توصیف ایشان، خداوند فرمود:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهیمَ…؛ ۱
دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد و خداوند، ابراهیم را به دوستی خود انتخاب کرد.»
حضرت علیبن موسی الرضا(ع) در روایتی درباره عنوان خلیل برای آن پیامبر گرامی میفرمایند:
«إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً لِأَنَّهُ لَمْ یَرُدَّ أُحَداً وَ لَمْ یَسْألْ أحداً قطُّ غیر اللّه تعالی؛ ۲
خداوند، ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد؛ زیرا هرگز تقاضا کنندهای را محروم نساخت و هیچگاه از کسی غیر خدا تقاضایی نکرد.»
عهد و عصر حضرت ابراهیم(ع)، نقطه عطف مهمّی در سیر و سفر انسان بر زمین و حضور مستضعفان است. در این عهد، در کنار مجاهدتهای بزرگ حضرت علیه مستکبران و ملائین و مترفین، دو شاخه مهم از درخت وجودی حضرت سر برآورد، بنیاسرائیل و بنیاسماعیل، مستکبران در حیثیتی جدید، سازمان یافته، مجرّب، مسلّح، به تمامی خود را مهیّا کردند تا در برابر بنیاسماعیل، یعنی مستضعفینی قد کشیده با حذف کامل این گروه، آقایی و استیلای خود را در قالب نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تثبیت کنند.
سرآغاز امامت صالحان
امام صادق(ع)، در «دعای ندبه»، پس از ذکر عهد نوح(ع) و سرانجام قوم طغیانگر و ناسپاس، متذکّر سوّمین نقطه عطف از تاریخ طایفه و قبیله صبغه الله، یعنی عهد ابراهیم خلیل الرّحمان(ع) میشوند. از منظر اهل معرفت و دیدگاه عرفانی، هستی و جمله آفریدههای خداوند، محلّ ظهور اسماء و صفات حضرت حق تعالی است. در جهان هستی با مراتب تفکیکی، هر مظهری تقدّم و تأخّر خود را از تقدّم و تأخّر اسمیکه مظهر آنست، اخذ میکند. از اینرو، هیچ یک از مراتب، به تنهایی واجد تمامی صفات حق تعالی نیست؛ بلکه هر مرتبهای از مراتب متعدد هستی، نشانه و آیتی الهی یا اسمی از اسماء حضرت حق تعالی است.
اسم جامع تمامی اسماء و صفات، اسم شریف «الله» جلّ و علا است. این اسم اعظم نیز مانند سایر اسماء احتیاج به مظهر دارد و آن مظهر، از حیث وسعت وجودی میبایست محیط بر همه مظاهر باشد. حقیقت مقدّس محمّدی(ص) مظهر جامع اسم «الله» است؛ به همان گونه که اسم شریف «الله» در حقیقت و مرتبه بر همه اسماء مقدّم و بر جمیع اسماء، تجلّی نموده است، مظهر این اسم جامع که انسان کامل محمّدی(ص) است، بر همه مظاهر دیگر الهی مقدّم بوده و میتواند به طول کامل مرآت حقنما باشد.
هیچیک از انبیاء از این منصب برخوردار نیستند؛ زیرا آنان اگرچه مظهر تجلّیات اسماء و صفاتی هستند؛ امّا مقام نبیّ ختمی مرتبت، مقام ولایت مطلقه است که بر همه اشیاء احاطه دارد.
انسان کامل محمّدی(ص) آینه تمام نمای همه اسماء و حسنا و صفات عالی است.
