خلافت امام علی علیه السلام در آیۀ «علم الکتاب»‌

e4a8bbf9a21c010345a7ff7841816b87 - خلافت امام علی علیه السلام در آیۀ «علم الکتاب»‌

خداوند متعال در آیه ۴۳ از سورۀ رعد، شهادت به رسالت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله اسلام می دهد و می فرماید:«آنها که کافر شدند، می‌گویند: تو پیامبر نیستی.» بگو: کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»‌

 

خداوند متعال در آیه ۴۳ از سورۀ رعد، شهادت به رسالت پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله اسلام می دهد و می فرماید: (وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)؛ ۱

«آنها که کافر شدند، می‌گویند: تو پیامبر نیستی.» بگو: کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»‌

خداوند این شهادت را با شهادت کسی که نزد او «علم الکتاب» است، قرین می سازد؛ در تفسیر این آیه اقوال مختلفی از مفسرین اهل سنت و تشیّع نقل شده است مبنی بر اینکه مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» شخص امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. اکنون با بررسی این دسته از اقوال در پی اثبات مدعی هستیم.‌

بهانه‌جویی کفّار‌

بعثت رسول خدا صلی الله علیه وآله موقعیت مشرکین و کفار را به خطر انداخت؛ زیرا حضرت با کلمه مبارکه «لا اله الاّ الله» خدایان دروغین و بتهای مشرکین را از درجه اعتبار ساقط کرد و مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود.‌

بزرگان قریش و مشرکین که با ترویج شرک و بت‌پرستی، موقعیت اجتماعی بزرگی به دست آورده بودند، ‌ و از هدایا و نذورات مردمی‌که به پای بتهای بی‌جان می‌ریختند، ثروت فراوانی اندوخته بودند، از ظهور اسلام و نزول ارزشمندترین کتاب آسمانی؛ یعنی قرآن کریم، به شدت نگران شدند، از این رو برای حفظ موقعیت اجتماعی خود و دفاع از بت‌ و بت‌پرستی، در صدد مقابله با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و معجزه جاوید او برآمدند.‌

گاهی با نسبتهای ناروا مانند: ساحر، مجنون و … شخصیت آن حضرت را زیر سؤال می‌بردند تا مردم به او توجهی نکنند: (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ)؛ ۲ «کافران گفتند: این (مرد) ساحر آشکاری است.» یا: (وَ قَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ)؛ ۳ «و کافران گفتند: این (مرد) ساحر بسیار دروغگویی است.» یا: (وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ)؛ ۴ «کافران گفتند: ای کسی که ذکر (قرآن) بر او نازل شده است، مسلّماً تو دیوانه‌ای.»‌

گاهی نیز خود آن حضرت را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند و یا او را تطمیع کرده، وعده مال و جاه می‌دادند تا دست از رسالتش بردارد.‌

و بالاخره گاهی با انکار معجزه بودن قرآن، اصل رسالت را انکار می‌کردند و می‌گفتند: (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّه)؛ ۵ «کسانی که کافر شدند، می‌گویند: چرا آیه (و معجزه‌ای) از پروردگارش بر او نازل نشده است.»‌

در اولین آیه و بعضی آیات دیگر از سوره رعد، خداوند به اشکالها و ایرادهایی که مشرکین بر رسول خدا صلی الله علیه وآله و یا معجزه بودن قرآن می‌گرفتند، پاسخ می‌دهد. و با جوابهای مناسب، حقانیت و معجزه بودن قرآن را اثبات می‌کند و می‌فرماید: (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ)؛ ۶ «اینها آیات کتاب (آسمانی) است و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، ‌ حق است؛ ولی بیش‌تر مردم ایمان نمی‌آورند.»‌

و در آخرین آیه این سوره با شهادت دادن خود و کسی که علم کتاب نزد اوست، شبهه انکار اصل رسالت را پاسخ داده و در نتیجه نبوت آن حضرت را به اثبات می رساند: (وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)؛ ۷ «آنها که کافر شدند، می‌گویند:‌ تو پیامبر نیستی، بگو: کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»‌

ضمیمه برهان به برهان‌

مطلب قابل توجه این است که شهادت خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست از قبیل ضمیمه شهادت به شهادتی دیگر نیست؛ بلکه از قبیل ضمیمه برهان و دلیلِ مستقل به برهان دیگر است؛ زیرا در قضاوتهای متعارف که حداقل وجود دو شاهد ضروری است، از شهادت یک فرد، علم عادی حاصل نمی‌شود؛ یعنی شهادت یک نفر ناقص است که با ضمیمه فرد دوم شهادت او کامل می‌شود، یا به تعبیر دیگر از ضمّ دو شهادت ناقص، شهادت کامل به وجود می‌آید؛ ولی در شهادت خداوند متعال نقصی وجود ندارد تا نیازی به ضمیمه شهادت دوم باشد.‌

پس شهادت خداوند مسلماً شهادت قطعی و کامل می‌باشد. در نتیجه، شهادت کسی که علم کتاب نزد اوست نیز باید شهادت قطعی و کامل باشد؛ زیرا با شهادت خداوند متعال علم حاصل می‌شود و اگر شهادت فرد دوم ناقص باشد، معنایی ندارد که به شهادت کامل ضمیمه گردد؛ چون با وجود شهادت قطعی و علم‌آور، کسی به دنبال شهادت ظنی نمی‌رود.‌

علاوه بر این، قرآن کریم آنان را که در اصول دین از ظن و گمان پیروی می‌کردند، مذمت نموده است:‌ (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً)؛ ۸ «آنها تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند، با اینکه “گمان” هرگز انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند.» پس چگونه ممکن است که خود، برای اثبات اصلی از اصول دین (نبوت) دلیل ظنی اقامه نماید؟‌

پس معلوم می‌شود که شهادت خداوند و (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) از قبیل ضمیمه برهان مستقل به برهان و دلیل مستقل دیگر می‌باشد، که وجود هر یک برای اثبات مدعا کافی است. حال باید ببینیم که مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) کیست که خداوند شهادت او را به عنوان برهان مستقل در کنار شهادت خود ذکر فرموده است؟‌

‌اقسام شهادت‌

قبل از آنکه مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) را بررسی نماییم، مناسب است که ابتدا اقسام شهادت و معنای آنها و اینکه منظور از شهادت خداوند، کدام یک از این اقسام می‌باشد را بیان کرده، سپس به مطلب مورد نظر بپردازیم.‌

شهادت بر دو قسم است: «شهادت تأدیه» و «شهادت تحمّل» و شهادت تأدیه نیز بر دو قسم است: «شهادت قولی» و «شهادت فعلی.»‌

شهادت تأدیه؛ یعنی آنچه را که شاهد می‌داند (اعم از اینکه شنیده و یا دیده) در مقابل غیر اظهار و ادا نماید که اگر با گفتار اظهار نمود «شهادت قولی» است و اگر با فعل و کردار باشد «شهادت فعل» نامیده می‌شود.‌

شهادت تحمّل؛ یعنی اینکه شاهد با دیدن و یا شنیدن فقط به مورد شهادت علم دارد؛ امّا در مقام اظهار و ادای آن برنمی‌آید.‌

مقصود از شهادت خداوند‌

با توجه به اقسام شهادت می‌گوییم: شهادت خداوند، شهادت تأدیه است، نه شهادت تحمّل؛ چون شهادت تحمّل به معنای دیدن و ناظر بودن و علم داشتن است و معنا ندارد که در مسئله مورد بحث؛ یعنی تصدیق ادعای رسول اکرم صلی الله علیه وآله را در نبوت، به علم خدا ارجاع داده و علم خدا را حجت بر علیه کفار بدانیم؛ چون آنها راهی به علم خداوند ندارند تا بفهمند آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله در ادعای خود صادق است یا نه؟ و همچنین مقصود از ادای شهادت، شهادت قولی است، نه فعلی؛ زیرا ادله‌ای که دلالت بر حقانیت رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله می‌نماید یا قرآن است که خود معجزه‌ای جاوید می‌باشد و یا غیر قرآن مانند سایر معجزات. از طرفی آیات سوره رعد پیشنهاد کفار را که تقاضای معجزه‌ای به غیر از قرآن نموده بودند، رد کرده است؛ یعنی معجزه‌ای برای آنان نازل نفرمود، پس معنا ندارد که خداوند از همان راهی که نفی نموده، به رسالت پیامبر شهادت بدهد.‌

بنابراین قطعاً مقصود از شهادت خداوند، استشهاد به قرآن است و استناد به قرآن نیز از این جهت است که معجزه و آیت به صدق رسالت است؛ یعنی کلام الهی است که به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شهادت می‌دهد و چون قرآن از مقوله کلام و گفتار است، معلوم می‌شود که شهادت خداوند بر رسالت پیامبرش صلی الله علیه وآله شهادت قولی است و دیگر نیازی نیست که به مانند فخر رازی در «تفسیر کبیر»۹ شهادت خداوند را از مقوله فعل بدانیم. ۱۰ ‌

چنانکه در قرآن می‌فرماید: (وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَی صِرَاطٍ مُستَقِیمِ)؛ ۱۱ «سوگند به قرآن حکیم! تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی و بر راه راست (قرار) داری.»‌

(وَمَا مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل)؛ ۱۲ «محمد صلی الله علیه وآله فقط فرستاده خدا است و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند.»‌

(مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أحَدٌ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولُ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِیّینَ)؛ ۱۳ «محمد صلی الله علیه وآله پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا صلی الله علیه وآله و ختم کننده و آخرین از پیامبران است.»‌

و نظیر این آیات که خداوند به وسیله آنها به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شهادت داده است، در قرآن بسیار است و تمام آنها از مقوله قول و گفتار هستند، نه از مقوله فعل و کردار.‌

مراد از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) در اقوال مفسران‌

در این زمینه اقوال زیادی ذکر شده است که در اینجا به ذکر چند قول بسنده کرده و هر یک از آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم:‌

قول اول: بعضی از مفسرین گفته‌اند که مراد «خداوند متعال» می‌باشد. این قول را مرحوم طبرسی۱۴، فخر رازی۱۵ و زمخشری۱۶ به «حسن بصری» و «سعید بن جبیر» و «زجاج» نسبت داده‌اند. زمخشری و فخر رازی از حسن بصری نقل کرده‌اند که او گفته است: ‌

«لا والله یعنی الا الله؛ سوگند به خدا که خداوند در اینجا خودش را قصد کرده است.»‌

این تفسیر صحیح نیست؛ زیرا:‌

اوّلاً: خلاف مقصود عطف است؛ چون عطف بر مغایرت بین معطوف و معطوف علیه دلالت دارد، در حالی که اگر مقصود ذات خداوند باشد، مغایرتی وجود نخواهد داشت.‌

ثانیاً: لازمه این تفسیر، عطف کردن صفت خدا بر ذات او است، در صورتی که عطف صفت بر ذات قبیح و غیر صحیح است۱۷، چنانکه فخر رازی می‌گوید: صحیح نیست که بگوییم: «شَهِدَ بِهَذَا زَیْدٌ وَالْفَقِیهُ؛ به این امر زید و فقیه گواهی دادند.» و مراد از فقیه خود زید باشد؛ چون این عطف، عطف صفت بر ذات می‌باشد و این قبیح است؛ بلکه باید گفت: «شَهِدَ بِهِ زِیْدٌ الْفَقِیه؛ زید فقیه به این امر شهادت داده است.» ۱۸ ‌

قول دوم: عده‌ای مانند «ابن کثیر» گفته‌اند: مقصود از کتاب، تورات و انجیل و مقصود از کسانی که علم کتاب در نزد آنها است، علمای یهود و نصارا می‌باشند؛ زیرا اینها از بشارتهایی که درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله در کتابهایشان آمده است، خبر دارند، و اوصاف پیامبر صلی الله علیه وآله را در کتابهای خود خوانده‌اند. ۱۹ ‌

«ابن جریر» از ابن عباس نقل کرده است که از او سؤال شد: «(وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب)؟ قَالَ: هُمْ اَهْلُ الْکِتَابِ مِنَ الْیَهُودِ وَالنَّصَارَی؛ ۲۰ چه کسی است که علم کتاب نزد او است؟ گفت: ایشان اهل کتاب از یهود و نصارا هستند.»‌

این تفسیر نیز صحیح نیست؛ زیرا همانگونه که قبلاً گفتیم، مقصود از شهادت در اینجا ادای شهادت می‌باشد، نه تحمّل شهادت، به تعبیر دیگر، مقصود این است که عالم به کتاب، شهادت بدهد، نه اینکه فقط بداند. در صورتی که سوره رعد در مکه نازل شده است و در آن هنگام هیچ‌کس از علمای یهود و نصارا به رسول خدا صلی الله علیه وآله ایمان نیاورده بودند و به رسالت او شهادت نداده بودند. مبارزه رسول خدا صلی الله علیه وآله و دعوت آن حضرت در مکه فقط با مشرکین قریش بوده است، با این حال معنی ندارد که رسول خدا صلی الله علیه وآله در رسالت خود به شهادت کسی که به نبوت او ایمان نیاورده و گواهی نداده است، احتجاج کند. ‌

قول سوم: بعضی دیگر گفته‌اند: مقصود آن دسته از علمای یهود و نصارا هستند که ایمان آورده و به رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله گواهی داده‌اند، مانند: «عبد الله بن سلام»، «سلمان فارسی»، «جارود» و «تمیم داری» و….‌

سیوطی می‌گوید: «عده‌ای مانند عبد الرزاق و ابن جریر و ابن منذر از قتاده روایت کرده‌اند که او گفته است: از اهل کتاب کسانی بودند که حق را می‌شناختند و به آنها شهادت می‌دادند، ‌ مانند: عبد الله بن سلام و جارود و تمیم داری و سلمان فارسی. ۲۱ ‌

