عنایات اهل بیت، علیهم السلام
على ابوالحسنى (منذر)
ماندگارىف عجیب ایران!
براستى کدام کشور نظیر ایران (ایران اسلامى شیعه) سراغ داریم که در دو قرن اخیر آن همه مورد طمع وتجاوز قدرتهاى سلطه جوى جهانى قرار داشته و هر روز با یک یا چند توطئه و تعرّض خانمانسوز نظامى یا سیاسى یا اقتصادى یا فرهنگى و یا همه اینها روبرو شده باشد، و در عین حال، از همه این امواج سهمگین بسلامت جسته و بر خلاف نوع کشورهاى اسلامى و شرقى، حتى یک آن هم »استعمار رسمى« نشود و یک لرد انگلیسى یا پرنس روسى یا کنت فرانسوى یا صاحب منصب پرتغالى وهلندى و اسپانیولى وایتالیایى یا مستر امریکایى رسماً بر وى حکومت نکند. و این درحالى است که مى توان لیستى دراز از نام کشورهاى اسلامى درآسیا وآفریقإ؛ راتهیه کرد که هر یک، مدتى کوتاه یا مدید، تحت الحمایه یا مستعمره ومستملکه رسمى رسمى استعمار بوده اند.
{P روسهاى تزارى در اوایل قرن ۱۹ به شمال ایران حمله کردند تا … راهى به آبهاى گرم جنوب گشایند؛ امّا نشد و در پشت رود ارس متوقف شدند. مسلّماً قدرت پیشروى تا قلب ایران را داشتند و عملاً نیز آذربایجان شرقى تا اردبیل در اشغال آنان بود و عوامل گوناگونى چون نوریشگى حکومت قاجاریه، سیستم شبه ملوک الطوایفى موجود در سراسر کشور، کینه هاى فرو خفته در قلب رقباى سرکوب شده آغا محمد خان قاجار، وبالأخره چشم و همچشمى ها وتضادهاى سیاسى موجود در دستگاه حکومت فتحعلیشاه و شاهزادگان قاجار نیز با پیشروى روسهابه سمت تهران و سرنگونى فتحعلیشاه و تجزیه کشور مساعدت داشت ولى… به دلایلى و از آن جمله، شروع درگیرى عثمانیها با روسهاى تزارى؛ همان عثمانیهاى که در دوران جنگ ایران و روس، طبق عهدنامه بخارست ۱۸۱۴ متعهد شده بودند محرمانه براى روسها اسلحه و مهمات و آذوقه ارسال دارند – چنین نشد.
انگلیسها در طول همان قرن بارها کوشیدند تا منطقه سیستان وکرمان و خوزستان را به متصرفات خویش بیفزایند و صدها دسیسه نیز در این راه چیدند؛ اما نشد. روس و انگلیس در سال ۱۹۰۷ ایران را به سه منطقه (نفوذ روسها در شمال، نفوذ انگلیسها در جنوب، ومنطقه پوشالى بیطرف در وسط ) تقسیم کردند و در بحبوبه جنگ جهانى اول نیز تکمله هاى سرّى دیگرى به آن زدند و ایران را هم عملاًاشغال کردند؛ اما نشد. پس از آن، انگلیسها، به عنوان فاتح عمده جنگ جهانى مزبور، در خلأ فروپاشى امپراتورى تزارى وخلافت عثمانى در مقام آن برآمدند که ایران را تحت الحمایه خویش قرار دهند و براى این کار نیز قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله – کاکس را منعقد کردند و در راه پیشبرد آن رشوه ها دادند و داغ و درفشها به کار بردند؛ امّا… نشد؛ امپراتورى مغرور تزارى وخلفف بلند پرواز بالشویک آن،و بریتانیاى کبیر (که آفتاب در مستعمراتش غروب نمى کرد)همگى رفتند و عثمانى نیز صد پاره شد و هر پاره آن لقمه اى در کام یک قدرت استعمارى، ولى ایران مانده است و به خواست خداى متعال مى رود که کیان و شکوه گذشته خویش را نیز از سرگیرد! به قول یکى از سیاستمداران قدیمى کشورمان: »ایران به بار پنبه اى مى ماند؛ از هر سو بیفتد عیب نمى کند! «چرا؟!