در میان کتب آسمانی پیش از قرآن، دو کتاب از برتری بیشتری برخوردارند و آن دو، «تورات» و «انجیل» است. بدیهی است که این دو کتاب آسمانی همانند هم نبوده، بلکه تمایزات و تفاوتهایی با یکدیگر دارند. زیرا در غیر این صورت، هر کدام از دیگری کفایت مینمود. بر حسب مقامات حضرت موسی(ع)، تورات، مظهر ظاهر بوده و به جهانهای ظاهری و جسمانی بیشتر توجّه نموده و در مقابل، به مقتضای مقام عیسی(ع)، انجیل مظهر باطن بوده و به جهانهای باطن و روحانی بیشتر نظر داشته است؛ ولی به تناسب، جامعیّت مقام رسول خاتم(ص)، قرآن جامع کمالات ظاهر و باطن بوده و به هر دو روی جهان، ظاهر و باطن، آنچنان که شایسته و بایسته است توجّه دارد و امور دنیا و آخرت را توأم برعهده میگیرد.۳
بر این اساس، قرآن کاملترین کتابها و شریعت آن، شریفترین شریعتهاست، تمامیکلمات وجودی را در بر دارد و از اینرو، به «جوامع الکلم» تعبیر شده است.۴ به دلیل آنکه قرآن دارای جمیع مراتب کمالی است و به دیگر سخن، خلاصه کتب الهی که بر انبیاء(ع) نازل شده، بر قلب خاتم الانبیاء(ع) نازل شده است.۵
بر هیچکس پوشیده نیست که خداوند متعال، یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر برای هدایت بندگان خود برگزیده و ارسال کرده است، امّا از میان این همه، تنها از وقت و عهد پیامبرانی خاص به عنوان نقطه عطف مهم از تاریخ بشر یاد کرده شده و ادعیه و زیارات به نحو خاص، در هنگام تعلیم پیروان دین خاتم و عرضه شناخت فرهنگی به ایشان بر این نقاط عطف، تأکید و دربارهاش سخن میگویند.
شاید بتوان اعلام داشت هر یک از این نقطه عطفها، بیانگر مرحله ویژهای از سیر اکمالی دین و رشد ظرفیّت وجودی بشر برای دریافت پیام آسمانی است. مراحلی که پی در پی تا تجربه دین جهانی، کتاب کامل و پیامبر جهانی، کاروان و طایفه نورانی صبغه الله را به پیش میرانند. از اینرو، هر یک از انبیاء، میراثدار پیامبران پیشین و منتقل کننده همه مواریث به انبیاء و اولیاء بعد از خود هستند؛ در حالیکه هر یک نیز محل و مظهر یکی از اسماء خاصّ خداوند بودند.
یهودیان، در ادّعای بقای دین موسی(ع) در شاخه بنی اسرائیل، در تحریفی آشکار، حضرت اسحاق(ع) را به عنوان ذبیح معرفی و بر آن پای فشردند در حالی که از شجره طیّبه حضرت ابراهیم و آل ابراهیم(ع) و از نسل حضرت اسماعیل(ذبیح الله)، شاخه امامت و خلافت دائمی قد کشیده و به برگ و بار مینشست.
بنی اسرائیل، به رغم آگاهی درباره کوتاه بودن شاخه پیامبران بنی اسرائیلی و خاتمه یافتن آن، در عهد نبوّت و رسالت حضرت عیسی(ع)، از روی حسد درباره اسماعیل(ع) و آل محمّد(ص) از نسل اسماعیل(ع) کین ورزیدند: قرآن در «آیه کریمه ۵۴ از سوره نساء» میفرماید:
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیما؛ ۶
یا اینکه آنها به مردم (به پیامبر و آلش) به خاطر آنچه خداوند از فضلش به آنها داده، حسد میورزند؟ همانا ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و آنها را حکومتی عظیم عطا کردیم.»
این حسد ورزیدن بنی اسرائیل، تکرار غبطه خوردن حضرت آدم(ع) درباره مقام محمّد و آل محمّد(ص) بود که به رغم نهی خداوند درباره نزدیک شدن به شجره ممنوعه، تحت القاء و فریب ابلیس بدان نزدیک شد و لاجرم استحقاق و استعداد دور شدن از بهشت حضور و هبوط به فرش زمین را یافت. در نقطه عطف دیگر، بنی اسرائیل، فریفته شده و درباره بنی اسماعیل (محمّد و آل محمّد(ص)) حسد ورزیدند. بیتردید، این عمل، آنان را مستعدّ و مستحقّ دور شدن از مقام و موقعیّت اعطایی خداوند میساخت.
همین شهوت خلافت و جانشینی، در اثر وسوسه شیطانی، بر جان قابیل نیز کارگر افتاده بود، آن زمان که از مقام وصایت و خلافت حضرت هابیل و جانشینی او (پس از آدم(ع)) مطّلع شد و کمر به قتل آن مظلوم بست.
به استناد آیات و بسیاری روایات، امامت و نبوّت محمّد و آل محمّد(ص)، بر تنه قد کشیده و استوار ابراهیم، خلیل الرّحمن استوار گشته است.
