عیسى در قرآن، عیساى تاریخى و اسطوره تجسّد

مسیحیان از دیرباز حضرت عیسى را تجسد خدا و داراى مقام الوهى مى‏شناسند. با این حال، در دهه‏هاى اخیر گروهى از دانشمندان مسیحى ادبیات تجسّد را بهره‏مند از زبان اسطوره‏اى دانسته‏اند. قرآن کریم اندیشه تجسّد را یکسره رد کرده و کفر آن را به صراحت اعلام داشته است. در برابر، مسیحیان معتقدند که آنچه در قرآن در مورد عیسى آمده، برگرفته از افسانه‏هایى نادرست است که پیامبر اسلام(ص) از برخى فرقه‏هاى مسیحى ساکن در عربستان شنیده است. همچنین مدعى‏اند که قرآن اعتقاداتى را به آنان نسبت داده که هیچ‏گاه بدان اعتقاد نداشته‏اند.

نویسنده در این مقاله به دسته‏بندى اشکالات مسیحیان در مورد «عیسى در قرآن» پرداخته و با توجه ویژه به سیاق آیات و نیز موقعیت تاریخى و جغرافیایى و فرهنگى نزول قرآن، درصدد پاسخ به آنها برآمده است. همچنین نویسنده ضمن مثبت ارزیابى کردن اقدام دانشمندانى چون جان هیک در کتاب اسطوره تجسد، آن را گامى به جلو در جهت گفتگوى بین مسیحیت واسلام مى‏داند. با این حال، وى مى‏گوید که دیگر اختلافات موجود بین قرآن وآموزه‏هاى مسیحى درمورد عیسى به گونه‏اى است که هنوز هم مسیحیان محتواى قرآن در مورد عیسى را غیرواقعى ارزیابى مى‏کنند.

اکنون بیش از ربع قرن از انتشار کتاب اسطوره تجسّد خدا(۲) مى‏گذرد.(۲) اندیشه‏اى که در این کتاب مطرح شد، مسیحیان بریتانیا را غافلگیر کرد.(۳) هفت تن از محقّقانى که در پدیدآوردن این اثر، با یکدیگر همکارى داشتند، بر سر بسیارى از مسائل، از جمله کفنه این اسطوره و خاستگاه و شکل‏گیرى اولیه اعتقاد به الوهیت عیسى یکسان نمى‏اندیشیدند. با این حال، همه آنهادر این امر متحد بودند که بدون صحه گذاردن بر ادعاهاى سنّتىف متافیزیکى در مورد شخص عیسى، اهمیت فوق‏العاده او را در ایمان و عمل مسیحیان مورد تأکید قرار دهند. گرچه بیشتر نویسندگان این کتاب آگاه بودند که رها کردن اعتقاد خشک و ساده تجسّد ممکن است براى روابط بین‏ادیانى پیامدهایى داشته باشد، اما به نظر مى‏رسد که هیچ کدام ـ به جز احتمالا جان هیک ـ در نیافته بودند که آن بى‏باکى در [ساختارشکنى] اعتقادى، براى گفتگوى مسیحیان و مسلمانان تناسب ویژه‏اى دارد. جان هیک در نکته‏اى اذعان مى‏دارد که:

با برداشت تحت‏اللفظى ازمفهوم «پسرخدا» یا «خداى پسر»، عبارت «تجسّدخدا» به این معنا است که، «تنها» از طریق عیسى مى‏توان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار کرد.(۴) بدین ترتیب، مجموع حیات دینىف بشر در خارج از چارچوب ایمانف یهودى ـ مسیحى قرار داشته و از شمول رستگارى و نجات بیرون خواهد بود.

از دیدگاه او، این امر:
مادام که جهان مسیحیت، تمدنى عمدتا مستقل بود و تنها تعامل نسبتا اندکى با بقیه جوامع بشرى داشت، چندان زیان‏بار نبود؛ اما با برخورد بین دو جهان مسلمان و مسیحى و سپس با گسترش روزافزون استعمار اروپایى در سرتاسر کره زمین تفسیر تحت‏اللفظى از برخى آموزه‏هاى مسیحى ـ که در حقیقت با زبان اسطوره‏اى سخن مى‏گویند ـ آثار مخربى را پدید آورده است.(۳)

شگفت است که جان هیک در گفتار خود به آسیبى که از گذشته از این ناحیه بر یهود وارد آمده، اشاره‏اى نمى‏کند. با این حال، من بیشتر دلمشغولف غفلت آشکارف دیگرى از وى هستم. به رغم آن که وى برخورد جوامع مسلمان و مسیحى را پیش‏بینى کرده است، ظاهرا به این نکته توجه نداشته که نقد او بر عقیده «تجسّد خدا» ـ اندیشه جدید و نوپدیدى نیست، بلکه بسیار شبیه نقدهاى قرآن است. قرآن کریم تعداد قابل توجهى از آیات خود را به موضوع عیسى اختصاص داده و ضمن تصدیق او به عنوان پیامبرف خدا، بارها نیز از او به «مسیح» یاد کرده و در عین حال، مسیحیان را به خاطر آن که او را خدا انگاشته و به واسطه او، خود را برخوردار از رابطه‏اى ویژه با خدا پنداشته‏اند، مورد انتقاد شدید قرار داده است.(۴)

توجیه ممکن براى این غفلت جان هیک این است که گزارش قرآن از جهات دیگر با عیساى تاریخى که دانشمندان [متخصص در] کتاب مقدّس و الهیدانان بنیادگراى مسیحى ازعیسى ترسیم‏کرده‏اند بسیارمتفاوت‏است. درواقع، بسیارى ازمسیحیان هنوز هم مایلند محتویات قرآن در مورد عیسى را به عنوان مطالبى پراکنده و پریشان و فراهم آمده از افسانه‏هاى مشکوک و بحث‏هاى جدلىف ساده و کودکانه بر ضد مسیحیت کنار بگذارند.

من در این مقاله در پى آن خواهم بود تا راه چاره‏اى براى این موضوع بیابم. من استدلال خواهم آورد که مسیحیان معاصر پیامبر اسلام، بر خلاف هم‏کیشان غربى امروزى خود، مطالب قرآن در مورد عیسى را امورى پریشان و جعلى تلقى نمى‏کردند، بلکه آنها را معتبر و منسجم مى‏یافتند، زیرا قرآن به عمد از داستان‏هایى که آنها شنیده بودند استفاده کرده و نیز روش‏هاى تفسیرى(۵) را که با آن آشنا بودند به کار گرفته است. دغدغه اصلى قرآن [در نقل مطالب مربوط به عیسى] تاریخ نیست، بلکه خداشناسى است؛ یعنى موضوع اصلى، خودف حوادث نیست، بلکه اهمیت و شأن ایدئولوژیکى آنهاست.(۶) از آنجا که قرآن داستان‏هایى را به کار گرفته که بخش انفکاک‏ناپذیر از افکار عمومى مسیحیان [در آن زمان [بوده، تنها در مواردى که پاى مباحث جدّىف اعتقادى در میان بوده، صحت تاریخى آنها را زیر سؤال برده است. در عوض، قرآن کوشیده تا اذهان مخاطبان پیامبر اسلام را تغییر دهد. از این‏رو، متفاهمف مسیحیانف آن زمان را از آنچه به ظاهر در زندگى مسیح اتفاق افتاده، به اجمال پذیرفته و همواره براى حوادثف ادعا شده تفسیرى خدا محور ارائه کرده است.


۱. انسجام مطالب قرآن در مورد عیسى(ع)

امروزه وقتى مسیحیان درباره «عیسى در قرآن» مطالعه مى‏کنند، معمولاً گیج و مبهوت مى‏شوند. این امر در درجه نخست به علتف وجود جزئیاتى است که در انجیل‏هاى چهارگانه موجود به آنها اشاره نمى‏شود. آنها عبارت‏اند از: پدید آمدن معجزه‏آساى «رطبف رسیده» و «نهر روان» پس از زایمان مریم (۱۹:۲۴ـ۲۶)، سخن گفتن عیسى در گهواره (۱۹:۲۳ـ۲۹)، آفریدن پرنده از گل (۵:۱۱۰ و ۳:۴۹) و پرسش حواریون از عیسى مبنى بر این‏که آیا خدایش قادر است براى آنها مائده آسمانى فرو فرستد (۵:۱۱۲ـ۱۱۵).

ویژگى دوم که باعث تحیّر [مسیحیان] شده است مخلوط شدن نام مریم و عیسى با شخصیت‏هاى عهد قدیم مى‏باشد که نامى شبیه نام این دو داشته‏اند، بدین گونه که مریم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (۱۹:۲۸)؛ گویى که مریمف خواهر هارون و [موسى [است.(۷) نیز [مطابق قرآن، [عیسى در راه خدا خواهان یارانى شده است (۳:۵۴ و ۶۱:۱۴)، گویى که او یوشع بن نون (وصىفّ موسى) است.

سومین زمینه شگفتى‏ساز، برخى انتقادات قرآن به عقاید مسیحیان است که [به نظر آنان [خارج از موضوع است. مسیحیان آگاهانه ادعا نمى‏کنند که «خداوند، سومى از سه است» (5:73) یا این‏که «خدا، مسیح پسر مریم است» (5:72) یا این‏که «عیسى و مادرش دو خدا در کنار خداونداند» (5:116). نتیجه همه این‏ها آن است که آنها مایلند تا تصویر عیسى در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پریشان پیامبر اسلام از مسیحیت دانسته، آن را کنار گذارند.

[در پاسخ باید گفت که] این موارد که مسیحیان امروزى آنها را سخنانى پریشان یافته‏اند، معاصران پیامبر اسلام(ص) را متحیّر نمى‏ساخته است. منبع اطلاعات مسیحیان معاصر پیامبر(ص) از عیسى و مادرش، مبلّغان مذهبى و داستان‏سرایان بوده‏اند. همان طور که قبلاً اشاره کرده‏ام، قرآن نیز در مواجهه با آنها به همان داستان‏هایى که با آنها آشنایى داشته‏اند اشاره مى‏کند. برخى از این داستان‏ها نظیر «رفطبف رسیده»، «نهرف روان»، «سخن گفتن عیسى در گهواره»، «معجزه آفرینش پرنده» در برخى انجیل‏هاى آپوکریف مورد تأیید قرار گرفته است.(۵)

برخى از اشکالات پیش گفته نیز با استفاده از تفسیر تمثیلىف(۸) عهد عتیق قابل توضیح است(۹) که تا پیش از مطالعات انتقادى جدید، در میان مسیحیان رایج بوده است. در این روش از تفسیر، وقایعى که در عهد قدیم حکایت شده صرفا و یا اصلاً به عنوان حوادث اتفاق افتاده در تاریخ تلقى نمى‏شود، بلکه این حکایت‏ها کلیشه‏ها و نمادهایى است که زندگى عیسى را پیشگویى مى‏کند.(۶) براى مثال، مقصود از قربانى‏کردن اسحاق توسط ابراهیم، پیشگویىف آن است که خداوند عیسى را مى‏فرستد تا کفّاره گناهان انسان شود، زیرا اسحاق و عیسى هر دو، یگانه پسرف(۱۰) خانواده بودند و اسحاق، چوبى را که قرار بود بر آن بسته شود خودش حمل کرد، (۱۱) همان‏طور که عیسى، دارش را خود بر دوش کشید.(۷) بنابراین، براى مردمى با چنین پیشینه ذهنى، نباید همانندسازى داستان مریم، مادر عیسى، با داستان مریم، خواهر هارون [و موسى]، امرى شگفت‏آور باشد. با این همه [در وجه شباهت داستان دو مریم مى‏توان گفت که] مریم عیسى را در طفولیت از دست هیرودیس ـ که کودکان بى‏گناه را قتل عام مى‏کرد ـ نجات داد، همان‏طور که مریم، خواهر هارون، موسى را در کودکى از قتل عامى مشابه به دست فرعون نجات داد.(۸) علاوه بر آن، ننگف به دنیا آوردن فرزند بدون داشتن همسر، با شرمى که خواهر هارون به آن دچار شد قابل مقایسه است. کتاب مقدس مى‏گوید که خداوند او را به طور موقت دچار مرض جذام کرد، به‏طورى که پوست بدنش مانند بچه‏اى که مرده به دنیا مى‏آید(۹) سفید شده بود.(۱۲)
{mospagebreak}
مفسران مسیحى، از دیر زمان، رسالت یوشع را در عهد عتیق به عنوان پیشگویى رسالت عیسى تفسیر کرده‏اند. گویش نام‏هاى این دو در زبان‏هاى عبرى و یونانى، یکسان است؛ آنها هر دو دوازده نفر را براى مأموریت خاص برگزیدند(۱۰) و در حالى که یوشع بر کنعانى‏ها پیروز شد، عیسى نیز نیروهاى اهریمنى را در هم شکست.(۱۱)

تفسیر تمثیلى از عهد قدیم، داستان مائده آسمانى در قرآن را نیز روشن مى‏کند. نویسنده کتاب مزامیر مى‏گوید که به دنبال پرسش بنى‏اسرائیل مبنى بر این که آیا خدا مى‏تواند در بیابان براى آنها غذاى آسمانى تهیه کند، مَنّ (نان آسمانى) بر آنها نازل شد (مزامیر، ۷۸:۱۹) و پولس(۱۳) که شرکت کردن در مراسم عشاى ربّانى را شرکت در مائده پروردگار مى‏داند (اول قرنتیان، ۱۰:۲۱)، تلویحا مى‏رساند که آن مائده آسمانى، پیشگویى براى نان در [مراسم] عشاى ربانى است (اول قرنتیان، ۱۰:۳، ۱۱:۲۳ـ۲۷).

[اما در مورد ادعاى مسیحیان مبنى بر غیر واقعى بودن اظهارات قرآن در مورد عقاید آنها باید بگوییم که] براى عرضه تفسیرى قابل قبول و معقول از بیاناتف به ظاهر تعجب‏برانگیز و اعتقادى قرآن درباره عیسى و مریم و تکفیر کسانى که آن دو را خدا دانسته‏اند، نیازى نیست که راه دورى برویم، بلکه کافى است به مجادلات داخلى نسطوریه و ارتدوکس نظرى بیفکنیم. از نقطه نظر نسطوریه، ارتدوکس‏ها با توصیف مریم به عنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زیرا به ظاهر، خداى پدر را تا درجه سوم بعد از عیسى و مریم پایین آورده‏اند؛ چرا که خدا را به وسیله عیسى تعریف کرده‏اند و به او عنوان «خداى پدر» داده‏اند و یا عیسى و مادرش را دو خدا، علاوه بر خداى متعال، دانسته‏اند [که نتیجه روشن چنین تفکرى آن است که خداوند، سوّمىف از آنها باشد]. در واقع، قرآن همان سخنف جدلىف نسطوریه بر ضد ارتدوکس را مطرح کرده است، اما موضوع را توسعه داده و به یک نتیجه منطقى رسانده و آن، انکار هرگونه الوهیت براى عیسى است.(۱۲)

در این‏جا یک نکته مهم دیگر باقى مانده که بهتر است براى سهولت بحث به طور مستقل به آن بپردازیم و آن اشارات فراوان قرآن به «انجیل» است. این اصطلاح نزد مسیحیان به معناى بشارتف رستگارى از طریق مرگ و رستاخیز عیسى است [نه به معناى کتابف نازل شده بر عیسى]. از سوى دیگر، وقتى از انجیل‏ها به صیغه جمع نیز سخن مى‏گویند، مرادشان چهار کتاب از [مجموعه کتاب‏هاى [عهد جدید است که درباره زندگى عیسى است [نه مجموعه وحیى که بر عیسى نازل شده است]. کاربرد قرآنى این کلمه، کاملاً متفاوت [از مصطلح مسیحیان] است. این کلمه در قرآن تنها به صورت مفرد به کار رفته، و دلالت دارد بر وحى‏هایى که خداوند بر عیسى نازل کرده است و توسّعا بر کتابى، حاوىف آن وحى‏ها، که در دست مسیحیان بوده اطلاق شده است. برخى از دانشمندان غیرمسلمان با چنین دلیل مستبعدى نتیجه گرفته‏اند که شناخت پیامبر اسلام از مسیحیت سطحى بوده است. آنها مى‏پندارند که پیامبر فقط با اعضاى فرقه‏اى از [مسیحیان [که منحصرا یکى از اناجیل غیر معتبر را مورد استفاده قرار مى‏داده‏اند برخورد داشته است یا آن که، بعد از این‏که از یهود آموخت که خداوند تورات را بر موسى نازل کرده و نیز با این باور که خداوند بر او نیز قرآن را نازل مى‏کند، به سادگى انگاشت که عیسى نیز وحى الهى دریافت کرده است.

نگاهى دقیق‏تر به مطالب قرآنى نشان خواهد داد که این فرضیاتْ غیر ضرورى‏اند. مطابق قرآن، خداوند انجیل را بر عیسى نازل کرد و آن را به او تعلیم داد (۳:۴۸، ۵۷:۲۶، ۵:۱۱۰)؛ آن انجیل تورات را تأیید کرده، خود نیز مشتمل بر هدایت، نور و ذکر بوده است (۵:۴۶): حادثه ظهور محمد(ص) (۶۱:۶ و ۷:۱۵۷) و پیروانش (۴۸:۲۹) را پیشگویى کرده است؛ حاوى وعده تخلف‏ناپذیر خداوند به مؤمنان، مبنى بر این‏که آنها در عوض ایثار جان و مال خویش در راه خدا به بهشت برین راه مى‏یابند، است (۹:۱۱۱)؛ اهل انجیل باید مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت کنند (۴۷:۵)؛ اگر اهل کتاب، تورات و انجیل و آنچه را که از جانب خداوند بر ایشان نازل شده است، برپا دارند پاداشى زیبا از جانب خدا دریافت مى‏کنند اما تا زمانى که آن را برپا ندارند، به جایى نمى‏رسند (۵:۶۶).

براى یافتن سرچشمه اصلى بسیارى از این مطالب، کافى است نگاهى به سخنان منسوب به‏عیسى، که درانجیل‏هاى چهارگانه‏آمده، بیندازیم. مطابق انجیل لوقا، عیسى در آغازسخنرانىف برنامه ریزى شده خود درناصره، عبارت زیر را از کتاب افشَعْیا قرائت کرد:

روح خداوند بر من است! چرا که او مرا تدهین کرده است. خداوند مرا برگزیده تا مژده (انجیل) او را به بینوایان‏برسانم. او مرا فرستاده است تا «رنج‏دیده‏گان را تسلى بخشم» و رهایى را به اسیران و بینایى را به نابینایان اعلام نمایم و مظلومان را آزاد سازم (انجیل لوقا، ۴:۱۸).(۱۳)

آن‏گاه، پس از آن که طومار را به خادم عبادتگاه برگرداند، به جمعیت حاضر گفت: «امروز در حضور شما این عبارت از کتاب مقدس به انجام رسید» (همان، ۴:۱۹). در این‏جا کافى است به این نکته توجه شود که مطابق سخن عیسى، روح‏القدس او را تقدیس کرده و او فرستاده شده تا براى مردم، حاملف بشارت باشد. پس او بر این تصور بود که سخنانش حاوى یک «انجیلف»(14)(14) حاصل از وحى الهى است.(۱۵)

مطابق انجیل متى، عیسى در موعظه سر کوه، ضمن تأیید تورات، خود نیز به راهنمایى، تذکر و روشنگرى مى‏پردازد.(۱۵) همچنین در تعالیمش در مورد «ترک دنیا»، مؤمنان را اطمینان مى‏دهد که آنها در برابر ایثار جان و مالشان پاداش بهشتى دریافت خواهند کرد.(۱۶)

در اینجا یک موضوع دیگر باقى مى‏ماند که نیاز به روشنگرى بیشترى دارد و آن پیشگویى ظهور حضرت محمد(ص) و پیروانش در انجیل است. قرآن مى‏گوید که انجیل مَثَلف مسلمانان را چنین بیان مى‏کند که «آنها مانند کفشته‏اى هستند که جوانه خود برآورَدَ و آن را مایه دَهَد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آوَرَد» (48:29). این آیه اشاره‏اى به مَثَل برزگر در انجیل است.(۱۷)

از دیدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعالیم توحیدى عیسى که دیر زمانى به وسیله مسیحیان تیره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام به سان بذرى کاشته شده در خاک حاصلخیز به بار نشست. اگر کسى حقّانیت این تفسیر را بپذیرد، هیچ اشکال جدّى‏اى در مورد پذیرش ادعاى دیگر قرآن پیدا نمى‏کند که «محمد پیامبر درس‏ناخوانده‏اى است که [یهودیان و مسیحیان[ در تورات و انجیلى که نزدشان است مطالبى را درباره او نوشته مى‏یابند.» (7:157) و عیسى آمدن او را به عنوان پیامبرى که «نامش احمد است» پیش‏گویى کرده است (۶۱:۶). [مطابق انجیل، [محمّد به عنوان فارقلیطف(۱۶) موعود، مؤمنان را به تمام حقیقت رهنمون ساخت. از آن جا که او قادر به خواندن و نوشتن نبود «او از ناحیه خود سخن نگفت» (مقایسه کنید: یوحنا، ۱۶:۱۳)، بلکه وقتى وحى بر او نازل مى‏شد تنها آنچه را مى‏شنید بیان مى‏کرد . محمّد در لغت به معناى «ستوده»(17) و احمد به معناى «بسیار ستوده»(18) است. هر دو واژه، معادل‏هاى قریب‏المعنى براى واژه یونانى "Periklutos" است که آن نیز واژه‏اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه Parakletos"="Paraclete است و به همین دلیل براى گویندگان زبان‏هاى سامى، داراى روح معنایى یکسانى است.(۱۸)

از دیدگاه انتقادىف جدید، روشى که قرآن با آن سخنان عیسى را تفسیر مى‏کند ظاهرا بسیار گزینشى و تا حدودى تکلّف‏آمیز است. با این حال، این روش، با روشى که عیسى خود به تفسیر متون یهودى مى‏پرداخت، موافقت دارد. آنچه عیسى در ناصره نقل کرد یک غیبگویى از اشعیاى سوم در شرح حال خودش بود، (۱۹) اما عیسى بدون هیچگونه دغدغه‏اى آن را در مورد خودش به کار گرفت.(۱۹) علاوه بر آن، او تغییراتى را در متن سخن اشعیا به وجود آورد. براى مثال، او عبارت «روز انتقام خداى‏مان» را از این سخن حذف کرده است، که احتمالاً بدین دلیل صورت گرفته که این بخش از عبارت، به‏سان عنصرى منفى، با هدف عیسى سازگار نبوده است. [البته [آن طور که به نظر مى‏آید این امر نشانه بى‏دقتى در نقل عبارت اشعیا نیست. [چرا که [بیشتر جمعیت حاضر قادر نبوده‏اند متن اصلى عهد عتیق را به زبان عبرى بفهمند و از این رو، احتمالاً عیسى از روش متداول در آن زمان پیروى کرده و به ترجمه آزاد عبارت به زبان آرامى دست زده است و احتمال هم دارد که این موضوع به ترجمه یونانى لوقا مربوط باشد. ممکن است حدس بزنیم که در حدود قرن هفتم میلادى در مدینه نیز مشابه همین موقعیت و شرایط حاکم بوده است؛ [چرا که] مبلغان یهودى گزیده‏هایى از متون مقدس عبرى را به صورت غیر رسمى به عربى ترجمه کردند. مبلغان مسیحى نیز همین کار را با متون خودشان انجام دادند. اگر چه گزیده‏هاى آنها به جاى آن که از متن یونانىف خود اناجیل [اربعه] گرفته شده باشد، احتمالاً از نسخه‏اى سریانى از دیاتسرون(۲۰)، (انجیلى که بر مبناى چهار انجیل تنظیم و مورد مقابله قرار گرفته) بوده است. این نکته روشن مى‏سازد که چرا قرآن به آنچه در عصر پیامبر اکرم در دست مسیحیان است «انجیل»(21) مى‏گوید نه «اناجیل».
{mospagebreak}


۲. تفسیر خدا محور از رسالت عیسى(ع) در قرآن

اعتقادنامه نیقیه ـ تنظیم شده در قرن چهارم میلادى ـ (۲۲) که هنوز هم به‏طور مرتب در مراسم مذهبى مسیحیان خوانده مى‏شود، تأکید مى‏کند که:

عیسى مسیح تنها پسر تولد یافته از خداست؛ متولد شده از خداى پدر، قبل از همه جهان‏ها.(۲۰)

احتمالاً قرآن هم در تقابلى حساب شده با چنین پنداشتى، تصریح مى‏کند که: «خدا یگانه و قائم به ذات است، او نه مى‏زاید و نه زاییده شده است» (112:3). در نتیجه، قرآن به‏طور مکرر تعبیر «عیسى پسر مریم» و نه «پسر خدا» را به کار مى‏برد؛ زیرا او منزّه از آن است که فرزندى داشته باشد (۴:۱۷۱). با این حال، عکس‏العمل قرآن در برابر دیگر عقاید مسیحیان بسیار سنجیده است. تا آن‏جا که ما دیده‏ایم، قرآن داستان‏هاى موجود در مورد عیسى و مادرش را که براى معاصران حضرت محمد(ص) شناخته شده بوده مورد استفاده قرار داده و به روش‏هاى سنتىف مسیحیان در تفسیر کتاب مقدس روى آورده است. در عین حال، تفسیرى که قرآن از این داستان‏ها عرضه مى‏کند به طور ریشه‏اى خدامحور است که اکنون مایلم به اثبات آن بپردازم.

اعتقادنامه نیقیه اظهار مى‏دارد که پسر:

به صورت مادى در آمد و از مریم باکره متولد شد، و به شکل انسان ظاهر شد.

الهیدانان مسیحى در پرتو این سخن یوحنّا که «کلمه [خدا] انسان شد» و با تفسیرى نسبتا تصنّعى از آبستنىف دوشیزه‏وارف [مریم] به این شکل کنونى از نظریه تجسّد خدا رسیدند؛ نظریه‏اى که توسط متى و لوقا نیز مورد تأیید قرار گرفته است.(۲۱) علاوه بر آن، قبل از آن‏که اعتقادنامه نیقیه منتشر شود، مسیحیان تقدیس مریم را به عنوان مادرف خدا آغاز کرده بودند و دیرى نگذشت که برخى مدعى شدند که مریم، به رغم زایمان، معجزه‏وار باکره باقى مانده است.(۲۲) قرآن به حاملگىف مریم در عین دوشیزگى‏اش اشاره دارد (۳:۴۷، ۱۹:۱۸ـ۲۱) و حتى عیسى را کلمه خدا مى‏خواند (۴۵:۳ و ۴:۱۷۱)، اما از دیدگاه قرآن، این عنوان به جاى آن که مستلزم وجود ازلى یا الوهیت عیسى باشد، به این نکته اشاره دارد که او حاصل قدرتف آفرینشگر خداوند است، زیرا به یادآورنده این نکته است که عیسى با اراده مستقیم خداوند و فرمان «کفنْ» در رحم مادرش به وجود آمد (۳: ۴۷ و ۵۹). درنتیجه، عیسى و مادرش با هم یک آیت از آیات الهى به شمار مى‏روند (۲۳:۵۰). اگرچه خداوند با انتخاب مریم براى حمل عیسى، او را به برترى بر همه زنان دیگر مفتخر ساخته (۳:۴۲)، او نیز درد زایمان را احساس کرده است ـ که دلالت ضمنى دارد بر این که در مورد خودف زایمان معجزه‏اى اتفاق نیفتاده است (۱۹:۲۳).(۲۳) گذشته از آن، [قرآن تأکید مى‏کند که [اگر خداوند اراده کرده بود که مریم و عیسى را به همراه افراد دیگر در روى زمین نابود کند، هیچ کس نمى‏توانست او را از این کار باز دارد (۵:۱۷)؛ چرا که آنها نیز چون دیگران انسان و فناپذیرند (۵:۷۵) و وقتى [در روز قیامت [عیسى مورد خطاب خداوند قرار مى‏گیرد که «آیا تو گفته‏اى که مردم تو و مادرت را خدا بدانند؟»، او به شدّت آن را انکار مى‏کند (۵:۱۱۶). برخلاف بکرزایىف مورد ادعا و تجسّد خدا، معجزات عیسى در اعتقادنامه نیقیه مورد اشاره قرار نگرفته است. با این حال، مسیحیان در انجیل‏هاى رسمى [چهار انجیل [و غیر رسمى (آپوکریف) آنها را به طور برجسته مطرح کرده‏اند. انجیل کودکى به زبان عربى(۲۳) با این گزارش آغاز مى‏شود که عیسى چگونه در گهواره سخن گفت. گر چه این انجیل به شکل کنونى‏اش مربوط به چند قرن پس از ظهور اسلام است، اما مطمئنا این داستان باید براى معاصران پیامبر اسلام نیز امرى آشنا بوده باشد. قرآن، به جاى آن که وقوع این معجزه را انکار کند، صرفا درصدد رفع ابهام از سخنان عیسى است. به جاى این ادعا که «او پسر خدا است که خدا او را براى نجات جهانیان فرستاده است»، اذعان مى‏دارد که «بنده خدا و پیامبر اوست و خدا به او دستور داده است که تا پایان عمر نماز را به پا دارد و زکات بدهد و به مادرش احسان نماید.»(24)

مطابق گزارش ابن‏اسحاق، نویسنده سیره پیامبر، یک هیأت نمایندگى از مسیحیان نجران ادعا کردند که شفادادن‏هاى عیسى، علم غیب او و آفریدن پرنده از گفل، [همگى [دلیل هستند که عیسى [الوهى [بوده است.(۲۵) این مطالب، دو فراز از آیات قرآن را به ذهن متبادر مى‏سازد که تعدادى از معجزات عیسى را بر شمرده است. اوّلى حکایت مى‏کند که فرشته بشارت پیشگویى کرد که عیسى پیامبر خدا به سوى بنى‏اسرائیل خواهد بود و او به بنى‏اسرائیل خواهد گفت:

در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه‏اى آورده‏ام، من از گفل براى شما [چیزى [به شکل پرنده مى‏سازم، آنگاه در آن مى‏دمم، سپس به اذن خدا پرنده‏اى مى‏شود؛ و به اذن خدا، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏گردانم و شما را از آنچه مى‏خورید و در خانه‏هایتان ذخیره مى‏کنید، خبر مى‏دهم. مسلما در این [معجزات] براى شما، اگر مؤمن باشید، عبرت است. [آل‏عمران: ۴۹]

دومى دلالت دارد بر این که در روز رستاخیز، خدا به یاد عیسى خواهد آورد که چگونه لطف و رحمت خود را بر او و مادرش ارزانى داشته است و از جمله آن که:

[اى عیسى، یادآور، ] آن‏گاه که به اذن من، از گل، [چیزى [به شکل پرنده مى‏ساختى، پس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده‏اى مى‏شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‏دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر [بیرون مى‏آوردى. [مائده:۱۱۰]

از دیدگاه قرآن، موضوع اصلى، اصالت تاریخى معجزات عیسى نیست، بلکه فحواى آنها است. به جاى آن که این معجزاتْ دلایلى بر الوهیت عیسى باشد، نشانه‏هایى براى بنى‏اسرائیل است مبنى بر این که او پیامبرى بر حق بوده که از سوى خدا آمده است. [بنابراین] معجزاتْ گواه لطف و رحمت خدا به عیسى است و او نه با قدرت مافوق طبیعى و ذاتى خودش، بلکه با اذن خداوند آن معجزات را تحقق بخشیده است.

عهد جدید حکایت مى‏کند که عیسى در دو مناسبت، معجزه‏وار، عده زیادى از مردم را که به دنبال او آمده بودند غذا داد.(۲۶) گزارش‏هاى مختلفى از این معجزات همگى بر این امر تأکید دارند که چگونه عیسى نان را گرفت و سپاسگزارى کرد و او با این کار [صحنه [شام آخر(۲۴) را ترسیم مى‏کرد که در آن نیز او با عملى مشابه، مراسم عشاى ربّانى(۲۵) را بنیاد نهاد.(۲۷) قرآن به این دو حادثه معجزه‏آمیز اشاره‏اى نمى‏کند. با این حال، همان طور که قبلاً دیدیم، قرآن به مائده آسمانى اشاره دارد که ظاهرا در آن، شام آخر را با داستان نازل کردن منّ در بیابان، یعنى نمونه و مدل اصلى، معجزه‏اى که در عهد قدیم گزارش شده، تطبیق کرده است.(۲۸)

قرآن کریم در این باره مى‏گوید:

و [یاد کن] هنگامى را که حواریون گفتند: اى عیسى پسر مریم، آیا پروردگارت مى‏تواند از آسمان، خوانى براى ما فرود آورد؟» [عیسى [گفت: اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید. گفتند: مى‏خواهیم از آن بخوریم و دل‏هاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته‏اى و بر آن از گواهان باشیم. عیسى پسرمریم گفت: بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏اى از جانب تو، و ما را روزى ده که تو بهترین روزى‏دهندگانى. خدا فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، ولى هر کس از شما پس از آن انکار ورزد، وى را عذابى‏کنم که هیچ‏یک از جهانیان را عذاب نکرده باشم. [مائده:۱۱۲ـ۱۱۵]

در این آیات چند نکته هست که یادآور شام آخر است. شام آخر در واقع جشنى بود براى حواریون، چرا که مصادف با عید پفسَح بود. همچنین عید [دیگرى] شد براى کسانى که بعد از آنها مى‏آمدند، تا جایى که مسیحیان آن را به طور مرتب در مراسم عشاى ربّانى گرامى مى‏دارند. در شام آخر، عیسى مصرّانه از حواریون خواست تا اجازه ندهند دلهایشان آشفته گردد. (یوحنا، ۱۴:۱). در نهایت، پولس، آن چنان که دیدیم، شرکت در مراسم عشاى ربانى را به مثابه حضور در واقعه «مائده آسمانى» برشمرد.(اول قرنتیان، ۱۰:۲۱) همچنین بر آن بود که خداوند مسیحیانى را که با احترام لازم در این مراسم شرکت نکردند مجازات کرد. (اول قرنتیان، ۱۱:۲۸ـ۳۲)

با این حال، از جهات دیگر، متن قرآن به‏طور قابل توجهى با گزارش‏هاى سنتى مسیحیت اختلاف دارد. این بدان خاطر است که قرآنْ مى‏خواهد اصلاحى حساب شده نسبت به تعالیم مسیحى به عمل آورد که در صورت مطالعه این آیات در سیاق، این امر قابل درک خواهد بود. این آیات در نقطه اوج یک سوره طولانى [مائده] واقع شده که سراسر آن با حدود اجتماعى، گناه وآمرزش مرتبط است.(۲۹) این‏سوره به‏قصور یهودیان و مسیحیان در حفظ عهد خود با خدا اشاره دارد (۵:۱۲ـ۱۴). همچنین تأکید مى‏کند که خداوند درستکاران را دوست دارد و آنها را که صرفا ادعا مى‏کنند فرزندان و دوستداران او هستند، دوست ندارد؛ آن‏طور که ظاهرا برخى از یهودیان و مسیحیان جزیره‏العرب ادعا کرده بودند (۵:۱۳ و ۱۸). در این سوره به جاى آن که از تصلیب به عنوان عمل رهایى‏بخش یاد شود، از آن به عنوان مجازات راهزنان یاد شده است (۵:۳۳). قرآن بیان مى‏کند که اگر کافران دو برابر آنچه در زمین است فدیه بدهند تا از عذاب قیامت رهایى یابند، از آنها پذیرفته نخواهد شد (۵:۳۶) و بر آن است که آنها که درباره عیسى و مریم ادعاهاى گزاف نمودند، کافرند. (۵:۷۲ـ۷۳). در هماهنگى با این مطلب، گزارش قرآن از شام آخر، به‏طور یک‏پارچه خدامحور است نه مسیح‏محور. عیسى به حواریونش نیاموخته است که «آن را به یاد من به جا آورید» (مقایسه کنید: لوقا، ۲۲:۱۹؛ نامه اول قرنتیان ۱۱:۲۴) چرا که این خداوند است که در روز جزا از او مى‏خواهد که: «یاد بیاور نعمت مرا بر تو» (5:110)؛ او به هیچ وجه اشاره نکرده است [که جام شراب در شام آخر به منزله خون اوست که حواریون مى‏نوشند و این‏که] خونش براى آمرزش گناهان ریخته مى‏شود (متى، ۲۶:۲۸) زیرا خداوند خوردن خون را حرام کرده است (۵:۳) و به خاطر آن که خداوند هر کس را بخواهد مى‏بخشاید و هر کس را که بخواهد مجازات مى‏کند (۵:۱۸ و ۵:۱۱۸) او [بین حواریون] جام شراب تقسیم نکرده است، چرا که شرابف انگور باعث عداوت و دشمنى و پیامدهاى شرک‏آلود است که باید از آن اجتناب ورزید (۵:۹۰ـ۹۱). نهایت آن که عیسى قول اعطاى پادشاهى به حواریونش نداده است (لوقا، ۲۲:۲۹)، زیرا فرمانروایى بر همه چیز تنها از آن خداست (۵:۱۲۰).

مطابق اعتقادنامه [نیقیه]، «رسالت عیسى در مرگ، رستاخیز و عروج به آسمان ختم شده است. همچنین او به خاطر [بخشایش گناهان] ما با فرمان پانتیوس پیلت(۲۶) به صلیب کشیده شد. آن را تحمّل کرد و به خاک سپرده شد و مطابق کتاب مقدس در روز سوم دوباره برخاست؛ به آسمان عروج کرد و در طرفف راست پدر (خداى پدر) نشست.»

مسیحیان عموما معتقدند که مرگ عیسى در بالاى صلیب کفاره گناه انسان است و این‏که رستاخیزش [پس از سه روز ماندن در قبر] زمینه‏هاى امیدشان به رستاخیزف همگانى را فراهم مى‏آورد.(۳۰) [اما] قرآن هیچ اشاره‏اى به رستاخیز عیسى در روز سوم پس از مرگش نکرده است.(۳۱) از دیدگاه قرآن، [اگر هم چنین اتفاقى افتاده باشد] نه براى آمرزش گناه دیگران، بلکه به عنوان تجلى قدرت خدا در آفرینش است که دلیلى گویا بر اثبات توانایى خداوند بر زنده کردن مردگان در روز جزاست.(۳۲) با این حال، قرآن به موضوع صلیب و عروج نیز پرداخته است امّا در یک بحث جدلى در مقابل یهودیان:

و گفته ایشان که ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم و حال آن که او را نکشتند و مصلوبش نکردند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که درباره او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شکّ شده‏اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروى مى‏کنند، و یقینا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا بفرد و خدا توانا و حکیم است. (۴:۱۵۷ـ۱۵۸){mospagebreak}

بیشتر مفسران سنتى این آیه را این‏گونه تفسیر کرده‏اند که خداوند چهره‏اى شبیه عیسى را بر شخصى دیگر افکند که یهودیان حقیقتا او را به اشتباه به دار آویختند، در حالى که خداوند قبلاً عیسى را با بدنش به آسمان برده بود. با این حال، دغدغه اصلى قرآن در اینجا رد ادعاى لاف‏زنانه یهود است که گفتند عیسى را بر صلیب کشیده‏اند، چرا که قرآن نه چیزى در مورد هویت شخصف جایگزین [شخصى که بنابر فرض مشهور مفسران با عیسى اشتباه شده] گفته است و نه لزوما بر عروج جسمانى عیسى به آسمان دلالت دارد.(۳۳) با این حال، قرآن، بر خلاف پندار مسیحیان، نشان مى‏دهد که خداوند عیسى را بر بالاى صلیب تنها رها نکرده تا او [به خیال آنها [از سر عجز و ناتوانى به ناله و زارى بپردازد!(۳۴) قرآن همچنین جایى براى این ادعاى مسیحیان باقى نگذاشته که بگویند «عیسى به خاطر بخشایش گناهان ما بر صلیب رفت»، زیرا در جاهاى دیگر تصریح مى‏کند که خداوند انسان‏ها را مسئول گناه خودشان مى‏داند. از آنچه گفته شد باید روشن شده باشد که از دیدگاه قرآن، شریک بودن عیسى در قدرت و جلال خداوند، پس از عروج او به آسمان نیز ممکن نیست. به عکس، قرآن رفتارى بسیار فروتنانه از عیسى را در حضور پروردگار [پس از عروج] ترسیم مى‏کند (۵:۱۱۶ـ۱۱۸).

نکته آخر این‏که، چشم‏انداز قرآنى از «انجیل» به عنوان «وحیى که عیسى از جانب خدا دریافت کرده است»، با رویکرد خدامحور قرآن هماهنگى بیشترى دارد تا اظهارات مسیحیان که انجیل را «قدرت نجات‏بخش برآمده از مرگ و رستاخیز عیسى» مى‏دانند.


۳. تأمّلاتى دیگر

قرآن کریم بارها قاطعانه اظهار داشته که تنزیلى از جانب پروردگار جهانیان است و نه برساخته یک انسان.(۳۵) آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفته بر همین مبنا پى‏ریزى شده است.

اگر ادعاى بسیارى از غیرمسلمانان این است که تصویر عیسى در قرآن مشوّش است، به طور خلاصه مى‏توان گفت که این ادعا سخت مورد تردید است. از طرف دیگر، اگر آنچه من در صدد بیان آن هستم اثبات شود ـ که تصویر عیسى در قرآن کاملاً منسجم است ـ مى‏توان اعتراضاتى که در این باره به قرآن شده است را کاملاً مردود دانست. با این حال، با طرح این نظریه که جزئیات مختلف از مطالب مربوط به عیسى [در قرآن] تنها در صورتى قابل فهم است که باتوجه به شرایط تاریخى [نزول قرآن [مورد مطالعه قرار گیرند، من تلویحا بیان کرده‏ام که قرآن در برخى جهاتْ عصرى است. با این مبنا، کسانى که الهى‏بودن قرآن را باور دارند، در اینگونه موارد لزوما باید بین لبّ مطالب قرآن و امور جزئى و حاشیه‏اى، که از نظر تاریخى محتمل الوقوع‏اند، تفکیک قائل شوند.

چنانچه در آیات زیادى از قرآن که در مورد اجزاى جهان و نظم بین آنها آمده دقت کنیم، این امر مى‏تواند ما را در حل این مسئله کمک کند. [توضیح آن که]، عرب‏هاى بت‏پرست خدایان دیگرى را علاوه بر خداى متعال مى‏پرستیدند و همچنین منکر زندگى در جهان دیگر بودند. بنابراین، قرآن مصرّانه از آنها خواست تا در مورد جهان پیرامون خود اندیشه کنند تا دریابند که جهان پر از نشانه‏هاى عظمت خداى خالقف یگانه است؛ خدایى که این قدرت را خواهد داشت تا در روز رستاخیز همه آنها را دوباره زنده کند.(۳۶) بسیارى از پدیده‏هایى که در این راستا مورد اشاره قرآن قرار گرفته، براى همه مردم جهان شناخته شده است. آنها عبارت‏اند از جریان آمد و شدف روز و شب، حرکت منظم خورشید و ماه، پرواز پرندگان در جهت خلاف نیروى جاذبه زمین، انواع غذاها و لباس‏ها، که از حیوانات به دست مى‏آید، نزول باران، که باعث رشد گیاهان مى‏شود، و نقش نطفه در تولید مثل انسان.

با این حال، گاه به گاه قرآن به پدیده‏هایى اشاره مى‏کند که براى عرب‏ها کاملاً شناخته شده است، امّا مردم دیگر نقاط جهان با آن آشنا نیستند. براى مثال مى‏توان از نخل خرما، شتر و مروارید نام برد. علاوه بر آن، در موارد اندکى، قرآن به موضوعاتى اشاره مى‏کند که بخشى از جهان‏بینى عرب بوده است. موضوع هفت آسمان نمونه‏اى از این قبیل است.(۳۷)

اگر به فرض، قرآن به جاى آن که در قرن هفتم میلادى در مکه و مدینه نازل شود، در قرن شانزدهم در مکزیک نازل مى‏شد، ممکن بود که به جاى درخت خرما، شتر و مروارید از گیاه ذرّت، لَمَا(۲۷) و یَشم و نیز به جاى هفت آسمان از سیزده آسمان یاد کند.(۳۸) همینطور اگر در قرن بیستم در بریتانیا نازل مى‏شد، به گندم، اتومبیل و الماس اشاره مى‏کرد و فضاى پهناور بین کهکشان‏ها را یادآور مى‏شد.(۳۹)

با این حال، اگر چه این عبارت‏ها، که در حقیقت بیان نشانه‏هاى خداوند است، از نظر جغرافیایى و تاریخى با فضاى فکرى مخاطبان اولیه قرآن سازگارى دارد، این نکته به هیچ‏وجه ازارزش محتواى جاودانه پیام [قرآن] نخواهد کاست. این آیات به‏ما مى‏گویند که تنها خداى واحد متعال را بپرستید که تمامى اجزاى عالم بر عظمت و قدرتش گواهى مى‏دهند.

من بر این باورم که همین مطلب، با قدرى تفاوت، در مورد داستان عیسى در قرآن نیز صدق مى‏کند. گزاره‏هاى تاریخى محتمل‏الوقوع که بسیارى از مسیحیان آنها را آشفته یافته‏اند، اهمیت چندانى ندارند. مهم این است که قرآن مسیحیان را به پذیرش تفسیرى از رسالت عیسى، که خدامحور و منسجم است، دعوت مى‏کند. این تفسیر [از رسالت عیسى] مستلزم اذعان به این‏امر است که عیسى بنده متواضع خداوندف یکتاست نه پسراو، و اینکه تصلیب عیسى هیچ تأثیرى بر اراده و قدرت خدا در بخشایش گناه انسان ندارد.

باید گفت که اینک گفتگوى بین «محافظه‏کارانف مسیحى»، که همچنان بر معناى ظاهرى تجسّد خدا در عیسى پاى مى‏فشارند، و «سنت‏گرایانف مسلمان»، که بر صحت تاریخى همه مطالب قرآن در مورد عیسى تأکید مى‏کنند، به بن‏بست رسیده است. با این حال، براى مسیحیانى که اجمالاً با نظریه مطرح شده در کتاب اسطوره تجسّد خدا موافقند و مسلمانانى که با نظریه من در مورد داستان عیسى در قرآن همگرایى دارند، باب گفتگو حداقل در چهار زمینه مفتوح است:

نخست، اگر آنچه در قرآن در مورد عیسى آمده ـ که به طور عمد داستان‏هاى رایج یا روش‏هاى قدیمى تفسیر کتاب مقدس را منعکس ساخته است ـ به درستى در نظر گرفته شود، آیا نتایج حاصل از تحقیقات تاریخى ـ انتقادىف جدید از خاستگاه مسیحیت، با ارزیابى قرآن از عیسى و رسالتش مطابقت دارد؟

دوم، اگر آموزه‏هاى عیسى، آن‏طور که در اناجیل چهارگانه آمده، همان است که قرآن آن را به عنوان انجیل پاس داشته است که خداوند آن را به عیسى داده و دربردارنده نور، هدایت و ذکر است، در این صورت معناى جاودانه این تعالیم [براى مسلمانان] چیست؟

سوم، تا چه حد مسلمانان مى‏توانند با مسیحیانى که عقیده تجسّد خدا را ـ به عنوان یک حقیقت متافیزیکى واقعى ـ وانهاده‏اند، همگرایى داشته باشند در حالى که این دسته از مسیحیان [نیز هنوز [بر این عقیده‏اند که داستان‏هاى کتاب مقدس در مورد عیسى و شخصیت خود عیسى نیز کانون منحصربه‏فرد قدرت‏تحوّل‏آفرین‏خدا درجهان‏است؟(۴۰)

چهارم، آیا نویسندگان کتاب اسطوره تجسّد خدا در این دیدگاه‏شان بر صوابند که «عقیده تجسّد خدا در عیسى متناسب با عصرى است که این نظریه در آن طلوع کرد»، (۴۱) و اگر چنین است آیا همین مطلب (عصرى بودن) در مورد تفسیرف غیر تجسدىف قرآن از عیسى بیشتر صادق نیست؟

منبع: نشریه هفت آسمان

پى‏نوشت‏ها:
۱. نیل رابینسون (Neal Robinson) پژوهشگر، رئیس بخش مطالعات اسلامى دانشگاه ولز انگلستان و فارغ‏التحصیل دانشگاه آکسفورد و دانشگاه بیرمنگام و از شاگردان جان هیک. وى پس از مطالعه و تحقیق درباره قرآن به آیین اسلام گروید. رابینسون به زبان‏هاى عبرى، لاتین، یونانى، فرانسه، آلمانى و عربى مسلط است. از رابینسون چندین کتاب و مقاله در زمینه قرآن کریم و پیامبر اسلام منتشر شده که از جمله آنها کتاب:

Christ in Islam and Christianity: The Representation of Jesus in the Quran and the Classical Muslim Commentaries (Basingstoke: Macmillan, 1991).

است. ترجمه این کتاب تحت‏عنوان مسیح در اسلام و مسیحیت. از سوى انتشارات سهروردى به زودى منتشر خواهد شد. (مترجم)

۲. John Hick (ed) The myth of God Incarnate (London: SCM, 1977).

این کتاب که خانم فرنسیس در تألیف آن نقش بسزایى ایفا کرد، اندکى پس از آن که من رساله دکترایم را در مورد انجیل لوقا تحت راهنمایى محققانه‏اش به پایان بردم، منتشر شد. شاید او اکنون خوشحال باشد که این کتاب و مباحثى که حول آن مطرح شده، قطار اندیشه را به حرکت در آورده و تا به این‏جا رسانده که در این مقاله عرضه شده است.

۳. Ibid. P 179 f.

۴. از نظر مسلمانان، الفاظ قرآن نیز از آن خداست. بنابراین خدا خودْ عیسى را «مسیح» خوانده است. براى پرهیز از پیش‏داورى، تلاش مى‏کنم تا در این مورد بیانى را به کار ببرم که این فرض را نفیا یا اثباتا در نظر نگیرم. یادآورى مى‏شود که آنچه از قرآن نقل کرده‏ام مطابق نسخه اصل عربى چاپ مصر است و ترجمه به انگلیسى از نگارنده است.

۵. معجزه دمیدن روح در هیکل پرنده و زنده شدن آن در InfancyStoryofThomasآمده است که ترجمه سریانىف آن در دوره قبل از اسلام وجود داشته است، داستان درخت خرما و نهر آب در انجیل لاتین با عنوان GospleofPseudo-Matthewو داستان سخن گفتن عیسى در گهواره در ArabicInfancyGospel آمده است. این دو اثر اخیر در شکل فعلى‏شان مربوط به بعد از عصر نزول قرآن‏اند، اما به نظر مى‏رسد که گردآورندگان آنها از منابع پیشین سریانى استفاده کرده‏اند که آن منابع اکنون موجود نیست.

۶. See e.g. G.W.H. Lampe & K.J.Woolcombe, Essays on Typology, (London:SCM,1957).

۷. دراین‏مورد مقایسه کنید سفرپیدایش (۲۲:۱ـ۱۹) را با انجیل یوحنا(۱۹:۱۷ و۳:۱۶ و۱:۲۹). سفر پیدایش (۲۲:۲) از اسحاق به عنوان تنها فرزند ابراهیم یاد مى‏کند، در حالى که در جاى دیگر از سفر پیدایش (۱۶:۲) به این واقعیت تصریح شده که کنیزف همسرف او (هاجر) اسماعیل را براى او به دنیا آورده است. مسلمانان بر این باورند که ذبیح اسماعیل است نه اسحاق.

۸. سفر خروج (از ۸:۱ تا ۱۰:۲) را با انجیل متى (۲:۱۳ـ۱۸) مقایسه کنید.

۹. مقایسه کنید قرآن (۱۹:۲۸) را با سفر اعداد (۱۲:۱۰ـ۱۶). مریم به خاطر آن که گفته بود «خداوند تنها از طریق موسى سخن نگفته است، بلکه از طریق او (مریم) و هارون نیز سخن گفته است»، مجازات شد. در ارتباط با این مطلب توجه به این نکته لازم است که اصطلاح «خواهرف هارون» تنها در سفر خروج از کتاب مقدس (۱۵:۲۰) آمده است؛ جایى که او هم‏چنین به عنوان یک پیامبر زن نیز معرفى شده است.

۱۰. مقایسه کنید یوشع (۴:۲) با انجیل مرقس (۳:۱۳).

۱۱. See L.W.Bamard, Justin Martyr:His life and Thought (Cambridge:CUP,1967),P.159.

۱۲. براى مطالعه جزئیات بیشتر در این مورد مراجعه کنید به:

C. Schedl, Muhammad und Jesus (Vienna: Herder, 1978) PP. 523-7.

۱۳. این کتاب به وسیله نگارنده از متن اصلى یونانى در «HKH IA H KAINH» به انگلیسى ترجمه شده است: (چاپ دوم: London:BritishandForeinBibleSociety, 1958).

۱۴. رجوع کنید به انجیل مرقس، ۱:۱۴.

۱۵. براى مثال مراجعه کنید به انجیل متى، ۵:۱۴ـ۱۹، ۶:۲۲، ۷:۱۳ و ۲۴ـ۲۷.

۱۶. براى مثال نگاه کنید به انجیل متى ۱۶:۲۵ و ۱۹:۲۱ و ۲۹.

۱۷. نزدیک‏ترین عبارت در این باره آیه ۸ از باب ۴ از انجیل مرقس است.

۱۸. با این توضیح، لازم نیست که چنین فرض بگیریم (آن‏طور که دانشمندان مسلمان در نسل‏هاى مختلف فرض گرفته‏اند) که مسیحیان به‏طور عمدى در متن انجیل دست برده و کلمه Parakletos را جایگزین Periklutosنموده‏اند تا پیشگویى عیسى در مورد پیامبر اسلام را از بین ببرند.

۱۹. انجیل لوقا، ۴:۱۸، مقایسه کنید با اشعیا، ۶۱:۱.

۲۰. آنچه از اعتقادنامه نیقیه در این مقاله آمده، از متن یونانى با مشخصات زیر ترجمه شده است.

T. H. Bindley, TheOecumenicalDocumentsoftheFaith, fourth edition (London: Methuen, 1950) P. 64.

۲۱. متى ۱:۱۸ـ۲۵؛ لوقا ۱:۲۶ـ۳۸ و یوحنا ۱:۱۴.

۲۲. مریم در آغاز تئوتاکاس (Theotokos) خوانده مى‏شد، در این باره نگاه کنید به:

Alexandria c. 324 J. Pelikan, The Christian Tradition, vol. 1 (Chicago: University of Chicago Press, 1971), P. 241.

درباره همیشگى‏بودن بکارت مریم نگاه کنید به:

The Protoevangelium of James (19:2)

The Consecration of a Virgin and The Perpetual Virginity of Mary (8:52).

هر دو منبع اشاره دارند به اینکه مریم پس از زایمان نیز باکره باقى مانده است.

۲۳. مقایسه کنید عروج اشعیا (۱۱) و غزل سلیمان (۱۹).

۲۴. مقایسه کنید قرآن (۱۹:۲۹ـ۳۳) با The Arabic Infancy Gospel(1:2).

۲۵. A. Guillanme, The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq's Sirat Rasul Allah (Oxford: OUP. 1945) P. 271.

۲۶. در مورد غذا دادن به ۵۰۰۰ نفر رجوع کنید به متى ۱۴:۱۳ـ۲۱؛ مرقس، ۶:۳۰ـ۳۴؛ لوقا، ۹:۱۲ـ۱۷؛ یوحنّا ۶:۱ـ۱۵. در مورد غذا دادن به ۴۰۰۰ نفر نگاه کنید به متى ۱۵:۳۲ـ۳۹ و مرقس ۸:۱ـ۱۰.

۲۷. متى ۲۶:۱۷ـ۲۹؛ مرقس ۱۴:۱۲ـ۲۵؛ لوقا ۲۲:۱۴ـ۲۰؛ اول قرنتیان ۱۱:۲۳ـ۲۷. یادآورى مى‏شود که گزارش یوحنّا از شام آخر به برکت دادن نان اشاره نکرده است (ر.ک: یوحنّا ۱۳:۱۷ـ۱ و ۲۶).

۲۸. با این حال قرآن به هیچ وجه دو حادثه را با هم مخلوط نکرده است. قرآن کریم در جاى دیگر تصریح دارد که واقعه نزول منّ در زمان موسى بوده است (۲۰:۸۰ و ۲:۵۷).

۲۹. سوره مائده که سوره‏اى طولانى است، به ظاهر در بردارنده موضوعات متفاوت و بى‏ارتباط با یکدیگر است. با این حال، من ثابت کرده‏ام که این سوره داراى نظمى خاص و البته پیچیده است و با توجه به آن، سوره داراى اجزاى هماهنگ است. در این باره نگاه کنید به:

Neal Robinson, Hands Outstretched: Towards A Re-reading of Surat

al-ma'id'a, Journal of Quranic Studies III/I (2001) PP. 1-19.

۳۰. براى مثال نگاه کنید به اول پطرس: ۱:۳.

۳۱. قرآن (۱۹:۳۳) به مبعوث شدن او در رستاخیز عام اشاره کرده است. شبیه همین عبارت در مورد یحیاى تعمیددهنده نیز آمده است (۱۹:۱۵).

۳۲. بنگرید به: قرآن ۷۵:۳۶ـ۴۰.

۳۳. براى مطالعه بیشتر در مورد این‏که مفسّران قرآن چگونه این آیه را تفسیر کرده‏اند، بنگرید به کتاب نگارنده: Op. cit. 1991 pp. 127-141. این فرضیه که شخصى شبیه عیسى به دار آویخته شده است، احتمالاً از داستانى نظیر آن در کوفه که در مورد امامان شیعه آمده، نشأت گرفته است. درباره اعتقاد به عروج جسمانى عیسى هم باید گفت که آن نیز از احادیثى استنباط شده است که مى‏گوید عیسى دوباره به زمین بر مى‏گردد تا دجال را بکشد.

۳۴. «خداى من، خداى من، چرا مرا رها کرده‏اى؟» متى ۲۷:۴۶؛ مرقس ۱۵:۳۴.

۳۵. براى مثال بنگرید به: قرآن ۵۳:۱ـ۵.

۳۶. براى مثال بنگرید به آیات مربوط به نشانه‏هاى خدا: سوره نحل: ۱۰ـ۱۸، سوره حج: ۵ به بعد، سوره ملک: ۷ و سوره قیامت: ۳۶ـ۴۰.

۳۷. قرآن ۳:۶۷ و غیره.

۳۸.

همچنین ببینید

حج در آیین یهود

حج در آیین یهود

ديانت يهودى، حج را به عنوان يك عبادت با آثار مادى و معنوى مى نگرد؛ همانگونه كه دين اسلام و ساير اديان توحيدى و غير توحيدى چنين نگرشى به حج ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *