گزارشی از عملکرد نیروهای نظامی مستقر در عراق
مطلبی که در زیر تقدیم خوانندگان محترم موعود میشود برگرفته از کتاب «آسیبهای جانبی» نوشته کریس هگز است. این کتاب گزارشی مستند از آنچه که بر سر «عراق» اشغال شده توسط نیروهای مسلّح کشورهای بیگانه، خصوصاً غربی آمده است. گزارشدهندگان عموماً از اعضای ارتش آمریکا هستند. خواندن این صفحات را که ثبت تاریخ یک کشور تحت ظلم است، به شما خوانندگان موعودی توصیه میکنیم.
کاروانهای نظامی
بنیامین شرایدر، متخصّص ارتش، از گردان ۲۶۳ زرهی، لشکر پیاده نظام اوّل، در یک روز تابستانی در سال ۲۰۰۴ م.، در جستوجوی کمینگاههای شورشیان، در «بعقوبه» میچرخید. او در یک نقطه دوربرگردان، در یک بزرگراه چهار خطّ ناامن، به نام مستعار «کوچه آر.پی.جی» توقّف کرد و متوجّه شد که یک کاروان ارتشی که به کندی حرکت میکند، به او نزدیک میشود. یک خودروی چهار درب جدید، سعی میکرد که از آخرین وسیله نقلیه کاروان جلو بزند. مسلسلچی، ماشین را به گلوله بست و سبب شد راننده، که یک مرد عراقی بود، روی ترمز بکوبد. کاروان برای بررسی خسارت وارد شده توقّف نکرد. شرایدر بیست و شش ساله، که چهرهای گلگون و موهای بور کثیف داشت، به سرعت به سوی ماشین حرکت کرد تا اوضاع را بررسی کند و متوجّه شد که سه سوراخ گلوله در شیشه جلو و یکی در سقف است. او در ماشین را باز کرد و یک مرد عراقی را دید که به دلیل این اتّفاق، از شدّت ترس فلج شده و میلرزد. شرایدر گفت:
مرد را از ماشین خارج کردم تا به او کمک کنم و همان جا میتوانستم بوی ادرار را از شلوار او که تازه کثیف و خاکی شده بود، حس کنم. همچنان که به او کمک میکردم تا از ماشین خارج شود، حس کردم که شانه او خیس شده و وقتی نگاه کردم، فهمیدم که خون است.
شرایدر که این حادثه را در صفحه مای اسپیس (My Space) شرح میدهد، توضیح میدهد که چگونه زمانی که مرد، خون را دید، شروع به گریه کرد و توضیح داد که چرا تلاش کرده بود از کاروان جلو بزند:
من به بیمارستان میرفتم تا پسرم را که تازه متولّد شده ببینم، چون عجله داشتم به سوی دیگر بزرگراه رفتم تا از آنها عبور کنم که به من شلّیک کردند.
گلوله به طور مستقیم، شانه مرد عراقی را رد کرده بود و به سادگی قابل بانداژ موقّت بود.
یک آمبولانس، بعداً مرد را به همان بیمارستانی برد که پسر نوزادش آنجا بود. شرایدر و سربازان همکارش با پایگاه خود تماس گرفته تا این حادثه را گزارش دهند. شرایدر در آنجا موضوع را به اطّلاع مسئولان کاروان رساند. آنها گفتند: خوب. که چی؟ قانون تعامل این است که به هر وسیله نقلیّهای که سعی میکند از کاروانهای نظامی ما جلو بزند، شلّیک شود. شرایدر گفت:
برای آنها اهمّیتی نداشت که تنها یک مرد در ماشین بود و این، یعنی اینکه او قادر نبود که حین رانندگی به سربازان شلّیک کند و اینکه او در آن سوی دیگرِ یک بزرگراهِ چند خطّه رانندگی میکرد. او قادر نبود بین وسایل نقلیّه رانندگی کند تا کاروان را به دو بخش تقسیم کند و آنها را با یک حمله غافلگیر کرده یا اینکه یک خودروی حاوی بمب را منفجر کند. برای آنها، سرگذشت او یا نوزاد تازه متولّد شدهاش اهمّیتی نداشت.
شرایدر آهی کشید و گفت:
آنها هیچ تصمیمیبرای تنبیه سربازی که شلّیک کرده بود یا جبران خسارت وارد آمده، نداشتند. تا آنجایی که خبر دارم تا به امروز، هیچ اقدامی انجام نشده است.
شرایدر از عراق نوشت. با چیزهایی که هر روز شبیه به این اتّفاق میافتد: من میتوانم درک کنم، چرا کسانی که در اینجا هستند از ما متنفّرند و سخت با ما مبارزه میکنند. عدّه زیادی در اینجا ما را دوست دارند و عدّه بیشتری مردّد هستند. با هر ترور بیمعنابی که در اینجا انجام میدهیم، تعداد افرادی که از ما متنفّر میشوند، بیشتر میشود.
متخصّص، جف اینگلهارت (Jeff Englehart) در مورد غیرنظامیانی پرسیدند که به منظور حمایت از کاروانهای نظامی، توسط واحدهای استقراری، مورد هدف قرار میگرفتند، گفت:
این موضوع، اتّفاق میافتاد و این حادثه، اغلب تکرار میشود.
اینگلهارت ۲۶ ساله که در تیپ سوم لشکر پیاده نظام، خدمت میکرد، همچنین شاهد بود که یک سرباز بر روی پدری که عازم بیمارستان بود تا نوزاد تازه متولّد شدهاش را ببیند، آتش گشود.
اینگلهارت گفت:
گلوله از شیشه جلو گذشت و به درون صندلی راننده رفت و تنها به فاصله چند اینچ، از او رد شد. مرد مورد اصابت قرار نگرفت. او از این حادثه میلرزید و حیران بود که چرا به او شلیک کردهاند؟ حقیقت این بود که مرد عراقی در پشت کاروان نظامی، در کناره بزرگراه مقابل، برخلاف جهت عبور و مرور رانندگی میکرد [عمل بسیار رایج در عراق از زمان حمله] و مطلقاً هیچ خطری برای آن کاروان نظامییا تیم ما که در کنار جادّه متوقّف شده بود، نداشت.
کاپیتان واحد، فردی را که شلّیک کرده بود، تبرئه کرد. اگرچه خیلیها معتقد بودند که، آن خودرو هیچ خطری برای کاروان محسوب نمیشد. کاپیتان فقط گفت:
هِی، این روش ما است و آن، همه ما را خشمگین کرد.
تو باید در مورد عواقب کشیدن ماشه فکر کنی و در در این مورد، مورد هدف، بر حسب اتّفاق مرد بیگناهی بود که یک پدر هم بود. کاروانهای ذخیره، همهجا در عراق وجود دارند. آنها شامل ۲۰-۳۰ تا کامیون و وسایل نقلیّه اسکورت نظامی هستند، طول آنها گاهی به یک مایل هم میرسد. کامیونها با یک هاموی از جلو، عقب و حدّاقل یکی در وسط، حمایت و همراهی میشوند. سربازان و تفنگداران نیروی دریایی نیز اغلب همراه با رانندهها، در کابینهای تراکتور ـ تریلی، کاروان را همراهی میکنند. هنگامیکه ستونهای وسایل نقلیّه، محوطههای کاملاًً حفاظت شده خود را ترک میکنند، معمولاً با غرّش و سر و صدا، در جادّههای اصلی، به راه میافتند، از مناطق پرجمعیت شهر، رد میشوند و سرعت آنها، گاهی به ۶۰ مایل در ساعت هم میرسد.
کامیونهای بزرگتر، یک خط و نیم را اشغال میکنند، باعث میشوند که عبور و مرور از روبهرو، از مسیر خود منحرف شود تا به آنها برخورد نکند. کاروانهای نظامی، در میانه راه، جهش میزنند، علائم راهنمایی و رانندگی را نادیده میگیرند، بدون اخطار تغییر مسیر میدهند و به پیادهروها وارد میشوند و عابران وحشتزده را به اطراف پراکنده میکنند.
آنها به خودروهای شهروندان عادّی غیرنظامیبا شدّت میکوبیدند تا آنها را از سر راه کنار بزنند. غیرنظامیان عراقی، از جمله کودکان، اغلب وسط کاروانها مورد اصابت قرار گرفته و کشته میشدند. ارتش در دنیایی زندگی میکند که ساکن ماندن، به معنای مرگ است و حرکت مداوم به نظر میرسد که برای بقا حیاتی است. از آنجایی که کاروانهای نظامی، هدفهایی بزرگ و پر سر و صدا هستند، ترجیح میدهند در حرکت مداوم باشند. گروهبان فلاندرز گفت:
اصابت کردن به یک هدف سیّار، سخت تر از یک هدف ثابت است. بنابر این، سرعت، دوست توست و خصوصاً در مورد انفجار وسایل انفجاریِ دست ساز، سرعت و مکان، مطلقاً، دو عاملی بود که تعیین میکرد، تو قرار بود زخمیشوی یا اینکه کشته شوی و اینکه اگر هر دو را از دست بدهی، کدام یک قرار است، اتّفاق افتد.
فلاندرز (Flanders) که مسیرهای کاروان نظامی را در کمپ «آناکوندا» که در ۳۰ مایلی شمال بغداد بود، رهبری میکرد، گفت:
آن عملی که ما در جادّهها انجام میدهیم، به سلطان جادّه تبدیل میشود. تو فقط به رفتن ادامه میدهی و ماشینها را به خارج از جادّه هل میدهی. ما باعث کندی عبور و مرور میشدیم.
ارتشیها، به علّت آشفتگی وضعیت عراق و ظهور ناگهانی کاروانهای نظامیکه با سرعت در حال حرکت بودند، اغلب رانندههای عراقی را میدیدند که وحشت زده، نهایت تلاش خود را میکردند که وسایل نقلیّه خود را از سر راه کامیونهای عظیم الجثّه کنار ببرند. آن دسته از خودروهای عراقی که اشتباهی و تصادفی، به فضای بین خودروهای یک کاروان نظامی راه پیدا میکردند یا اینکه سعی میکردند که از کاروان جلو بزنند، مورد حمله قرار میگرفتند. عدّه زیادی از این رانندههای غیرنظامی عراقی، مورد شلّیک قرار گرفتهاند.
سربازان و تفنگداران دریایی در وسایل نقلیّهای که کاملاًً مسلّح بودند و کاروان را دنبال میکردند، به هر حملهای، ازانفجار بمبهای کنار جادّه گرفته تا یک اسلحه کوچک، به این صورت پاسخ میدادند که یکسره، به هر دو طرف کاروان آتش میگشودند تا حمله را سرکوب کنند. انفجار سریع از مسلسل کالیبر۵۰ و اسلحه نیمه خودکار که میتواند هزار دور در دقیقه شلّیک کند، باعث کشته یا زخمیشدن عدّه زیادی از غیر نظامیان میشد.
متخصّص شرایدر گفت:
به عنوان مثال، کاروان ما از سرازیری یک جادّه میگذشت که ناگهان، یکی از این وسایل انفجاری دستساز منفجر شد و میدانید وقتی که این بچّههای ترسان را پشت این اسلحهها گذاشتهاند و آنها شروع به شلّیک میکنند و مردم بیگناه در هرگوشهای میتوانند باشند. من این موضوع را دیدهام، منظورم این است که به دفعات زیاد اتّفاق افتاده است که به این علّت که ما در حرکت بودیم و بمبی منفجر شد، مردم بیگناه مردهاند.
بمبهای کنار جادّه، اسلحهای است که نیروهای شورشی عراقی، ترجیح میدهند از آن استفاده کنند. آنها مسئول افزایش تلفات در ارتش آمریکا بودهاند؛ یعنی ۸ /۳۹% (از بیش از ۳۸۰۰ نفر) کشته در ارتش آمریکا در نوامبر ۲۰۰۷ م.، ناشی از بمبهای کنارجادّه بوده و بر اساس ارزیابی مؤسّسه «بروکینگز»، از زمان تهاجم به عراق، یعنی از مارس ۲۰۰۳ م.، این روش بیشتر از هر روش دیگری، مسئول تلفات بوده است. بمبهای کنار جادّه، به خصوص در مورد کاروان ارتشی، کاربرد دارد؛ زیرا هنگامیکه خودروی راهنما از کار افتاد، بقیه کاروان در جادّه به دام میافتد، تا اینکه توسط واحدهای نظامییا هلیکوپتری که در بالای سر، شناور بوده و شورشیان را محصور کرده، نجات پیدا کنند. شورشیها، اغلب مواد منفجره را دردو طرف جادّهها، روی پلها، در تقاطعها و در تونلها، کار گذاشته، تا خودروها برای پیدا کردن مسیرهای فرار جایگزین، با مشکل مواجه شوند.
موادّ منفجرهای که تحت فشار فعّال شدهاند، در کیسههای پلاستیکی پنهان هستند یا اینکه مدفون میشوند. موادّ منفجرهای که از راه دور کنترل میشوند، اغلب توسط یک تلفن همراه، از راه دور کنترل شده، منفجر میشوند. برخی از موادّ منفجره، از درون خودروها یا از روی پلها پرتاب میشوند. مابقی، توسط بمبگذاران انتحاری حمل میشوند یا اینکه در خودروهایی جاسازی شدهاند که توسط راننده، پس از برخورد با یک کاروان نظامی، اهدا شده است. سربازان با تجربه میگفتند، برای شورشیها این موضوع که قبل از حمله، راه را توسط غیرنظامیها مسدود کنند یا اینکه خودروهای غیرنظامی را وسط بفرستند تا ترافیک ایجاد کنند و با این کار، سرعت کاروان ارتشی را کم کرده یا آن را متوقّف کنند، امری عادی است. همچنان که شورشی بودن، پیچیده تر و در ک آنها مشکلتر میشود، روشهای آن نیز علیه کاروان ارتشی پیچیده و مبهم است. اسلحههای کوچک و راکت و نارنجک، به طورکلّی خودروهای راهنما یا خودروی عقبی کاروان ارتشی را هدف قرار میدهند و آر. پی. جیها اغلب برای ناتوان کردن خودروی عقب کاروان، مورد استفاده قرار میگیرند. در نتیجه عقبنشینی را غیر ممکن میسازند. هنگامیکه یک کاروان از کارافتاد و قادر به حرکت نبود، میتوان آن را با اسلحههای کوچک، خمپاره و نارنجک به آتش بست. کاروانها، وسایل نقلیّه ترمیم کنندهای هستند که برای نجات کامیونهای از کارافتاده طراحی شدهاند؛ درحالی که مابقی خودروها، درصورت امکان، به حرکت خود ادامه میدهند تا از حمله فرار کنند.
گروهبان، داستین فلت (Flatt)، سی و دوساله از «دنور» (Denver) گفت:
از لحظهای که تو دروازه و پایگاه خود را ترک میکنی، همواره نگران هستی. به طور مداوم، مراقب بمبهای کنار جادّه هستی و هرگز هم آنها را نمیبینی. منظورم این است که زنده مانده یا مردن، کاملاًً شانسی است… اگر تو در طیّ همان روز یا آن هفته، درگیر آتش بازی شده باشی، بیشتر مضطرب هستی و احساس ناامنی میکنی، تا به آن حد که تقریباً آماده شلّیک هستی.
کاروانهای نظامی، در مراحل اوّلیه جنگ، تا حدّی در امان هستند. آنها به ندرت، توسط موادّ منفجره مورد حمله قرار میگرفتند و حملات ناشی از اسلحههای کوچک، به خوبی سازماندهی نشده بودند. این وضعیت پنج ماه بعد از حمله، تغییر کرد؛ زیرا شورشیها راه و روش خود را از آسیب پذیریهای کاروان، اقتباس کردند. همچنانکه عملیات به منظور خودداری از حملات، تهاجمیتر شد، تعداد تلفات افراد غیرنظامی توسط کاروانها افزایش یافته، به آتش خشم بسیاری از عراقیها دامن زد. کاپیتان، جاناتان پاورز، بیست و هشت ساله، که با نیروی اوّل زرهی در بغداد و نجف خدمت میکرد، گفت:
ما تا اواخر اوت، اوایل سپتامبر۲۰۰۳ م. بمب جادّهای ندیدیم؛ امّا وقتی شروع به دیدن آنها کردیم، از هر کیسه زبالهای که کنار راه گذاشته شده است، وحشت میکنیم و سعی میکنیم تا آنجایی که میتوانیم از راههای میانه فاصله بگیریم، یا از مسیرهای متفاوتی عبور و مرور میکنیم و در مسیرهای اشتباه در خیابانها رانندگی میکنیم.
او ادامه داد که، میتوانم تصوّر کنم که آن وضعیت، برای عراقیها بسیار مخرّب بود؛ امّا برای ما این بود که: متأسّفم! این، وضعیت، باید به همین صورت باشد. آن موقعیت، شبیه این بود که آمبولانسی, در خیابان رانندگی میکند و هرکس باید ازسر راه کنار برود و آن شرایط، چیزی بود که در عراق اتّفاق افتاده بود. آنها میدانستند که اگر یک هاموی میبینند، باید از او فاصله بگیرند.
هر زمان که سربازان و تفنگداران نیروی دریایی در خودروهای خود در خیابان ظاهر میشدند، احساس میکردند که درمعرض عموم قرار گرفتهاند. افزایش حسّ آسیب پذیری به همان نسبت، باعث افزایش استفاده از شلّیک مرگبار برای محافظت کاروان میشد.
گروهبان مَت ماردان، ۳۱ ساله اهل «میناپولیس» که به عنوان، تک تیرانداز طلایهدار در خارج از «فلوجه» در سال ۲۰۰۴ م. و ۲۰۰۵ م. با گردان سوم تفنگداران اوّل دریایی خدمت میکرد، گفت:
مطمئنترین راه، کشتن تفنگداران دریایی در یک کاروان است؛ زیرا همه آنها در یک وسیله نقلیّه، با هم هستند. منظورم این است که نمیتوانی با وجود کاروان، وقت تلف کنی. تو دوست داری آنجا بشینی و منتظر بمونی، میدانی باید منتظر بچّهها بمانی تا از جادّه عبور کنند یا منتظر بمانی که این جوانها رد بشوند؛ امّا یکی توقّف میکنه، کاروان را مجبور به توقّف میکنه و ماغافلگیر میشویم. آنجا جادّهها کوچک هستند. شبیه اینجا نیست و بنابراین مردم، میخواهند به سرعت از جادّه عبور کنند و ما برای کسی توقّف نمیکنیم.
ماردان ادامه داد که به آنها گفته میشود که به دلیل ما از سر راه کنار بروند یا شاید به دلیل خودشان نیز باشد.
٭٭٭
کاروانها، شریانهایی هستند که باعث پایداری و تداوم اشغال میشوند. آنها نقل و انتقال آب، بستههای پستی، قطعات نگهدارنده، فاضلاب، غذا و سوخت را درپایگاههای سراسر عراق برعهده دارند. این رشته از تراکتور، تریلی، که توسط کلوگ، براون و روت (KBR) و دیگر پیمانکاران خصوصی غیرنظامی عمل میکنند، نیاز به حفاظت روزانه توسط ارتش ایالات متّحده دارند. آیدان دلگادو، متخصّص ذخیره ارتش، ۲۴ ساله از «ساراسوتا»، فلوریدا گفت:
افراد در مورد آن معترض هستند؛ زیرا فکرمیکنند که ما مهمّات KBR، پیمانکاران و اجناس تبادل پستی را حفاظت میکنیم تا بعداً به ما فروخته شوند. ما خصومت زیادی علیه بسیاری از پیمانکاران غیرنظامی داشتیم؛ زیرا حقوق پرداختی آنها، خیلی بیشتر از ما بود. آنها زندگی بهتری داشتند، با اینحال، ما وسایل و متعلّقات آنها را با کاروانهای نظامی همراهی و محافظت میکردیم.
درآمد پیمانکاران غیر نظامی در عراق، اغلب سه، چهار برابر بیشتر از درآمد سربازان و تفنگداران نیروی دریایی است. کاروان همچنین یک نماد قوی اختلاف قدرت و ثروت در بین نیروهای اشغالگر و عراقیها است. آنها به طور مداوم در برابر دیدگان عراقیها بوده و به آنها یادآوری میکنند که نگرانی و هدف عمده اشغال آمریکایی، حمایت و تأمین نیازهای ارتش آمریکا است. ارتش برای KBR و دیگر پیمانکاران، امنیّت بسیار بیشتری نسبت به عراقیها فراهم میکند. گروهبان فلاندرز گفت، عراقیها این واحدهای عظیم مسکونی را و نیز اینهمه حمایت و حفاظت تهاجمی از کاروانهای نظامی را میبینند و احتمالاً باخود فکر میکنند که، چگونه این قضیه به ما کمک میکند؟ آنها فقط به خودشان کمک میکنند که مدّت طولانیتری اینجا بمانند. هدف آن همه کاروانهای نظامی همین است و آن پایداری و دوام ارتش ایالات متّحده آمریکا است. پس چرا ما باید اجازه دهیم که از کنارمان رد شوند و بر جادّهها حکمرانی کنند؟ ما از این کاروانها که بسیار آسیب پذیر هستند، استفاده کرده و این موضوع احتمالاً بیشتر از اینکه به برقراری رابطه ما با آنها کمک کند، آنها را خشمگین میکند.
فلاندرز گفت:
همینکه ما میتوانیم آسایش و تهویه مطبوع و نوشابهها و بازیهای کامپیوتری (پلی استیشن) و صندلیهای راحتی مخصوص اردو زدن و کارتهای تبریک و تیشرتهای احمقانه داشته باشیم، عالیه و میگوییم، بغدادی! تو دیگه کی هستی؟ منظورم این است که کاروانها لازم و ضروری هستند؛ امّا با همه این امکاناتی که ما با خود به عراق آوردهایم، کاروانهایمان را حجیم کردهایم.
حمایت از کاروانها، بیشتر توسط شرایط وسایل نقلیّه، پیچیده میشود. فلاندرز که تخمین میزد بیشتر از صد کاروان متعلّق به KBR را در «بلاد»، «بغداد»، «فلوجه» و «بعقوبه»، هدایت کرده است، گفت: تفاوتها بر اساس ملّیت راننده است. وقتی که رانندهها آمریکایی نیستند، کامیونها اغلب قدیمی، آهسته و مستعدّ خراب شدن هستند. کاروانهایی که توسط خارجیها عمل میکنند از امنیّت یکسانی نسبت به آمریکاییها برخوردار نیستند؛ درحالیکه به علّت کیفیت پایین وسایل نقلیّه، بیشتر در خطر هستند. رانندگان آمریکایی اغلب در کاروانهایی مشغول هستند که طولشان تقریباً نصف کاروانهای ملّیتهای دیگر است. آنها دارای وسایل نقلیه بهتر، زره پوش و امنیّت بالاتری هستند.
فلاندرز گفت: سربازان دوست نداشتند در کاروانهایی فعّالیت کنند که از سوی خارجیها اداره میشد.
بر اساس گزارش «واشنگتن پست»، ۰۰۰/ ۱۸۰ پیمانکار خصوصی، در عراق مشغول فعّالیت هستند، که ۱۰ برابر پیمانکارانی است که در زمان جنگ خلیج فارس، مستقر بودند. از این میزان، ۰۰۰/ ۴۳ نفر، پیمانکاران خارجی غیرعراقی از کشورهایی، مانند «شیلی»، «نپال»، «فیجی»، «مصر» و «پاکستان» هستند. وسایل نقلیّه، اغلب خراب میشدند و سربازان مجبور بودند تا زمانی که تعمیر شوند، از آنها حمایت کنند.
فلاندرز اضافه کرد که:
به نظر، دیوانگی بود که غیرنظامیان را در سراسر کشور، به فعّالیت واداشت. منظورم این است که عراق، یک نگرانی امنیّتی جدّیه و واقعاً خطرناکه و در این میان، ما KBR را داریم که غیر مسلّح بوده و در همه جا دور میزنه…. یادت میاد که چه قضاوتهای وحشتناکی در مورد عراق ِ بعد از جنگ داشتیم؟
من فکر میکنم این موضوع، تجسّم دیگری از آن داوری اشتباه است که همه چیز خوب خواهد بود، ما یک هاموی در جلو، یکی در عقب و یکی هم در وسط خواهیم گذاشت و آن را اداره خواهیم کرد. من شوکّه شدم… من یک آموزشدیده ارتش بودم و یک توپچی خوب هم داشتم و رادیوهایی داشتم و اگر میخواستم، میتوانستم از طریق رادیوها تماس بگیرم و اگر میخواستم میتوانستم یک حمله هوایی نیز داشته باشم، قادر بودم کمک پزشکی بگیرم… آنوقت اینها همینطوری در اطراف میچرخیدند و به نظر میرسید که وعده داده دنیا هستند. به آنها وعده ۱۲۰ هزار دلار و معاف از مالیات، داده شده و چه گروهی آن شغل را انتخاب میکند؟ افرادی که شانس کمیبرای زندگی دارند. مادربزرگها. آنها مادر بزرگهای آنجا بودند. من یکی از این مادربزرگها را دنبال میکردم و کارش را خوب انجام داد. ما مورد حمله قرار گرفتیم و یکی از افرادش کشته شد و او خونسرد، آرام و جمع و جور بود. شگفتآور و عالی.
کریس هگز / لیلا العریال
ترجمه ســــارا پاکبــــاز