در قرآن کریم، هفت جا به شجره مبارکه اشاره شده است. خداوند در «آیه ۳۵ از سوره نور» میفرماید:
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّه…؛
خدا نور آسمانها و زمین است و مثل نور او، چون چراغدانی است که در آن چراغی است و آن چراغ در شیشهای است. آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت بابرکت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته میشود. روغنش (از شفافیّت) گرچه آتشی به آن نرسد، نزدیک است روشنی دهد، روشنی بر روشنی است. خدا هر که را بخواهد، به نور خویش هدایت میکند…»
در روایات بسیاری، از شجره مبارکه نه شرقی و نه غربی به شجره پربرکت آل ابراهیم تفسیر شده است.
جابر از امام محمدّباقر(ع) و ایشان از رسول خدا(ص)، نقل میکند که فرمود:
«اصل و ریشه شجره مبارکه ابراهیم(ع) است».۷
ابن مردویه از ابو هریره نقل میکند که رسول خدا(ص) فرموده مراد از شجره طیّبه قلب ابراهیم(ع) است.۸
ادامه این شجره مبارکه، در کتب ادعیه آمده است. هنگامیکه امام عصر(عج)، حضرت علی(ع) را زیارت میکند، چنین میخواند:
«السّلام علی الشّجره النبویّه و الدّوحه الهاشمیّه» و در اعمال مشترک ماه شعبان، امام سجّاد(ع)، میفرماید: هر روز چنین بخوانید: «اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد شجره النبوّه و موضع الرّساله» و در دعای ندبه آمده است و قال (رسول الله(ص)) «أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَهٍ وَاحِدَه ٍوَ سایِرُ النَّاسُ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّى؛ من و علی از شجرهای واحدیم و سایر مردم از شجره پراکندهاند.» به هر حال روایات مربوط به شجره ابراهیم در نور الثقلین نیز در ذیل آیه آمده است. پس با توجّه به روایات، ادعیه و زیارتهای فوق، ریشه دین مسلمانان حضرت ابراهیم است و محمّد و آل محمّد(ص) ادامه آن شجره است.۹
صالحبن سهل همدانی از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «منظور خداوند از درخت پربرکت شجره مبارکه، ابراهیم خلیل(ع) است.»۱۰
یهودیان، از نظر اجداد به حضرت اسحاق(ع)، پسر کوچک حضرت ابراهیم(ع) میرسند و چون از اولاد اسحاق(ع) تعداد زیادی (۴۸ نفر) پیامبر بودند، باور یهودیان این بوده که از پسر دیگر حضرت ابراهیم(ع)، یعنی اسماعیل(ع) نبوّت و امامت ادامه نداشته و ندارد و این تنها یهود است که وارث نبوّت ابراهیمی است؛ در حالیکه حسب وعده حضرت خداوندی، وعده ملک عظیم به فرزندان اسماعیل(ع) و آل محمّد(ص) داده شده بود؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع) در زمان حیات خود و با انتقال اسماعیل(ع) به سرزمین «حجاز»، اجرای مراسم قربانی در صحرای منا و برکشیدن بنای خانه خدا در «مسجد الحرام»، پایههای دین جهانی شجره مبارکه آل ابراهیم، محمّد و آل محمّد(ص) را استوار ساخت.
طبق نقل ربّان ابن صلت از امام رضا(ع)، عامل اساسی دشمنی یهود با اسلام حسد بوده است.۱۱
یهودیان همه تلاش خود را، مصروف شناسایی زمان و مکان تولّد و ظهور رسول موعود و پیامبر آخرالزّمان ساختند و از آنجا که مسلّط به علوم غریبه (تنجیم، جعفر، …) بودند، گمان میبردند میتوانند ایشان را جسته و به قتل برسانند.
علی بن ابراهیم حیّ بن اخطب یهودی گفت: رسولی که ما منتظرش بودیم خیال میکردیم از بنی اسرائیل است ولی حالا معلوم شد که از بنی اسماعیل است. ابداً تسلیم او نمیشویم چرا که بنی اسرائیل بر تمام مردم جهان برتری دارد، حتّی بنی اسماعیل.
در تفسیر «نورالثقلین» ج ۱، صص ۴۹۱ تا ۴۹۳، شش روایت نقل میکند که مشکل دشمنان اهل بیت، حسادت و بخل بوده است؛ به این معنی که چرا آل محمّد(ص) وارث علوم انبیاء باشند؛ امّا بنی اسرائیل و بنیامیّه و بنیعبّاس نباشند.
در جلد ۱ نورالثّقلین ص ۹۲ از امام باقر(ع) نقل میکند، که «یهودیها ساده دل و بیغرض، از روی توارت خودشان اوصاف رسول خاتم(ص) را میخواندند؛ ولی شاخه حسود و با عناد و مستکبر یهود مانع از این کار آنها میشدند.»
و در همان صفحه از احتجاج نقل میکند که امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «شاخه پرعناد یهود خودشان پیش خودشان به دروغ، اوصافی را برای رسول آخرالزّمان مینوشتند و به عوامشان وانمود میکردند که رسول آخرالزّمان این چنین اوصافی دارد که دقیقاً برخلاف اوصافی بوده که در تورات آمده بوده است و اضافه میکردند که این رسول خاتم و منتظر و موعود، پس از ۵۰۰ سال دیگر مبعوث خواهد شد! یهود حسود و معاند با این کارشان میخواستند ریاست خودشان را بر عوامشان حفظ کنند و باز میخواستند با حفظ ریاست خودشان بر توده عوام یهود از پرداخت هزینه و انفاقات مورد دستور رسول خدا(ص) سرپیچی کنند.»۱۲
عموم علماء و منابع روایی اهل سنّت، بر موضوع حسادت یهود درباره پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت مکرّم ایشان تأکید دارند.
چنانکه بیان شد، حضرت خلیل الرّحمان(ع)، در زمان حیات خود و به امر خداوند، بنیادهای بنای اسلام و برکشیده شدن شاخه بنی اسماعیل از تنه شجره مبارکه را استوار ساختند و با به جا گذاشتن نشانههای بزرگی، همچون تجدید بنای خانه «کعبه» و انجام مراسم قربانی، همگان را متذکّر نقشه کلّی الهی و بعثت پیامبر آخر الزّمان و اهلبیتش شدند.
مدفون شدن حضرت اسماعیل(ع) در صحن «مسجد الحرام» و در «حجر اسماعیل»، خود نشان دیگری بر این مدّعا بود. از اینرو، میتوان مؤسّس اسلام را حضرت ابراهیم خلیل الرّحمان دانست و عهد ابراهیم(ع) را میتوان مبدأ تاریخ تولّد اسلام شناخت. در منابع اهل سنّت آمده است:
احمدبن عرباض ابن سایه نقل میکند که رسول خدا(ص) فرمود: «در حالیکه هنوز آدم(ع) در حال گِل بوده، من در امّ الکتاب خاتم النبّیین نامیده میشدم و من به صراحت میگویم تاریخ من از کی شروع شد؟ من خودم به شما خبر میدهم نخستین لحظه تاریخ من، لحظهای بود که ابراهیم خلیل مرا از خدا درخواست کرد.»۱۳
در منابع شیعی، علیبن ابراهیم نقل میکند رسول خدا(ص) فرمود:
«من نتیجه دعای ابراهیم هستم».۱۴
مرحوم صدوق در «خصال» از ابی امامه نقل میکند که گفت: از رسول خدا پرسیدم تاریخ دعوت شما (اسلام) را از چه حادثهای حساب کنم؟ پاسخ دادند: «از دعوت (دعای) ابراهیم برای بعثت من حساب کنید.»۱۵
رسول خدا فرمود: «برای هر پیامبری امامی هست از انبیاء سابق و امام من پدرم ابراهیم است.»۱۶
سخن رسول خدا(ص) ناظر بر این دعا و درخواست حضرت ابرهیم(ع) است:
ابراهیم گفت: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه…؛ ۱۷
بارخدایا، بین مردم حجاز (مکّه) رسولی را مبعوث فرما که آیات تو را بر آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را بر آنان تعلیم و آنان را تزکیه کند و تو عزیز و حکیمی.»
آیات بسیاری مؤیّد این مطلب است. قرآن کریم، اوصاف بسیاری برای حضرت ابراهیم(ع) بیان میدارد از جمله اینکه ایشان بر صراط مستقیم، بنده مطیع خداوند و پرچمدار توحید بود.
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ؛ ۱۸
سپس به تو وحی کردیم که: از آیین ابراهیم حقگرای پیروی کن؛ چرا که او از مشرکان نبود.»
خداوند، این پیامبر عظیم الشّأن را اسوه حسنه و سرمشق برای دیگران معرفی میکند:
«وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً؛ ۱۹
[دین و آیین] چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟»
یهودیان، به رغم نسبت بنی اسرائیل، به سبب نسبت با موسی(ع)، به ابراهیم، خلیل الرّحمان(ع)، پیرو صادق و راستینی برای ایشان نبودند و با نافرمانی از پیام و مرام حضرت ابراهیم(ع)، روی ستمکاری، تجاوز به حدود الله و سرکشی گذاردند. و از آیین و مرام نیاکان خود خارج شدند.
در «آیه ۶۸ از سوره آل عمران» میفرماید:
«إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنین؛
سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروی کردند. این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند و خدا سرور مؤمنان است. کسانی که اهداف ایشان را دنبال نکنند، از نزدیکان او نخواهند بود ولو از قبیله و نژاد او باشند.»
لذا، پیامبر اسلام و مسلمانان و پیروان آل محمّد(ص) با تکیه بر اهداف حضرت ابراهیم، خلیل الرّحمان صمیمیترین افراد و یاران او هستند.۲۰
امام علی(ع) میفرماید: «سزاوارترین مردم به پیامبران آنها هستند که به دستورات آنها داناتر باشند» و بعد «آیه ۶۸ سوره آل عمران» را قرائت فرمود.۲۱
حضرت ابراهیم(ع) و دین حنیف ایشان، افتتاح اسلام و دین جهانی و کامل پیامبر آخرالزّمان است که به دست آخرین وصیّ ایشان، منجر به تأسیس حکومت جهانی توحیدی میشود و برای همیشه بساط ظلم و جور یهودیان تمامیّتخواه برچیده میشود.
یکی از بزرگان یهود در عصر حاضر که خود از خاخامهای مشهور صهیونیستی نیز هست با این مضمون سخنی دارد و میگوید:
«گفتوگو از گذشته و تاریخ فلسطین، تنها راهی برای توجیه زمان حال و عمل کنونی در این منطقه نیست؛ بلکه گفتوگو درباره پایان تاریخ و سرانجام جهان است».
گفتوگو از بنیاسرائیل و تحریف منابع و رویدادهای تاریخی، معطوف به تاریخ فردا و تأسیس حکومت جهانی و دین جهانی است. از اینرو آنان، همه همّت خود را مصروف سرکوب مستضعفان، سلطه بر جهانیان و قتل عامّ مسلمانان محقّ از نوادگان ابراهیم(ع) میکنند.
با این مقدّمه طولانی، تا حدودی، اهمّیت تذکّر دعا درباره این نقطه عطف مهم، یعنی بعثت ابراهیم، خلیل الرّحمان(ع) مکشوف شد.
پینوشتها
۱. سوره نساء (۴)، آیه ۱۲۵.
۲. وسایل الشیعه، ج ۹، ص ۴۴۲.
۳. سیدحیدر آملی، المقدمات من الکتاب نص النصوص، صص ۷۲ ـ ۷۴.
۴. اسرار الشیعه، تصحیح محمد خواجوی، ص ۳۲.
۵. سوره مائده(۵)، آیه ۴۸.
۶. سوره نساء (۴)، آیه ۵۴.
۷. تفسیر البرهان، ذیل آیه ۳۵ از سوره نور.
۸. درّالمنثور، ج ۵، ص ۴۹ (نقل از تاریخ فراموش شده اسلام، سیدحسین موسوی زنجانی، ۱۳۸۵).
۹. تاریخ فراموش شده، ص ۱۳.
۱۰. همان، ص ۱۱.
۱۱. همان، ص ۵۲، به نقل از البرهان، ج ۱، ص ۳۷۶.
۱۲. همان، ص ۵۹.
۱۳. تاریخ فراموش شده اسلام، به نقل از درّ المنثور، ج ۱، ص ۱۳۹.
۱۴. همان، به نقل از نور الثقلین، ج ۱، ص ۱۳۰.
۱۵. همان.
۱۶. همان، به نقل از مسند احمد، ج ۱، ص ۴۲۹.
۱۷. سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۹.
۱۸. سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۴.
۱۹. سوره نساء (۴)، آیه ۱۲۵.
۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۴۶۲.
۲۱. طبرسی، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ اول، ۱۳۶۵، ج ۲، ص ۷۷۰؛ نهج البلاغه، حکم ۹۲، ص ۴۸۴.
اسماعیل شفیعی سروستانی
موسسه فرهنگی موعود عصر عج