حیدرعلى میمنه جهرمى
اشاره: شاید در اذهان بسیارى ازمردم این پرسش مطرح باشد که اماممهدى، علیهالسلام، چگونه حکومتخواهد کرد و نظام سیاسى – ادارى کهاو برپا مىکند چه ویژگیهایى خواهدداشت؟
در پاسخ این پرسش باید گفت کهویژگیهاى حکومت مهدوى همانویژگیهاى حکومت علوى است; با اینتفاوت که حکومت علوى تنها درگسترهاى محدود از کره خاک و در مدتزمانى ناچیز برقرار شد و آن حضرتهم به دلیل درگیرى در جنگهاى داخلى، نتوانستبه همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدى، علیهالسلام، با پیش گرفتن سیرهجدش امیرالمؤمنان، على، علیهالسلام، تا آستانه برپایى قیامتاز دالتبرمىسازد و به همه اهدافخود دست مىیابد.
با توجه به فرارسیدن ماه شعبان، ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان، ماه شهادت امام عدالت، بى مناسبتندیدیم که براى آشنایى بیشترخوانندگان عزیز موعود مرورىداشته باشیم بر سیرهحکومتى امامعلى، علیهالسلام، در مدت زمانمحدود حکومتخویش. امید که مقبولافتد.
با پیروزیهاى بزرگ اعراب مسلماندر نقاط مختلف جهان، سیل اموال ودرآمد به بیت المال سرازیر شد و درزمان خلیفه دوم، بر خلاف سنت پیامبرسبقت در اسلام یا شرکت در جنگهاىصدر اسلام ملاک برترى در دریافتبیت المال شد. خلیفه هر چند بعدا از اینتبعیض مالى اظهار پشیمانى کرد وسختگیریهایى به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضعپیشین بازگرداند (۱) .
عثمان در دوران زمامدارىاش برخلاف وعدهاى که هنگام قبول خلافتکرده بود نه به سنت پیامبر عمل کرد ونه سیره شیخین را مد نظر قرار داد، بلکه دستیاران و اقوام خویش را درتصاحب بیت المال باز نگه داشت و بهبهانه صله رحم، اموال هنگفتى را بهآنان اعطا کرد و همان تبعیضات دورانعمر را با شدت بیشترى گسترش داد ودر نتیجه زمینداران و مالداران بزرگپدید آمدند.
خود وى خانهاى از سنگ و آهک بناکرد که درهایش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتى کشته شد صد وپنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم نقداز خود باقى گذاشت و ارزش املاکشدر «وادى القرى» و دیگر جاها بیش ازصد هزار دینار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت (۲) گوهرهایى کهدخترانش بر سینه مىآویختند چونآفتاب مىدرخشید (۳) .
تمام خمس گرفته شده از افریقا رایکجا به مروان بخشید و فدک را بهقطاع (۴) وى درآورد. همه غنایمافریقا – ازطرابلس تا طنجه – را به عبدالله بن ابىسرح اهدا کرد.
زید بن ارقم – کلید دار بیت المال درزمان عثمان – که از جایزه دویست هزاردرهمى به ابوسفیان و رداختیکصدهزار (درهم) به مروان با سفارشعثمان به خشم آمده بود. کلیدها را جلوعثمان گذارد و گریست. عثمان گفت:چون صله رحم کردهام مىگریى؟
گفت: نه اما گمان دارم این مالها رابه عوض انفاقهایى که در راه خدا، هنگام حیات رسول الله کردىبرمىدارى، اگر صد درهم به مروانمىدادى باز هم زیاد بود (تا چه رسد بههزار درهم).
عثمان گفت: پسر ارقم، کلیدها رابگذار و برو! فرد دیگرى را مسؤول بیتالمال خواهم کرد (۵)
از عطاهاى بى حساب عثمان، زبیرداراى چهار هزار دینار نقد، یک هزاراسب و یک هزار کنیز شده بود. طلحهاملاک فراوان و خانههاى مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراى هزار اسب، هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندریه، بصره و کوفه خانههاى باشکوه بنا کرده بود. (۶) امیرالمؤمنین کهرابط میان مردم معترض وخلیفه بود، بادلسوزى تمام به وى پیشنهاد کرد جهتبرآوردن خواستههاى مردم سریعا بهحقوق از دست رفته آنان رسیدگىنماید و خطر قریب الوقوع را به وىیادآور شد. عثمان براى این امر مهلتخواست، حضرت در پاسخ فرمود:
آنچه به مدینه مربوط است، در آنمهلتى نیست و آنچه بیرون از مدینهاست مهلتش رسیدن دستور تو بهآنهاست. (۷)
اما عثمان نخواستیا نتوانستبهقول خود وفا کند و بدین ترتیبموجبات قتل خویش را فراهم آورد.
وجود این تبعیضها، مسالهاىزودگذر و موقتى نبود که با رفتنعثمان از میان برود بلکه در میانخواص جامعه آن روز به صورت یکفرهنگ و عادت درآمده بود.
اطرافیان و وابستگان خلیفه بهصرف همین وابستگى و قرابت، از مالو مقام بسیار برخوردار مىشدند وباتوجیهات هوس پسندانه آن را حق خودمىشمردند و تحت عنوان صله رحمسوسوى وجدان خویش را نیزخاموش ساخته با خیال راحت اموالمردم را به غارت مىبردند.
امیر المؤمنین، علیهالسلام، درتوصیف این دوران مىفرماید:
او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همى جز جمعآورى وخوردن بیت المال نداشت. او باهمکارى بستگان پدرىاش، همچونشتر گرسنه در بهار بر روى علف بیتالمال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتیجه نرسید». (8) بعد از قتل عثمان، مردم براى بیعتبا امام على، علیهالسلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبى مىدانستتغییر این فرهنگ وخارج ساختن اینعادت زشت از سر بزرگان قوم کارىبس دشوار است و به یک عمل جراحىبزرگ نیاز دارد که پیکره سرطانى آنروز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولى، به دلیل مسؤولیت الهى علما وحضور و اعلام آمادگى مردم براىتحقق این تحول اجتماعى، اصلاحاتبزرگ خود را آغاز کرد و خطاب بهمردم، اوضاع آن دوران را به دورانقبل از اسلام و عمل خویش را بهاقدامات رسول خدا تشبیه کرد و ازامتحانى سختخبر داد (۹) و اصولخللناپذیر حکومتخود را اعلام نمودو تا آخر نیز بدان پاى فشرد.
امام، علیهالسلام، دستور داد همهاسبها و شترها و اسلحههاى موجود درخانه عثمان – جز سلاح و مرکبشخصى او – را به بیت المال بازگردانند.
عمروعاص چون از این ماجرااطلاع یافت، در نامهاى به معاویه نوشتهرچه مىخواهى بکن که پسر ابوطالبهمه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکهچوبى را پوست کنند. (۱۰)
امیرمؤمنان در دومین روز بیعت، براستى هشدار داد، اموال و قطایعى راکه عثمان، ناروا به دیگران بخشیده بهبیت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زنانى را کابین بسته باشند و یاکنیزکان خریده باشند. (۱۱)
در دیدگاه علوى برتریهاى معنوى، همچون تقوا و صحبتبا رسول خداهرگز ملاک برتریهاى مادى و مالىقرار نگرفت و همگان به طور مساوى ازبیت المال بهرهمند شدند. به همین دلیلبسیارى از اشراف و رؤساى قبایل کهاکنون خود را از حقشان! محروممىدیدند، امام عادل را رها کرده بهسراغ معاویه رفتند. حضرت در یکدرد دل خصوصى، با مالک اشتر، ازاینکه مردم او را رها کردهاند، شکوهکرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنیاهستند، اگر بذل مال کنى اطرافت جمعمىشوند. فرمود:
نمىتوانم بیش از حق به کسىبدهم. امید است که خداوند گروهىکوچک را بر گروهى بزرگ غلبهدهد. (۱۲)
جامعه آن روز هرچند از بیماریها وانحرافات متعددى رنج مىبرد امادنیاطلبى و فساد مالى از همه آنهاخطرناکتر بود و امیر مؤمنان همچونطبیبى ماهر ابتدا به معالجه این آفتاهتمام ورزید. او دوست داشت همهانحرافات را از میان بردارد اما از بیمپراکندگى بیشتر مردم و توقفبرنامههاى اصلاحى، از وارد ساختنفشار بیشتر خوددارى کرد. او آرزوداشت روزى بتواند همه سنتهاى تعطیلشده رسول خدا، همچون تغییر مقامابراهیم، حرمت متعتین (عمره تمتع، نکاح متعه)، غصب فدک و… را به حالاول خود بازگرداند (۱۳) اما همیناصلاحات نیز با مقاوت شدید روبروشد و کوهى از مشکلات و کارشکنیهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبرى جمیل، برنامهاى دقیق وموعظههاى مردىشفیق محتاج بود که بزرگمردى چونعلى بن ابیطالب، علیهالسلام، همه آنهارا داشت.
امام براى انجام این اصلاحات ابتدااز خود و اطرافیانشان آغاز کرد.
کارگزاران امیرالمؤمنین وقتىمىدیدند پیشوا و امامشان قبل از تعلیمدیگران به تعلیم نفس خویش اقدامنموده است (۱۴) و برا طرافیان خود نیزهمچون دیگران در اجراى قوانین وعدالت، نظارت دارد، براى خود عذر وبهانهاى نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسى که خود را به عدالت ملزم ننمود واولین تجربه عدالت را در کشور وجودخویش با بیرون راندن خواستههاى دلنیازمود و در کار خیرى که مردم راءبدان دعوت مىکند پیشى نگرفت (۱۵) قادرنخواهد بود دیگران را به کارهاى نیک وعدالت وادار سازد.
عدالتخواهى چنان با گوشت وخون امیر مؤمنان آمیخته بود کهرسول خدا فرمود:
او در راه اجراى احکام الهىسختگیر است. (۱۶)
او کاملا آگاه بود که اگر شخصحاکم یا اطرافیانش اندکى از جادهعدالت و انصاف بیرون روند، زیردستان با شدت بیشترى حریم عدالت رامىشکنند. به قول سعدى:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبى برآورند غلامان او درخت از بیخ به پنجبیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
از اینرو چشمهاى روشنتر ازآفتابش همیشه بر اطرافیانش نظارهمىکرد و به آنان اندک مجالى براى دورشدن از جاده عدالت نمىداد.
آن حضرت در نامهاى به محمد بنابوبکر، آنگاه که وى را به فرماندارىمصر فرستاد توصیه کرد که حتى درنگاههایش به مردم عدالت داشته باشد.زیرا اگر حاکم میان نگاه کردن بهبزرگان و اشراف جامعه با نگریستن بهضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود، گروه اول به حمایتبى دلیل او طمعمىکنند و دسته دوم از عدالت وى ناامیدمىشوند. (۱۷)
هشدار امیر مؤمنان به عقیل با آهنگداخته و سرزنش على بن ابى رافع -متصدى بیت المال – به دلیل عاریت دادنیک گردنبند به دختر خلیفه و دستور بازگرداندن آن، در همین راستا قابلتفسیر است.
آن حضرت براى آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بیت المال، نوعىدزدى محسوب مىشود به عقیل کهدرخواست مال بیشترى داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکنو بردار. عقیل اظهار اشتخواهاندزدى نیستم. فرمود:
دزدى از یک نفر آسانتر است ازسرقت از بیت المال است و خیانتبهیک گروه سختتر از خیانتبه یک فرداست. (۱۸)
روزى، در میان لباسهاى مختلفىکه به بیت المال رسیده بود، یک پالتوىکلاهدار از جنس خز، نظر امام حسن، علیهالسلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خوددارى کرده بهعدالت تقسیم نمود و آن پالتو سهمجوانى همدانى شد و او چون شنید امامحسن بدان نظر داشته، به وى تقدیمکرد. (۱۹)
با مرورى بر خطبهها و نامههاىامام امیر المؤمنین برنامههاى نظارتىایشان را براى تحت نظر گرفتنکارگزاران مىتوان به دو بخش تقسیمکرد: بخش فکرى، فرهنگى و بخشاجرایى، حکومتى.
۱. اقدامات فکرى و فرهنگى
امام امیرالمؤمنین براى حفظ وادامه سلامت کارگزارانش بهمناسبتهاى مختلف، جایگاه، وظایف وسرانجام انسان را براى آنان تبیینمىنمود تا از گرفتار آمدنشان در دامغفلتبر حذر دارد. دامى که بیشترینصیدش صاحب منصبان و حاکماناند.وى هنگام اعزام یکى از مدیران به محلماموریت و یا در حین خدمت، طىنامههایى آنان را به یاد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختیهاى قیامتمىانداخت و نسبتبه مسؤولیت الهىآنها بیدار باش مىداد. در نامهاى بهیکى از مالیات بگیران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمانمىدهد، آنجا که غیر خدا هیچ شاهدىنیست.» (20) و نیز مىفرماید:
در راه خدا آنچه بر شما واجباست انجام دهید که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاى خود از اوسپاسگزارى کنیم. (۲۱)
شبیه چنین سفارشهایى در نامه بهمالک اشتر و محمد بن ابىبکر (۲۲) نیزدیده مىشود. و نیز به مالک سفارشفرمود:
مبادا به بهانه اطاعت از فرماندیگرى، فرمان خدا را نادیده گیرى.
امیرالمؤمنین حکومت و زمامدارىرا به عنوان امانت در دست کارگزارانمعرفى مىکرد که خیانت در آن ودستدرازى به بیتالمال، همسنگخیانتبه خون مسلمانان (۲۳) و نشانهعدم اعتقاد فرد خائن به قیامت است. (۲۴)
در نامه معروف به عثمان بنحنیف (۲۵) بعد از گله و شکایت از او وبیان زندگانى سراسر زهد خود، علتاینگونه سخت گیرى بر نفس را ترس ازروز هولناک قیامت مىشمارد و کسانىرا که به غذاهاى تشریفاتى و نابودشدنى دنیا مشغول گشتهاند بهحیوانات پروارى تشبیه کرده است تامخاطب را از خواب غفلتبیدار کند ودر پایان به فرماندار خود مىنویسد:
پسر حنیف، از خدا بترس و بههمان قرصهاى نان اکتفا کن تا خلاصىتو از جهنم امکان پذیر گردد. (۲۶)
روش دیگر امام، علیهالسلام، براىنظارت بر زمامداران از طریق فکرى، فرهنگى، توجه دادن آنها به عواقبشوم خیانت در همین دنیاست، اگرکسى به قبر و قیامت هم کارى نداشتهباشد، باید بداند که «ستم، نامه عزلشاهان بود» مملکتى ممکن استبه کفربماند ولى به ظلم باقى نخواهد ماند، اگرزمامدار در پى کسب نام نیک دردنیاست، بایستى متوجه باشدهمانگونه که امروزیان اعمال گذشتگانرا نقد و بررسى کرده مورد قضاوتقرار مىدهند، آیندگان نیز اعمال ما راخواهند سنجید.
«مردم به کارهاى تو – مالک -همانگونه نظر مىکنند که تو درباره آنهامىگفتى» (27)
بسیارى از حیف و میلها در بیتالمال بدان دلیل صورت مىگیرد کهحاکم مىخواهد با دادن اموال همهمردم به گروهى خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهرهمنداناز این اموال چند صباحى زبان به مدحو ثناى او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازى حاکم در دنیامىگردند اما سنتخداوند بر این قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزارى آنان محروم مىگردد وهنگام نیاز و لغزش بدترین رفیقان وملامت کنندهترین دوستان باشند. (۲۸)
خداى تعالى با هیچ یک از بندگانخود بى دلیل نه سر خصومت و دشمنىدارد و نه با احدى پیمان قوم و خویشىو برادرى بسته است، بلکه همه چیز براساس حکمت و قانون استوار گردیدهو باطل در آن راه ندارد یکى از اینحکمتهاى الهى هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. امیرمؤمنان درنامهاى به فرماندهان نظامى علتسقوط و هلاکتحکومتهاى گذشته رادر دو مساله دیده است: یکى آنکهزورمندان آنها به گونهاى عملمىکردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طریق رشوه و دیگرراههاى ناصواب خریدارى نمایند ودیگرى سوق دادن مردم به سوى باطلاز سوى حاکمان است. (۲۹)
شیوه دیگر امیرالمؤمنین براى دورساختن زمامداران از ارتکاب خیانت، تحریک احساسات و غیرت آنها بود. درنامهاى به ابن عباس مىنویسد.
من در کارهاى تو شریکم اگر زیانىبرسانى به امام و پیشواى خود زیانرساندهاى. (۳۰) و در نامهاى احتمالا بههمین شخص براى آنکه او را از راهخطایى که رفته بود پشیمان کند، مىفرماید:
من تو را شریک در امانتم – یعنىحکومت – قرار دادهام و از میان همهخاندانم به تو اعتماد کردم، حالا کهاوضاع بر من سختشده، تو هم مرارها کردهاى؟! چطور مال حرام ازگلویت پایین مىرود (۳۱) …
گاهى حضرت در سخنرانیهاىعمومى نیز به مردم هشدار مىداد کهخداوند شما را به وسیله اموالمىآزماید.
روزى مولاى متقیان در حالسخنرانى بود، مردى برخاست و ازمعنى فتنه و امتحان پرسید. امام پاسخداد:
وقتى آیه «الم احسب الناس انیترکوا، ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون» نازل شد از رسول خداپرسیدم مقصود از آزمایش و فتنهچیست؟ فرمود: یا على! امت، بعد از منامتحان خواهند شد… این مردم پس ازمن با ثروتشان آزمایش مىشوند، دیندار بودن را منتى بر خدا قرارمىدهند… رشوه را به نام هدیه و ربارا به رسم تجارت حلالمىشمارند (۳۲) …
۱. اقدامات اجرایى و حکومتى
اقدامات فرهنگى و سفارشحاکمان و کارگزاران به یادآورىقیامت و نظارت خداوند هرچندضرورى و کارساز است، اما هرگزکافى نیست. بلکه در کنار آن بایستىاقدامات حکومتى و نظارتى نیز اعمالگردد.
اقدامات امام امیرالمؤمنین در اینخصوص عبارتند از:
۱-۲. انتخاب اصلح براى مدیریت
یکى از مهمترین وظایف حاکماسلامى، انتخاب شایستهترین افرادبراى مدیریتهاى مختلف کشور است.
امیرالمؤمنین، مدیر جامعه را بهقطب آسیا تشبیه کرده (۳۳) و تغییر آن راموجب تغییر اوضاع زمانه دانستهاست (۳۴) در بسیارى موارد دین و اعتقادمردم نیز اعتقاد مدیر آن جامعهمىباشد چنانکه رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در نامههاى خود باامپراتور روم و پادشاه ایران، گناهمسلمان نشدن مردم را به عهده آناندانست. رهبر جامعه اسلامى چنانکه بههر دلیل فردى را به مدیریتبخشى ازکشورش برگزیند، در حالیکه مىدانددیگرى از او شایستهتر است، بهفرمایش پیامبر اکرم، صلىاللهعلیهوآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خیانت کرده است. (۳۵)
رسول خدا جوانى بیست و چندساله به نام «عتاب بن اسید» را بهفرماندارى مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مىدانى چه مقامى به تو دادهام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل، نمودهام و بعد فرمود:
لو اعلم لهم خیرا منکاستعملته، علیهماگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدینامر برمىگزیدم. (۳۶)
یکى از یاران پیامبر از وى مقام ومنصبى خواست، حضرت دستى بهشانهاش زد و فرمود:
تو براى حکومت ضعیفى و آنکه ازعهده بر نیاید، در آخرت خوار وپشیمان خواهد شد. (۳۷)
امام امیرالمؤمنین نیز در دورانزمامدارى خود بدین امر مهم توجهکافى داشت، خود به انتخاب اصلحاقدام مىکرد، مدیران ضعیف را معزولمىنمود و به کارگزاران خود این امر راءتوصیه مىفرمود.
پىنوشتها:
۱. ر.ک: شهیدى، سیدجعفر، تاریخ تحلیلىاسلام.
۲. ر.ک: المسعودى مروج الذهب، ج1، جز ۲، ص ۳۳۲.
۳. ر.ک: على، حماسه جاوید، ص45.
۴. «قطاع»، قطعه زمینى است که حاکم بهفردى واگذار مىکند و سود بسیار اندکى ازاو مىگیرد اما از دادن مالیات معاف است.ر.ک: ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص ۲۶۹.
۵. ر.ک: ابن ابى الحدید، همان، ج1، ص198.
۶. ر.ک: على حماسه جاوید، ص45.
۷. نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۴.
۸. همان، خطبه ۲.
۹. همان، خطبه ۱۶.
۱۰. ر.ک: ابن ابى الحدید، همان، ج1، ص90.
۱۱. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه ۱۵.
۱۲. شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، همان، ج1، ص180.
۱۳. ر.ک: الکلینى، محمدبن یعقوب، الکافىروضه)، ج1، ص85.
۱۴. ر.ک: نهجالبلاغه، کلمات قصار ۷۳.
۱۵. ر.ک: همان، خطبه ۸۶.
۱۶. امام امیرالمؤمنین در زمان پیامبر مدتىبه ولایت و جمع زکات و خراج یمن منصوبشد، بعضى از صحابه پیامبر که با او بودندخواستند بر شتر صدقه سوار شوند، امامعلى، علیهالسلام، اجازه نداد و فرمود: سهمشما بهاندازه سهم دیگران است و عاملى راکه در غیاب حضرت با این اشخاص مداراکرده بود ملامت کرد. آنها از سختگیرى على، علیهالسلام، به پیامبر شکایتبردند، پیامبرفرمود: از على شکایت نکنید که براى خداسختگیر است، حق با على است و او بهتنهایى ارزش یک سپاه در راه خدا را دارد.
۱۷. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه ۲۷.
۱۸. المجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج41، ص ۱۱۴.
۱۹. ر.ک: همان، ص401.
۲۰. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه ۲۶.
۲۱. همان، نامه ۵۱.
۲۲. ر.ک: همان، نامه ۲۷.
۲۳. ر.ک: همان، خطبه ۱۷۶.
۲۴. ر.ک: همان، نامه ۴۱.
۲۵. عثمان بن حنیف بن واهب بن الحکم بنثعلبه بن الحارث الانصارى – در زمانحکومت عمر متصدى اخذ مالیات ازبخشهایى از عراق بود – امیرالمؤمنین او را بهولایتبصره گماشت، طلحه و زبیر چون بربصره تسلط یافتند بعد از شکنجههاى زیاد، او را از بصره بیرون کردند، وى بعد ازشهادت على بن ابیطالب، علیهالسلام، درکوفه ماند و در زمان معاویه از دنیا رفت (ابنابى الحدید، همان، ج16، ص205) عثمان ازصحابه رسول خدا بود و در جنگ احدشرکت داشت.
۲۶. ر.ک: نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۲۷. همان، نامه ۵۳.
۲۸. همان، خطبه ۱۲۶.
۲۹. ر.ک: همان، نامه ۷۹.
۳۰. ابن ابى الحدید، همان، ج15، ص126.
۳۱. نهجالبلاغه، نامه ۴۱.
۳۲. همان، خطبه ۱۵۶.
۳۳. ر.ک: همان، خطبه ۳.
۳۴. ر.ک: همان، نامه ۳۱.
۳۵. البیهقى، سنن، ج10، ص11.
۳۶. اسد الغابه، ج3، ص358.
۳۷. مدیریت و فرماندهى در اسلام، ص153.
مجله موعود شماره ۱۷