سال ۱۳۷۶ خورشیدی بود که یکی از زنان کاروانی که بنده روحانی آن بودم، در شهر پیامبر مدینه، به رحمت خدا رفت. این رویداد دل همه کاروانیان همراه را به درد آورد و همگی مصمم شدیم طبق وظیفه اسلامی و شرعی خود، مقدمات کفن و دفن وی را فراهم کنیم.
در این زمینه، طبق معمول، بعثه و ستاد حج به کمک آمدند و پس از آن که زنانی از کاروان آن مادر را غسل داده و کفن کردند، راهی بقیع شدیم تا ایشان را دفن کنیم.
جالب آن بود که این مادر، فرزندانی در امریکا داشت که طبعا امکان حضورشان در مراسم دفن نبود. به همین دلیل دو دانشجوی همدرس خود را که اهل مدینه بودند ـ یا کسانی را از طرف آنها – فرستادند و کل مراسم نماز و فاتحه شب را که در یکی از هتل ها برگزار شد، ضبط کردند.
وقتی برای دفن این مادر داخل بقیع شدیم، متوجه شدم محلی که برای دفن وی در نظر گرفتهاند، با فاصله حداکثر ده متر بالای سر قبور امامان علیهم السلام است. از این بابت، سخت خرسند شدم. این مادر را در قبر گذاشتند و بنده هم که پیش از آن نماز وی را خوانده بودم، آمدم تا تلقین بخوانم. هنوز چند جمله ای نخوانده بودم که بنده را با برخوردی تند بلند کرده، به عقب هل دادند و کتاب دعا را هم گرفتند.
در این میان یک نکته برایم مهم بود و آن این که چرا اجازه دادند این مادر نزدیک قبور امامان دفن شود؟ این در حالی است که به ندرت کسی را در آن حوالی دفن میکنند؟
هرچه بود، خوشحال بودم و این را توفیق بزرگی برای آن زن می دانستم که خداوند در چنین شهر مقدسی و در چنین محل مبارکی او را پذیرفته است.
اکنون که چهارده سال از آن ماجرا میگذرد، راز آن ماجرا را به لحاظ مذهبی و باورهای مذهبی سعودیها دریافتم.
یکی از دوستان سعودی بنده، با اذعان به این که در شهر دمام بیش از دویست و چهل هزار نفر شیعه زندگی میکنند، گفت، سعودیها نه تنها اجازه داشتن مسجد را به شیعیان نداده و اجازه برگزاری مراسم سوگواری امام حسین (ع) را نمی دهند، بلکه حتی اجازه نمی دهند شیعیان، قبرستانی برای خود داشته باشند. حتی شیعیان گفتهاند که از دفن در قبرستان عمومیشهر کنار برادران سنی خود ابایی ندارند، اما سعودی ها مانع از این امر شده و به آنان دستور می دهند تا مردگان خود را به روستاها و شهرهای خود در منطقه سیحات و مناطق دیگر ببرند.
دلیل این اقدام چیست؟ آیا جز این است که آنان، شیعیان را کافر می دانند و حتی آنان را از داشتن قبرستان مستقلی محروم میکنند؟
این برادرمان گفت که برخی از علمای ما از هفت سال پیش تاکنون در پی ملاقاتی با امیر منطقه هستند تا برای داشتن یک قبرستان برای شیعیان، با او گفتگو کنند، اما تاکنون اجازه حضور و حتی گفتگو هم به آنان داده نشده است.
در اینجا بود که از ایشان پرسیدم: پس چرا اجازه دادند آن زایر ایرانی بنده در بقیع دفن شود؟
پاسخ ایشان این بود که قریب بیست سال پیش برای یکی از اقوام بنده نیز که در مدینه درگذشت این اتفاق افتاد. در وقت دفن، سعودی ها گفتن او را ببرید در کنار جماعت خودشان دفن کنید. مقصودش آن بود که اطراف قبور امامان، مخصوص شیعیان است و سنیان را در آنجا دفن نمیکنند، بلکه در نقاط اطراف بقیع دفن میکنند. طبعا بر اساس همین باور بوده که اجازه دادند آن مادر در نزدیکی قبور امامان دفن شود، برای این است که باز بر طبق باورهای مذهبی خود، این ناحیه را مختص شیعیان می دانند و برای همین آن مادر را هم در این نقطه دفن کردند.
دوستم گفت که آنها اجازه نمی دهند جنازه شیعیان نخاوله و همین طور برخی از اشراف مدینه که تشیع امامی آنان آشکار و محرز است، وارد مسجد النبی بشود و در آنجا، طبق معمول آنچه برای سنیان هست، بر آنان نماز خوانده شود.
واقعا باعث تأسف است که مسلمانان چنین رفتارهایی با یکدیگر دارند و یک پنجم جمعیت یک شهری مانند دمام را حتی از داشتن کمترین حقوق که داشتن یک قبر برای دفن مردگانشان است، محروم میکنند.