اسماعیل شفیعی سروستانی
جوانان، چون منطقى دست نخورده و غریزهاى شایان اعتماد و اطمینان دارند، از آنچه که فرارویشان قرار میگیرد ناآگاهند و با عکس العملهاى سریع و گاه سادهلوحانه، به همان سادگى که دل میبندند، میگسلند.
امروزه به هر کجا که سر بزنى، شاهد گلایه از عمل و رفتار جوانان و یا نگرانى والدینى هستیم که آنان را میپرورند. بحران در رفتار جوانان، جز بحران تمدنى که در آن به سر میبریم و جلوات مختلف آن نیست. تمدنى که غرب زیر لواى فرهنگ ویژه خود به جهانیان هدیه کرده است.
عتیاد به افیون، لجاجت در رفتارهاى اجتماعى، بیبندوبارى و بیاعتنایى به قوانین و سنتهاکه همه روزه در میان کوچه و خیابان خود را مینمایاند، بیانگر فقدان طرح و هدف و غایتى است که به زندگانى جوانان معنا میبخشد. بیشک میتوانیم امتیازاتى را که به جوانان میدهیم دو چندان کنیم.
میتوانیم فرهنگسراهاى بیشترى بسازیم و در آنها جوانان را بیهیچ منع و رادعى به حال خود رها کنیم و یا آن مراکز را بیش از پیش شکوهمندتر بسازیم اما، این همه به هیچ روى درمان درد نیست.
بیدلیل نیست که پس از چندى که از عمر اینگونه خانههاى فرهنگ میگذرد متروک میمانند.
بیهوده نیست که جوانان به کسانى روى میآورند که شیوه زندگیشان از دیدگاه آنان قابل قبول است. بویژه که در آن شیوه از زندگى، طرد و نفى مقتضیات و شرایط اجتماعى را مشاهده کنند، تا آنجا که زندگانى شبه هنرمندانه و قهرمان کاریهاى نادرست را پیشه میسازند و یا دلبسته تعهدات سطحى و منحط میشوند.
امروزه شاهد هستیم که جوانان، میراث فرهنگى را پس میزنند و آنها را خوار میدارند. میراثى که در راه انتقال آن به جوانان کوشش بسیارى به عمل آمده است.
سرکوب این نفى و انکار به همان اندازه نارواست که پذیرش این همه.
عرضه دلایل زندگى به جوانان، علتى غایى است براى همه فعالیتهایى که از آنان انتظار میرود.
و این سرمایه کلانى است که یغماگران از جوانان میربایند و با انواع حیل، سعى در پنهان داشتن این دزدى بزرگ میکنند. این راز پوشیده همه دستگاههاى ارتباط عمومى جهان معاصر است.
همان که در میان غوغاى شبکههاى اطلاعاتى، ماهوارهها و دستگاههاى سرگرم کننده پنهان میماند.
چه باید کرد؟
انسان، حتى اگر موفق به تامین ابزار و ادوات براى ادامه زندگى راحت و بیدردسر شود، آنگاه که غوغاى روز فروکش میکند و اندامها بر فرشى از نرمترین و گرمترین جامههاى خواب فرو میغلتند، هجوم اندیشهاى درباره غایت حیات و معناى بودن، همه لذتها را تبدیل به کابوسى دهشتناک میسازد. از همین جا عصیان بر علیه وضعى که تا چندى پیش آن را خوشبختى تمام میدانست، آغاز میشود.
جوانان از ما میخواهند تا تصویرى روشن از آنچه که باید برایش زندگى کنند بدانها ارزانى داریم. غایتى سترگ که بتواند همه جامههاى رخوت را برکند.
آنان حق دارند تا ایمان به آن غایت را در همه اعمال و کنشهاى ما مشاهده کنند.
آنان حق خود میدانند تا به همه مربیان، ناصحان و معلمان خود اعتماد داشته باشند و تنها در این اعتماد تام است که خود را همسو میسازند و آن غایت را به تمامى باور میآورند و تا پاى جان بر سر عهد خویش میایستند.
آنان …و ما … در برابر همه آنان و آنچه که فرارویشان میآید مسؤولیم .
والسلام
ماهنامه موعودـ شماره ۱