آقای ما در سفر است؛
با اینکه جهان برای اوست،
به دشت های تفتیده ی سرخ، سفر میکند؛
در پناه سنگلاخی کوهستانهای صعب العبور، ساکن میشود؛
در خانه های سست کنار ساحل و در کنج خلوت درختان، شب را به صبح می رساند؛
و در میان زائران حرم، رو به گنبد طلایی خراسان، سلام می دهد.
آقای ما زود به زود سفر می رود.
و سفر را
برای لذت بردن،
دمی آسودن
لحظه ای از هیاهوی زندگی گریختن
و چند روز در خانه نبودن
انتخاب نکرده است.
چون او در خطر است،
یک جا نمی ماند. (۱)
او اگر خانه ای داشته باشد،
زود پیدایش میکنند
و کسانی که دوستش ندارند
دنبال خانه ی او هستند تا
عادل واقعی را
از ستمکده ی زمین،
برانند؛
تا ظالمان حاکمان زمین باشند و نه مستضعفان (۲).
او،
روز و شب در سفر است
تا خدا کند و روزی
در میان میلیاردها انسان فراموشی گرفته
در انبوه مسلمان حق ناشناس
در موج جماعت پیروان علی (ع)
کسی،
دمی،
بایستد،
بیندیشد،
«راستی! آقای ما کی از سفر از بازمیگردد؟»
بیایید قراری بگذاریم:
هر گاه بار سفر بستیم
برای لذت بردن،
دمی آسودن
لحظه ای از هیاهوی زندگی گریختن
و چند روز در خانه نبودن،
آقای همیشه در سفرمان را به یاد داشته باشیم.
آقای ما
بخاطر ما
زیاد سفر میکند.
امّا
مگر نه اینکه
«هیچ کجا خانه ی آدم نمیشود…؟»
پی نوشت:
۱. یکی از دوستان امام عصر (ارواحنا له الفداء)، که به دنبال دیدار ایشان بودند، ایشان را در چادری در یک بیابان دور افتاده ملاقات کردند و مدتی را با آن حضرت به سر بردند. اسم او «علی بن مهزیار» بود. وقتی از امام درباره ی دشواری های مکان زندگی اش پرسید، به او پاسخ دادند: «پدرم – صلوات اللَّه علیه – از من پیمان گرفته که جز در سرزمینهای پنهان و دور منزل نگیرم، تا مخفی بمانم و جایگاهم از نیرنگهای اهل ضلالت و سرکشان امتهای تازه به دوران رسیده مصون باشد…» کمال الدین و اتمام النعمه، ج ۲، ص ۴۴۷؛ به نقل از موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج ۱، ص ۱۶۲
۲. وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ (و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دستشده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم) قصص: ۵
مستور