این قول نیز مانند دو قول سابق مورد قبول نیست؛ زیرا تمام افرادی که نام برده شده‌اند، در مدینه اسلام آورده‌اند؛ ولی آیه‌ مبارکه مورد بحث در مکه نازل شده است، پس چگونه ممکن است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دلیل رسالت خود را شهادت افرادی قرار دهد که بعداً در مدینه ایمان خواهند آورد؟‌

قول چهارم: گروهی دیگر گفته‌اند: مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) خصوص «عبد الله بن سلام» می‌باشد که از علمای یهود بوده، و در مدینه ایمان آورده است. ۲۲ ‌

سیوطی می‌گوید: «عده‌ای از مجاهد نقل کرده‌اند که وقتی وی آیه (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) را می‌خواند، می‌گفت: او عبد الله بن سلام است.» ۲۳ ‌

این قول نیز مردود است؛ زیرا همانطور که قبلاً گفتیم، تمام سوره رعد در مکه نازل شده است؛ ولی عبد الله بن سلام در مدینه ایمان آورد و معنی ندارد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله شهادت کسی را که بعداً ایمان خواهد آورد، به عنوان دلیل بر نبوتش ذکر نماید.‌

عده‌ای در طرفداری از این قول گفته‌اند: مکی بودن سوره منافات ندارد که بعضی از آیات آن در مدینه نازل شده باشد، و لذا ممکن است تمام آیات سوره رعد در مکه نازل شده باشد؛ لکن خصوص این آیه در مدینه و در شأن عبد الله بن سلام باشد.‌

علّامه طباطبایی رحمه الله در پاسخ این احتمال می‌فرماید: مجرد احتمال که اثبات نمی‌کند این آیه در مدینه نازل شده است؛ بلکه باید برای اثبات مدعا، روایت صحیحی که بتوان به آن اعتماد کرد وجود داشته باشد، و در اینجا علاوه بر آنکه چنین روایتی نیست، مفسرین نیز تصریح کرده‌اند که تمام این سوره در مکه نازل شده است. ۲۴ ‌

سیوطی می‌گوید: «عده‌ای نقل کرده‌اند: از سعید بن جبیر سؤال شد: آیا مراد از عالم به کتاب در این آیه عبد الله بن سلام است؟ در پاسخ گفت: چگونه این کلام صحیح است، در حالی که سوره رعد در مکه نازل شده است؛ ولی عبد الله بن سلام در مدینه و بعد از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله، اسلام آورده است؟»۲۵ ‌

«ابن عبد الله» در شرح حالات عبد الله بن سلام می‌گوید: «در مورد این آیه مبارکه گفته شده است که مقصود از عالم به کتاب عبد الله بن سلام است؛ لکن عکرمه و حسن بصری این کلام را رد کرده‌اند و گفته‌اند: چگونه این حرف صحیح می‌باشد، با اینکه سوره رعد در مکه نازل شده و اسلام عبد الله بن سلام بعد از آن بوده است؟»۲۶ ‌

شاهد دیگر بر این مطلب نقل «زُهری» است که می‌گوید: «عمر بن خطاب با رسول خدا صلی الله علیه وآله سخت دشمن بود تا آنکه روزی آمد، و در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله مشغول نماز بود، به آن حضرت نزدیک شد، شنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این آیه را می‌خواند که خدا به او خطاب نموده «قبل از رسالت، تو کتاب نمی‌خواندی، و با دست خود چیزی نمی‌نوشتی، اگر چنین بود منکران به شک می‌افتادند.» ۲۷ ‌

و باز شنید که پیامبر صلی الله علیه وآله این آیه را می‌خواند: «مردم کافر می‌گویند: تو رسول خدا نیستی، بگو بهترین شاهد من خدا است و کسی که نزد او علم کتاب است.» عمر صبر کرد تا نماز رسول خدا صلی الله علیه وآله تمام شد و به سرعت به دنبال حضرت رفت و اسلام آورد. ۲۸ ‌

همه می‌دانند که اسلام عمر در سال ششم بعثت و در مکه بوده است و همین دلیل است بر اینکه آیه (کَفَی بِاللهِ شَهِیداً) در مکه نازل شده است، نه در مدینه و به اسلام عبد الله بن سلام ربطی ندارد.‌

قول پنجم: عده‌ای دیگر از مفسرین عامه و علمای شیعه می‌گویند: مقصود از کتاب، قرآن مجید و مقصود از عالم به کتاب، عالم به قرآن می‌باشد.‌

علامه طباطبایی رحمه الله می‌نویسد: مقصود از کتاب، قرآن کریم است و معنای آیه چنین می‌باشد: «هر کس این کتاب را فرا گرفته و بدان عالم گشته و در آن تخصّص یافته باشد، گواه است بر اینکه قرآن از ناحیه خدا است و من هم که آورنده آن هستم، فرستاده خدایم.» ۲۹ ‌

سپس می‌فرماید: با این احتمال (قول پنجم)، آخر سوره (آیه مورد بحث) ناظر به اول آن می‌باشد که می‌فرماید: (تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقَّ وَلَکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسُ لَا یُؤْمِنُون)؛ ۳۰ «اینها آیات کتاب (آسمانی) می‌باشد و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولی بیش‌تر مردم ایمان نمی‌آورند.»‌

و نیز ناظر به وسط سوره می‌باشد که می‌فرماید: (أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ)؛ ۳۱ «آیا کسی که می‌داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق می‌باشد، ‌ همانند کسی است که نابیناست؟ تنها صاحبان اندیشه متذکر می‌شوند.»‌

این گفتار از خدای سبحان در حقیقت یاری کردن قرآن، و دفاع از آن است در قبال توهین کفار که مکرر می‌گفتند: (لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّه )؛ ۳۲ «چرا آیه «و معجزه‌ای» از پروردگارش بر او نازل نشده است؟» و در آیه مورد بحث گفتند:‌ (لَسْتَ مُرْسَلاً)؛ «اصلاً تو فرستاده خدا نیستی.»؛ ولی در این آیه جواب آنها داده شد که: خدای من در این قرآن به رسالت من گواهی داده است و آنکه عالم به قرآن می‌باشد نیز به رسالت من شهادت داده است.‌

زمخشری نیز می‌گوید: «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ وَالَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْقُرْآن؛ ۳۳ یعنی مراد از کتاب، قرآن، و مقصود از عالم، کسی است که عالم به قرآن می‌باشد. فخر رازی همین قول را به «اَصَم» نسبت داده و مفصل توضیح می‌دهد و در پایان می‌نویسد: مقصود از کسی که علم کتاب نزد اوست؛ کسی است که علم قرآن نزد او می‌باشد. با توجه به اینکه هر یک از اقوال گذشته از جهاتی دچار اشکال و ضعف بودند، قول صحیح همین قول پنجم می‌باشد؛ زیرا در این قول هیچ یک از ضعفها و اشکالاتی که سایر اقوال داشتند، وجود ندارد.‌

ویژگیهای (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب)‌

بحث مهمی‌که در اینجا وجود دارد این است، آن کس که عالم به قرآن است و شهادتش به عنوان برهانی مستقل در کنار شهادت پروردگار متعال ذکر شده، کیست و چه ویژگیهایی دارد؟ مسلّماً چون سوره مبارکه رعد در مکه نازل شده است، او باید در مکه و قبل از نزول این سوره اسلام آورده و عالم به قرآن باشد؛ یعنی قرآن را از نظر فصاحت و بلاغت، مشتمل بر اخبار غیبی و از سایر جهات به عنوان معجزه پذیرفته باشد تا بتواند در مقابل مشرکین مکه به رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله و معجزه بودن آن شهادت بدهد.‌

بهترین مصداقی که در بین اصحاب این ویژگیها را در حدّ اعلا دارا بود، حضرت علی علیه السلام می‌باشد؛ زیرا آن حضرت اولین کسی بود که اسلام آورد۳۴ و همواره در تمام فراز و نشیبها، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله را همراهی می‌کرد و او بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله اول کسی بود که از آیات الهی آگاهی می‌یافت و آنها را می‌نوشت؛ فلذا آن حضرت از تمام صحابه به کتاب خدا داناتر بود.‌

بدین جهت امّ سلمه می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ ۳۵ قرآن و علی با هم هستند و از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند.» و خود حضرت علی علیه السلام نیز این حقیقت را این گونه بیان می‌فرماید که: «مَا نَزَلَتْ آیَهٌ فِی کِتَابِ اللهِ جَلَّ وَعَزَّ اِلَّا وَقَدْ عَلِمْتُ مَتَی نَزَلَتْ وَ فیِمَا نَزَلَتْ؛ ۳۶ هیچ آیه‌ای در کتاب خدا نازل نشد؛ مگر اینکه من می‌دانم چه زمانی و در مورد چه شخصی نازل شده است.»‌

بنابراین نتیجه‌ای که از مطالب گذشته گرفته می‌شود، این است که مصداق بارز (وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَابَ) امام علی علیه السلام می‌باشد، و شهادت آن حضرت است که به عنوان برهانی مستقل در قرآن کریم ذکر شده است.‌

بحث روایی‌

مؤید مطالب فوق روایات فراوانی است که از شیعه و اهل سنت در ذیل آیه مورد بحث نقل شده و نزول این آیه را در شأن حضرت علی علیه السلام می‌دانند که به جهت رعایت اختصار بخشی از آنها را نقل می‌کنیم: ‌

۱. علی بن عابس گفت: من و ابو مریم نزد «عبد الله بن عطا» رفتیم، ابو مریم به ابن عطا گفت: حدیثی را که برای من از حضرت باقر علیه السلام روایت کردی، برای «علی بن عابس» روایت کن! ابن عطا گفت: من نزد حضرت باقر علیه السلام بودم که فرزند «عبد الله بن سلام» از آنجا عبور کرد، عرض کردم: فدایت شوم! آیا این فرزند کسی است که علم کتاب نزد او است؟ امام باقرعلیه السلام فرمود: نه، عالم به کتاب صاحب شما علی بن ابی طالب است که در مورد او آیاتی از کتاب نازل شده است، مانند: (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ)، ۳۷ (أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه)، ۳۸ (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا۳۹ ).۴۰

۲. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می‌کند که او گفت: مراد از کلام خداوند که فرمود: (وَ مَنْ عِنَدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ) علی بن ابی طالب است. ۴۱

۳. ابو صالح در مورد آیه علم الکتاب گفته است:‌ مقصود علی بن ابی طالب است که عالم به تفسیر و تأویل، ناسخ و منسوخ، حلال و حرام بود. ۴۲

۴. وقتی «معاویه بن ابی سفیان» با «قیس بن سعد بن عباده» در مدینه رو به رو شد، قیس گفت: (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ) علی بن ابی طالبعلیه السلام است، معاویه در پاسخ گفت: عبد الله بن سلام است. قیس گفت:‌ مراد علی علیه السلام است و سپس آیاتی را از قرآن قرائت کرد، مانند: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ) ۴۳ و (أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه) ۴۴ و گفت: مراد از «هادی» در آیه اول «شاهد» در آیه دوم علی بن ابی طالب است؛ چون رسول خدا صلی الله علیه وآله او را در روز غدیر به خلافت نصب نمود و فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی نیز مولای اوست» و همچنین فرمود: «ای علی! تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.» معاویه در جواب قیس ساکت شد، و نتوانست کلام قیس را انکار کند. ۴۶ ‌

۲. «ولید سمّان» گفته ا ست: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: مردم درباره پیغمبران اولوا العزم و صاحب شما امیرالمؤمنین علیه السلام چه نظری دارند؟‌ عرض کردم: آنها هیچ کس را بر انبیای اولوا العزم مقدم نمی‌دانند، حضرت فرمود: خداوند عزوجل درباره موسی علیه السلام می‌فرماید: «ما در الواحی که از آسمان بر او فرو فرستادیم از هر چیز یک موعظه‌ای نوشتیم.» ۴۷ و نفرمود: همه چیز، و درباره عیسی علیه السلام می‌فرماید: «او از طرف خدا آمده است تا بعضی از چیزهایی را که شما در آن اختلاف دارید، روشن و بیان کند.» ۴۸ و نفرمود: همه چیز؛ لکن درباره صاحب شما امیرالمؤمنین علیه السلام می‌گوید: «ای پیغمبر! بگو: بهترین گواه بین من و شما خداست و کسی که علم تمام کتاب نزد اوست.» ۴۹ ‌

و از طرفی خداوند می‌فرماید: «هیچ تر و خشکی نیست؛ مگر اینکه در کتابی آشکار (کتاب علم خدا) ثبت است.» ۵۰ و خدا علم این کتاب را به امیر المؤمنین علیه السلام داده است. ۵۱ ‌

. «عمر بن اذینه» گفته است: امام صادق علیه السلام فرمود: آن کسی که عالم به کتاب است، امیر المؤمنینعلیه السلام می‌باشد و چون از آن حضرت سؤال شد آیا کسی که نزد او علم بعض از کتاب است، داناتر می‌باشد یا کسی که نزد او علم تمام کتاب است؟ حضرت فرمود: کسی که نزد او علمی از کتاب می‌باشد، دانش او به‌اندازه آبی است که بال پشه با خود از دریا برمی‌دارد. و امیر المؤمنینعلیه السلام فرموده‌اند: تمام علمی را که آدم علیه السلام با خود از آسمان به زمین آورد و تمام مقامات و علوم انبیا تا خاتم النبیین صلی الله علیه وآله همگی در ما عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وجود دارد. ۵۲ ‌

۴. «ابو سعید خدری» گفته است: از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره آیه (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ) ۵۳ سؤال کردم، فرمود:‌ این آیه در مورد وصی برادرم «سلیمان بن داود» نازل شده است. عرض کردم: ای رسول خدا! پس مراد از آیه شریفه (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب می‌باشد. ۵۴ ‌

دلالت آیه بر خلافت امام علی علیه السلام‌

از مجموع بحثهای گذشته و روایاتی که نقل شد این نتیجه به دست می‌آید که حضرت علی علیه السلام عالم به کلّ قرآن بود؛ و لذا در روایات تنها کسی که به عنوان مصداق (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ‌ الْکِتَاب) معرفی شده، آن حضرت می‌باشد، و در بین اصحاب کسی دارای چنین مقام علمی نبوده است، پس حضرت داناترین اصحاب به کتاب خدا بود.‌

و از طرفی، به لحاظ اینکه امامت و خلافت همان ادامه راه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و رهبری و هدایت مردم به طریق سعادت و بیان احکام الهی از قرآن و سنت نبوی و تفسیر آن دو می‌باشد و کسی شایسته این مقام است که عالم به کتاب و سنت باشد؛ زیرا تشکیل حکومت اسلامی تنها بر اساس علم به منابع اصیل اسلام؛ یعنی قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه وآله میسر است و چون حضرت علی علیه السلام به عنوان تنها مصداق عالم به کتاب معرفی شده است، پس اوست که شایسته مقام امامت و رهبری امت اسلام بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می‌باشد؛ زیرا رهبری امت اسلام به اداره امور مالی و اقتصادی منحصر نیست؛ بلکه قضاوت، تفسیر قرآن، بیان احکام، ‌ ایجاد وحدت و برادری در بین مسلمین، اجرای عدالت، شناخت عوامل تقویت اسلام و نظام‌ اسلامی، هدایت مردم در مسیر حق و صراط مستقیم و بالاخره پیاده نمودن احکام الهی در متن جامعه که تفسیر عملی از قوانین حیات‌بخش اسلام می‌باشد، از وظایف بزرگ امام در حکومت اسلامی است.‌

و طبعاً کسی می‌تواند این اهداف و وظایف را در حکومت و جامعه اسلامی عملی سازد که خود عالم و آگاه به آنها باشد، و قطعاً بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله کسی سزاوارتر از علی علیه السلام به این منصب وجود نداشت؛ زیرا او از تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله داناتر و‌آشناتر به قرآن کریم بود. به همین جهت بود که خلفا در مواردی که مشکل علمی پیدا کرده و حکمی را نمی‌دانستند و یا به خطا حکم می‌کردند، به امیر المؤمنینعلیه السلام مراجعه می‌نمودند و آن حضرت آنها را راهنمایی می‌فرمود؛ ولی حضرت علی علیه السلام در تمام دوران زندگی پرافتخار خویش، ‌ حتی در یک مورد هم محتاج به غیر پیامبر صلی الله علیه وآله نشد و موردی پیش نیامد که حکم آن را نداند. ما به جهت رعایت اختصار فقط یک نمونه از رجوع خلفا به حضرت علی علیه السلام را نقل می‌کنیم:‌

داستان مراجعه خلفا به امیر المؤمنین علیه السلام‌

«محمد بن یعقوب» از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده است: در زمان خلافت ابوبکر مردی که شراب نوشیده بود، نزد خلیفه آوردند، ابوبکر پرسید: آیا تو خمر نوشیده‌ای؟ گفت:‌ آری. خلیفه گفت: نوشیدن خمر حرام است.‌

مرد شرابخوار گفت: من اسلام اختیار کرده‌ام و اسلامم قوی است؛ لکن محل زندگی من در جایی است که مردم آنجا خمر می‌نوشند و آن را حلال می‌شمرند. اگر می‌دانستم که نوشیدن خمر حرام است؛ البته اجتناب می‌نمودم. ابوبکر به عمر رو کرد و گفت: رأی تو در این باره چیست؟‌

عمر گفت: مشکلی است که راه حلّ آن جز نزد علی علیه السلام پیدا نشود. علی را بخوانید.‌

سپس عمر گفت: حکم و قضای این واقعه در خانه علی علیه السلام قرار دارد.‌

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ابوبکر و عمر برخاستند، و آن مرد را با خود آوردند و جماعتی که در محضر بودند همگی به حضور امیر المؤمنینعلیه السلام آمدند. ابوبکر داستان را تعریف کرد و آن مرد نیز قصه خود را بازگو نمود. ‌

حضرت فرمودند: کسی را با او در مجالس مهاجرین و انصار بفرستید تا تفحص کند که آیا تا به حال کسی از آنان آیه حرمت را بر آن مرد خوانده است؟ و اگر خوانده است، بر خواندنش شهادت بدهد. همین دستور را اجرا کردند، و هیچ کس از مهاجرین و انصار بر قرائت و تلاوت آیه تحریم شراب درباره وی گواهی ندادند.‌

حضرت علی علیه السلام او را آزاد کرده و فرمودند: اگر از این پس خمر بنوشی، ما بر تو حدّ جاری خواهیم ساخت. ۵۵

پی نوشت:

۱) رعد/ ۴۳.‌

۲) یونس/ ۲.

۳) ص/ ۴.

۴) حجر/ ۶.

۵) رعد/ ۷ و ۲۷.

۶) رعد/ ۱۹ و ۳۱.

۷) رعد/ ۴۳.

۸) النجم/ ۲۸.

۹) التفسیر الکبیر، فخر رازی، طبع سوم، ج ۱۹، ص ۶۹.

۱۰) المیزان، محمد حسین طباطبایی، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، سال ۱۳۶۳ ش، ج ۱۱، ص ۵۸۷.

۱۱) یس / ۴ ـ ۲.

۱۲) آل عمران/۱۴۴.

۱۳) احزاب/۴۰.

۱۴) مجمع البیان، طبرسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۲۹ هـ ش، ج ۳، ص ۳۰۱.

۱۵) التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۷۰.

۱۶) الکشاف، جار الله زمخشری، بیروت، دارالکتاب العربی، ج ۲، ص ۵۳۶.

۱۷) المیزان، ج ۱۱، ص ۵۸۸ (مترجم).

۱۸) التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۷۰.

۱۹) تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، بیروت، دارالمعرفه، طبع اول، ۱۴۰۶ ق، ج ۲، ص ۵۴۰.

۲۰) التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۷۰.

۲۱) الدر المنثور، جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق، ج ۴، ص ۶۹.

۲۲) روح المعانی، شهاب الدین سید محمد آلوسی، احیاء‌ التراث العربی، بیروت، طبع چهارم، ۱۰۴۵ ق، ج ۱۳، ص ۱۷۵.

۲۳) الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۹.

۲۴) المیزان، ج ۱۱، ص ۵۸۹.

۲۵) الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۹.

۲۶) الاستیعاب، یوسف بن عبد الله بن عبد البر، مکتبۀ نهضۀ، مصر، ج ۳، ص ۹۲۲.

۲۷) عنکبوت / ۴۸.

۲۸) الدر المنثور، ج ۴، ص ۶۹.

۲۹) المیزان، ج ۱۱، ص ۳۸۶ (مترجم).

۳۰) رعد / ۱.

۳۱) رعد/ ۱۹.

۳۲) رعد/ ۷ و ۲۷.

۳۳) الکشاف، زمخشری، ج ۲، ص ۵۳۶.

۳۴) ترجمه الامام علی بن ابی طالب، ابن عساکر، مؤسسه محمودی، بیروت، طبع دوم، ۱۳۹۸ ق، ج ۱، ص ۶۴.

۳۵) المستدرک علی الصحیحین، ابو عبد الله الحاکم النیشابوری، دارالمعرفه، بیروت، ج ۳، ص ۱۲۴.

۳۶) شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، مجمع احیای فرهنگ اسلامی، طبع اول، ۱۴۱۱ ق، ج ۱، ص۲۸۱.

۳۷) رعد/ ۴۳.

۳۸) هود/ ۱۷.

۳۹) مائده/ ۵۵.

۴۰) مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، المکتبه الاسلامیه، تهران، ص ۳۱۳، ح ۳۵۸.

۴۱) شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج ۱، ص۴۰۱.

۴۲) شواهد التنزیل، حاکم حکانی، ج ۱، ص۴۰۵.

۴۳) رعد/ ۷.

۴۴) هود/ ۱۷.

۴۵) ینابیع الموده، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، منشورات دار الکتب العراقیه، طبع هشتم، ۱۳۸۵ق، ص ۱۰۴، باب ۳۰.

۴۶) اصول کافی، کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، ‌ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۶.

۴۷) اعراف/ ۱۴۵.

۴۸) زخرف، ۶۳.

۴۹) رعد/ ۴۳.

۵۰) انعام/ ۵۹.

۵۱) الاحتجاج، طبرسی، نشر المرتضی، سال ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۷۵.

۵۲) البرهان فی تفسیر القرآن، محدث بحرانی، دارالکتب العلمیه، قم، ‌ ج ۲، ص ۳۰۲، ح ۴.

۵۳) نمل/ ۴۰.

۵۴) البرهان فی تفسیر القرآن، محدث بحرانی، ج۲، ص ۳۰۳، ح ۱۳.

 

۵۵) غایه المرام، محدث بحرانی، باب ۴۲، ص۵۳۵، ح ۵.

رضا کوهساری

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *