نگرشى بر دوران غیبت صغرى و نقش نواب خاص-۱

على غفارزاده

یکى از مسائلى که پیروان ادیان‏و مذاهب گوناگون، اعم از یهودیان،مسیحیان، زرتشتیان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر دارند، مساله ظهور یک مصلح حقیقى ومنجى اعظم در آخرالزمان است. همه‏ادیان و مذاهب حاکم بر جهان، ازکسى که نجات‏دهنده بشریت وخاتمه‏دهنده به ظلم و ستم، جنگ، فساد، فقر و ناامنى است، سخن به‏میان آورده و آمدن او را نویدداده‏اند. همه، چشم به راه و آماده‏اندکه شایسته‏ترین انسان روى زمین، پا به عرصه ظهور گذاشته، کمال‏واقعى انسان را ارزانى بدارد، کژیهاو کاستى‏ها را ریشه‏کن سازد، فضیلت و تقوى را بگستراند و پرچم‏هدایت و ایمان را در همه جهان‏برافرازد. محرومیت و ناکامى را ازمیان برداردو بشر را از نعمت‏آسایش بهره‏مند سازد. چرا که این‏وعده الهى تخلف‏ناپذیر است.

علامه طباطبایى رحمه الله در این زمینه‏مى‏نویسد:

«بشر از روزى که روى زمین‏سکنى گزیده، پیوسته در آرزوى‏یک زندگى اجتماعى مقرون به‏سعادت مى‏باشد و به امید رسیدن‏چنین روزى قدم برمى‏دارد و اگر این‏خواسته تحقق خارجى نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدى در نهادوى نقش نمى‏بست ; چنانچه اگرغذایى نبود، گرسنگى نبود، اگر آبى‏نبود تشنگى تحقق نمى‏یافت و … ازاین روى، به حکم ضرورت (جبر)آینده جهان روزى را در برخواهدداشت که آن روز جامعه بشرى پر ازعدل و داد شده و با صلح و صفازندگى خواهند کرد و افراد انسانى‏غرق فضیلت و کمال مى‏شوند و البته‏استقرار چنین وضعى به دست‏خودانسان خواهد بود و رهبر چنین‏جامعه‏اى منجى جهان بشرى و به‏لسان روایات «مهدى‏» خواهد بود.» (1)

بنابراین، اعتقاد به «مهدى‏» تنهایک باور اسلامى نبوده و رنگ خاص‏دینى ندارد، بلکه عنوانى ست‏براى‏خواسته‏ها و آرزوهاى همه انسانهابا کیشها و مذاهب گوناگون وهمچنین، بازتاب الهام فطرى تمامى‏مردم است که با همه اختلافاتشان‏در عقیده و مذهب، دریافته‏اند که‏براى انسانیت در روى زمین، روزموعودى خواهد بود که با فرارسیدن آن، هدف نهایى و مقصدبزرگ رسالتهاى آسمانى تحقق‏مى‏یابد و طومار ستمگران درهم‏پیچیده مى‏شود.

آرى، جهان به سوى آینده‏درخشان و تکامل روحانى و عقلانى‏و نظام واحد و مستحکم دینى وغیبت صغرى از زمان‏شهادت‏امام‏حسن‏عسکرى‏علیه السلام‏در هشتم ربیع‏الاول‏سال‏260ق‏که حضرت‏ولى‏عصر علیه السلام متولى امرامامت گردید، آغاز شده وبا وفات «على بن محمدسمرى » چهارمین و آخرین‏نایب حضرت، در نیمه‏شعبان سال ۳۲۹ ق پایان‏یافته است.

الهى، و عصر صلح و صفا و برادرى‏و همکارى پیش مى‏رود . روز موعودنزدیک است، نشانه‏هایش یکى پس‏از دیگرى ظاهر مى‏شود و ما درآستانه فرا رسیدن روز رهایى‏انسانها از زیر یوغ استعمار واستبداد هستیم.

على‏رغم اتفاق‏نظر تمام ملل دراصل وجود «مصلح‏» در مصداق وتطبیق آن اختلاف وجود دارد.روایات نقل شده درباره حضرت‏مهدى علیه السلام و بحث از نواب خاص آن‏حضرت که در طول هفتادسال‏واسطه بین شیعیان و حضرت‏بوده‏اند و همچنین تجزیه و تحلیل‏دوران غیبت صغرى، این اعتقاد رااز محدوده «ذهن‏» به دنیاى‏«واقعیات‏» مى‏آورد; یعنى: او یک‏حقیقت فرضى و خیالى نیست‏بلکه‏یک موجود واقعى است و وجود او رااز آینده به حال انتقال داده است تا به‏جاى باور داشتن و چشم دوختن به‏نجات دهنده‏اى که در آینده‏ناشناخته و دور پدید مى‏آید، به‏رهایى‏بخشى ایمان داشته باشیم که‏اکنون هست و خود نیز همانند دیگرمنتظران،چشم به راه رسیدن روزموعود است. بنابراین، موضوع‏مهدى علیه السلام، نه‌اندیشه چشم به راه‏نشستن کسى است که باید زاده‏شود ونه، یک پیشگویى است که بایددر انتظار مصداقش ماند. بلکه‏واقعیت استوار و فردمشخصى است‏که در میان ما زندگى مى‏کند، ما رامى‏بیند و مانیز او را مى‏بینیم و دراندوه و شادیهامان شریک است. احادیث و نیز تاریخ غیبت صغرى، این باور را در جان مازنده مى‏کند که‏مصداق آن مصلح و موعود منتظر،کسى جز فرزند امام حسن عسکرى‏علیه السلام و امام دوازدهم شیعیان حضرت‏مهدى علیه السلام نیست; که وجودش به‏تجربه تاریخى ثابت‏شده است.

درباره مصلح جهان، مسائل بس‏فراوانى وجود دارد که بیان و تحلیل‏علمى و فلسفى آن ظرافت و دقت‏خاصى لازم دارد و محققان اسلامى‏در این مورد کتابهاى فراوان ومقاله‏هاى متنوع به زبانهاى مختلف‏دنیا نوشته‏اند که هر یک گوشه‏هاى‏مختلف این حادثه را روشن‏مى‏سازد.

در میان این مسائل، موضوع‏«غیبت‏» و مسائلى که ارتباط مستقیم‏و غیرمستقیم با مساله غیبت دارند،از اهمیت‏خاصى برخوردار است،لذاضرورى به نظر مى‏رسید این‏موضوعات را به عنوان مباحث‏مقدماتى به صورت اجمالى بررسى‏کنیم و در مراحل بعدى به مباحث‏مورد نظر که بررسى زندگانى نواب‏خاص امام زمان علیه السلام است، بپردازیم.

غیبت
امام مهدى علیه السلام بنابر قول‏مشهور، در سال ۲۵۵ ق چشم به‏جهان گشود . پنج‏سال بعد، پس ازشهادت امام حسن عسکرى علیه السلام‏ماموران دستگاه عباسى، به خانه‏امام علیه السلام هجوم برده و در جستجوى‏فرزند و جانشین آن حضرت‏برآمدند. از این حادثه و پیشامد، معلوم شد که خطر جدى جان امام‏آینده را تهدید مى‏کند. لذالازم بودجهت محفوظ ماندن جان باقیمانده‏سلسله امامت و سلاله نبوت ومصلح بزرگ بشریت، اقدامى جدى‏به عمل آید و به همین خاطر حضرت‏از تیررس چشمان کارگزاران خلفاى‏عباسى پنهان گردید.

غیبت امام زمان علیه السلام براى‏شیعیان بسیار سخت و دشوار بود واحتمال قوى بود که در این دوران‏دچار حیرت و سرگردانى و تشتت‏شوند، ولى براى این که شیعیان به‏غیبت امام علیه السلام عادت کنند و باغیبتش دچارشک و تردید نشوند واحساس وحشت نکنند، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام ازسالها قبل، تدابیر لازم را اندیشیده‏بودند و در بیانات نورانى و پرمحتواى خویش، مساله غیبت را به‏طور گسترده یادآورى نموده وافکار عمومى را جهت پذیرش غیبت‏مهیا ساخته بودند. (۲)

برخى از محدثین شیعه، اخبارمربوط به امام زمان علیه السلام و غیبت آن‏حضرت را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم و ازائمه معصومین علیهم السلام به ترتیب نقل‏کرده‏اند. (۳)

در آن احادیث اوصاف وویژگیهاى غیبت، بیان شده و درطول تاریخ طبق آن به وقوع پیوسته‏کسانى که در دوره غیبت‏صغرى، نیابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفى‏شده بودند، «نایب خاص‏»نامیده شده و نایبان خاص‏امام زمان علیه السلام را نواب خاص‏«نواب اربعه‏» مى‏گویند.

است. وقوع غیبت‏حضرت، خود،یکى از دلایل قطعى صدق این‏احادیث و صدق این احادیث هم، دلیل‏قطعى بر صحت امامت او، و دلیل‏روشنى بر این که «مهدى موعود»جز او کس دیگرى نیست، زیرا چنین‏ویژگیهایى در غیر او دیده نشده‏است.

غیبتى که در احادیث پیشگویى‏شده بود، در دو مرحله به وقوع‏پیوست:

غیبت صغرى
به دوره‏اى از غیبت اطلاق‏مى‏شود که امام زمان علیه السلام از انظارعمومى غایب بوده و نایبانى راانتخاب کرده بود، تا توسط آنان باشیعیان در ارتباط باشد. براى آغازغیبت صغرى، مبدا دقیقى، در دست‏نداریم که بتوانیم بدان اشاره کنیم وبگوییم مثلا در فلان روز یافلان‏ساعت آغاز شده است، بلکه به طورکلى مى‏توان گفت: غیبت صغرى اززمان شهادت امام حسن عسکرى‏علیه السلام در هشتم ربیع‏الاول سال ۲۶۰ ق‏که حضرت ولى عصر علیه السلام متولى‏امر امامت گردید، آغاز شده و باوفات «على بن محمد سمرى »چهارمین و آخرین نایب حضرت، درنیمه شعبان سال ۳۲۹ ق پایان یافته‏است.

مدت غیبت صغرى
طبق آنچه که بیان شد، مدت‏غیبت صغرى نزدیک به ۷۰ سال‏است. لیکن برخى مدت آن را ۷۴ سال‏نوشته‏اند. (۴) این دسته از علما، مبداغیبت صغرى را، سال تولد آن‏حضرت; یعنى سال ۲۵۵ ق، به‏حساب آورده‏اند. به نظر مى‏رسد، ۷۰ سال نزدیک به واقع باشد; زیرا باوجود اینکه امام زمان علیه السلام در زمان‏حیات پدرش، غایب از دیدگان بود، لیکن این غایب بودن از غیبت صغرى‏محسوب نمى‏شود; چون در زمان‏حیات پدربزرگوارش، منصب ومسؤولیت امامت را به عهده نگرفته‏بود و بعد از وفات پدر متولى امامت‏گردید و وقتى ما از غیبت او بحث‏مى‏کنیم، مراد ما آن غیبتى است که‏همراه و ملازم با امامت‏باشد نه هرغیبتى . بنابراین، غیبت صغرى;یعنى: غیبتى که وصف امامت وداشتن نواب خاص، همراه و ملازم‏آن باشد و چنین غیبتى از هشتم‏ربیع‏الاول سال ۲۶۰ ق شروع و درنیمه شعبان سال ۳۲۹ ق خاتمه یافته‏است. (۵)

غیبت کبرى
پس از سپرى شدن دوره غیبت‏صغرى، غیبت کبرى و طولانى باخاتمه نیابت‏خاصه و مکاتبات‏حضرت با نواب، شروع شده و تا به‏امروز ادامه دارد. ویژگیهاى این‏غیبت در ادامه بحث روشن خواهدشد.

پیشگویى دو نوع غیبت
احادیث‏بسیارى از ائمه هدى‏علیهم السلام‏و پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم نقل شده، که درآنها براى حضرت دو نوع غیبت‏پیش‏بینى کرده‏اند. این بخش از بحث‏و روایات مربوط به آن و تحقق عینى‏آنها در خارج، براى ما شیعیان‏اهمیت‏خاصى دارد و جواب برخى ازاشکالات و ایرادهایى است که برخى‏نویسندگان معاصر، در اثربى‏توجهى یا از روى غرض واردکرده‏اند. بنابراین، براى روشن شدن‏حقیقت‏به دو نمونه از آن احادیث‏اشاره مى‏کنیم.

۱.امام على علیه السلام به نقل از پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید:

«… ثم یغیب عنهم امامهم ماشاءالله و یکون له غیبتان: احدهمااطول من‏الاخرى، ثم التفت الینارسول‏الله فقال رافعا صوته : الحذرالحذر اذا فقدالخامس من ولدالسابع‏من ولدى‏»

…سپس امامشان تا مدتى که خدابخواهد از دیدگان پنهان مى‏گردد، و براى‏او دو غیبت‏خواهد بود که یکى از آنهاطولانى‏تر از دیگرى است . سپس رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم نگاهى به ما کرد و با صداى بلندفرمود: هشیار و آگاه باشید هنگامى که‏پنجمین از نسل هفتمین فرزندم از دیده‏هاناپدید شود. (۶)

۲.امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

«للقائم غیبتان: احداهما طویله‏والاخرى قصیره، فالاولى یعلم‏بمکانه فیها خاصه من شیعته، والاخرى لایعلم بمکانه فیهاالاخاصه موالیه فى دینه‏» (7)

براى قائم علیه السلام دو غیبت است:یکى‏طولانى و دیگرى کوتاه، در اولى تنهاخواص شیعیان از جایگاه او مطلع خواهندبود، در دومى فقط نزدیکترین خواص اوکه متصدى خدمت او هستند (۸) از جایگاه‏وى باخبر خواهند بود.

احادیث زیادى درباره پیشگویى‏دو نوع غیبت وارد شده است که فقطنه حدیث در «غیبت نعمانى‏» نقل شده‏است. محمد بن‏ابراهیم‏نعمانى، که ازاعلام قرن چهارم هجرى است، بعداز نقل این احادیث، چنین نتیجه‏گیرى‏مى‏کند:

«این احادیثى که بیانگر دو غیبت‏براى قائم علیه السلام است، احادیثى است‏که بحمدالله نزد ما از صحت‏برخوردار است و خداوند گفتارامامان راروشن نموده و دلیل‏راستگویى ایشان را در آن آشکارساخته است.» (9) در عین حال «ساشدنیا» ازنویسندگان معاصر، مى‏نویسد:

«قابل توجیه است‏بپذیریم که‏دوران غیبت صغرى، که‏نواب خاص امام زمان علیه السلام‏در آن دوره، مسؤولیت‏نیابت را به عهده داشتند ونزدیک به هفتادسال ازتاریخ را به خوداختصاص دادند، مصادف‏و مقارن با خلافت‏شش تن‏از خلفاى عباسى بوده‏است.

تقسیم غیبت کوتاه و طولانى، ابداع‏فقهاى امامیه باشد، در تایید این‏تقسیم‏بندى، احادیث‏یاابداع شده یاتفسیر گردیده‏اند تا وضعیت راآنچنان که ظاهر شده باآن تطبیق‏دهند.» (10)

چنین نظریه‏اى بسى ناانصافى‏است، چون اعتقاد به دو غیبت، پس‏از رحلت نایب چهارم به وجودنیامده و توسط علماى شیعه ابداع‏نشده است، بلکه این موضوع، سالهاقبل از غیبت صغرى در گفتارنورانى‏پیامبر اکرم و امامان پیشین ما بیان‏شده‏بودوعلماى‏شیعه‏آن‏راجمع‏آورى‏کرده و تبیین نمودند. (۱۱)

نیابت
در هیچ یک از دو غیبت، صغرى‏و کبرى، پیوند امام دوازدهم حضرت‏حجه‏بن‏الحسن‏المهدى علیه السلام با مردم، به طور کلى، گسسته نبوده است;زیرا در هر دو غیبت، امر «نیابت‏»وجود داشته و دارد و از طریق‏نایبان، ارتباط امام بامردم برقراربوده است.

همان طورى که گفتیم، غیبت‏امام دوازدهم علیه السلام به دو مرحله‏تقسیم گشت و به تبع آن، نیابت نیزهمین گونه است; یعنى، داراى دومرحله است و دوگونه: نیابت‏خاصه، در غیبت صغرى، و نیابت عامه، درغیبت کبرى. (۱۲)

نیابت‏خاصه و نیابت عامه
نیابت‏خاصه، آن است که امام‏اشخاص معین و مشخصى را نایب‏خود قرار دهد و به اسم و رسم او رامعرفى کند، همان طورى که امام‏حسن عسکرى علیه السلام این کار را انجام‏داد و فرمود:

«العمرى وابنه ثقتان، فماادیاالیک عنى فعنى یؤدیان و ما قالا لک‏فعنى‏یقولان‏» (13)

عمرى (عثمان بن سعید) و پسرش(محمدبن عثمان) مورد اعتماد هستند، هرچه آنها به تو برسانند از من مى‏رسانند وآنچه به تو بگویند از جانب من مى‏گویند.

و در جاى دیگر فرمود :

«و اشهدوا على ان عثمان بن‏سعیدالعمرى وکیلى و ان ابنه‏محمدا وکیل ابنى مهدیکم‏» (14)

گواه و شاهد باشید که عثمان بن‏سعید عمرى (نایب اول) وکیل من است وفرزندش محمد بن عثمان (نایب دوم) وکیل‏فرزند من، مهدى شمااست.

حضرت‏حجه‏بن‏الحسن‏المهدى‏علیه السلام‏نایبان بعد از عثمان بن سعید (نایب‏اول) رابه وسیله نایب قبلش معین‏مى‏کرد و به مردم معرفى مى‏نمود.

نیابت عامه، آن است که امام علیه السلام‏ضابطه‏اى کلى و صفات ومشخصاتى را معرفى و بیان مى‏کند، در هر عصرى آن صفات وویژگیهاى معین در هر فردى از افرادوجود داشته باشد، نایب عام امام‏علیه السلام شناخته مى‏شود. همان‏طورى‏که در احادیث این ضابطه کلى بیان‏شده است.

امام زمان علیه السلام در توقیع اسحاق‏بن یعقوب که به دست‏محمدبن‏عثمان (نایب دوم) صادرگشت، فرمود:

«و اما الحوادث الواقعه فارجعوافیها الى رواه حدیثنا فانهم حجتى‏علیکم و انا حجه‏الله‏» (15)

و اما رویدادها و پیشامدهایى که درآینده روى خواهد داد، درباره آنها به‏راویان حدیث ما رجوع کنید; زیراکه آنهاحجت من‏برشمایند ومن‏حجت‏خدامى‏باشم.

و امام صادق علیه السلام فرمود:

«و اما من کان من‏الفقهاء صائنالنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه‏مطیعا لامر مولاه فللعوام ان‏یقلدوه‏» (16)

هر کس از فقها نفس خود را از معاصى‏و محرمات نگهدارى کند و دین خود را حفظنماید و مخالف هواى خود و مطیع مولاى‏خود باشد، پس عوام (کسى که فقیه نیست‏و قدرت استنباط ندارد) باید از آن تقلیدبکنند.

بنابراین، کسانى که در دوره‏غیبت صغرى، نیابت داشتند و بااسم و مشخصات معرفى‏شده‏بودند، «نایب خاص‏» نامیده شده و نایبان‏خاص امام زمان علیه السلام را نواب خاص‏«نواب اربعه‏» مى‏گویند. و کسانى که‏از آغاز غیبت کبرى نیابت داشته‏اندو بر طبق ضابطه معین شده از طرف‏ائمه معصومین علیهم السلام به نیابت‏رسیده‏اند، «نواب عام‏» نامیده‏مى‏شوند.

خلفاى دوران غیبت صغرى
دوران غیبت صغرى، که نواب‏خاص امام زمان علیه السلام در آن دوره،مسؤولیت نیابت را به عهده داشتند ونزدیک به هفتادسال از تاریخ را به‏خود اختصاص دادند، مصادف ومقارن با خلافت‏شش تن از خلفاى‏عباسى بوده است.

در این دوره از تاریخ، حوادث وجریانهاى بزرگ و جنگهاى مکررى‏به وقوع پیوسته است که بررسى‏آنها کتاب مستقلى را مى‏طلبد. مااکنون درصدد بیان این جریانها ونگارش شرح حال و تاریخ تفصیلى‏هنر عباسى‏ها آن بود که‏خودشان را جزء آل محمدبه قلم آوردند تا جنبش ونهضت را به نفع خود اداره‏کنند.

این افراد نیستیم، بلکه جهت آگاهى‏اجمالى به ذکر اسامى، بعضى‏ویژگیها و مدت خلافت هر کدام و آن‏قسمت از زندگانیشان که مرتبط باجریان غیبت صغرى، و نواب خاص‏و شیعیان باشد، اکتفا خواهیم نمود.

قبل از ورود به شرح اجمالى‏خلفا، لازم است‏به عنوان مقدمه، مطالبى را درباره خلفاى عباسى‏یادآور شویم.

نخستین‏خلیفه ابوالعباس (۱۷) ملقب به سفاح (خونریز)، روزدوازدهم ربیع‏الثانى سال ۱۳۲ ق درکوفه، به اتفاق آراء طرفداران خود، بر کرسى خلافت نشست.

وى بر منبر ایستاده، خطبه‏اى‏خواند و در طى آن خود و خانواده‏خود را اهل‏بیت پیامبر و آل محمد وذوى‏القربى و عشیره‏الاقربیین نامیدو آیات راجع به اهل بیت و حقوق آنهارا ذکر کرد.

هنر عباسى‏ها آن بود که‏خودشان را جزء آل محمد به قلم‏آوردند تا جنبش و نهضت را به نفع‏خود اداره کنند. (۱۸)

سرانجام، بنى‏عباس به نام اهل‏بیت علیهم السلام خلافت را، بعد از سرنگونى‏بنى‏امیه به دست گرفتند، و در ابتداى‏کار، روزى چند به مردم و علویین‏روى خوش نشان دادند; حتى به نام‏انتقام علویین، بنى‏امیه را قتل عام‏کردند و قبور خلفاء بنى‏امیه راشکافتند و هر چه یافتند، آتش‏زدند. (۱۹) اما دیرى نگذشت که شیوه‏ظالمانه و خصمانه بنى‏امیه را پیش‏گرفتند و در بیدادگرى وبى‏بندوبارى، هیچ گونه فروگذارنکردند و علویین را دسته دسته‏گردن زدند و یا زنده زنده دفن‏کردند. (۲۰)

یکى از ویژگیهاى خلفاى عباسى‏که در همه آنها مشترک است، مشغول بودن و پرداختن به لهوولعب، خوشگذرانى شراب خوارى، شب‏نشینى‏ها و بى‏توجهى به شؤون‏زندگى مردم است. خوشگذرانى،شراب خوارى، محفل و مجلسهاى‏کذایى اینان روشنتر از آن است که‏احتیاج به استشهاد داشته باشد;زیرا کتب تاریخ مملو از این گونه‏شواهد است.

بهترین موردى که مى‏توان دراین‏باره ذکر کرد، جریان برخوردمتوکل با امام هادى علیه السلام است.درباره امام هادى علیه السلام نزد متوکل، سخن‏چینى و سعایت‏شد که نامه‏هاو سلاحهاى مهمى از شیعیان درمنزل حضرت وجود دارد و آن‏حضرت انگیزه خلافت داشته و فکرزمامدارى را در سر مى‏پروراند . به‏همین خاطر، متوکل عده‏اى از ترکهارا مامور کرد که شبانه به خانه‏حضرت، هجوم برده و تفتیش‏نمایند. آنان شبانه به خانه امام‏ریختند، امام را در اطاقى دیدند که‏عبا بر دوش، عمامه به سر و رو به‏قبله، بر روى زمین بدون فرش‏نشسته است و آیاتى از کلام‏الله‏مجید، پیرامون عذاب و وعد و وعید، قرائت مى‏کند. به همان وضع‏حضرت را گرفته و پیش متوکل‏بردند، وقتى وارد شدند، متوکل‏جامى از شراب در دست داشت ومشغول میخوارگى بود، تا حضرت‏را دید، احترام کرد و کنار خود نشاندوجامى که در دست داشت‏به‏حضرت تعارف کرد، حضرت‏فرمود: «مرا معذور و معاف دار، گوشت و خون من هرگز به شراب‏آلوده نشده است.» (21)

نمونه‏هاى دیگر از این قبیل درتاریخ بسیار است. بلى فقط‏«المهتدى بالله‏» از این روش مستثنى‏است و از نظر راه و روش بهتر ازهمه آنها بود; میان عباسیان این‏شخص مانند عمربن عبدالعزیز درمیان بنى‏امیه به شمار مى‏رفت. (۲۲)

یکى دیگر، از ویژگیهاى خلفاى‏عباسى، دشمنى با خاندان رسالت، ایجاد نفرت نسبت‏به علویین، تبعید، زندانى کردن، کشتن و فشار بر آنان‏است. در این فکر میان خلیفه، سران‏قوم، ارتش و وزرا، فرقى نبود و همه، هم عقیده بودند. این تفکر درسراسرتاریخ خلافت عباسى به‏چشم مى‏خورد، لیکن بر حسب‏اختلاف اشخاص و روحیه‏ها درادوار مختلف شدت و ضعف پیدامى‏کرد.

شواهد تاریخى زیادى داریم که‏این مطلب را اثبات مى‏کند، ولى ما به‏چند نمونه از آنها اشاره مى‏کنیم.

۱. جنایات متوکل نسبت‏به‏آل على علیهم السلام
متوکل در دشمنى با خاندان‏رسالت، در میان خلفاى عباسى‏نظیر نداشت، بویژه با على علیه السلام‏دشمنى سرسختى داشت و آشکاراناسزا مى‏گفت و در بزمهاى شبانه‏کسى را وا مى‏داشت که تقلید آن‏حضرت کند و خود هم مى‏خندید درسال ۲۳۶ ق امر کرد قبه ضریح‏حضرت امام حسین علیه السلام را در کربلاو همچنین خانه‏هاى بسیارى که دراطرافش ساخته بودند، خراب و بازمین یکسان نمودند و دستور دادآب به حرم امام علیه السلام بستند و زمین‏قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تابه کلى اسم و رسم مزار فراموش‏شود. (۲۳)

در زمان متوکل، وضع زندگى‏سادات علویین که در حجاز بودند،به مرحله رقت‏بارى رسیده بود; به‏گونه‏اى که زنهاى ایشان ساترنداشتند و عده‏اى از ایشان، چادرى‏کهنه داشتند که در اوقات نماز آن راءبه نوبت پوشیده، نماز مى‏خواندند.نظیر این فشارها را، به سادات علوى‏که در مصر بودند، نیز، واردمى‏ساخت. (۲۴)

۲. تحت نظر گرفتن ائمه‏علیهم السلام‏وسرکوبى‏نهضتهاى‏علوى
این سختگیریها و فشارها هر چه‏به طرف دوران غیبت صغرى نزدیک‏مى‏شد، زیادتر مى‏گردید. ائمه ما، بویژه در زمانهاى نزدیک غیبت‏صغرى مدت زیادى در دنیانمى‏ماندند، در عنفوان جوانى به‏پیشگاه خدا مى‏شتافتند.امام جوادعلیه السلام (طبق روایات شیعه) در سال‏220 ق به تحریک معتصم، خلیفه‏عباسى، به دست همسر خود، که‏دختر مامون بود، در سن ۲۵ سالگى‏مسموم و شهید شد. (۲۵)

امام هادى علیه السلام در سال ۲۵۴ ق(بر طبق روایات شیعه) در سن ۴۱سالگى، به دست معتز خلیفه عباسى‏با سم به شهادت رسید. (۲۶) امام حسن‏عسکرى علیه السلام را در سال ۲۶۰ ق (بنابه بعضى از روایات شیعه) به‏دسیسه معتمد، خلیفه عباسى، درسن ۲۸ سالگى مسموم کردند وشهید شد. (۲۷) عمر کوتاه این امامان‏راستین، نشانه این است که خلفابراى سرکوبى و مخفى نگاه داشتن‏وجود امامان، گر چه به صورت غیرمستقیم، تا چه‌اندازه کوشش‏داشته‏اند.

پى‏نوشتها:

۱.طباطبایى،سید محمد حسین، شیعه دراسلام، ص ۲۲۰.

۲. براى اطلاع یافتن به مضامین این روایات‏ر.ک: اثبات‏الهداه، ج ۶، ص ۳۸۶، حدیث ۹۷;فیض الاسلام، نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۳۹; کلینى، محمدبن‏یعقوب، اصول‏کافى، ج ۲، باب غیبت، ح‏1، ۱۵; طوسى، محمدبن حسن، کتاب‏الغیبه، ص ۱۶۰، ح ۱۱۸.

۳. ر.ک: صدوق، محمدبن على بن بابویه،کمال‏الدین، صص ۲۵۶ به‏بعد.

۴. طبرسى، فضل‏بن‏حسن، اعلام‏الورى،ص‏616;سلیمان، کامل، یوم‏الخلاص، ص‏147.

۵.صدر، سیدمحمد، تاریخ‏الغیبه‏الصغرى،ص ۴۱۷.

۶. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص‏380.

۷. مقصود خادمان و اهل بیت آن حضرت ویا همان سى نفرى که همراه حضرت هستندکه در روایات به آنها اشاره شده است.

۸. نعمانى، محمدبن ابراهیم، کتاب‏الغیبه، ص‏170، حدیث اول; بشاره‏الاسلام، ص ۱۶۴ ;کلینى، محمدبن یعقوب، همان، ص ۱۴۰ ;صافى، لطف‏الله، منتخب‏الاثر، ص‏251، باب‏26.

۹. نعمانى، محمدبن‏ابراهیم، همان، ص ۱۷۳.

۱۰. sachedia, Op. Cit,125، به نقل ازتاریخ سیاسى غیبت‏امام دوازدهم، ص ۲۱۹.

۱۱. براى روشن شدن این موضوع دراحادیث منقوله، دقت‏شود و به تاریخ‏سیاسى غیبت‏امام‏دوازدهم، صص‏220-219مراجعه گردد.

۱۲. حکیمى، محمدرضا، خورشیدمغرب، ص‏44.

۱۳. کلینى،محمدبن یعقوب،همان،باب فى‏تسمیه من‏رآه علیه السلام، ح ۱.

۱۴.طوسى، محمدبن‏حسن، همان، ص‏356، ح‏317.

۱۵. صدوق، محمدبن على بن بابویه، همان، ج ۲، ص ۴۸۳، ح ۴; طوسى، محمدبن حسن،همان، ح ۲۴۷ ; طبرسى، احمدبن‏على‏بن‏ابى‏طالب، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۶۹ .

۱۶. مجلسى، محمدباقر، همان، ج ۲، ص ۸۸ .

۱۷. کتابهایى که در قرون اولیه غیبت‏نگاشته شده است، به جاى «نواب‏» بیشتر«سفراء»و«ابواب‏» و «وکلا» تعبیر شده است.

۱۸.عبدالله بن محمد بن على بن عبدالله بن‏العباس بن عبدالمطلب.

۱۹. فیاض، على‏اکبر، تاریخ اسلام، ص ۲۰۷.

۲۰. ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل، المختصرفى‏اخبارالبشر، ج ۱، ص ۲۱۲.

۲۱.صدر، سید عیسى، تشیع و ستمگران وجنایتکاران تاریخ، ص ۲۱۹; به نقل از تاریخ‏یعقوبى، ج ۳، ص ۱۹۸.

۲۲. مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۱; تاریخ ابن‏الوردى، ج‏1، ص ۲۳۲;الشیعه فى التاریخ، ص ۲۰۶.

۲۳. همان، ص ۱۰۳.

۲۴. همان، ص ۵۱; اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل‏الطالبین، ص‏395; ابوالفداء، همان، ج‏2، ص‏38; طباطبایى، سیدمحمدحسین، همان، ص ۲۶.

۲۵. اصفهانى، ابوالفرج، همان، صص‏396-395; طباطبایى، سیدمحمدحسین، همان، ص ۲۱۶.

۲۶. کلینى، محمدبن یعقوب، همان، ص ۴۱۳.

۲۷. همان، ص ۴۳۲.

۲۸. مفید، محمدبن‏محمدبن‏نعمان، الارشاد، ص ۳۴۵.

 

ماهنامه موعود ـ شمار ۴

همچنین ببینید

بحران حیرت در دوره غیبت

واژه حیرت به معنای سرگردانی از ریشه «ح‌ی‌ر» است. از این ریشه، در «قرآن کریم» تنها واژه «حیران» و در «آیه 71 سوره انعام» آمده است.1 در روایات، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *