به گزارش فارس، ۱۵ سال پیش در چنین روزی خبری مانند بمب در جامعه رسانهای دنیا صدا کرد. «ایتسحاک رابین» یا به قول ما ایرانیها «اسحاق رابین» ترور شد.
این خبر بیشتر از آن که صهیونیستها را به تعجب وا دارد؛ تعجب فلسطینیهای مبارز را در پی داشت چون هیچ برنامهای مبنی بر ترور این رهبر صهیونیستی پایهریزی نشده بود! ساعاتی بعد تلویزیون رژیم صهیونیستی با پخش تصاویر جوانی یهودی پرده از راز قتل نخست وزیر به اصطلاح صلحطلبشان برداشت.
«ایگال عمیر» (عقال امیر) همان جوان افراطی یهودی بود که با شجاعت تمام و با حمل یک اسلحه کمری توانسته بود با وجود محافظت شدید رابین، خود را بعد از سخنرانی به او برساند و با خالی کردن یک گلوله در پشت سرش رژیم صهیونیستی را عزادار کند.
ایگال که متولد ۱۹۷۰ بود و در آن موقع ۲۴ سال بیشتر نداشت، جزو یهودیان افراطی مناطق اشغالی به حساب میآمد که مانند سایر همفکرانش معتقد بود توافقنامه صلحی که میان اسحاق رابین و یاسر عرفات امضا شده و به پیمان «اسلو» مشهور شده است، نشانه ضعف و عجز صهیونیستها در برابر فلسطینیان است. البته در آن سالها برخی از سران رژیم صهیونیستی نیز این عقیده ایگال عمیر را قبول داشتند و چندان موافق کوتاه آمدن نخستوزیرشان در برابر خواست مردم فلسطین نبودند و دائم به سیاست صلحی که اسحاق رابین بر اجرای آن تأکید داشت، خرده میگرفتند.
سیاستی که رابین توانسته بود با مطرح کردن آن جایزه صلح نوبل را نیز از آن خویش سازد و اسمش را در لیست صلحطلبان جامعه جهانی جا زند.
با رجوع به گذشته این رهبر صهیونیستی متوجه میشویم که سیاست صلحی که رابین مدام از آن سخن میراند؛ تنها و تنها برای آرام نگه داشتن فلسطینیها و فریب افکار عمومی در سطح جهان به کار میرفت و در عمل هیچ چیز نمیتوانست مانع از خوی وحشیگری این خونخوار صهیونیستی شود.
اسحاق در ۱۹ سالگی توانسته بود به سازمان نظامی هاگانا راه یابد و تا ۸ سال بعدش که فرماندهی کل عملیاتهای این سازمان را عهدهدار شد؛ نشان داد که توانایی خارقالعادهای در نابودی مردم بیگناه فلسطین و لبنان دارد.
شکست اعراب در جنگ ۶ روزه از رژیم صهیونیستی که رابین فرماندهی ستاد کل ارتشش را یدک میکشید، محبوبیت او را در میان صهونیستها چند برابر کرده بود و این خود به رابین اجازه میداد تا به راحتی سودای مناصب بالاتر را در ذهن بپروراند. دیری نگذشت که آرزوهای اسحاق رابین به تحقق پیوست و او به بزرگترین خواستهاش که همان پست نخستوزیری بود دست پیدا کرد. البته همان طور که پیشبینی میشد؛ او مجبور شد در چند سال بعد این پست را تحویل رقبای راستگرایش دهد. امّا ریاست کمیته دفاعی و سیاست خارجی را همچنان عهدهدار بود و در همین دوران ریاستش بر وزارت دفاع بود که حادثه غم بار و فجیع کشتار صبرا و شتیلا به وقوع پیوست.
رابین که در عرصه سیاست هم همچون عرصه نظامی نمیخواست فرماندهی بالاتر از خویش ببیند؛ دوباره سعی کرد مقام نخست وزیری را در سال ۱۹۹۲ از آن خویش سازد و البته باز هم به این خواسته دست پیدا کرد این بار با زیرکی و سیاستی خاص پیش آمده بود تا نگاه دیگران را به سوی خودش جلب سازد. رابین در یکی از اظهاراتش جملهای را به زبان رانده بود که نشان از چهره واقعیاش داشت. او گفته بود: «ما به گونهای برای صلح مذاکره خواهیم کرد که گویی تروری وجود ندارد، ما به گونهای با ترور مبارزه خواهیم کرد که گویی مذاکرات صلحی وجود ندارد». امّا بالاخره اسحاق رابین در ۴ نوامبر ۱۹۹۵ بعد از عمری شرارت چوب این عقیدهاش را خورد.
حادثه ترور نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی موجی از شادی و شعف را در میان مسلمانان به خصوص مردم ستم کشیده فلسطین به راهانداخت. آنان باورشان نمیشد بلندپایهترین مقام صهیونیستی ترور شده باشد چون تا آن زمان سابقه نداشت نخستوزیر رژیمیکه مقاماتش دارای شدیدترین حصارهای امنیتی میباشند به همین راحتی به قتل برسد آن هم توسط یکی از کسانی که خود یهودی و ساکن شهرکهای صهیونیستی است. اوج بهت خبرنگاران و تمامیکسانی که به صحبتهای کوتاه ایگال عمیر گوش میدادند زمانی بود که او با خونسردی خاصی در برابر دوربین گفت «خدا به من گفت رابین را بکشم. به همین خاطر اسلحه را به راحتی با خودم حمل کردم و کسی مرا تفتیش نکرد».