قال الکاظم عَلَیهِ السَّلام: «… إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّهً ظاهِرَهً وَ حجَّهً باطِنَهً فَأمّا الظاهِرَهُ فَالرُسُلُ و الأنبیاءُ و الأئِمَهُ عَلَیهِمُ السَّلام و أمّا الباطِنَهُ فَالعُقولُ…؛ (۱) خدا بر مردم دارای دو حجّت است: حجّتی نمایان و حجّتی پنهان. حجّت نمایان پیامبران و انبیا و ائمه عَلَیهِمُ السَّلام است و حجّت پنهان، خردها است… ».
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم
رابطه ی حجّت ظاهری با حجّت باطنی
عقل و خرد انسان، حجّت باطنی است و آن چه که در انتظارش هستیم، حجّت ظاهری، . پس رابطه ی انسان با حجّت ظاهری مربوط میشود به مسافت حجّت باطنیِ بین انسان و حجّت ظاهری. در این رابطه، حجّت باطنی پل ارتباطی بین انسان و حجّت ظاهری است. میزان ارتباط انسان با حجّت ظاهری مربوط میشود به شیوه ی ارتباط او با حجّت باطنی خودش. هر چه انسان با حجّت باطنی خودش صمیمی تر باشد، زمینه ی صمیمیت او را با حجّت ظاهری فراهم تر میکند. هر چه انسان نسبت به حجّت باطنی خودش بی مهر و کم توجه تر باشد و احساس مسئولیت کم تری داشته باشد، آثار آن در رابطه با روح انسان و حجّت ظاهری آشکار میشود. کسانی که جرئت و گستاخی پیدا کردند که بر حجّت های ظاهری شورش کنند و به او اهانت و جسارت کنند، قبلاً با حجّت باطنی خودشان این کار را کرده بودند.
حجّت باطنی هیچ انسانی با حجّت ظاهری مقاومت نمیکند و نکرده است. هر کس می خواهد ارتباط خودش را با حجّت ظاهری خودش ببیند، در آینه ی حجّت باطنی خویش نگاه کند؛ ببیند با حجّت باطنی اش چه کرده است. آن هایی که خیلی ادعا میکنند اگر آقا را ببینیم، خیلی مشتاقانه با او برخورد خواهیم کرد و سر و جان را فدای او خواهیم کرد، باید ببینند با حجّت باطنی خودشان چه کار کردهاند؛ وقتی آقا را ببینند، همان کار را خواهند کرد. انسان وقتی چیزی را مضرّ میبیند و انجام می دهد، با حجّت باطنی خودش لج بازی میکند. شخصی که کار بدی انجام می دهد و با حجّت باطنی خودش لج بازی میکند، نمی تواند با حجّت ظاهری، صمیمی و جدّی باشد. همه ی این حُجج در یک ارتباط مساوی با یک دیگرند. هر کس با حجّت باطنی، خوش ارتباط باشد، با حجّت ظاهری اش نیز خوش ارتباط است. این جمله را جبرئیل عَلَیهِ السَّلام به پیامبرصَلَّی اللهُ عَلَیهِ وآله خبر داد: «… أنَّهُماُ لَن یَفتَرِقا… (۲). مطلب بسیار جالبی است؛ یعنی این دو (قرآن و اهل بیت عَلَیهِمُ السَّلام) از هم جدا نمیشوند؛ یعنی هیچ کس گمان نکند که توانسته اهل بیت را رها کند و قرآن را محکم بگیرد. خیر، در این صورت، قرآن نیز از دست او خارج شده است. آن چه او بدان عمل میکند، قرآن نیست؛ چرا که این دو از هم جدایی ناپذیرند. حجّت باطنی و حجّت ظاهری نیز چنین رابطه ای با هم دارند.
تفسیر یک روایت
از روایت معروفِ «… و یَملأُ بِه الأرضَ قِسطَاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً… » (۳) چنین بر نمی آید که پر شدن عالم از عدل و داد، مقطع آغاز ظهور آن حضرت باشد؛ بلکه این گونه می فهمیم که نهایت ظلم و جور در هنگام ظهور آن حضرت است، نه مبادی شروعش. جریان پر شدن عالم از ظلم و پر شدن از عدل و داد، دو جریانِ موازی همند، نه در امتداد یک دیگر. این طور نیست که وقتی عالم پر از ظلم و جور شد، آقا شروع به قلع و قمع میکند. منتها این دو جریان با هم دیگر درگیری میشوند و به موازات هم حرکت میکنند؛ مثل دو ابر که یکی بالا دست و دیگری زیر آن حرکت میکند. در حالی که عالم پر از ظلم و جور میشود و این ظلم و جور عالم را فرا میگیرد، درزیر این ابر مسلط، ابر دیگری هست؛ یکی فرار میکند و دیگری فراگیر میشود.
(أنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَت أودِیَهُ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رَّابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابتِغَاءَ حِلیَهٍ أو مَتَعٍ زَبَدُ مِّثلُهُ کَذَلِکَ یَضرِب ُاللهُ الحَقَّ وَ البَطِلَ فَأمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفَاءً وَ أمَّا مَا یَنَفعُ النَّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأرضِ کَذلِکَ یَضرِبُ اللهُ الأمثَالَ)؛ (۴)
(خداوند) از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه ای بهاندازه ی آن ها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آن چه (در کوره ها)برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن میکنند نیز کف هایی مانند آن به وجود می آید. خداوند، حق و باطل را چنین مَثَل می زند! امّا کف ها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آن چه به مردم سود می رساند[=آب یا فلز خالض] در زمین می ماند؛ خداوند این چنین مثال می زند.
این آیه، جریان پرشدن عالم از عدل و داد است. جریان حرکت برای پر شدن از عدل و داد، یک جریان مستمر در طول تاریخ بوده است. در لحظه ی انفجار، بخش زیرین میشکافد. آن وقتی میبینید که چگونه این ابرها کنار می روند و استیلا حاصل میشود. این گونه نیست که عدل و داد از یک نقطه آغاز شود؛ آن هم بعد از سیطره ی بزرگ.
(… لِیُظهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کُلِّه… )؛ (۵)
… تا آن را بر همه ی آیین ها غالب گرداند….
آیه ی بالا نیز نمایان گر پر شدن عالم از عدل و داد است. رسول گرامی اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وآله برای این کار آمده است. این حرکت، دقیقاً ادامه ی ندای ابراهیم عَلَیهِ السَّلام است و ندای ابراهیم عَلَیهِ السَّلام، ادامه ی ندای آدم عَلَیهِ السَّلام است. حقیقیت این است. ظلم و نور، در طول تاریخ همیشه با هم بودهاند و همیشه خواهند بود. عیناً همان جریانی که در خود انسان هست. در خود انسان نیز جریان ظلم و جور و جریان عدل و داد کاملاً در مقابل هم فعالند؛ فطرت و طبیعت. طبیعت انسانی میل به سرکشی دارد و فطرت انسان میل به بندگی. این دو همیشه با هم درگیرند و انسان بین این دو کششِ عقل و جهل، هرگز ممکن نیست بتواند حجّت باطن را انتخاب کند. ظاهر را انتخاب کند قبل از این که مراسم بیعتش با حجّت باطنی یعنی فطرت پایان یافته باشد و به جایی رسیده باشد.
(… لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أو کَسَبَت فی إیمانِها خَیراً… )؛ (۶)
… ایمان آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاوردهاند، یا در ایمانشان عمل نیکی انجام ندادهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت….
انسان باید قبلاً با فطرتش کار کرده باشد. به او اقتدا کرده، سر سپرده ی او باشد.
(قُولُو ءَامَنَّا… وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ)؛ (۷)
بگویید: ما به خدا ایمان آوردیم؛ … و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم.
ایمان به حجّت ظاهره بعید است؛ ایمان به حجّت باطنه قریب است. کسی که به حجّت باطنیِ خودش وفادار نبوده، هرگز به حجّت ظاهری وفا نخواهد کرد. قبل از این که مراسم بیعتش با فطرت پایان یافته باشد، ادّعای ایمان او سؤال برانگیز است.
تمام سرنوشت انسان در رابطه با بعد از مطرح شدن حجّت ظاهری و ارتباط با او در گرو ارتباط انسان با حجّت باطنی اش است.
(إنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیِهِم أأنذَرتَهُم أم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنُونَ* خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم… )؛ (۸)
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را ( از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد* خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده….
این آیات درباره ی حجّت باطنی انسان است. این ها قبلاً روح و وجدان خودشان را ضایع کردهاند و نمی توانند با حجّت ظاهری ارتباط برقرار کنند.
(إنّا جَعَلنا فِی أعناقِهِم أغلالاً فَهِیَ إلَی الأذقانِ فَهُم مُقمَحُونَ)؛ (۹)
ما در گردن های آنان غل هایی قرار دادیم که تا چانه ها ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا نگاه داشته است.
(وَ جَعَلنا مِن بَینِ أیدِیهِم سَداًو َمِن خَلفِهِم سَدًّا… ). (۱۰)
و در پیش روی آنان سدّی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّی…
این ها نسبت به حجّت باطنی راه ارتباط را بستهاند و پل های ارتباطی را از بین بردهاند. جاده ی بازگشت برای خودشان نگذاشتهاند؛
(… فَهُم لایُؤمِنُونَ)؛ (۱۱)
… به همین جهت ایمان نمی آورند.
پس آن هایی که به حجّت ظاهری ایمان می آورند، کسانی هستند که قبلاً با حجّت باطنی شان خوب کار کردهاند.
لا تَنظُروا إلی طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ و سُجُودِه… ولکِن أنظُروا إلی صِدقِ حَدیثهِ وَ اداء أمانَتِه؛ (۱۲)
به طولانی بودن یا نبودن رکوع و سجود طرف توجه نکنید… بلکه به راستگویی و ادای امانت او توجه کنید.
این علامت ارتباط با حجّت باطنی است. اگر دیدید در جهان، راست گویی فراگیر شده، این علامت ظهور است. حمران، برادر زُراره از حضرت موسی بن جعفرعَلَیهِ السَّلام سؤال کرد: زمان ظهور (فَرَج) شما کی واقع میشود؟ حضرت فرمودند: هر وقت که در مردم وفاداری ببینیم. وفاداری علامت ارتباط و اتحاد با حجّت ظاهری است.
بسیاری از انسان ها حتی نام آن حضرت را نشنیدهاند؛ امّا انسان پیش بینی میکند وقتی آن حضرت را دیدند، به او مشتاقند؛ و بسیاری از انسان ها هستند که برای غیبت آن حضرت گریه میکنند و….
همین انتظاری که امروز ما نسبت به آن حضرت داریم، یهود نسبت به حضرت خاتم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وآله داشتند. یهودیان برای همین انتظار، حرکت کردند و به مدینه آمدند. در خیبر و در اطراف مدینه ساکن شدند تا وقتی پیامبر آخرالزمان ظهور میکند، با او بیعت کنند؛ امّا رابطه ی خوبی با حجّت باطنی شان نداشتند. این ها گمان کردند فاصله شان با حضرت، فاصله ی مکانی است؛ در حالی که فاصله، فاصله ی معنوی بود. وقتی پیامبرصَلَّی اللهُ عَلَیهِ وآله مبعوث شدند، همین ها که این فاصله ی مکانی را برای ایمان آوردن به او طی کرده بودند، با اوبیعت نکردند. چرا که با حجّت باطنی خودشان مشکل داشتند.
(… وَ کانُوا مِن قَبلُ یَستَفتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جَاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعنَهُ اللهِ عَلَی الکافِرِینَ)؛ (۱۳)
… و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران می دادند ( که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند. ) با این همه، هنگامیکه این (کتاب و پیامبری) را که (از قبل) شناخته بودند نزد آن ها آمد، به او کافر شدند؛ لعنت خدا بر کافران باد!
وقتی من در مدرسه ی حجّتیه (۱۴) بودم، مسئله ی ظهور، تأثیر زیادی بر من گذاشت با خود اندیشیدم که امام را خدا برا ی ماخلق کرده و ما را برای امام؛ چه طور ممکن است ما او را در عمرمان نبینیم!
مدتی گذشت؛ در کنار خط آهن نشسته بودم که دیدم بنده ی خدایی با خدای خودش مناجات میکند و همین طور روی خط آهن راه می رود. سابقه ی آشنایی با او نداشتم. به او گفتم: ( سَلَامٌ عَلَیکُم بِمَا صَبَرتُم… )! (۱۵) در حالی که اصلاً من اهل این حرف ها نبودم و این کلمات را به کار نمیبردم. نگاهی به من کرد و مرا برانداز کرد و گفت که کاری به کسی نداشته باش. کار خودت را بکن. تو چه کار به دیگران داری. سپس هفت صفت را برای من شمرد، حسود نباش؛ حسود مثل کسی است که دستش را در آتش کند و بسوزاند و بخواهد دیگری را بسوزاند؛ یعنی قبل از این که او داغ شود، تو سوختی؛ قبل از این که محسود را آزرده کنی، خودت آتش گرفتی. متکبّر نباش؛ نرمِ دیگران برای متکبر، خشن است وخشنِ خودش برای دیگران،نرم. پنج صفت دیگر ذکر کرد. بعد یک بیت شعر در رابطه با اهمیت رعایت حقوق پدر ومادر گفت و من نوشتم. خداحافظی کرد و رفت. یک سال گذشت. با خود اندیشیدم: فاصله، فاصله ی اخلاقی است. فاصله ی صفات است. این فاصله را باید کم کرد.
بشریّت اگر به ظهور نزدیک میشود، معنایش این است که فاصله ی اخلاقی اش با آن حضرت کم میشود.
شما ممکن است در اروپا چندین سال ازکسی دروغ و خیانت وتکبّر و… نشنوید و نبینید؛ در حالی که اینان بی خبران از ظهورند و از نظر ظاهری بسیار دورند.
امّا در معنا به دلیل خودسازی و پاک بودن و آگاه بودن، ممکن است به حجّت ظاهری نزدیک تر باشند.
یهودیان مدینه، به مشرکان هم چون محرومان و بی خبران نگاه میکردند. مشرکان نزدیکانِ دور بودند و یهود، دورانِ نزدیک.
چرا مسئله ی انسانِ قبل از ادیان، مهم تر از انسان بعد از ادیان است؟ حال، از کجا بفهمیم که انسان به حجّت باطنی اش وفادار بوده است؛ وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَهُ الله وَبَرَکاتُه
پی نوشت ها :
۱- کافی، ج۱، ص ۱۵.
۲- همان، ج۲، ص ۴۱۴.
۳- بحارالأنوار، ج۹۸، ص۲۶۴:… به وسیله ی او زمین را پر از داد و عدل میکند همین طوری که از ظلم و ستم پر شده است….
۴- رعد (۱۳) آیه ی ۱۷.
۵- توبه (۹) آیه ی ۳۳.
۶- انعام (۶) آیه ی ۱۵۸.
۷- بقره (۲) آیه ی ۱۳۶.
۸- همان، آیه های ۶ و ۷.
۹- یس (۳۶) آیه ی ۸.
۱۰- همان، آیه ی ۹.
۱۱- همان، آیه ی ۷.
۱۲- کافی، ج۲، ص ۱۰۵.
۱۳- بقره (۲) آیه ی ۸۹.
۱۴- یکی از مدارس حوزه ی علمیّه ی قم.
۱۵- رعد (۱۳) آیه ی ۲۴: ( و به آنان میگویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامت تان!….
منبع مقاله :
سخنرانان علامه مرتضی عسکری… [و دیگران]، (۱۳۸۱)، گفتمان مهدویّت: سخنرانی های گفتمان سوم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم