گفتوگو با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی
اثر آقای دلشاد تهرانی
اشاره:
متن حاضر حاصل پرسش و پاسخهایی است که در زمینه مباحث مختلف مرتبط با موضوع مهدویت، با علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) صورت گرفته و در کتاب در محضر علامه طباطبایی گرد آمده است.
اثر اعتقاد به امام غائب
اعتقاد به امام غائب چه اثری در تفکر فلسفی و اخلاقی و بالاخره، تمام زندگانی معنوی انسان دارد؟
پاسخ: شیعه در اثبات امام غائب «مهدی» علیهالسلام و اعتقاد بوجودش تنها نیست، بلکه از طریق اهل سنت نیز روایات بیشماری در این باب، موجود است، بطوری که به آسانی میتوان دعوی تواتر آنها را نمود.
حدیث «المهدی من ولدی» از کلمات جامع نبی اکرم، و یکی از روایات «قطعیه الصدور» میباشد، که همه فرق و طبقات مسلمین، روایت کرده و پذیرفتهاند، و در روایات زیادی از طریق فریقین (خاصه و عامه) تصریح به اسم و اسم پدر او نیز شده، و به روشنی بیان گردیده که او پسر امام یازدهم شیعه اثنیعشری میباشد.
منظور از این سخن این نیست که به اثبات عقیدهای از عقاید شیعه اثنیعشری پرداخته، و مخالفین شیعه را به این اعتقاد مذهبی ملزم سازیم، بلکه منظور این است که اثری که شیعه از تصور امام غائب و اعتقاد بوجود وی دریافت میکند، و استفاده معنوی که از این راه عایدش میشود، پس از گذشتن دو قرن و نیم از هجرت پیغمبر اسلام(ص) شروع نمیشود. بلکه پیغمبر اسلام با بیان صریح و اخبار قطعی خود، به «مهدی» موعود، پیش از موسم ولادتش آن حالت معنوی را که با اعتقاد به «مهدی» در باطن یک نفر مسلمان واقع بین جلوهگر میشود، در نفوس عموم اهل اسلام بهوجود آورده، و در مسیر معنوی، مورد استفادهشان قرار داده است.
و به عبارت دیگر، روشی که اسلام به منظور تأمین سعادت واقعی بشر، برای پیروان خود تعیین کرده (یعنی روش ممزوج از اعتقاد و عمل) بنحوی است که بدون اعتقاد به ظهور مهدی اثر واقعی کامل خود را نمیتواند ببخشد.
تصور ظهور مهدی، در ردیف تصور وقوع قیامت میباشد، و چنانکه اعتقاد به پاداش عمل، یک نگهبان داخلی است که بهرکار نیکو امر و از هر کار بد نهی میکند، همچنین اعتقاد به ظهور مهدی، نگهبان دیگری است که برای حفاظت حیات درونی پیروان واقع بین اسلام گماشته شده است.
توضیح اینکه: ما با یک نظر کلی که به جهان آفرینش افکنیم، میبینیم، که هر نوعی از انواع مختلف آفرینش، از نخستین روز پیدایش متوجه آخرین مقصد کمالی و هدف نوعی خود بوده، و با نیروی مناسب وی که مجهز است، برای رسیدن به این هدف، بیآنکه کمترین سستی و خستگی از خود بروز دهد، مشغول تلاش و تکاپو میباشد.
دانه گندمیکه شکافته شده، و نوک سبزی بیرون میدهد، از همان وقت متوجه بوته گندم کاملی است که پر از سنبلهای افشان میباشد.
و هسته درختی که شروع بروئیدن میکند، به سوی درخت کاملی، پراز میوه، عازم است.
نطفه حیوانی که میخواهد جنین شود، هدفی جز اینکه از نوع مناسب خود، یک حیوان کاملی شود، ندارد، و به همین قیاس است موارد دیگر…
برخورد اسباب و علل مخالف و موافق، اگرچه بسیاری از این موجودات را، که چون قافلهای پیوسته بسوی مقصد خود در حرکتند، از وصول به مقصد کمالی، مانع میشود، و در نتیجه، بسیاری از آنها پیش از رسیدن به آرزوی تکوینی خود، از میان میروند.
ولی با این همه، هرگز نظام آفرینش، از رویه عمومی و دائمی خود دست برنداشته، و پیوسته سرگرم سوق پدیدههای نو، بسوی کمالاتشان میباشد و در نتیجه، پیوسته از هر نوع، دستهای به کمال و هدف تکوینی خود میرسند، و البته نوع انسانی از این حکم عمومی و نظم همگانی مستثنی نیست.
بیتردید، انسان، نوعی از انواعع موجودات است که نمیتواند بتنهایی زندگی نماید، و برای رسیدن به آرمان تکوینی خود، ناچار است در حال اجتماع و دستهجمعی بسر برده، هدف وجود خود را به دست آورد.
مشاهده حال جامعههای بشری، نیز این معنی را تاکید میکند، زیرا هرجامعه، از جامعههای بزرگ و کوچک انسانی، آرزویی جز این ندارد که در حال آرامش و صفا و ارتفاع موانع، زندگی کرده و بهره انسانی را از زندگی خود بردارند.
و نیز روشن است که جامعه بشری، تاکنون نتوانسته به این آرزوی خود جامه عمل بپوشاند. و از طرف دیگر نیز، دستگاه آفرینش، از رویه خود دست بردار نبوده و هم از دست ساختههای خود، عاجز و زبون نخواهد شد.
این نظر عقلی بما نوید قطعی میدهد که عالم بشریت یک روز ایدهآلی، در پیش دارد، که سرتا پا سعادت و خوشبختی و کامیابی بوده و در وی همه خواستههای فطری انسانی که در نهاد این نوع رسم شده برآورده خواهد شد.
و نیز میدانیم که انسانیت هرگز به یک چنین محیط پاک و نورانی نایل نخواهد شد، جز در سایه واقع بینی و حقپرستی که در اثر آن، حس خودخواهی و سودپرستی، و رذایل دیگری که موجب به هم خوردن آرامش جامعه، و اختلال زندگی فرد میباشد، از درون مردم رخت بربسته، و جلوههای نهاد پاک یک انسان فطری و طبیعی دست نخورده، جایگزین آنها شوند.
نتیجه، بیان گذشته، این است که در سیر همین زندگی اجتماعی انسانی خودمان، روزی فراخواهد رسید که سعادت کامل اجتماعی انسان را صدردصد تضمین کرده، و در آن روز، عموم افراد، در سایه واقع بینی و حق پرستی، خوشبختی واقعی خود را به دست آورده، و در مهد امن و امان مطلق و بیمزاحمت هرگونه ناملایمات فکری، بسر خواهند برد.
قرآن مجید، نیز همین نظر عقلی را تایید نموده، در جندین جا مژده چنین روزی را به اهل حق و حقیقت میدهد، میگوید: چنانکه به انبیای سلف خبر دادیم، سرانجام دنیا بکام اهل تقوی خواهد بود، روزی خواهد رسید که معبود دیگری جز خدای یگانه در محیط بشریت خودنمایی نکند و جز دین و آیین حق در عالم انسانی حکومت ننماید و نشانی از رذایل اجتماعی نماند.
سنت قطعیه، یعنی اخبار نبی اکرم و اهل بیت او نیز، همین معنی را مشروحاً بیان کرده، و این دوره انسانی آغشته به سعادت را، روز ظهور و پس از ظهور «مهدی» معرفی مینماید.
خلاصه اینکه، دعوت اسلامی، از همان روزهای نخستین پیدایش خود، گوش پیروان خود را از راه کتاب و سنت (عقل هم که موافق بود) به این مطلب پر کرده و ذهنشان را با این معنی آشنا میساخت که:
روش اسلام (یعنی اجبات ندای وجدان و نهاد خدادادی که به متابعت حق، در اعتقاد و عمل ترغیب میکند) متابعت یک حقیقت زنده، و یک نیروی شکستناپذیر غیبی است، که پیوسته جامعه بشری را به سوی سعادت رهبری مینماید، و حتماً روزی خواسته خود را فعلیت داده و جامه عمل خواهد پوشانید.
هر فرد مسلمان باید این حقیقت را نصبالعین خود قرار داده، و مانند روز روشن، در آن تردید نکند که جامعه اسلامیکه او در آن زندگی میکند، چنانکه در باطن جز نورانیت و طهارت صفتی ندارد، روزی خواهد رسید که در ظاهر نیز چنین شده و تبدیل به یک جامعه بهشتی گردد و هر عیب و نقیصهای که فعلا دارد، هر پلیدی و تیرگی که در گوشه و کنارش یافت میشود، تدریجاً یا دفعتا، از بین رفته و روزی تبدیل به نورانیت و طهارت خالص و سعادت و روحانیت محض خواهد شد.
با وجود ایمان به یک چنین حقیقتی، دیگر تصور مغلوبیت و خسارت سعی، برای یک فرد مسلمان محال است، زیرا وی میداند که اگر چنین روزی را درک نماید، غرق در سعادت گردیده، کام دنیوی و اخروی خود را خواهد گرفت، و اگر درک نکند جامعهاش، که باز از نقطه نظر واقع بینی و فکر اجتماعی، همان «خودش» میباشد، با درک آن روز سربلند است و او (بشخصه) جزء روندگان این راه و فدائیان این مقصد بوده، و پاداش عمل وی پیش خدای دانا و بینا هدر نخواهد رفت.
این ایمان، یک نیروی معنوی به انسان میبخشد، که با وجود وی پیوسته خود را خوشبخت و کامروا میبیند و هرگز با تراکم ناملایمات و فشار روزگا و شکنجه گرفتاریهای مرگبار امید نجات و رستگاری را از دست نداده، و روحیه اسلامی خود را نخواهد باخت.۱
در توقیع شریف حضرت ولی عصر(عج) آمده است: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه؛ فللعوام أن یقلّدوه؛ ۲ هر کدام از فقها که نفس خویشتن را نگاه دارد، و حافظ دینش باشد، و با هوا و هوس خود مخالفت کند، و از فرمان مولایش اطاعت کند، بر عموم مردم واجب است که از او تقلید کنند.» منظور از «صائناً لنفسه، حافظاً لدینه» در این حدیث و فرق آن دو چیست؟
«صائناً لنفسه» یعنی از لحاظ عمل و فروع، و «حافظاً لدینه» یعنی از جهت عقیده و اصول، و «مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه» یعنی مخالف هوا و هوس خود، و مطیع فرمان مولایش باشد، «لا لأمر غیره» (نه فرمان غیر خدا)، زیرا به حسب اصطلاح قرآن به هر مفطاعی، معبود گفته می شود.۳
صدقه دادن از طرف امام زمان(ع) چگونه است؟
عمومات ادلّه اهدا، و نیابت در عبادات مستحبه از قبیل نماز، صدقات، تلاوت قرآن و غیر ذلک، اهدای به امام(ع) بلکه پیغمبر اکرم(ص) و نیابت از آنان را نیز ممکن است شامل گردد.
راه رسیدن به امام زمان(ع) چیست؟
امام زمان(ع) خود فرموده است: «شما خوب باشید، ما خودمان شما را پیدا می کنیم.»
درباره ظهور حضرت ولیعصر(ع) در روایت آمده است: «لایظهر إلاّ و یظهر الفساد؛ ظهور نمی کند مگر اینکه فساد آشکار گردد.» همچنین در احادیث متعدد آمده است: «یملأ الأرض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً، ۴ بعد از اینکه زمین از ظلم پر می گردد، آن را با قسط و داد پر می کند». آیا از این گونه روایات استفاده نمی شود که نباید با فساد و ظلم و جور مبارزه نمود، تا زمینه ظهور حضرتش فراهم گردد؟
لازمه این سخن، حلال شمردن حرام و جواز ترک واجبات است و مسلماً حضرت نمی خواهد که فساد کنیم تا بیاید و ما را گردن بزند.
آیا روایتی که می گوید: «همه در زمان حضرت مهدی(ع) مسلمان می شوند»5 درست است؟
خداوند متعال می فرماید: «إذ قال اللَّه: یا عیسی، إنّی متوفّیک و رافعک إلیّ و مطهّرک من الّذین کفروا، و جاعل الّذین اتّبعوک فوق الّذین کفروا إلی یوم القیامه، ثمّ إلیّ مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون؛ [یاد کن]هنگامی راکه خدا گفت: ای عیسی، من تو را برگرفته و به سوی خویش بالا می برم، و تو را از [آلایش]کسانی که کفر ورزیده اند پاک می گردانم، و تا روز رستاخیز کسانی را که از تو پیروی کرده اند فوق کسانی که کافر شده اند قرار خواهم داد. آنگاه فرجام شما به سوی من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف می کردید میان شما داوری خواهم نمود.» ظاهراً روایت فوق مخالف، با این قسمت از آیه است که می فرماید: «و جاعل الّذین اتّبعوک فوق الّذین کفروا إلی یوم القیامه»، زیرا این جمله می رساند که کفّار تا روز قیامت وجود دارند. در روایتی نیز آمده است که: «حضرت از آنها جزیه می گیرد»6
آیا در قرآن کریم آیه ای در رابطه با «رجعت» وجود دارد؟
چندین آیه در این رابطه وجود دارد. یکی از آیاتی که بر رجعت دلالت دارد، آیه زیر است که خداوند متعال می فرماید: «و یوم نحشر من کلّ أمّه فوجاً ممّن یکذّب بآیاتنا فهم یوزعون؛ ۷ و روزی که در آن از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند، محشور می گردانیم، و نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند.»مقصود از این آیه شریفه، قیامت نیست، چون با کلمه «من» تبعیضیه می فرماید: «من کلّ أمّه فوجاً» یعنی از هر امتی، دسته ای را محشور می گردانیم. در حالی که قرآن کریم در رابطه با حشر روز قیامت می فرماید: «و حشرناهم فلم نغادر منهم أحداً»؛ ۸ و همه را گرد می آوریم و هیچ یک را فروگذار نمی کنیم.»
مقصود از دو تعبیر «ایاب» و «رجعت» که در زیارت جامعه می فرماید: «مؤمنّ بایابکم، مصدّقّ برجعتکم؛ ۹ به بازگشت شما ایمان دارم، و رجعت شما را تصدیق می نمایم.» چیست؟
منظور از این دو باب (ایاب و رجعت) یک چیز است، و مقصود همان رجعتی است که اول امام حسین(ع) بعد حضرت امیرالمؤمنین(ع) و بعد حضرت رسول (ص)، بعد باقی ائمه(ع) رجوع می نمایند، می باشد.
بعد از مرگ و انتقال به عالم برزخ، بازگشت به دنیا و ماده چگونه ممکن است؟ و اخبار رجعت را چگونه می شود تصدیق کرد؟۱۰
نقل شده که مرحوم سید نعمت الله جزایری در کتاب الأنوار النعمانیّه فرموده است: «ششصد نص دینی اعم از آیه، روایت، دعا و زیارت در رابطه با رجعت وجود دارد». البته روایات با هم تنافی دارند، ولی روی هم رفته قطعاً رجعت به معنای بازگشت به زندگانی دنیا بعد از مرگ را اثبات می کنند. چنان که قرآن کریم نیز در موارد متعدد بر بازگشتن به دنیا بعد از مرگ تصریح کرده و بر مسئله رجعت صحه می گذارد. از آن جمله زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی(ع) است. همچنین در قضیه بقره بنی اسراییل می فرماید: «و إذ قتلتم نفساً فاّدارأتم فیها، والله مخرج ما کنتم تکتمون. فقلنا اضربوه ببعضها، کذلک یحیی الله الموتی، و یریکم آیاته، لعلّکم تعقلون؛ ۱۱و چون شخصی را کشتید، و درباره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید، و حال آنکه خدا، آنچه را کتمان می کردید آشکار گردانید. پس گفتیم: با قسمتی از آن [گاو سر بریده را]به آن [مقتول]بزنید [تا زنده شود ]. این گونه خدا مردگان را زنده می کند، و آیات خود را به شما می نمایاند، باشد که بیندیشید.»
مقصود از «قلنا اضربوه ببعضها» دم گاو است. و نیز در جریان دیگر می فرماید:«ألم تر إلی الّذین خرجوا من دیارهم و هم ألوف حذر الموت، فقال لهم الله: موتوا، ثمّ أحیاهم؛ ۱۲آیا از حال کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ که خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید، آنگاه آنان را زنده ساخت…»
همچنین در قضیه حضرت عزیر(ع) می فرماید: «فأماته الله مأه عام ثمّ بعثه…؛ ۱۳پس خداوند او را به مدت صد سال میراند، آن گاه او را برانگیخت…».
در بعضی از اخبار رجعت نیز آمده است: «عمر عالم صد هزار سال است، هشتاد هزار سال از آن حکومت آل محمد(ص)، و بیست هزار سال حکومت دیگران است. تا اینکه در آخر می فرماید: «چهل روز مانده به انقراض عالم، زمین از حجت خالی می گردد، و هرج و مرج عالم را فرا می گیرد، و بعد از چهل روز در صور دمیده شده و قیامت برپا می گردد».14
ماهنامه موعود شماره ۵۳
پی نوشتها:
۱. از سالنامه مکتب تشیع مجموعه مباحثات استاد علامه طباطبایی، پرفسور هانری کربن، چاپ اول «قم». چاپ حدید این کتاب بزودی از طرف مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ منتشر خواهد شد.
۱ . ر.ک: بحارالانوار، ج۲، ص۸۸، روایت ۱۲.
۲ . از جمله ر.ک: سوره یس (۳۶)، آیه ۶۰.
۳ . ر.ک: بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۵۸، ح ۲۲۸، و ج۲۴، ص۲۴۱، ح ۴، و ج۲۷، ص۱۱۹، ح ۹۹، و ج۲۸، ص۵۳، ح ۲۱، و ج۳۳، ص۱۵۷، ح ۴۲۱، و ج۳۶، ص۲۲۶، ح ۲، و ص۲۵۷، ح ۷۵، و ص ۲۷۱، ح ۹۲، و ص۲۷۶، ح ۹۶ و…
۴. ر.ک: همان، ج۴۴، ص۲۰، ح۴، و ج۵۱، ص۲۳، ح۳۴، و ص۶۰، ح۵۹، و ج۵۲، ص۲۹۱، ح۳۴، و ص۳۴۰، ح۹۰ و ص۳۹۰، ح ۲۱۲.
۵ . سوره آل عمران(۳)، آیه ۵۵.
۶ . ر.ک: بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۷۵، ح ۱۷۵ و ص۳۷۶، ح ۱۸۵ و ص۳۷۶، ح ۱۷۷ و ص۳۸۱، ح ۱۹۱.
۷ . سوره نمل(۲۷)، آیه ۸۳.
۸. کهف(۱۸)، آیه ۴۷.
۹. بحارالانوار، ج۱۰۲، ص۱۳۱، روایت۴.
۱۰. مخفی نماند که قول به رجعت از مختصات مذهب شیعه است و عامه بدان معتقد نیستند.
۱۱. بقره(۲)، آیات ۷۲و۷۳.
۱۲. بقره(۲)، آیه ۲۴۳.
۱۳. بقره(۲)، آیه ۲۵۹.
۱۴. بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۴۵، ح۴ و ج ۵۱، ص۳۴۸، ح ۱ و ج۶، ص۱۸، ح ۱ و ج۲۳، ص۴۱، ح ۷۸.