به قول یکى از نویسندگان معاصر:
گویى روزگار همه بلاها و بازیهاى خود را بر ایران آزموده وآن را تا لب پرتگاه نیستى برده و از افتادن بازش داشته است. ایران از سخت جان ترین کشورهاى دنیاست، دوره هایى بوده که با نیم جانى زندگى کرده ولى از نفس نیفتاده، چون بیمارانى که مى خواهند نزدیکان خود رابیازمایند درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند چشم گشوده و زندگانى را از سر گرفته است!
راستى، هرگز به رمز »بقاى ایران«، و »دوام استقلال« آن در این فضاى سرشار از توطئه و تجاوز قدرتهاى خارجى اندیشیده ایم؟! آن هم قدرتهایى که در عین تضاد منافع با یکدیگر، همواره بر سر تجزیه وبلع ایران اسلامى شیعه با هم »اشتراک منافع« و»وحدت نظر و عمل« داشته اند؟!
ژنرال پاسکیویچ، فرمانده کل ارتش تزارى در عصر فتحعلیشاه که دوره دوم جنگهاى ایران و روس را با پیروزى کامل روسیه وشکست فاحش ایران به پایان برد، زمانى که پس از گذشت مدتى از آن جنگ، احساس کرد که ایرانیها، با مشاهده درگیرى میان ترکان عثمانى با روسهاى تزارى، در مقام تجدید حمله به قفقازند، در تابستان ۱۸۲۸ به عباس میرزا چنین نوشت:
تکیه بر مواعید سیاسى دولت انگلستان و اعتماد به اقوال ترکها، هر دو باعث زیان وخسران ایران است. انگلستان قدمى براى دفاع از ایران در مقابل روسیه برنمى دارد و تنها منظور وى محافظت هندوستان است.
سپس افزود:
سیاستمداران جهان، وجود دولت عثمانى را براى حفظ موازنه و تعادل اروپا لازم مى دانند. لیکن هیچ نظر وتوجهى ندارند که حکومت ایران از چه قرار است و سلطنت آن با کى و چه خانواده اى است؟
در میان انگلیسها نیز کم نبوده اند
کسانى همچون گرگور، که بر تزف »به نفع همه کس؛ به زیان ایران!« معتقد و مفصفرّ بوده اند.
قراردادهاى اقتصادى – استعمارى که در دو قرن اخیر میان ایران وبیگانگان بسته شده، و نوعاً هم تحمیلى بوده (نظیر قرارداد امتیازات رویتر وقرارداد رژى و دارسى و…) و نیز وامهایى که دولت ایران، با شروط سخت و کمر شکن، از همسایگان قدرتمند و سلطه جوى خویش ستانده و پاره اى از تأسیسات مهم کشور را به عنوان وثیقه بازپرداخت آنها گرو قرار داده (نظیر دو وام سنگین دولت ایران از روسهاى تزارى در عهد مظفرالدینشاه)، هر یک به تنهایى مى توانست کشورى را در حلقوم استعمار فرو برد و آن را »مستعمره رسمى« قدرتهاى بزرگ قرار دهد. چنانکه در پاره اى از کشورهاى بزرگ آسیا و آفریقا همین جریان اتفاق افتاد. استعمار بریتانیا، شبه قارّه عظیم ووسیع هند را با »کمپانى تجارى هند شرقى« گرفت و حدود دو قرن کمابیش بر آن حکومت کرد. مصر نیز در دهه هاى پایانى قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، از طریق وامهایى که خدیوان مصر از دول غربى گرفته و در بازپرداخت آن درمانده بودند، گرفتار سلطه مستشاران انگلیسى شد وکسانى چون لرد کرومر، دهها سال حاکم و آمرف مطلق بر آن دیار شدند. امّا در ایران، با مصائبى که براى روسیه تزارى در فاصله سالها ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ پیش آمد و به زوال همیشگى خاندان رومانف انجامید، خوشبختانه این فاجعه تکرار نگشت.
از قراردادهاى استعمارى و مضرّات آن براى کشورها سخن گفتیم. بر اساس قرارداد امتیازات رویتر که در سال ۱۲۹۰ قمرى میان صدر اعظم فراماسون و انگلوفیلف ناصرالدینشاه (میرزا حسین خان سپهسالار قزوینى) و جولیوس دورویتر (یک مسیحى یهودى الأصلف آلمانى نژادف نور چشم ملکه ویکتوریا، و مؤسس خبرگزارى امپریالیستى رویتر) منعقد شد، امتیاز انحصار کشیدن راه آهن و ترامواى در تمام ایران به علاوه انحصار استخراج تمام معادن – غیر از طلا و نقره – ونیز امتیاز جنگلها و انحصار آباد کردن کلیه زمینهاى بایر وحفر قنوات در تمام ایران و کندن مجارى آب و… ساختن آسیاب وکارخانجات و دایر کردن بانک دولتى و امتیاز ساختن هرگونه راه وکشیدن خط تلگراف در سراسر ایران، یکجا به رویتر (و در حقیقت، به بریتانیا) واگذار شد! و زمانى هم که مرحوم آیه اللَّه حاج ملا على کنى – مرجع متنفذ پایتخت با همراهى علماى دین و برخى از رجال صالح سیاسى و پشتیبانى مردم، با قرارداد و صدر اعظم عاقد قرارداد درافتاد و اجراى قرارداد را متوقف ساخت، بر سر لغو آن، بیش از ۱۵ سال بین دولت ایران با شخص رویتر و سفارت انگلیس کشمکش و درگیرى سیاسى وجود داشت تا آن که پس از مرگ مرحوم کنى، و گرایش عقربه سیاست خارجى ایران (در اثر سختگیریها وتحکمات بیش از حدّ سفیر روسیه در ایران، و دانه پاشیهاى لرد سالیسبورى) به سمت لندن، انگلیسها با تحصیل امتیازاتى نظیر حق انحصارى چاپ و نشر اسکناس در ایران و آزادى کشتیرانى در کارون و… امتیاز تنباکو، رضایت دادند که قرارداد امتیازات رویتر کأن لم یکن تلقّى شود.و در این میان، اگر همان یک امتیاز کشت و برداشت وخرید و فروش تنباکو (امتیاز رژى) در کشورمان اجرا مى شد ونهال کمپانى رژى (و در حقیقت استعمار بریتانیا) در این سرزمین ریشه مى دوانید، با دسایس بسیارى که دیپلماسى لندن به بهانه اجراى قرارداد مزبور چیده بود، بزودى از ایران یک هند یا مصر ثانى مى ساختند.
آگاهان به تاریخ قرن اخیر ایران مى دانند که تنها، یک قرارداد دارسى و کمپانى نفت ایران و انگلیس، در نیمه اول قرن بیستم، چه مشکلات عظیم و پیچیده اى را در کشورمان به وجود آورد و چه کابینه هایى را سرنگون کرد. و انگلیسیها، با چه تمهیداتى، سردار اسعد بختیارى (سهامدار نفت جنوب) را از لندن به خوزستانف شیخ خزعل و از آنجا به تهران فرستادند تا دولت مرکزى را سرنگون سازد… ونیز چگونه برخورد تند آنها در شهریور ۱۳۲۰ با رضاخانى که خود آورده بودند ریشه در کشاکش وى در نیمه دوم عصر حکومت خویش با انگلیسها بر سر نفت داشت؟ وبالأخره مى دانند که ملّى کردن صنعت نفت چه هزینه سنگینى براى ملت ما (که یکى از آنها، کشتار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تجدید موج اختناق و سرکوب پس از آن بود) دربرداشت. بنابراین، اگر قرارداد امتیازات رویتر یا رژى، که قلمرو اجراى آن تمام ایران بود، در بخشى از خوزستان، پیاده مى شد، چه فجایعى را به وجود مى آورد و کار ایران واسلام را به کجا مى کشانید؟!
و شگفتا که، نه تنها قرارداد اجرا نشد، بلکه دولت مقتدر لفردسالیسبورى (نخست وزیر وقت انگلیس) نیزکه حامى قرارداد بود سرنگون گشت!
انگلیسیها با عقد قراردادد ۱۹۱۹ وثوق الدوله – سفرپفرسى کاکس در زمانى که از قدس و عراق و عربستان گرفته تا ایران و قفقاز و حتى خانه استالین (گرجستان) در اشغال قواى نظامیشان قرار داشت، بر آن بودند که یکباره به همه آرزوهاى استعمارى دیرین خویش در ایران جامه تحقق بپوشانند و در این راه فکر همه چیز را نیز کرده بودند، امّا در فرجام، لرد کرزن (وزیر خارجه قهّار انگلیس، وطرّاح و مبتکر قرارداد ۱۹۱۹) چه بهره اى از این همه تلاش و ترفند و دسیسه در راه تحت الحمایه ساختن ایران، برد؟ هیچ! ملعنت تاریخ، وسقوط کامل حیثیت و نفوذ انگلیس در ایران! او خود، در ۳۰ مه ۱۹۲۲ م به »سفر پرستى لورین«، سفیر وقت بریتانیا در ایران، با تلخکامى اعتراف مى کند:
ما در مدت ده سال اخیر، میلیونها لیره در ایران خرج کرده ایم یا آن را به هدر داده ایم… در اینجا [= انگلستان] شما وزیر خارجه اى دارید که در گذران ۳۵ سال، در مقایسه با کسانى که روزها و ساعتهاى زیادى را صرف تمامیّت و آزادى [!]ایرانیان کرده اند، سالهاى زیادى را صرف این کار کرده است.
نتیجه همه این تلاشها چه بود؟ سقوط کامل حیثیت و نفوذ بریتانیا در ایران؛ و بدان گونه که داورى مى کنم، بیزارى دوستان انگلیسى از ما!
آنچه گفتیم، بخشى از توطئه هاى سیاسى یا حملات نظامى استعمار به کشورمان بود. تهاجم فرهنگى و ایجاد مرامهاى ساختگى استعمارى نیز نظیر بابیگرى و ازلیگرى و بهائیگرى وکسرویگرى و… یا تبلیغات الحادى گروههاى چپ و نیز فعالیتهاى تبلیغى میسیونهاى تبشیرى و تأسیس انجمنهاى ماسونى وابسته به انگلیس و فرانسه و امریکا و امثال آن – که موریانه وار به جان وحدت ملى، مذهبى مردم این دیار افتاده و تار وپودآن را مى جَوَند – جاى خود را دارد.
در همین زمینه، درخور ذکر است که: در تاریخ قرون اخیر ایران، کراراً به مواردى برمى خوریم که کشورمان دچار هرج و مرج بوده و در گرداب ملوک الطوایفى دست و پا زده، و در همان حال یک یا چند قدرت طمّاع و مقتدر خارجى به تمام یا بخشهایى از آن چشم دوخته وبا توجه به فقدان یک حکومت مقتدر مرکزى، بسیج حمله مى دیده اند، و در چنین شرایط حساسى ناگهان فرد قاطع و مقتدرى در افق سیاسى این کشور ظاهر شده و با ایجاد وحدت و یکپارچگى سیاسى – نظامى، نقشه قدرتهاى مزبور را نقش بر آب کرده است. فى المثل، در ابتداى قرن دهم کشور ما از دهها حکومت پراکنده وملوک الطوایفى تشکیل مى شد و قدرتهاى مختلفى از خارج ایران، با ملاحظه این وضع، براى بلع و هضم این سرزمین تلاش و فعالیت داشتند. بایزید ثانى(امپراتور مقتدر عثمانى) که بر خلاف فرزندش، سلطان سلیم، با پنبه سر مى برید وکار استثمار ایران را با حکمت و درایت پیش مى برد از سمت غرب؛ و ازبکها که خود را فرزند خلف و وارث بحق چنگیز! مى شمردند از شمال شرقى؛ وبالأخره آلبوکرک، دریادار مشهور پرتغالى که گلوگاه خلیج فارس را در دست داشت، از سمت جنوب؛ در اندیشه بلع ایران بودند و هریک به شیوه خاص خویش در این راه تلاش مى کردند. ولى در همین زمان، ناگهان جوانى ۱۳ساله، که برادران و پدر و جدش همگى به دست قدرتهاى موجود در کشور به قتل رسیده بودند، به پا خاست و دست در کمر یکایک قدرتهاى ریز و درشت حاکم بر ایران – که نوعاً ضد شیعه بودند افکند و همه را به نحوى سریع و محیّر العقول از این کشور بیرون ریخت، به گونه اى که پاره اى از شاهان فرارى، با آنکه به خارج از ایران گریخته و از حمایت سلطان مقتدر عثمانى نیز – کمابیش – بهره مند بودند، در مخفیگاه خود از شاه اسماعیل در هول و اضطراب بودند و دستشان در نامه نگارى محرمانه با هواداران خویش در ایران مى لرزید! بى جهت نیست که بایزید ثانى در نامه اش به شاه اسماعیل، دست غیبى را یار و مددکار آن جوان سیزده ساله دانسته است:
مملکت ایران، مانند پلى است که میان دو اقلیم بسیار وسیع اسلام نشین قرار دارد. این پل، محتاج یک محافظ با اقتدار است که هنگام لزوم در سر پل، جلو دشمن اسلام را بگیرد و به امداد غازیان [= مجاهدان] نگذارد که حمله آوران، از پل به اقلیم دیگر بگذرند و به خرابى بپردازند. از روش کارهاى فوق الطبیعه استنباط مى شود که حضرت مالک الملک، شما را به جهت محافظت آن پل انتخاب کرده و موفق به فتح و نصرت مى نماید….
نظیر همین وضعیت (هرج و مرج داخلى، و بسیج حمله قدرتهاى خارجى) در اواخر قرن ۱۲ هجرى نیز در کشورمان تجدید شد. قتل نادر و آشوب خونینى که در پى مرگ او سراسر ایران را فراگرفت و مرگ کریمخان زند دوباره آن را تجدید کرد، بنیه سیاسى – نظامى کشورمان را شدیداً رو به تحلیل برد ومع الأسف این آشوب و اغتشاش روز افزون، مصادف با سلطه فزاینده انگلیسها بر هند و خلیج فارس و نیز شروع پیشروى فرزندان پتر کبیر به سمت ایران و اشغال گرجستان بود…ولى از قضاى روزگار، در اینجا نیز مى بینیم که شخصى چون آغامحمد خان قاجار (که اتفاقاً برخى از برادران ونیز پدر و جدّ وى به دست دشمن کشته شده و خود هم سالها تحت نظر بود) در افق تاریک سیاست ایران بپا مى خیزد و با در هم کوفتن قدرتهاى متضاد موجود کشور، از ایران، به ضرب آهن و آتش، کشورى یکپارچه و متحد مى سازد(شیوه عملکرد و بررسى صحت و سقم آن، مسئله دیگرى است. نکته مورد نظر در بحث ما، نتیجه عملى کار آنان است که وحدت و یکپارچگى ایران اسلامى را تأمین کرده و بالملازمه، از هضم و بلع رسمى ایران یا تجزیه آن توسط دشمن تیزچنگ و مترصد خارجى مانع شده است).
مى دانیم که استعمار بریتانیا، پس از پایان جنگ جهانى اول (با استفاده از خلأ فروپاشى روس تزارى، و ضعف شدید امپراتورى عثمانى) براى دستیابى به مقاصد شوم خویش در خاورمیانه، دو عنصر وابسته مشهور را در آسیاى صغیر وایران عَلَم کرد تا اجراى مقاصد بریتانیا را (در پوشش یک ناسیونالیزم افراطى) در این دو منطقه حساس مسلمان نشین بر عهده گیرند: مصطفى کمال (آتاتورک) در ترکیه، و رضاخان سوادکوهى (پهلوى) در ایران.
هر دو تن، عامل استعمار بودند و در راه پیشبرد مقاصد آن گام برمى داشتند. امّا در عین حال جالب است که بدانیم آتاتورک با عزل آل عثمان وتبعید و کشتار ارمنیها وکردها و دیگر اقدامات، زمینه تجزیه و تلاشى امپراتورى وسیع عثمانى را تثبیت کرد، ولى رضاخان با تلاش وحشیانه اى که در جهت یک کاسه کردن قدرت و ایجاد تمرکز در ایران انجام داد و نیز خشونتى که در مقابله با شیخ خزعل در پیش گرفت و تضادّ موجود در میان دوائر و جناحهاى متنفذف درون هیئت حاکمه بریتانیا (نظیر شرکت نفت ایران وانگلیس، وزارت جنگ، و احیاناً دولت هندف بریتانیا) همراه با گرفتاریهاى وقت انگلستان در مصر، به رضاخان در آن قضیه حساب شده کمک داد و مانع عمل انگلیسها به مواعید کهن خویش به خادم قدیمیشان (خزغل) گشت، عملاً به پایان گرفتن نظام ملوک الطوائف انجامید و بالملازمه تمامیّت ارضى ایران را تثبیت کرد. »لا زال یؤیّد هذا الدین بالرّجل الفاجر«!
براستى راز بقاى ایران، و سرّ حفظ استقلال آن چیست؟!
جالب آن است که این سؤال، و در حقیقت، این معمّاى عجیب و حیرت انگیز، براى خود غربیهاى مطلع (بویژه کارشناسان استعمارى آنان) نیزمطرح شده است.
آقاى سید عبدالهادى فاطمى، دبیر محترم رشته ریاضى در مدارس قم، نقل کرد: اوایل سال ۶۹ شمسى، نزد استاد دکتر حسین پدیدار نیا در دانشکداه علوم تربیتى دانشگاه اصفهان تحصیل مى کردم. ایشان، در یکى از جلسات درس روانشناسى تربیتى که صبحهاى چهارشنبه تشکیل مى شد، به مناسبت بحث در باب علل انحطاط و پیشرفت یک جامعه چنین فرمودند:
زمانى که در امریکا تحصیل مى کردم از استادم – که امریکایى بود پرسیدم علل عقب ماندگى ایران از قافله علم و تمدن پیشرفته غرب امروز چیست؟ استاد پاسخى به سؤال من نداد ولى من مطلب را دنبال کرده و در گرفتن پاسخ اصرار ورزیدم، تا آنکه روزى سر میز ناهار مجدّداً موضوع را با وى در میان گذاشتم. او گفت:
– من نمى خواستم در کلاس، سؤال شما را پاسخ بدهم، ولى اینجا که حالت خصوصى دارد و شما هم اصرار دارى، مى گویم. راستش این است که اصلاًما (امریکائیها) در تعجبیم که شما چطور تاکنون باقى مانده اید، وکشورتان از صفحه روزگار محو نشده است؟! آن وقت شما از من مى پرسى که چرا کشور ایران در پیشرفت و ترقى به پاى کشورهاى پیشرفته دنیا نرسیده است؟!
دکتر پدیدار نیا مى گفت: مطلب برایم روشن نشد، توضیح بیشترى خواستم. وى گفت:
– با توجه به جریانات مختلفى که هر روزه در کشور شما رخ داده و مى دهد، چه جاى رسیدن به قافله تمدن است؟! اصولاً کشورى چون کشور شما که یک روز دچار حمله وسیع مغول شده و پس از آن نیز تقریباً همیشه دچار کشمکشهاى سخت درونى و فشارهاى حادّ خارجى بوده است و نوعاً وضع ثابتى نداشته چطور مى تواند حیات و موجودیّت اجتماعى سیاسى خود را حفظ کند چه رسد به اینکه پیشرفت هم بکند؟! شما خیلى هم هنر کرده اید که، با وجود این همه بلاها و مصائب، باز زنده و باقى مانده اید! پیشرفت پیشکشتان! ما که مى بینید امروز تازه به اینجا رسیده ایم، در سایه حدود دویست سال ثبات و امنیت در سیاست داخلى و خارجى بوده است (و خلاصه اظهار مى داشت که وضعیت ایران براى اوپیچیده مى نماید).
حجهالاسلام والمسلمین حاج سیدعبدالرسول موسوى تهرانى، استاد محترم حوزه علمیه قم، در اوایل شهریور ۱۳۷۴ شمسى نیز نقل کردند:
در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى ایران پیرمردى – که اکنون نام وى را در خاطر ندارم – براى من نقل کرد که، من با سفیر انگلیس دوستى و مراوده داشتم. یک روز سفیر به من گفت: فلانى، من از کار ایران در حیرتم. با مطالعات دقیقى که من در ادوار اخیر تاریخ ایران داشته ام به اینجا رسیده ام که، گذشته از مشکلات گوناگونى که در مواقع مختلف گریبانگیر این کشور بوده است، ۱۷ بار مسائل و پیشامدهاى مختلف (فشارهاى خارجى ومشکلات داخلى) کار را به جایى رسانده است که نزدیک بوده است کشور ایران اساساً از روى نقشه جغرافیا محو شود. ولى بزودى حوادثى رخ داده و اوضاع در داخل و خارج کشور به گونه اى پیش رفته که این خطر برطرف شده است! حال چه سرّى در این امر نهفته است معلوم نیست!
آرى، سرّ بقاى ایران در فضاى توطئه بار دو قرن اخیر چیست؟
راز بقاى ایران چیست؟!
در پاسخ به سؤال فوق، نکات مختلفى به نظر مى رسد که به مهمترین آنها اشاره مى کنیم:
۱. مجاهدات و جانفشانیهاى مردم شجاع و غیور این سرزمین به رهبرى علماى دین وهمیارى برخى از رجال مستقل سیاسى، که نهضتهایى چون نهضت مبارزه با قرارداد رویتر، نهضت تحریم تنباکو، نهضت عدالتخواهى منتهى به مشروطیت، رستاخیز ملت ایران در جنگ جهانى اول، نهضت ملى کردن صنعت نفت، و… انقلاب اسلامى اخیر از آن جمله اند.
۲. بهره گیرىف رندانه رجال سیاسى هوشمند (و احیاناً علماى دین) از تضاد سیاسى قدرتهاى خارجى در جهت حفظ منافع و پیشبرد مصالح ایران واسلام.
نقش آن مجاهدات ملى – اسلامى، و نیز این بهره گیریهاى رندانه از تضاد قدرتهاى خارجى، در خنثى کردن بسیارى از توطئه ها و تجاوزها، امرى آشکار و انکارناپذیر است، و بیگمان بایستى آنها را نیک شناخت و براى بهروزى حال و آینده کشور، از درسها و عبرتهاى بسیارى که در آنها نهفته است بهره جست.
امّا حقیقت این است که دو عامل فوق – با همه اهمیت و تأثیر تاریخى آن چنانکه باید، گره از معمّاى فوق نمى گشاید، زیرا اولاً، قدرتهاى مزبور، به رغم تضاد منافع با یکدیگر، در محو اسلام و تشیع و سرکوبى ایران شیعه با هم وحدت نظر دارند و عملاً نیز درمواقع متعدد و بسیار حساسى نظیر جنگ جهانى اول و دوم با هم بر سر تجزیه ایران به توافق رسیده اند. و ثانیاً، در عرصه جنگ نابرابرى که ملّت و روحانیت این کشور با استعمار داشته اند، موارد مکرّرى پیش آمده است که قشون بیگانه قوّه مقاومت آنان را بسختى درهم شکسته وبه دلایل گوناگون داخلى و خارجى، سیر حوادث به شکست فاحش دولت و ملت ایران انجامیده است.
شکست سخت ایران از روسهاى تزارى در عصر فتحعلیشاه، زخم زبانها را بناحق – متوجه فقهاى صادر کننده حکم جهاد ساخت و سبب شد که شخصیتى چون سید محمد مجاهد (مرجع تقلید وقت شیعه) از فشار اندوه آن شکست وآسیب این زخم زبانها، جان بازد و در حقیقت دق مرگ شود. در جنگ جهانى اول نیز کسانى چون حاج آقا نوراللَّه اصفهانى نه تنها نتوانستند جلوى هجوم قشون روسها را در حومه تهران و قم بگیرند، بلکه اصفهان نیز به دست ژنرال باراتوف افتاد و حاج آقانوراللَّه ناگزیر از مهاجرت به نجف شد و آن گونه که سرپرسى سایکس در تاریخ ایران نوشته عناصر روسى و انگلیسى دراصفهان اشغال شده جشن و پایکوبى به راهانداختند . جاى دورى نرویم، در همین جنگ تحمیلى عراق با
ماهنامه موعود شماره۲۵